شعر پارسی
69.2K subscribers
296 photos
30 videos
2.14K links
هزار باده‌ی ناخورده در رگ تاک است ...

فرسته‌ی نخست:
https://t.me/ShearZii/1

تبلیغ و تبادل:
@Rodin66

کانال‌های ادبی:
@vir486
@ShearZii
Download Telegram
متکلّم را تا کسی عيب نگيرد سخنش صلاح نپذيرد.

مشو غرّه بر حُسنِ گفتارِ خويش
به تحسينِ نادان و پندارِ خويش
 

سعدی / شـــعر پارسی
در فراقش می‌نویسم نامه‌ای وز دستِ من
خامه خون می‌گرید و خط خاک بر سر می‌کند

سلمان ساوجى / شـــعر پارسی
کسی جز عشقِ‌ شیرین نیست مردِ‌ بیستون کندن
محبّت تهمتِ ‌بیجا به نوکِ تیشه می‌بندد

نجیب کاشانی / شـــعر پارسی
کسی یا رب مبادا پایمال رشک همچشمی
حنا چندان که بوسد دست او خون می‌کند ما را

بیدل دهلوی / شـــعر پارسی
بوی خون می‌آید از چاه زنخدانت، بلی
بوی خون آید که چندین دل درو انباشتی

اوحدی / شـــعر پارسی
قصه چه کنم که اشتیاقِ تو چه کرد؟
با من دل پر زرق و نفاقِ تو چه کرد

چون زلفِ درازِ تو شبی می‌باید
تا با تو بگویم که فراقِ تو چه کرد

مهستی گنجوی / شـــعر پارسی
ترا مقصود آن باشد که قربانِ رهت گردم
ربایی دل که گیری جان ز من آهسته آهسته

فیض کاشانی / شـــعر پارسی
مشکل آن باشد که با اغیار بینی یار را
ورنه غمهایِ شبِ هجران چنان دشوار نیست

عندلیب کاشانی / شـــعر پارسی
فرامشی زِ فراموشیِ تو می‌خیزد
اگر تو یاد کنی، یاد می‌کنیم تو را

صائب تبریزی / شـــعر پارسی
بالا کشید زلف و دلم کی به من رسد؟
کو را به بام برد و زِ ته نردبان کشید

اميرخسرو دهلوى / شـــعر پارسی
دید خورشید رخش وز سر انصاف به ماه
گفت:من سایه ی او بودم و خورشید این است

سیف فرغانی / شـــعر پارسی
من و سجودِ بت، از ایزدم مترسانید
من آفریده‌ی عشقم، نه آفریده‌ی او

فصیحی هروی / شـــعر پارسی
خوش آن زمان که عتابت بهانه‌ساز نبود
زبانِ تیغِ‌جفا اینقَدَر دراز نبود

کلیم کاشانی / شـــعر پارسی
به کوی میکده هرکس که رفت باز آمد
ز قید هستی این نشئه بی‌نیاز آمد

هزار شکر که ایران چو کبک زخمی باز
برون ز پنجه شاهین و شاهباز آمد

بگو که پنهان گردند قاطعان طریق
از آنکه قافلهٔ دزد رفته باز آمد

مدرس از ره ترکیه و حجاز و عراق
دوباره چون شتر لوک بی‌جهاز آمد

چه احترام بر آن حاجی است مرد مرا
که بی‌وضو سوی حج رفت و بی‌نماز آمد

میان دیو و سلیمان چه امتیاز که رفت
سوی سبا و ز کف داد امتیاز آمد

برفت کاش مساوات بر نمی‌گردید
که مشت ما بر بیگانه کرد باز آمد

وکیل یزد چه گودرز فاتحی وافور
به کف گرفته چه گرزی و چون گراز آمد

ز من بگوی به لوطی غلامحسین دگر
مگیر معرکه یک مشت حقه‌باز آمد

فدای سرو که چون تن به زیر بار نداد
گَهِ نمایش آزاد و سرفراز آمد

به نی بگوی که از ناله در خود آتش زن
که عارف همچو تو نالان به سوز و ساز آمد

عارف قزوینی / شـــعر پارسی
یا رب ز بادِ فتنه نگه دار خاک پارس
چندان که خاک را بُوَد و باد را بقا

سعدی / شـــعر پارسی
روح ما از پیکر خاکی است دایم در عذاب
در ضمیر خاک زندانی چو قارونیم ما

از دم تیغ است پشت تیغ بی آزارتر
هر که می گرداند از ما روی، ممنونیم ما

باعث سرسبزی باغیم در فصل خزان
در ریاض آفرینش سرو موزونیم ما

صائب تبریزی / شـــعر پارسی
سر‌ِ افعی و سرِ شیخ بکوبید به سنگ،
که در آن زهر و در این اوهام است

از درِ خانۀ زاهد گذری؟؟ وا پس رو
که به هرجایی از این کوچه نهی‌ پا، دام است!

عارف قزوینی / شـــعر پارسی
به صورتِ تو بتی کمتر آفریده خدا
تو را کشیده و دست از قلم کشیده خدا

سلیم تهرانی / شـــعر پارسی
جنبش گوشه‌ی ابروی تو در پهلوی غیر
پردلی را هدف تیر و کمان ساخته است

محتشم کاشانی / شـــعر پارسی
مگو پیمان و عهدم استوار است
که در پیمان شکستن استوارى

رضی‌الدین آرتیمانی / شـــعر پارسی