شعر پارسی
68.6K subscribers
307 photos
31 videos
2.17K links
هزار باده‌ی ناخورده در رگ تاک است ...

فرسته‌ی نخست:
https://t.me/ShearZii/1

تبلیغ و تبادل:
@Rodin66

کانال‌های ادبی:
@vir486
@ShearZii
Download Telegram
‌لکنت شعر و پریشانی و جنجال دلم
چه بگویم که کمی خوب شود حال دلم؟

کاش می‌شد که شما نیز خبردار شوید
لحظه‌ای از من و از دردِ کهن‌سال دلم

از سرم آب گذشته است مهم نیست اگر
غم دنیای شما نیز شود مالِ دلم

عاشقِ نان و زمین نیستم این را حتماً
بنویسید به دفترچه‌ی اعمال دلم

آه! یک عالمه حرف است که باید بزنم
ولی انگار زبانم شده پامال دلم

مردم شهر! خدا حافظ‌تان من رفتم
کسی از کوچه‌ی غم آمده دنبال دلم

نجمه زارع / شـــعر پارسی
گفتمش: دل بردى از ما جان من مقصد كجاست؟
گفت: عاشق را نشاید پرس و جو با ما بیا

راحم تبریزی / شـــعر پارسی
دگر آن شبست امشب که ز پی سحر ندارد
من و باز آن دعاها که یکی اثر ندارد

وحشی بافقی / شـــعر پارسی
عیش‌ها دارم در این آتش که بینی دم به دم
کاندرونم گرچه می‌سوزد منور می‌شود

سعدی / شـــعر پارسی
شهرت من ماندن است و شهرت او رفتنی
هر چه خوبی میکنم او با بدی پس می‌دهد

زهرا عسگری / شـــعر پارسی
چو از بنفشۀ شب، بوی صبح برخیزد،
هزار وسوسه در جان من برانگیزد.

كبوترِ دلم از شوق، می‌گشاید بال
كه چون سپیده به آغوشِ صبح بگریزد.

دلی كه غنچۀ نشكفتۀ ندامت‌ هاست
بگو به دامنِ باد سحر نیاویزد.

فدای دستِ نوازشگرِ نسیم شوم
كه خوش به جام شرابم شكوفه می‌ریزد

تو هم مرا به نگاهی شكوفه باران كن!
در این چمن، كه گل از عاشقی نپرهیزد

لبی بزن به شراب من، ای شكوفۀ بخت
كه می خوش است كه با بوی گل درآمیزد!

فریدون مشیری / شـــعر پارسی
من چرا دل به تو دادم که دلم میشکنی
‏یا چه کردم که نگه باز به من می‌نکنی

‏دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
‏تا ندانند حریفان که تو منظور منی

‏دیگران چون بروند از نظر از دل بروند
‏تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی

سعدی / شـــعر پارسی
‌تو گر گناہِ من شوی، توبه نمی‌کنم ز تو
جامِ لبت بنوشم و باز گناہ می‌کنم...!

مولانا‌‌ / شـــعر پارسی
حرفى نزدم از غم دورى تو اما
اى كاش بدانى كه چه آورده به روزم...!

محمد شيخی / شـــعر پارسی
عاشقت بودم ولی دیگر نمی‌خواهم تو را
فرق بین عشق و نفرت را تو دادی یاد من

آن اوایل خنده‌ات بدجور بر دل می‌نشست
لایق عشقی که دادم را نبودی ماه من

با خودم گفتم که شاید دین و ایمان می‌شود
خود ندانستم که او شد قاتل ایمان من

خاطراتش میزند یک قوم قاجاری زمین
عاشقش بودم وگرنه، او کجا وُ قلب من

شاید این مهری که آید روی آبان ماه‌ها
مهربانش می‌کند اما بجز دستان من

این خزان بو برده از عشقی که درگیرش شدم
با نسیمش میزند زخمی به روی درد من

جمعه ها با خلوتم یک جمعِ خونین می‌شویم
من غزل میگویم و با ناله گوییم وای من

دیدمت با دیگری گویا که مُردم یک نگاه
مرز بین عشق و نفرت را تو دادی یاد من

زهرا عسگری / شـــعر پارسی
در جواب بی‌وفایی، خلوتی با خود بساز
دست کم تنها شدن از دل شکستن بهتر است!

محمدحسن جمشیدی / شـــعر پارسی
گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق
ساکن شود بدیدم و مشتاق‌تر شدم

سعدی / شـــعر پارسی
گر تو هم دلتنگ من هستی؛ نشانی بفِرست
گر که نیستی هم غمی نیست؛ سر سلامت باشی یار

فاطمه سپید / شـــعر پارسی
من مهر تو بر تارک افلاک نهم
دست ستمت، بر دل غمناک نهم

هر جا که تو بر روی زمین پای نهی
پنهان بروم، دیده بر آن خاک نهم

مولوی / شـــعر پارسی
اولین بار که تو را دیدم
زخمی داشتی
که از دیگری بود
من تو را
با زخم‌هایت دوست داشتم...

جمال ثریا / شـــعر پارسی
آرزو دارم که یک شب در کنارش سر کنم
چاوشی باشد، خزان باشد، و آغوشی عمیق

زهرا عسگری / شـــعر پارسی
از درد سخن گفتن و از درد شنیدن
با مردم بی درد ندانی که چه دردی‌ست‌

مهرداد اوستا / شـــعر پارسی
هر کسی را
سر چیزی و تمنای کسی‌ست...
ما به غیر از تو
نداریم تمنای دگر...

سعدی / شـــعر پارسی
به جز تو قلبِ خودم را به هیچکس نسپردم
تو هم غمی به جهانم اضافه کردی و رفتی!

امید صباغ نو / شـــعر پارسی
تو به صد آینه از دیدن خود، سیر نه‌ای!
من به یک چشم ز دیدار تو، چون سیر شوم؟

صائب تبریزی / شـــعر پارسی