شعر پارسی
68.7K subscribers
303 photos
31 videos
2.16K links
هزار باده‌ی ناخورده در رگ تاک است ...

فرسته‌ی نخست:
https://t.me/ShearZii/1

تبلیغ و تبادل:
@Rodin66

کانال‌های ادبی:
@vir486
@ShearZii
Download Telegram
تنهایی چیزهای زیادی به انسان می‌آموزد
اما تو نرو!
بگذار من نادان بمانم.

ناظم حکمت / شـــعر پارسی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شربتی تلختر از زهر فراقت باید
تا کند لذت وصل تو فراموش مرا

سعدی / شـــعر پارسی
فروتنی‌ست دلیل رسیدگانِ کمال
که چون سوار به منزل رسد، پیاده شود

صائب تبریزی / شـــعر پارسی
به چشم عقل در این رهگذار پرآشوب
جهان و کار جهان بی‌ثبات و بی‌محل است

حافظ / شـــعر پارسی
شور آوردم که گاو گردون نکشد
دیوانگیی که صد چو مجنون نکشد

هم من بکشم که شور تو جان منست
جان خود را بگو کسی چون نکشد

مولانا / شـــعر پارسی
هزار عاشق دیوانه در من است که هرگز
به هیچ بند و فسونی نمی کنند رهایت

دل است جای تو تنها و جز خیال تو کس نیست
اگر هر آینه، غیر از تویی نشست به جایت

حسین منزوی / شـــعر پارسی
نیم ساعت پیش خدا را دیدم!
قوز‌کرده با پالتوی مشکی بلندش
سرفه‌کنان در حیاط
از کنار دو سرو سیاه گذشت
و روبه‌روی ایوانی که من ایستاده بودم آمد
آواز که خواند تازه فهمیدم
پدرم را با او اشتباه گرفته‌ام!

حسین پناهی / شـــعر پارسی
ای دل ز عبير عشق كم گوی
خود بو برد آن‌كه يار باشد

مولوی / شـــعر پارسی
آن که هلاک من همی‌خواهد و من سلامتش
هر چه کند ز شاهدی کس نکند ملامتش

میوه نمی‌دهد به کس باغ تفرجست و بس
جز به نظر نمی‌رسد سیب درخت قامتش

داروی دل نمی‌کنم کان که مریض عشق شد
هیچ دوا نیاورد باز به استقامتش

هر که فدا نمی‌کند دنیی و دین و مال و سر
گو غم نیکوان مخور تا نخوری ندامتش

جنگ نمی‌کنم اگر دست به تیغ می‌برد
بلکه به خون مطالبت هم نکنم قیامتش

کاش که در قیامتش بار دگر بدیدمی
کان چه گناه او بود من بکشم غرامتش

هر که هوا گرفت و رفت از پی آرزوی دل
گوش مدار سعدیا بر خبر سلامتش

سعدی / شـــعر پارسی
تو را نگاه می‌کنم و همه چیز عریان می‌شود
زورق‌ها در آب های کم عمقند...
خلاصه کنم: دریا بی عشق سرد است!

جهان این گونه آغاز می‌شود:
موج‌ها گهواره‌ی آسمان را می‌جنبانند
(تو در میان ملافه‌ها جا‌به‌جا می‌شوی
و خواب را فرا می‌خوانی)
بیدار شو تا از پی‌ات روان شوم
تنم بی‌تاب تعقیب توست!
می‌خواهم عمرم را با عشق تو سر کنم
از دروازه‌ی سپیده تا دریچه‌ی شب
می‌خواهم با بیداریِ تو رویا ببینم...

پل الوار / شـــعر پارسی
شنیده‌ام سخنی خوش که پیرِ کنعان گفت
«فِراق یار، نه آن می‌کند که بتوان گفت»

حدیثِ هولِ قیامت که گفت واعظِ شهر
کنایتی‌ست که از روزگارِ هجران گفت

نشانِ یارِ سفرکرده از کِه پُرسم باز؟
که هر چه گفت بَریدِ صبا، پریشان گفت

فغان که آن مهِ نامهربانِ مِهرگُسِل
به تَرکِ صحبتِ یاران خود چه آسان گفت

من و مقامِ رضا بعد از این و شُکرِ رقیب
که دل به دردِ تو خو کرد و ترکِ درمان گفت

غمِ کهن به میِ سال‌خورده دفع کنید
که تخم خوش‌دلی این است؛ پیرِ دهقان گفت

گره به باد مزن گر چه بر مراد رود
که این سخن به مَثَل، باد با سلیمان گفت

به مهلتی که سپهرت دهد ز راه مرو
تو را که گفت که این زال تَرک دَستان گفت؟

مزن ز چون و چرا دم که بندهٔ مُقبِل
قبول کرد به جان، هر سخن که جانان گفت

که گفت حافظ از اندیشهٔ تو آمد باز؟
من این نگفته‌ام آن کس که گفت بُهتان گفت


حافظ / شـــعر پارسی
📍مکتب فکری فیلسوف های برجسته تاریخ در ادوار مختلف :

📚مدت مطالعه هر مورد = ۱۰ دقیقه

( آیتم مورد نظر را لمس کنید )

📍ارسطو

📍افلاطون

📍رنه دکارت

📍کانت

📍هگل

📍اسپینوزا

📍شوپنهاور

📍نیچه

📍هایدگر

📍ویلیام جیمز

📍کی یرکگور

📍جان لاک

📍فرانسیس بیکن

📍ویتگنشتاین

📍دیوید هیوم

📍ژان پل سارتر

📍کارل مارکس

📍اپیکور

📍آلبر کامو

📍ژان ژاک روسو

📍ماکیاولی

📍لایب نیتس

📍مارکوس اورلیوس

📍جرج بارکلی

🔸آدرس سایت :
https://ecokaghaz.com/

🔸دانلود اپلیکیشن از مایکت :
https://dlapp.appiro.ir/orders/5309/ecokaghaz.apk
🔸کانال تلگرام :
https://t.me/ecokaghaz
قربان آن بناگوش وان برق گوشواره
با هم چه خوش نمایند آن صبح و این ستاره

مائیم و کهنه دلقی دلگیرِ از دو عالم
سر چون جرس کشیده در جَیب پاره‌پاره

چون کار رفت از دست گیرد سپهر دستت
دریا غریقِ مرده افکنده بر کناره

روز از برم چو رفتی شب آمدی بخوابم
این‌ است اگر کسی را عمری بوَد دوباره

روشندلان ندارند دلبستگی به فرزند
بر شعله سهل باشد مهجوریِ شراره

آن نشئه‌ای که بخشد بگذشتن از دو عالم
در کیش می‌کِشان چیست یک مستی گذاره

با چرخ سرفرازی نتوان ز پیش بردن
جایی که سقف پست است نتوان شدن سواره

همچون کلیم دیگر یک نامشخصی کو
آگاه و مستِ غفلت پُر شغل و هیچ‌کاره

کلیم کاشانی / شـــعر پارسی
بشارتی به من از کاروان بیار ای عشق
همیشه رفتن و رفتن، ز آمدن چه خبر؟

حسین منزوی / شـــعر پارسی
چه جرم رفت که با ما سخن نمی‌گویی؟
چه کرده‌ام که به هجران تو سزاوارم؟

سعدی / شـــعر پارسی