ای که بر من میکشی خط و نمیخوانی مرا!
بر مثالِ نامه، بر خود چند پیچانی مرا؟
سلمان ساوجى / شـــعر پارسی
بر مثالِ نامه، بر خود چند پیچانی مرا؟
سلمان ساوجى / شـــعر پارسی
رشتهى عمر پاره شد بس که زِ دستِ جورِ او
دوختهام به یکدگر سینهى پارهپاره را
فروغی بسطامى / شـــعر پارسی
دوختهام به یکدگر سینهى پارهپاره را
فروغی بسطامى / شـــعر پارسی
غمگين نیام كه خلق شمارند بدْ مرا
نزديك ميكند به خدا دستِ ردْ مرا
كيفيتم چو بادهى انگور شد زياد
چندانكه زد به فرق، حوادث لگدْ مرا
صائب تبریزی / شـــعر پارسی
نزديك ميكند به خدا دستِ ردْ مرا
كيفيتم چو بادهى انگور شد زياد
چندانكه زد به فرق، حوادث لگدْ مرا
صائب تبریزی / شـــعر پارسی
به من ار همى پسندى تو جفاىِ ناپسندان
به خود آن همى پسندم كه همان بُوَد پسندت
يغماى جندقى / شـــعر پارسی
به خود آن همى پسندم كه همان بُوَد پسندت
يغماى جندقى / شـــعر پارسی
عربی به سفر شد و زیاندیده بازگشت، او را گفتند: چه سود بردی؟
گفت: ما را از این سفر سودی جز کوتاه ساختن نماز نبود.
عبید زاکانی / شـــعر پارسی
گفت: ما را از این سفر سودی جز کوتاه ساختن نماز نبود.
عبید زاکانی / شـــعر پارسی
آن نه شبنم بود ریزان، وقت صبح، از روی گل
گل ز شرمت ریخت بر خاک آبروی خویش را
هلالی جغتایی / شـــعر پارسی
گل ز شرمت ریخت بر خاک آبروی خویش را
هلالی جغتایی / شـــعر پارسی
یارب مرا یاری بده، تا خوب آزارش کنم
هجرش دهم، زجرش دهم، خوارش کنم، زارش کنم
در پیشِ چشمش ساغری، گیرم زِ دست دلبری
از رشک آزارش دهم، وزغصه بیمارش کنم
سيمين بهبهانى / شـــعر پارسی
هجرش دهم، زجرش دهم، خوارش کنم، زارش کنم
در پیشِ چشمش ساغری، گیرم زِ دست دلبری
از رشک آزارش دهم، وزغصه بیمارش کنم
سيمين بهبهانى / شـــعر پارسی
اندک اندک خيلی شود و قطره قطره سيلی گردد. يعنی آنان که دستِ قوّت ندارند سنگ خورده نگه دارند تا به وقتِ فرصت دمار از دِماغِ ظالم برآرند.
و قَطرٌ عَلیٰ قَطْرٍ اِذَا اتَّفَقَتْ نَهْرٌ
و نَهْرٌ عَلیٰ نَهْرٍ اِذَا اجْتَمَعَتْ بَحْرٌ
اندک اندک بههم شود بسیار
دانه دانه است غله در انبار
گلستان سعدی / شـــعر پارسی
و قَطرٌ عَلیٰ قَطْرٍ اِذَا اتَّفَقَتْ نَهْرٌ
و نَهْرٌ عَلیٰ نَهْرٍ اِذَا اجْتَمَعَتْ بَحْرٌ
اندک اندک بههم شود بسیار
دانه دانه است غله در انبار
گلستان سعدی / شـــعر پارسی