شعر پارسی
68K subscribers
325 photos
36 videos
2.2K links
هزار باده‌ی ناخورده در رگ تاک است ...

فرسته‌ی نخست:
https://t.me/ShearZii/1

تبلیغ و تبادل:
@Rodin66

کانال‌های ادبی:
@vir486
@ShearZii
Download Telegram
چنان باش فارغ ز بار تعلق
که بر دوش اگر سر نباشد، نباشد

بیدل دهلوی / شـــعر پارسی
توبه کردم تا دگر هرگز نبینم روی او
توبه شد بادی، وزید و بُرد دل را سوی او

سعیده باقری / شـــعر پارسی
جهان با یک بیگ بنگ آغاز شد
و من، با برقِ اولین نگاهت

فاطمه سپید / شـــعر پارسی
دلم را دیدی و گفتی عجب عصر غم انگیزی
به چشمم زل زدی گفتی عجب باران زیبایی

سعید صاحب‌علم / شـــعر پارسی
عشقی که رفته‌رفته جنون آورد چه سود؟
دیوانه گشتن از نگهِ اولین خوش‌ست...

مسیح کاشانی / شـــعر پارسی
با وصلِ تو دست در کمر، نتوان کرد
با دردِ فراق هم به‌ سر نتوان کرد

چون چاره‌ی کار، غیرِ بی‌تابی نیست
جز ناله و آهِ بی‌اثر، نتوان کرد

فیض کاشانی / شـــعر پارسی
ز فکرهای پریشان و بارهای فراق
که بر دل است ندانم کدام برگیرم

سعدی / شـــعر پارسی
گونه‌هایش جنس مرمر بود و چشمش جنس دُر
خنده‌هایش شکل دریا بود و غرقش میشدم

زهرا عسگری / شـــعر پارسی
خامان ره نرفته چه دانند ذوق عشق
دریادلی بجوی دلیری سرآمدی

حافظ / شـــعر پارسی
‌لکنت شعر و پریشانی و جنجال دلم
چه بگویم که کمی خوب شود حال دلم؟

کاش می‌شد که شما نیز خبردار شوید
لحظه‌ای از من و از دردِ کهن‌سال دلم

از سرم آب گذشته است مهم نیست اگر
غم دنیای شما نیز شود مالِ دلم

عاشقِ نان و زمین نیستم این را حتماً
بنویسید به دفترچه‌ی اعمال دلم

آه! یک عالمه حرف است که باید بزنم
ولی انگار زبانم شده پامال دلم

مردم شهر! خدا حافظ‌تان من رفتم
کسی از کوچه‌ی غم آمده دنبال دلم

نجمه زارع / شـــعر پارسی
گفتمش: دل بردى از ما جان من مقصد كجاست؟
گفت: عاشق را نشاید پرس و جو با ما بیا

راحم تبریزی / شـــعر پارسی
دگر آن شبست امشب که ز پی سحر ندارد
من و باز آن دعاها که یکی اثر ندارد

وحشی بافقی / شـــعر پارسی
عیش‌ها دارم در این آتش که بینی دم به دم
کاندرونم گرچه می‌سوزد منور می‌شود

سعدی / شـــعر پارسی
شهرت من ماندن است و شهرت او رفتنی
هر چه خوبی میکنم او با بدی پس می‌دهد

زهرا عسگری / شـــعر پارسی
چو از بنفشۀ شب، بوی صبح برخیزد،
هزار وسوسه در جان من برانگیزد.

كبوترِ دلم از شوق، می‌گشاید بال
كه چون سپیده به آغوشِ صبح بگریزد.

دلی كه غنچۀ نشكفتۀ ندامت‌ هاست
بگو به دامنِ باد سحر نیاویزد.

فدای دستِ نوازشگرِ نسیم شوم
كه خوش به جام شرابم شكوفه می‌ریزد

تو هم مرا به نگاهی شكوفه باران كن!
در این چمن، كه گل از عاشقی نپرهیزد

لبی بزن به شراب من، ای شكوفۀ بخت
كه می خوش است كه با بوی گل درآمیزد!

فریدون مشیری / شـــعر پارسی
من چرا دل به تو دادم که دلم میشکنی
‏یا چه کردم که نگه باز به من می‌نکنی

‏دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
‏تا ندانند حریفان که تو منظور منی

‏دیگران چون بروند از نظر از دل بروند
‏تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی

سعدی / شـــعر پارسی
‌تو گر گناہِ من شوی، توبه نمی‌کنم ز تو
جامِ لبت بنوشم و باز گناہ می‌کنم...!

مولانا‌‌ / شـــعر پارسی
حرفى نزدم از غم دورى تو اما
اى كاش بدانى كه چه آورده به روزم...!

محمد شيخی / شـــعر پارسی
عاشقت بودم ولی دیگر نمی‌خواهم تو را
فرق بین عشق و نفرت را تو دادی یاد من

آن اوایل خنده‌ات بدجور بر دل می‌نشست
لایق عشقی که دادم را نبودی ماه من

با خودم گفتم که شاید دین و ایمان می‌شود
خود ندانستم که او شد قاتل ایمان من

خاطراتش میزند یک قوم قاجاری زمین
عاشقش بودم وگرنه، او کجا وُ قلب من

شاید این مهری که آید روی آبان ماه‌ها
مهربانش می‌کند اما بجز دستان من

این خزان بو برده از عشقی که درگیرش شدم
با نسیمش میزند زخمی به روی درد من

جمعه ها با خلوتم یک جمعِ خونین می‌شویم
من غزل میگویم و با ناله گوییم وای من

دیدمت با دیگری گویا که مُردم یک نگاه
مرز بین عشق و نفرت را تو دادی یاد من

زهرا عسگری / شـــعر پارسی
در جواب بی‌وفایی، خلوتی با خود بساز
دست کم تنها شدن از دل شکستن بهتر است!

محمدحسن جمشیدی / شـــعر پارسی