شعر پارسی
68.6K subscribers
304 photos
31 videos
2.16K links
هزار باده‌ی ناخورده در رگ تاک است ...

فرسته‌ی نخست:
https://t.me/ShearZii/1

تبلیغ و تبادل:
@Rodin66

کانال‌های ادبی:
@vir486
@ShearZii
Download Telegram
کُشته‌ی دشمن چه غم دارد؟ که دشمن، دشمن است
گریه بر آن کُشته باید کرد، کاو را یار کُشت

حیدر یغما / شـــعر پارسی
چیست چندین التفاتِ آشکارا با رقیب؟
جانبِ ما یک نظر ناکرده پنهانی هنوز

هلالی / شـــعر پارسی
حرفِ شبِ وصال که عمرش دراز باد!
کوته تر است از آن که زِ دل بر زبان رسد

کلیم کاشانی / شـــعر پارسی
از می عشقت چنان مستم که نیست
تا قیامت روی هشیاری مرا

مولانا / شـــعر پارسی
آشنایان ره عشق گرم خون بخورند
ناکسم گر به شکایت سوی بیگانه روم

حافظ / شـــعر پارسی
کامجویان را ز ناکامی چشیدن چاره نیست
بر زمستان صبر باید طالب نوروز را

سعدی / شـــعر پارسی
زین گلستان عاقبت چون باد می‌باید گذشت
بر درختی هر زمان چون تاک پیچیدن چرا؟

صائب تبریزی / شـــعر پارسی
دارم امید عاطفتی از جناب دوست
کردم جنایتی و امیدم به عفو اوست

دانم که بُگذرد ز سرِ جرمِ من که او
گرچه پریوش است ولیکن فرشته خوست

چندان گریستیم که هر کس که برگذشت
در اشکِ ما چو دید روان گفت کـ‌این چه جوست؟

هیچ است آن دهان و نبینم از او نشان
موی است آن میان و ندانم که آن چه موست

دارم عجب ز نقشِ خیالش که چون نرفت
از دیده‌ام که دَم به دَمش کار شُست و شوست

بی گفت و گوی زلفِ تو دل را همی‌کشد
با زلف دلکَش تو که را روی گفت و گوست؟

عمریست تا ز زلفِ تو بویی شنیده‌ام
زان بوی در مشامِ دلِ من هنوز بوست

حافظ بد است حالِ پریشانِ تو، ولی
بر بویِ زلفِ یار پریشانیَت نکوست

حافظ / شـــعر پارسی
گفتم همیشه فکر وصال تو می‌کنم
در خنده شد که این همه فکر محال چیست؟

هلالی / شـــعر پارسی
همیشه دامنم از اشکِ دیده تر بادا
که هرچه می‌رسدم، کارِ چشم‌هایِ من است

حیدر‌ یغما / شـــعر پارسی
روشن‌ترین غرور و دلیلِ تکبرش
آن دیردیر لب به تکلم گشودن است

محتشم کاشانی / شـــعر پارسی
نیامد سروِ من بیرون که بر گِردِ سرش گردم
به سانِ گرد باد از غم به خود پیچیدم و رفتم

وحشی بافقی / شـــعر پارسی
رسید و از مژه گل بر سرم فشاند و برفت
چو دید رفتنی‌ام، لحظه‌ای بماند و برفت

زِ تربتم چو فغان خاست کین شهیدِ وفاست
زِ دور فاتحه‌ای بر سرم بخواند و برفت

طالب آملی / شـــعر پارسی
به دست و تیغِ کسی خونِ من حنا بسته‌ست
به حیرتم که عجب تهمت بجا بسته‌ست

بيدل دهلوى / شـــعر پارسی
وصلش اولْ قدم اندر نظرم آسان بود
هجر آمد به میان،کارِ مرا مشکل کرد

رفعت سمنانی / شـــعر پارسی
من وفا می‌کنم و نیستم آگه که مرا
از چه رو کشته‌ى شمشیرِ جفا می‌خواهند

خواجوی كرمانى / شـــعر پارسی
ماهِ تابان را شبی نسبت به رویت کرده‌ام
سال‌ها شد تا خجالت دارم از رویِ شما

سلمان ساوجى / شـــعر پارسی
به حرف آمدی و زخمِ کهنه‌ام نو شد
به حیرتم چه نمک بود گفت وگویِ تو را

بيدل دهلوى / شـــعر پارسی
یا دیدن دوست یا هوایش
دیگر چه کند کسی جهان را


مولانا / شـــعر پارسی
به بزم باده‌نوشی وعده‌ی هم‌مشربی دارم
که عذر پاک‌دامانی‌ست، بدتر از گناه آنجا

اشرف مازندرانی / شـــعر پارسی