نادرشاه در نامهای به دربار عثمانی اخطار داد که خاک ایران را ترک کند اما دربار عثمانی این شعر را به زبان فارسی برای نادر فرستاد:
چو خواهی قشونم نظاره کنی
سحرگه نظر بر ستاره کنی
اگر آل عثمان حیاتم دهد
ز چنگ فرنگی نجاتم دهد
چنانت بکوبم به گرز گران
که یکسر روی تا مازندران
نادر شاه در پاسخ چنین گفت:
چو خورشید سعادت نمایان شود
ستاره ز پیشش گریزان شود
عقاب شکاری نترسد ز بوم
دو مرد خراسان دو صد مرد روم
اگر دست یزدان دهد رونقم
به اسکندریه زنم بیرقم
شـــعر پارسی
چو خواهی قشونم نظاره کنی
سحرگه نظر بر ستاره کنی
اگر آل عثمان حیاتم دهد
ز چنگ فرنگی نجاتم دهد
چنانت بکوبم به گرز گران
که یکسر روی تا مازندران
نادر شاه در پاسخ چنین گفت:
چو خورشید سعادت نمایان شود
ستاره ز پیشش گریزان شود
عقاب شکاری نترسد ز بوم
دو مرد خراسان دو صد مرد روم
اگر دست یزدان دهد رونقم
به اسکندریه زنم بیرقم
شـــعر پارسی
معصيت از هر که صادر شود ناپسنديده است و از علما ناخوبتر که علم، سلاحِ جنگِ شيطان است و خداوندِ سلاح را، چون به اسيری برند، شرمساری بيش برد.
عامِ نادانِ پريشان روزگار
به ز دانشمندِ ناپرهیزگار
کان به نابينايی از راه اوفتاد
وين دوچشمش بود و در چاه اوفتاد
گلستان سعدی / شـــعر پارسی
عامِ نادانِ پريشان روزگار
به ز دانشمندِ ناپرهیزگار
کان به نابينايی از راه اوفتاد
وين دوچشمش بود و در چاه اوفتاد
گلستان سعدی / شـــعر پارسی
خود را چنان زِ هجرِ تو گم کردهام که هست
مشکلتر از سراغِ توام جستوجویِ خویش
عرفى شيرازى / شـــعر پارسی
مشکلتر از سراغِ توام جستوجویِ خویش
عرفى شيرازى / شـــعر پارسی
ای که بر من میکشی خط و نمیخوانی مرا!
بر مثالِ نامه، بر خود چند پیچانی مرا؟
سلمان ساوجى / شـــعر پارسی
بر مثالِ نامه، بر خود چند پیچانی مرا؟
سلمان ساوجى / شـــعر پارسی
رشتهى عمر پاره شد بس که زِ دستِ جورِ او
دوختهام به یکدگر سینهى پارهپاره را
فروغی بسطامى / شـــعر پارسی
دوختهام به یکدگر سینهى پارهپاره را
فروغی بسطامى / شـــعر پارسی