هر جراحت که دلم داشت به مرهم بِه شد
داغ دوریست که جز وصل تو درمانش نیست
نظیری نیشابوری / شـــعر پارسی
داغ دوریست که جز وصل تو درمانش نیست
نظیری نیشابوری / شـــعر پارسی
چند گویی مر مرا کز کار چون کاهل شدی
راست گویی ای صنم از کار تو از کار تو
ای طبیب عاشقان این جمله بیماریم
هست زان دو نرگس بیمار تو بیمار تو
مولانا / شـــعر پارسی
راست گویی ای صنم از کار تو از کار تو
ای طبیب عاشقان این جمله بیماریم
هست زان دو نرگس بیمار تو بیمار تو
مولانا / شـــعر پارسی
تو، عشق را به همه عاشقان میآموزی
ستاره را به شب و آسمان میآموزی
پری نئیّ و به صورت چنانی از خوبی
که حُسن را به پریزادگان می آموزی
تو ، آن تنی که سبک باری و لطافت را
ز یک کرشمهی شیرین،به جان میآموزی
چگونه مهر نورزد ، دلم به ساحت تو؟
تویی که مهر به هر مهربان میآموزی
تو از حقیقتعشق آمدی، نه وهم فریب
که هم تو،علمِ یقین، با گمان میآموزی
تو سبز را به درختان سرو میگویی
تو سرخ را، به گل ارغوان میآموزی
تو آن جوانهی خُردی که با دمیدن خود
بهار را به درخت جوان میآموزی
خدا و گرنه مسیحایی، ای دوباره.ی من!
چنین که با تن بیجان روان میآموزی
حسین منزوی / شـــعر پارسی
ستاره را به شب و آسمان میآموزی
پری نئیّ و به صورت چنانی از خوبی
که حُسن را به پریزادگان می آموزی
تو ، آن تنی که سبک باری و لطافت را
ز یک کرشمهی شیرین،به جان میآموزی
چگونه مهر نورزد ، دلم به ساحت تو؟
تویی که مهر به هر مهربان میآموزی
تو از حقیقتعشق آمدی، نه وهم فریب
که هم تو،علمِ یقین، با گمان میآموزی
تو سبز را به درختان سرو میگویی
تو سرخ را، به گل ارغوان میآموزی
تو آن جوانهی خُردی که با دمیدن خود
بهار را به درخت جوان میآموزی
خدا و گرنه مسیحایی، ای دوباره.ی من!
چنین که با تن بیجان روان میآموزی
حسین منزوی / شـــعر پارسی
شهر، اینک دست نیروهای نورانیست.
در پس این چهرهٔ تابنده،
امّا
باطنی تاریک، دودآلود،
ظلمانیست.
گر بخواهد خویشتن را
زین پلیدی هم بپیراید؛
همّتی بیحرف، همچون برف،
میباید!
فریدون مشیری / شـــعر پارسی
در پس این چهرهٔ تابنده،
امّا
باطنی تاریک، دودآلود،
ظلمانیست.
گر بخواهد خویشتن را
زین پلیدی هم بپیراید؛
همّتی بیحرف، همچون برف،
میباید!
فریدون مشیری / شـــعر پارسی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چهسان جواب دل بینوای خویش دهیم
که خون ناحق صد آرزو به گردن ماست
اسیر شهرستانی / شـــعر پارسی
🎥 مشق شب (۱۳۶۷)
که خون ناحق صد آرزو به گردن ماست
اسیر شهرستانی / شـــعر پارسی
🎥 مشق شب (۱۳۶۷)
بیکسی دلهای غمگین را کند غمخوارِ هم
غم دلِ ما را نوازش کرد و دل غم را نواخت
صائب تبریزی / شـــعر پارسی
غم دلِ ما را نوازش کرد و دل غم را نواخت
صائب تبریزی / شـــعر پارسی
جنونی کو که آتش در دل پر شورم اندازد؟
ز عقل مصلحت بین صد بیابان دورم اندازد!
صائب تبریزی / شـــعر پارسی
ز عقل مصلحت بین صد بیابان دورم اندازد!
صائب تبریزی / شـــعر پارسی
عمری به هر کوی و گذر گشتم که پیدایت کنم
اکنون که پیدا کردهام، بنشین تماشایت کنم
فریدون مشیری / شـــعر پارسی
اکنون که پیدا کردهام، بنشین تماشایت کنم
فریدون مشیری / شـــعر پارسی