از تو گر لطف و كَرَم ور همه جور است و ستم
چه تفاوت كه اياز آنچه كند محمود است
يغماى جندقى / شـــعر پارسی
چه تفاوت كه اياز آنچه كند محمود است
يغماى جندقى / شـــعر پارسی
دیگران را او زِ لطفِ خویش دارد بهرهور
من به قهرش دلخوشم از من چنین میخواهد او
فیض کاشانى / شـــعر پارسی
من به قهرش دلخوشم از من چنین میخواهد او
فیض کاشانى / شـــعر پارسی
گفته ای: "مشکل برآید کام ازین طالعْ تو را"
مشکلی در طالعِ من نیست، مشکل خویِ توست
اوحدى / شـــعر پارسی
مشکلی در طالعِ من نیست، مشکل خویِ توست
اوحدى / شـــعر پارسی
به مویی بسته صبرم، نغمه ی تار است پنداری
دلم از هیچ می رنجد، دل یار است پنداری
به تحریک نسیمی خاطرم آشفته می گردد
به خودرایی سر زلفین دلدار است پنداری
نه پندم می دهد سودی، نه کارم راست بهبودی
دلی دارم که هر امسال او پار است پنداری
ننوشم تا قدح بر من دری از غیب نگشاید
کلید روزنم در دست خمار است پنداری
به نوعی طعن مردم را هدف گشتم که دامانم
ز سنگ کودکان، دامان کهسار است پنداری
فلک را دیده ها بر هم نمی آید شب از کینم
چنان هشیار می خوابد که بیدار است پنداری
نظیری! بوالعجب شیرین و نازک نکته می آری
تو را شکر به خرمن، گل به خروار است پنداری
نظیری نیشابوری / شـــعر پارسی
دلم از هیچ می رنجد، دل یار است پنداری
به تحریک نسیمی خاطرم آشفته می گردد
به خودرایی سر زلفین دلدار است پنداری
نه پندم می دهد سودی، نه کارم راست بهبودی
دلی دارم که هر امسال او پار است پنداری
ننوشم تا قدح بر من دری از غیب نگشاید
کلید روزنم در دست خمار است پنداری
به نوعی طعن مردم را هدف گشتم که دامانم
ز سنگ کودکان، دامان کهسار است پنداری
فلک را دیده ها بر هم نمی آید شب از کینم
چنان هشیار می خوابد که بیدار است پنداری
نظیری! بوالعجب شیرین و نازک نکته می آری
تو را شکر به خرمن، گل به خروار است پنداری
نظیری نیشابوری / شـــعر پارسی
ای که گویی بر سرِ آن کوی خواهی کشته شد
راضیم بالله، اگر دانم که یارم میکُشد
هلالى جغتايى / شـــعر پارسی
راضیم بالله، اگر دانم که یارم میکُشد
هلالى جغتايى / شـــعر پارسی
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم
اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی به هم تازیم و بنیادش براندازیم
حافظ / شـــعر پارسی
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم
اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی به هم تازیم و بنیادش براندازیم
حافظ / شـــعر پارسی
سمت او رفت نگاهت، دل من ریخت بِهم
فکرم از اینکه زنم، ریخت بهم
حلقهی دست تو دور بدنش، خندهی او...
حرف من نیست فقط، شهر تنم ریخت بهم!
بعد تو بندهی چاییُ تبُ سیگار..؟ نه!
نازنینم همهی زندگیام ریخت بهم...
چشمهایم خبر از رنج درونم دارند؛
بعد تو حالت غمگین شدنم ریخت بهم...
فرناز حسینی / شـــعر پارسی
فکرم از اینکه زنم، ریخت بهم
حلقهی دست تو دور بدنش، خندهی او...
حرف من نیست فقط، شهر تنم ریخت بهم!
بعد تو بندهی چاییُ تبُ سیگار..؟ نه!
نازنینم همهی زندگیام ریخت بهم...
چشمهایم خبر از رنج درونم دارند؛
بعد تو حالت غمگین شدنم ریخت بهم...
فرناز حسینی / شـــعر پارسی
خوشا آن دل، که دلدارش تو گردی
خوشا جانی، که جانانش تو باشی
خوشی و خرمی و کامرانی
کسی دارد که خواهانش تو باشی
عراقی / شـــعر پارسی
خوشا جانی، که جانانش تو باشی
خوشی و خرمی و کامرانی
کسی دارد که خواهانش تو باشی
عراقی / شـــعر پارسی