نشر سایه سخن
9.74K subscribers
13K photos
4.72K videos
270 files
3.75K links


📚📚کتابخانه ای همراه؛
همراه با شما تا هنر زندگی🌹🌹

خرید کتاب:
⬇️⬇️⬇️⬇️
www.sayehsokhan.com

📚ثبت سفارش مستقیم کتاب در دایرکت اینستاگرام:
👇👇👇👇
https://b2n.ir/s05391

آدرس: خ 12فروردین، کوچه بهشت آیین، پ 19 همکف
تلفن:66496410
Download Telegram
تو چه دانی که پس هر نگه
ساده ی من
چه جنونی،چه نیازی
چه غمی است؟
تا جنون فاصله ای نیست
از اینجا که منم...
انتظار خبری نیست مرا
قاصدک،در دل من
همه کورند و کرند....

#مهدی_اخوان_ثالث
🆔 @sayehsokhan
Baqe Man
Akhavan Sales
باغ بی‌برگی
روز و شب تنهاست
با سکوت پاک غم‌ناکش

شعر و صدای #مهدی_اخوان_ثالث❤️
#موسیقی_شبانه

@ChelCheraghMag
🆔 @sayehsokhan
Zemestan
M.Akhavan Sales
سلامت را نمی‌خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان

چهارم شهریور سالمرگ کسی‌ست که شاید چند دهه پیش چنین تابستان سردی را پیش‌بینی می‌کرد...
موسیقی شبانه با شعر و صدای #مهدی_اخوان_ثالث ...
🆔@SayehSokhan
#شعر
#دکلمه

#خانه_ام_آتش_گرفته_ست
#مهدی_اخوان_ثالث

خانه‌ام آتش گرفته‌ است،
آتشی جانسوز

هر طرف می‌سوزد این آتش
پرده‌ها و فرش‌ها را،
تارشان با پود.

من به هر سو می‌دوم گریان
در لهیب آتش پر دود.

وز میان خنده‌های‌ام تلخ
و خروش گریه‌ام ناشاد
از درون خسته‌ی سوزان
می‌کنم فریاد، ای فریاد! ای فریاد!

خانه‌ام آتش گرفته‌ست، آتشی بی‌رحم
هم‌چنان می‌سوزد این آتش
نقش‌هایی را که من بستم به خون دل
بر سر و چشم در و دیوار.

در شب رسوای بی‌ساحل
وای بر من، سوزد و سوزد
غنچه‌هایی را که پروردم به دشواری
در دهان گود گلدان‌ها
روزهای سخت بیماری.

از فراز بام‌هاشان، شاد
دشمنان‌ام موذیانه
خنده‌های فتح‌شان بر لب
بر منِ آتش به جان ناظر
در پناه این مُشَبّک شب

من به هر سو
می‌دوم گریان ازین بیداد
می‌کنم فریاد‌، ای فریاد! ای فریاد!

وای بر من،
همچنان می‌سوزد این آتش
آن‌چه دارم یادگار و دفتر و دیوان
و آن‌چه دارد منظر و ایوان

من به دستان پر از تاول
این طرف را می‌کنم خاموش
وز لهیب آن روم از هوش
زان دگر سو شعله برخیزد،
به گردش دود

تا سحرگاهان، که می‌داند
که بود من شود نابود
خفته‌اند این مهربان همسایگان‌ام شاد در بستر
صبح از من مانده بر جا مُشت خاکستر

وای، آیا هیچ سر بر می‌کُنند از خواب؟
مهربان همسایگان‌ام از پی امداد؟

سوزدم این آتش بیدادگر بنیاد
می‌کنم فریاد، ای فریاد! ای فریاد!

🆔 @sayehsokhan
موجها خوابیده اند ، آرام و رام
طبل طوفان از نوا افتاده است
چشمه های شعله ور خشکیده اند
آبها از آسیاب افتاده است



در مزار آباد شهر بی تپش
وای جغدی هم نمی آید به گوش
دردمندان بی خروش و بی فغان
خشمناکان بی فغان و بی خروش

آهها در سینه ها گم کرده راه
مرغکان سرشان به زیر بالها
در سکوت جاودان مدفون شده است
هر چه غوغا بود و قیل و قالها

آبها از آسیا افتاده است
دارها برچیده ، خونها شسته اند
جای رنج و خشم و عصیان بوته ها
پشکبنهای پلیدی رسته اند

مشتهای آسمان کوب قوی
وا شده ست و گونه گون رسوا شده ست
یا نهان سیلی زنان یا آشکار
کاسه ی پست گداییها شده ست

خانه خالی بود و خوان بی آب و نان
و آنچه بود ، آش دهن سوزی نبود
این شب است ، آری ، شبی بس هولناک
لیک پشت تپه هم روزی نبود

باز ما ماندیم و شهر بی تپش
و آنچه کفتار است و گرگ و روبه ست
گاه می گویم فغانی بر کشم
باز میبینم صدایم کوته است

باز می بینم که پشت میله ها
مادرم استاده ، با چشمان تر
ناله اش گم گشته در فریادها
گویدم گویی که من لالم ، تو کر

آخر انگشتی کند چون خامه ای
دست دیگر را به سان نامه ای
گویدم بنویس و راحت شو به رمز
تو عجب دیوانه و خود کامه ای

من سری بالا زنم چون مکیان
از پس نوشیدن هر جرعه آب
مادرم جنباند از افسوس سر
هر چه از آن گوید ، این بیند جواب

گوید آخر ...پیرهاتان نیز ... هم
گویمش اما جوانان مانده اند
گویدم اینها دروغند و فریب
گویم آنها بس به گوشم خوانده ام

گوید اما خواهرت ، طفلت ، زنت...؟
من نهم دندان غفلت بر جگر
چشم هم اینجا دم از کوری زند
گوش کز حرف نخستین بود کر

گاه رفتن گویدم نومیدوار
وآخرین حرفش که : این جهل است و لج
قلعه ها شد فتح ، سقف آمد فرود
و آخرین حرفم ستون است و فرج

می شود چشمش پر از اشک و به خویش
می دهد امید دیدار مرا
من به اشکش خیره از این سوی و باز
دزد مسکین بُرده سیگار مرا

آبها از آسیا افتاده ، لیک
باز ما ماندیم و خوان این و آن
میهمان باده و افیون و بنگ
از عطای دشمنان و دوستان

آبها از آسیا افتاده ، لیک
باز ما ماندیم و عدل ایزدی
وآنچه گویی گویدم هر شب زنم
باز هم مست و تهی دست آمدی؟

آن که در خونش طلا بود و شرف
شانه ای بالا تکاند و جام زد
چتر پولادین و نا پیدا به دست
رو به ساحلهای دیگر گام زد

در شگفت از این غبار بی سوار
خشمگین ، ما نا شریفان مانده ایم
آبها از آسیاافتاده ، لیک
باز ما با موج و توفان مانده ایم

هر که آمد بار خود را بست و رفت
ما همان بد بخت و خوار و بی نصیب
ز آن چه حاصل ، جز با دروغ و جز دروغ؟
زین چه حاصل ، جز فریب و جز فریب ؟

باز می گویند : فردای دگر
صبر کن تا دیگری پیدا شود
کاوه ای پیدا نخواهد شد ، امید
کاشکی اسکندری پیدا شود



#مهدی_اخوان_ثالث
🆔 @sayehsokhan
Forwarded from سخنرانی‌ها
🔊 فایل صوتی

#مهدی_اخوان_ثالث

گفتگویی با استاد " مهدی اخوان ثالث و دیدگاه ایشان درباره " حافظ"

در برنامه ای رادیویی گشت و گذار در شهرهای شعر و ادب .

🆔 @sokhanranihaa
🆔 @sokhanranihaa
🆑کانال سخنرانی ها
🌹
#صرفا_برای_اندیشیدن

‏هر چه می‌خواهی بگو، از هر چه می‌خواهی
هر چه خواهی کن، تو خود دانی
گر عبث، یا هر چه باشد چند و چون،
این است و جز این نیست
مرگ گوید: هوم! چه بیهوده!
زندگی می‌گوید: اما باز باید زیست،
باید زیست،
باید زیست!

#مهدی_اخوان_ثالث

🆔 @Sayehsokhan
ای شط پر شوکت من
اخوان ثالث
ای تکیه گاه و پناه غمگین‌ترین لحظه‌های کنون بی نگاهت تهی مانده از نور

آنجا بگو تا کدامین ستاره‌ست
که شب فروز تو خورشید پاره‌ست؟


🎤شعر و اجرا: مهدی اخوان ثالث

#سروش_مولانا
#مهدی_اخوان_ثالث

@sorooshemewlana
🆔 @Sayehsokhan
آمدم
یادِ تو از دل
به برونی فِکنم
دل برون گشت ولی
یادِ تو با ماست هنوز...

#مهدی_اخوان_ثالث

درودها
صبح زیبای آدینه تان دل انگیز 🙏🌸

🆔 @Sayehsokhan
خالی ِ هر لحظه را
سرشار باید کرد از هستی
زنده باید زیست در آنات میرنده،
با خلوص ناب‌تر مستی
چیست جز این؟
نیست جز این راه
زنده دارد زنده‌ دل دَم را
هرکجا، هرگاه
اوج بخشد کیفیت کم را
گفت‌و‌گو بس، ماجرا کوتاه،
ما اگر مستیم،
بی گمان هستیم...


#مهدی_اخوان_ثالث

سلام روزتون به خیر و شادمانی!

🆔 @Sayehsokhan
#دستنوشته_های_مدیر_سایه_سخن 7⃣

گوشی برای شنیدن!

(قسمت اول)

زمستان ۱۳۸۲ بود. دو سه روزی می شد که به مشهد رفته بودم. هدفم دیدار دوست عزیزم جناب آقای دکتر علی صاحبی بود. در آن ایام در دانشگاه فردوسی مشهد تدریس می کرد. هنوز از اندیشه های دکتر ویلیام گلسر و ورود تیوری انتخاب و واقعیت درمانی به ایران خبری نبود. آقای دکتر صاحبی آنروز ساعت ۸ صبح بطرف کلاس درسش می آمد که همدیگر را ملاقات کردیم.

پس از سلام واحوالپرسی اجازه خواستم بعنوان میهمان در کلاسش حضور داشته باشم. کلاس پر بود از دانشجویان دختر و پسر. جایی پیدا کرده و نشستم.

استاد بیدرنگ درس را آغاز کرد و من و بچه ها سراپا گوش بودیم.
بحث آن روز پیرامون استرس و اختلالات وابسته به آن بود. بطوری که به تشریح دو مدل خاص برای تبیین استرس پرداخت:

1⃣ محرک ⬅️ برانگیختگی جسمانی ⬅️ افکار منفی ⬅️ احساس تالم، وحشت و درجازدن

2⃣ محرک ⬅️ فکر منفی ⬅️ برانگیختگی جسمانی ⬅️ احساس منفی، تالم، فرار و درجازدن

هر چه زمان سپری می شد کلاس درس جذاب تر، بحث فراگیرتر و احساس شعف و شادمانی در من فزون تر می گشت!

کلاس تدریس و یادگیری با موفقیت پیش می رفت که ناگاه صدای گریه ای بلند و آزاردهنده توجه مرا به خود جلب کرد! عجیب تر اینکه استاد همچنان به تدریس ادامه می داد و دانشجویان سراپاگوش و من هاج و واج به هر سو می نگریستم! نمی توانستم برای خود حلاجی کنم! تاب نیاوردم و از دانشجوی مجاورم جریان را جویا شدم. پاسخ داد:

"ابراهیم به بیماری اختلال روانی مبتلاست! مشکل روحی روانی دارد، لطفا به او نگاه نکنید، خودش ساکت می شود."

کنجکاوتر شده بودم، تمرکزم به کلی از دست رفته بود! اولین بار بود که با چنین صحنه ای مواجه می شدم. هرچه زمان می گذشت گریه دل آزارتر و جو کلاس برایم سنگین تر می نمود!

سرانجام استاد از ابراهیم خواست تا به نزد او بیاید و در جایگاهش بنشیند! ابراهیم همچنان بی تابی می کرد.

استاد گفت: "بچه ها امروز کودک ابراهیم توسط فردی که نمی شناسیم آزرده خاطر شده، ضمنا راه های مختلفی تحت عنوان مکانیزم های دفاعی در برابر او صف کشیده اند:
۱. به سیگار پناه بردن ۲. نوشیدن الکل ۳. مصرف مواد مخدر ۴. استفاده از چاقو ۵. اقدام برای خودکشی و گزینه های دیگر. ولی خوشبختانه ابراهیم بالغش را به کار گرفته و به کلاس ما آمده تا خود را تخلیه کند و این بهترین انتخابی است که او می توانسته انجام دهد. یعنی به کار گرفتن بالغ و انتخاب سودمندترین راه!"

آنگاه خطاب به ابراهیم پرسید: چه کسی کودکت را آزرده؟ هر وقت کودکت آرام گرفت، من با بالغت کار دارم، برای ما پیام بفرست!

سپس به تدریس ادامه داد و ابراهیم همچنان مشغول گریه کردن!
(شنیدن این سخنان از آن جهت برایم شیرین بود که همان ایام کتاب ارزشمند "وضعیت آخر" نوشته تامس. ای. هریس را خوانده و اکنون بحث جذاب کودک، بالغ و والد را عملا شاهد بودم.)

بحث کلاس درس از استرس فراتر رفته و موضوع فرسودگی شغلی در دستور کار بود. استاد مشغول تبیین موضوع و ارایه ی مثال های عینی بود. صحبت از شخصیت زدایی و ازخودبیگانگی به معلم هایی رسید که تمام طول هفته بالاجبار به امر تدریس مشغولند و بی رابطه ندید که بخواند:
"این دبیر گیج و گول و کوردل تاریخ
تا مذهب دفترش را گاه گه می خواست
با پریشان سرگذشتی از نیاکانم بیالاید
رعشه می افتادش اندر دست...."
#مهدی_اخوان_ثالث

(ادامه دارد)

🆔 @Sayehsokhan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تقدیم به شما همراهان عزیز به مناسبت سی و چهارمین سالگرد درگذشت شاعر فرهیخته دوران معاصر #مهدی_اخوان_ثالث

🆔 @Sayehsokhan👇👇👇
Forwarded from سخنرانی‌ها
🔊فایل صوتی

«تسلّی و سلام»
شعر و صدای #مهدی_اخوان_ثالث
با موسیقی مجید درخشانی از آلبوم «چاووشی».
اخوان این شعر را برای «پیرمحمد احمدآبادی» یعنی مصدق گفته بود

.
🆔 @sokhanranihaa
🆑کانال سخنرانی ها
🌹
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔊فایل صوتی

«لحظه دیدار نزدیک است»

شعر و صدای #مهدی_اخوان_ثالث

.
🆔 @Sayehsokhan
Forwarded from Hassan Malekian
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
"ای درختانِ عقیمِ ریشه‌تان در خاکهای هرزگی مستور،
یک جوانه‌ی ارجمند از هیچ جاتان رُست نتواند.
ای گروهی برگِ چرکین تارِ چرکین پود،
یادگارِ خشکسالیهای گَردآلود،
هیچ بارانی شما را شست نتواند.."

#مهدی_اخوان_ثالث

🆔 @Sayehsokhan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
‌ ‌
"مهدی اخوان ثالث"

هَلا! من با شمایم ، های!... می پرسم کسی اینجاست؟
کسی اینجا پیام آورد؟
نگاهی، یا که لبخندی؟
فشار گرم دست دوست مانندی؟»
و می‌بیند صدایی نیست، نور آشنایی نیست، حتی از نگاه
مرده‌ای هم رد پایی نیست
___
"احمد شاملو"

منم آی منم که از اينگونه تلخ می‌گريم
و اينک زايش من
از پسِ دردی چهل ساله
در نگرانیِ اين نيم‌روز تفته
در دامانِ تو که اطمينان است و پذيرش است
که نوازش و بخشش است
در نگرانی اين لحظه‌ی ياس
که سايه‌ها دراز می‌شوند
و شب با قدمهای کوتاه دره را می‌انبارد
ای کاش که دست تو پذيرش نبود و نوازش نبود و
بخشش نبود
که اين همه پيروزی حسرت است

#احمد_شاملو #مهدی_اخوان_ثالث
@ordibehesht_mag

🆔 @sayehsokhan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کجا؟ هر جا که اینجا نیست
من اینجا از نوازش نیز چون آزار ترسانم
ز سیلی زن، ز سیلی خور
وزین تصویر بر دیوار ترسانم
درین تصویر
عُمَر با سوط بی‌رحم خشایرشا
زند دیوانه‌وار، اما نه بر دریا
به گرده‌ی من، به رگهای فسرده‌ی من
به زنده‌ی تو، به مرده‌ی من
بیا تا راه بسپاریم

#مهدی_اخوان_ثالث

🆔 @sayehsokhan