نشر سایه سخن
9.77K subscribers
13.1K photos
4.76K videos
270 files
3.79K links


📚📚کتابخانه ای همراه؛
همراه با شما تا هنر زندگی🌹🌹

خرید کتاب:
⬇️⬇️⬇️⬇️
www.sayehsokhan.com

📚ثبت سفارش مستقیم کتاب در دایرکت اینستاگرام:
👇👇👇👇
https://b2n.ir/s05391

آدرس: خ 12فروردین، کوچه بهشت آیین، پ 19 همکف
تلفن:66496410
Download Telegram
چو انسان را نباشد فضل و احسان
چه فرق از آدمي تا نقش ديوار

بدست آوردن دنيا هنر نيست
يکي را گر تواني دل بدست آر

#گلستان_سعدی
🆔 @sayehsokhan
یکی از بزرگان پارسایی را گفت: "چه گویی در حق فلان عابد که دیگران در حق وی به طعنه، سخن‌ها گفته‌اند؟"
گفت: "بر ظاهرش عیب نمی‌بینم و در باطنش، غیب نمی‌دانم."
#گلستان_سعدی
#غیبت
📚 @labelaye_satrha
🆔 @Sayehsokhan
🌺حکایتی از #گلستان_سعدی به قلم "ســاده و روان"

يك طوطى را با يک كلاغ در قفسی قرار دادند طوطى همیشه از زشتى كلاغ رنج مى‌برد و مى‌گفت: اين چه صورت زشت و قيافه خشن و منظره نفرین شده و اندام درهم ریخته است؟

🔸على الصباح به روى تو هر كه برخيزد
🔹صباح روز سلامت بر او مسا باشد

جالب اینجاست که كلاغ نيز از همنشينى با طوطى به تنگ آمده بود و از روى تعجب با خود مى‌گفت: "لاحول ولا قوة الا باالله" همواره ناله مى‌كرد و بر اثر شدت افسوس دستهايش را به هم مى‌ماليد و از نگون‌بختى و اقبال بد و روزگار ناپايدار شكوه مى‌كرد و مى‌گفت:
شايسته من آن بود كه همراه با كلاغى بر روى ديوار باغى با ناز و كرشمه راه مى‌رفتم.

🔸پارسا را بس اين قدر زندان
🔹كه بود هم طويله رندان

آرى من چه كردم كه بر اثر مجازات آن با چنين ابلهى خود خواه، ناجنس، بی‌عقل همنشين و همكاسه شده‌ام و گرفتار چنين بندى گشته‌ام.

🔸كس نيايد به پاى ديوارى
🔹كه بر آن صورتت نگار كنند
🔸گر تو را در بهشت باشد جاى
🔹ديگران دوزخ اختيار كنند

جناب سعدی می‌گوید: اين مثال را از اين رو در اينجا آوردم تا بدانى كه هر اندازه كه دانا از نادان نفرت دارد، صد برابر آن نادان از دانا وحشت دارد.

🔸زاهدى در سماع رندان بود
🔹زان ميان گفت شاهدى بلخى
🔸گر ملولى ز ما ترش منشين
🔹كه تو هم در ميان ما تلخی

🆔 @Sayehsokhan
اعرابی را دیدم در حلقه جوهریان بصره که حکایت همی‌کرد که وقتی در بیابانی راه گم کرده بودم و از زاد معنی چیزی با من نمانده و دل بر هلاک نهاده که همی ناگاه کیسه‌ای یافتم پر مروارید هرگز آن ذوق و شادی فراموش نکنم که پنداشتم گندم بریانست باز آن تلخی و نومیدی که معلوم کردم مرواریدست.

🔸در بيابان خشک و ريگ روان
🔹تشنه را در دهان چه دُر چه صدف
🔸مرد بی توشه کاوفتاد از پای
🔹بر کمربند او چه زر چه خَزَف

#گلستان_سعدی

🆔 @sayehsokhan
پادشاهی را شنیدم به کشتن اسیری اشارت کرد. بیچاره در آن حالت نومیدی ملک را دشنام دادن گرفت و سقط گفتن، که گفته‌اند: هر که دست از جان بشوید، هر چه در دل دارد بگوید.

🔸وقت ضرورت چو نماند گریز
🔹دست بگیرد سر شمشیر تیز

🔸اذا یئِسَ الانسانُ طالَ لِسانُهُ
🔹کَسنّورِ مغلوب یَصولُ عَلی الکَلب

ملک پرسید چه می‌گوید: یکی از وزرای نیک محضر گفت ای خداوند همی‌گوید "وَ الْکاظِمینَ الغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النّاسِ" ملک را رحمت آمد و از سر خون او در گذشت. وزیر دیگر که ضدّ او بود گفت : ابنای جنس ما را نشاید در حضرت پادشاهان جز به راستی سخن گفتن. این ملک را دشنام داد و ناسزا گفت. ملک روی ازین سخن در هم آورد و گفت: آن دروغ وی پسندیده تر آمد مرا زین راست که تو گفتی؛ که روی آن در مصلحتی بود و بنای این بر خبثی و خردمندان گفته‌اند : دروغ مصلحت آمیز به که راستی فتنه‌انگیز

🔸هر که شاه آن کند که او گوید
🔹حیف باشد که جز نکو گوید

بر طاق ایوان فریدون نبشته بود:

🔸جهان ای برادر نماند به کس
🔹دل اندر جهان آفرین بند و بس
🔸مکن تکیه بر ملک دنیا و پشت
🔹که بسیار کس چون تو پرورد و کشت
🔸چو آهنگ رفتن کند جان پاک
🔹چه بر تخت مردن چه بر روی خاک

#گلستان_سعدی

🆔 @sayehsokhan
یاد دارم که شبی در کاروانی همه شب رفته بودم و سحر در کنارِ بیشه‌ای خفته.

شوریده‌ای که در آن سفر همراهِ ما بود نعره‌ای برآورد و راهِ بیابان گرفت و یک نفس آرام نیافت.

چون روز شد، گفتمش: آن چه حالت بود؟

گفت: بلبلان را دیدم که به نالش در آمده بودند از درخت، و کبکان از کوه و غوکان در آب و بَهایم از بیشه؛

اندیشه کردم که مروّت نباشد همه در تسبیح و من به غفلت خُفته.

دوش مرغی به صبح می‌نالید
عقل و صبرم ببُرد و طاقت و هوش

یکی از دوستان مخلِص را
مگر آواز من رسید به گوش

گفت باور نداشتم که تو را
بانگِ مرغی چنین کند مدهوش

گفتم: این شرطِ آدمیّت نیست
مرغْ تسبیح‌گوی و من خاموش


#گلستان_سعدی

🆔 @Sayehsokhan