#کیرکگور می گوید: من #ابراهیم نیستم. اما مسأله برای او این است که ابراهیم را توصیف کند، او را بفهمد، یا به عبارت دقیق تر بفهمد که نمی توان او را فهمید.
مسأله این است که باید با صداقت هرچه تمام تر مرزهای میان حیطه های گوناگون زندگی را مشخص کرد، باید با صداقت هرچه تمام تر زندگی کردن تا پایان با اعتقاد مذهبی را دید، در اعتقاد زندگی کرد و ایمان را که شرابی است مردافکن به چیز دیگری، به آب بی مزه عقلانیت هگلیان، مبدل نکرد.
ابراهیم، پدر ایمان به گفته پولس قدیس، شهسوار ایمان که همراه ایمان از همه دورتر می رود، همانند شوالیه ای که همراه با مرگ از همه دورتر می رود و با آن مبارزه می کند تا آمرزیده شود. آنگونه که يعقوب در بیابان آمرزیده شد، و همانند ایوب با خدا زورآزمایی می کند، آری کدام فهم بشری قادر است ابراهیم را بفهمد؟ خطای عظیم مکتب هگلی این پندار بود که می توان از ایمان فراتر رفت. در حقیقت نه تنها نمی توان از ابراهیم فراتر رفت بلکه حتی نمی توان به او رسید. باید ایمان را وصف کرد اما باید دانست که هر وصفی از ایمان نارسا است، زیرا نخستین چیزی که از ایمان دانسته ایم این است که «ایمان رابطه ای خصوصی با خداست.»
نسلهای بیشماری داستان ابراهیم را کلمه به کلمه از بر میدانستند اما چه تعداد از آنها بیخواب شدند؟ آنان ابراهیم را ستایش میکنند، اما چگونه؟ آنان همه چیز را با این سخن پیش پا افتاده بیان میکنند: «عظمت او در این بود که به خدا چنان عشق میورزید که حاضر بود بهترین چیز خود را برای او قربانی کند.» کاملاً صحیح است، اما «بهترین چیز» بیانی مبهم است. مرد ثروتمندی که در راه با مسیح برخورد کرد و همهٔ دارایی خود را به بینوایان داد ابراهیم نشد، گرچه «بهترین چیز» خود را تقدیم کرده بود.
آنچه از داستان ابراهیم حذف میشود، اضطراب است؛ زیرا من در قبال پول هیچ تکلیف اخلاقی ندارم، اما در قبال فرزند عالیترین و مقدّسترین تکلیف بر عهدهٔ پدر نهاده شده است.
بیانِ اخلاقی عمل ابراهیم این است که میخواست اسحاق را به «قتل» برساند. بیانِ ایمانی آن این است که میخواست اسحاق را «قربانی» کند. اما در همین تناقض اضطرابی نهفته است که میتواند انسان را بیخواب کند، و ابراهیم بدون این اضطراب ابراهیم نیست.
ولی اضطراب برای طبایع نازک خطرناک است، از این روی آن را فراموش میکنند، با این همه میخواهند از ابراهیم سخن بگویند.
📖 #ترس_و_لرز
👤 #سورن_کیرکگور
🆔 @Sayehsokhan
مسأله این است که باید با صداقت هرچه تمام تر مرزهای میان حیطه های گوناگون زندگی را مشخص کرد، باید با صداقت هرچه تمام تر زندگی کردن تا پایان با اعتقاد مذهبی را دید، در اعتقاد زندگی کرد و ایمان را که شرابی است مردافکن به چیز دیگری، به آب بی مزه عقلانیت هگلیان، مبدل نکرد.
ابراهیم، پدر ایمان به گفته پولس قدیس، شهسوار ایمان که همراه ایمان از همه دورتر می رود، همانند شوالیه ای که همراه با مرگ از همه دورتر می رود و با آن مبارزه می کند تا آمرزیده شود. آنگونه که يعقوب در بیابان آمرزیده شد، و همانند ایوب با خدا زورآزمایی می کند، آری کدام فهم بشری قادر است ابراهیم را بفهمد؟ خطای عظیم مکتب هگلی این پندار بود که می توان از ایمان فراتر رفت. در حقیقت نه تنها نمی توان از ابراهیم فراتر رفت بلکه حتی نمی توان به او رسید. باید ایمان را وصف کرد اما باید دانست که هر وصفی از ایمان نارسا است، زیرا نخستین چیزی که از ایمان دانسته ایم این است که «ایمان رابطه ای خصوصی با خداست.»
نسلهای بیشماری داستان ابراهیم را کلمه به کلمه از بر میدانستند اما چه تعداد از آنها بیخواب شدند؟ آنان ابراهیم را ستایش میکنند، اما چگونه؟ آنان همه چیز را با این سخن پیش پا افتاده بیان میکنند: «عظمت او در این بود که به خدا چنان عشق میورزید که حاضر بود بهترین چیز خود را برای او قربانی کند.» کاملاً صحیح است، اما «بهترین چیز» بیانی مبهم است. مرد ثروتمندی که در راه با مسیح برخورد کرد و همهٔ دارایی خود را به بینوایان داد ابراهیم نشد، گرچه «بهترین چیز» خود را تقدیم کرده بود.
آنچه از داستان ابراهیم حذف میشود، اضطراب است؛ زیرا من در قبال پول هیچ تکلیف اخلاقی ندارم، اما در قبال فرزند عالیترین و مقدّسترین تکلیف بر عهدهٔ پدر نهاده شده است.
بیانِ اخلاقی عمل ابراهیم این است که میخواست اسحاق را به «قتل» برساند. بیانِ ایمانی آن این است که میخواست اسحاق را «قربانی» کند. اما در همین تناقض اضطرابی نهفته است که میتواند انسان را بیخواب کند، و ابراهیم بدون این اضطراب ابراهیم نیست.
ولی اضطراب برای طبایع نازک خطرناک است، از این روی آن را فراموش میکنند، با این همه میخواهند از ابراهیم سخن بگویند.
📖 #ترس_و_لرز
👤 #سورن_کیرکگور
🆔 @Sayehsokhan