با کدام بال میتوان
از زوال روزها و سوزها گریخت!
با کدام اشک میتوان
پرده بر نگاهِ خیره زمان کشید؟
با کدام دست می توان
عشق را به بند جاودان کشید؟
با کدام دست؟
فروغ فرخزاد / شـــعر پارسی
از زوال روزها و سوزها گریخت!
با کدام اشک میتوان
پرده بر نگاهِ خیره زمان کشید؟
با کدام دست می توان
عشق را به بند جاودان کشید؟
با کدام دست؟
فروغ فرخزاد / شـــعر پارسی
غم عشق تُرا چون گنج در دل کردهام پنهان
به این گنج نهانی ساکن ویرانه خواهم شد
هلالی جغتایی / شـــعر پارسی
به این گنج نهانی ساکن ویرانه خواهم شد
هلالی جغتایی / شـــعر پارسی
گفتی که: مرا با تو نه سِرّی، نه سری هست
گر سرّ و سری نیست، نهانی نظری هست
گرداب شکیباییم آموخت که دیدم
گاه از من سودازده سرگشته تری هست
برگی ست که پیچان به کف باد خزان است
گر در همهٔ شهر چو من در به دری هست
گشتند پی فتنه بر هر گوشهٔ این شهر
در گوشهٔ چشمان تو گویا خبری هست
با یاد تو گر آه برآرم، نه غمین است
خوش آن سفر افتد که در او همسفری هست
گفتم که به پای تو گذارم سرِ تسلیم
گفتی که نخواهیم کسی را که سری هست
چون شمع، مگر شعله زبان سخنت بود؟
کز سوز تو سیمین! به غزل ها اثری هست
سیمین بهبهانی / شـــعر پارسی
گر سرّ و سری نیست، نهانی نظری هست
گرداب شکیباییم آموخت که دیدم
گاه از من سودازده سرگشته تری هست
برگی ست که پیچان به کف باد خزان است
گر در همهٔ شهر چو من در به دری هست
گشتند پی فتنه بر هر گوشهٔ این شهر
در گوشهٔ چشمان تو گویا خبری هست
با یاد تو گر آه برآرم، نه غمین است
خوش آن سفر افتد که در او همسفری هست
گفتم که به پای تو گذارم سرِ تسلیم
گفتی که نخواهیم کسی را که سری هست
چون شمع، مگر شعله زبان سخنت بود؟
کز سوز تو سیمین! به غزل ها اثری هست
سیمین بهبهانی / شـــعر پارسی
خستهتر از صدای من، گریهٔ بیصدای تو
حیف که مانده پیش من، خاطرهات به جای تو...
افشین یداللهی / شـــعر پارسی
حیف که مانده پیش من، خاطرهات به جای تو...
افشین یداللهی / شـــعر پارسی
کو زمزمهی زنجرهای در پاییز
یا نالهای از حنجرهای در پاییز
ماییم و سکوت تلخی از ناچاری
دلتنگتر از پنجرهای در پاییز
سهیل محمودی / شـــعر پارسی
یا نالهای از حنجرهای در پاییز
ماییم و سکوت تلخی از ناچاری
دلتنگتر از پنجرهای در پاییز
سهیل محمودی / شـــعر پارسی