دل رفت و عمر رفت و روان رفت و بعد ازین
ماییم و آهِ سرد و لبِ خشک و چشمِ تر...
سلمان ساوجی / شـــعر پارسی
ماییم و آهِ سرد و لبِ خشک و چشمِ تر...
سلمان ساوجی / شـــعر پارسی
هر ساعتم اندرون بجوشد خون را
و آگاهی نیست مردم بیرون را
الا مگر آنکه روی لیلی دیدست
داند که چه درد میکشد مجنون را؟
سعدی / شـــعر پارسی
و آگاهی نیست مردم بیرون را
الا مگر آنکه روی لیلی دیدست
داند که چه درد میکشد مجنون را؟
سعدی / شـــعر پارسی
به زیورها نکورویان بیارایند گر خود را
تو بیزیور چنان خوبی که عالم را بیارایی
سیف فرغانی / شـــعر پارسی
تو بیزیور چنان خوبی که عالم را بیارایی
سیف فرغانی / شـــعر پارسی
دشمنیهای دو عالم با من از بیداد اوست
گر چه صد شمشیر بر سر میخورم قاتل یکی است!
فیاض لاهیجی / شـــعر پارسی
گر چه صد شمشیر بر سر میخورم قاتل یکی است!
فیاض لاهیجی / شـــعر پارسی
مــی شود یک روز ای جنگل! خزانت بگذرد؟
صبح از بیــن درختــان جــــوانت بگذرد؟
بـــاد با چینهــــای ریز دامنت بـازی کند؟
آفتــاب از لابلای گــــیســوانت بگــذرد؟
پاسبـــانها غنچـۀ لبهات را بو میکنند
تا مبـادا عشق، سهـواً بر زبـانت بگذرد
سرزمیــن مــردگان تا قدر بشناسد تو را
سالهـــای ســـال بایـد از زمـــانت بگذرد
بگذریم ای جنگل خاموش که هرشاخه ات
تیـــر باید باشـــد و بر دشمنــانت بگذرد
تیر را بگـــذار، در ســـربازی این سرزمین
جـــانِ آرش بایـــد از فـاقِ کمــانت بگذرد
پانتهآ صفایی / شـــعر پارسی
صبح از بیــن درختــان جــــوانت بگذرد؟
بـــاد با چینهــــای ریز دامنت بـازی کند؟
آفتــاب از لابلای گــــیســوانت بگــذرد؟
پاسبـــانها غنچـۀ لبهات را بو میکنند
تا مبـادا عشق، سهـواً بر زبـانت بگذرد
سرزمیــن مــردگان تا قدر بشناسد تو را
سالهـــای ســـال بایـد از زمـــانت بگذرد
بگذریم ای جنگل خاموش که هرشاخه ات
تیـــر باید باشـــد و بر دشمنــانت بگذرد
تیر را بگـــذار، در ســـربازی این سرزمین
جـــانِ آرش بایـــد از فـاقِ کمــانت بگذرد
پانتهآ صفایی / شـــعر پارسی
غزلهايى كه بر رويت اثر گفتى ندارد را
بـرای ماه میخواندم نظر مىكرد پایین را
کاظم بهمنی / شـــعر پارسی
بـرای ماه میخواندم نظر مىكرد پایین را
کاظم بهمنی / شـــعر پارسی
برخیز و بتاب! ای شرفت شوکت ایران
آیینه ی تحسین شده ی پاک ضمیران
سرسلسله ی ثابت مردان بشر دوست
ای جایگه منزلتت, دوش کبیران!
بر خیز! که آهو بچه ها, خواب ندارند
روباه, فراوان شده در بیشه شیران
تا هست; به رقص آر،شکوه ازلی را
ترسم به هدر صرف شود عمر دلیران
ای اصل مساوات, تو را حیف نخواندیم
منشور تو, محبوب امیران وفقیران
دردم همه این نیست کز این بیشتر این است
بیگانه تو را ارج نهاده ست، نه ایران
افسوس که در وصف تو ای رسم تو مشهور
چیزی نشنیدیم از این معرکه گیران
مجتبی سپید / شـــعر پارسی
آیینه ی تحسین شده ی پاک ضمیران
سرسلسله ی ثابت مردان بشر دوست
ای جایگه منزلتت, دوش کبیران!
بر خیز! که آهو بچه ها, خواب ندارند
روباه, فراوان شده در بیشه شیران
تا هست; به رقص آر،شکوه ازلی را
ترسم به هدر صرف شود عمر دلیران
ای اصل مساوات, تو را حیف نخواندیم
منشور تو, محبوب امیران وفقیران
دردم همه این نیست کز این بیشتر این است
بیگانه تو را ارج نهاده ست، نه ایران
افسوس که در وصف تو ای رسم تو مشهور
چیزی نشنیدیم از این معرکه گیران
مجتبی سپید / شـــعر پارسی