آموزشکده توانا
56.7K subscribers
31.1K photos
36.9K videos
2.54K files
18.9K links
کانال رسمی «توانا؛ آموزشکده جامعه مدنی»
عكس،خبر و فيلم‌هاى خود را براى ما بفرستيد:
تلگرام:
t.me/Tavaana_Admin

📧 : info@tavaana.org
📧 : to@tavaana.org

tavaana.org

instagram.com/tavaana
twitter.com/Tavaana
facebook.com/tavaana
youtube.com/Tavaana2010
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به سالگرد مهسا امینی نزدیک می‌شویم. این ویدیو از تصاویر او را پدرش ساعاتی پیش منتشر کرده است.


چندی پیش هم مادر مهسا ژینا امینی، در پی توهین فردی به نام علی انتظاری, با انتشار این تصاویر نوشته بود:
«بی حرمتی به ساحت خوبان قشنگ نیست باور کنید که پاسخ آیینه سنگ نیست»

یاد مهسا همواره در تاریخ ایران زنده و جاوید است و از خانواده او به نیکی یاد خواهد شد. خانواده‌ای که تخت فشاری سنگین قرار گرفتند ولی تسلیم نشدند.

مرگ مظلومانه مهسا، باعث قیامی شد که نقطه عطفی در تاریخ مبارزات مردم ایران برای آزادی بود.

به سالگرد مهسا و شروع خیزش انقلابی ۱۴۰۱:نزدیک می‌شویم.

#مهسا_امینی #ژینا_امینی
#زن_زندگى_آزادى #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
«به این لحظه فکر می‌کنم، به این صحنه...به بخت این تخت....به این تراژیک‌ترین تختی که در تقویم بیمارستانی به نام دختری ثیت شد که تقدیری تاریخی را رقم زد....تختی که تن کتک خورده و بیهوش بر آن را نه پزشکان توانستند مداوا کنند نه پزشکیان می‌تواند از یادها ببرد.....
به امروز می‌اندیشم.....به ۲۲ شهریور ۱۴۰۱، به قبل ساعت ۶ عصر که مهسا هنوز زنده بود، به ساعت ۶ عصر که بازداشت شد، هنوز کسی نامش را نشنیده بود، هنوز به قول برادرش در این شهر غریب بود....اما حالا به اندازه یک جهان آشناست....هیچ کسی مثل او در دو سالی که گذشت زنده نبود که همواره نام و یادش در ذهن و ضمیر و زبان و زمان حضور داشت.....همه جا بود...در دل‌ها و دلاوری‌ها....وه که چه شگفت‌انگیز است فقدانی که روایت این همه حضور باشد و حافظه جمعی را به محضر زمان احضار کند...حضوری که روح تاریخ را در کالبد سرد و تاریک زمان دمید تا سرآغاز دوران تازه‌ای شود...دورانی که هیچ شباهتی به پیش از خود نداشت و هیچکس شبیه سابق خود نشد ....چه شگفت انگیز بود مرگی که مطالبه زندگی شد، روایت زندگی شد، شعار زندگی شد...شور و شعور زندگی شد....و من هیچ مرگی را به یاد نمی‌آورم که چنین زندگی را احیا کند و چنان شوری برانگیزد....امروز، روز ضربت خوردن اوست...ضربتی که انگار تن تاریخ معاصر را شکافت اما خونی تازه در رگ زندگی جاری کرد ..۲۲شهریور فقط تاریخ بستری شدن مهسا نبود، بستری شدن تاریخ ما بود که تن زخمی‌‌اش، زخمه زمانه شد.»

از صفحه اینستاگرام آقای رضا صائمی
saemi_1355

#مهسا_امینی #زن_زندگى_آزادى‌ #به_یاد_آر #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
امجد امینی، پدر جاویدنام مهسا ژینا امینی، در پی ابراز همدلی ایرانیان در سراسر جهان در سالگرد فرزندش پیامی به شرح زیر در استوری اینستاگرامش منتشر کرد:

«اعتصاب عمومی و همدردی بسیار گسترده اصناف، کسبه، بازاریان، مغازه‌داران و همة مردم شریف و فهیم مناطق کورد نشین و همه ایرانیانی که از هر نقطه جهان در دومین سالگرد شهادت مظلومانه ژینا امینی به ویژه در شهرستان‌های سقز، سنندج، مریوان، بانه، دیواندره، بوکان، مهاباد، شنو، پیرانشهر، سردشت ..... با وجود همه بحران‌ها و تنگناها و شرایط سخت معیشتی ، اقتصادی و مالی خود حاکی از حس انسان‌دوستی، محبت، همدلی و همدردی این مردمان نجیب و بزرگوار است و همچنین هشدار و پیام اعتراضی روشنی است به مسئولان امر، که هرگز نباید فرزندان این مملکت را بی.محابا مشابه آنچه بر سر ژینا و ژیناها آمد مورد ظلم و ستم قرار

گیرند اینجانب با تمام وجود از حمایت‌های همه مردم بزرگوار صمیمانه و خالصانه و صادقانه تشکر و قدردانی می‌کنم و حقیقتا همچنانکه بارها گفته ام در برابر امواج محبت‌ها و حمایتهای مردم زبان و بیانم قاصر از سپاسگزاری است. امیدوارم هرگز در این مملکت شاهد مرگ مظلومانه فرزندانمان به دست نیروهایی که قانونا باید حافظ جان و مال و ناموس مردم و نگهبان این آب و خاک باشند، نباشیم و هیچ خانواده‌ای را در مرگ عزیزانشان سوگوار نبینیم

امجد امینی پدر زنده یاد ژینا(مهسا) امینی»

amjad_amini49

#ژینا_امینی #مهسا_امينى #زن_زندگى_آزادى‌ #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
رویا حشمتی، فعال مدنی، ضمن انتشار این وبدئو نوشت:

«دستی که با طمأنینه بر سنگ مزار ژینا نوشت "ژینا گیان تو نمی‌میری، نام تو رمز ما می‌شود" از آگاهی و ایمانی حکایت میکند که در تاریک‌ترین لحظات، زندگی را از چنگ مرگ بیرون کشید و برای پاسداشت زندگی به پا خاست.
ما بسیار به شما مدیون هستیم.
قلمت متبرک باد آقای عزیز.»

#مهسا_امینی #ژینا_امینی #زن_زندگى_آزادى‌ #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
امیر ایزدخواه، یکی از کاربران شبکه اجتماعی ایکس، خاطره‌ای از دوران کودکی و رفتار گشت ثارالله به شرح زیر منتشر کرده است:

«‏سال۱۳۶۱
نزدیک ماه رمضون بود. با مادر و خواهرم رفته بودیم خرید.
فروشگاه پاستور، يه چيزي شبیه سوپرمارکت بود، که اونزمان خیلی رایج نبود، ولی جنس های خیلی جذابی داشت.
اولین بار بود که لیوان تاشو میدیدم و با اصرار، مادرمو مجبور کردم که بخرتش. البته یه یویو هم کنارش واسم خرید.
هرجا میرفتی اون زمان، رادیو روشن بود.
«توجه توجه» !
کلماتی اضطراب آور، که ترس مرگ رو چنان به دل بچه ٦ ساله می انداخت که زبونش بند میرفت و پاهاش بیجون میشد.
آژیر وضعیت قرمز که بصدا در میومد، دیگه هیچ چیز دنیا جدی نبود، نه لیوان تاشو نه یویو! فقط بمب مهم بود و این سوال که قراره رو سر کی بیفته اینبار.
رفتیم توی زیرزمین، انبار فروشگاه با درهای شیشه ای بزرگ که به هیچ وجه، مصداق پناهگاه نبود. بگذریم که صدای لرزش شیشه ها و جیغ ها، از صدای انفجار بیشتر بود و وحشت آورتر.
اما این ترس واقعی از مرگِ محتمل زیر بمب های صدام، باعث نمیشد که از اوباشی نترسید که ارضا غربزه جنایت در باطنشون، با نصب عکس خمینی روی جیب لباس کمیته و دیدن وحشت در چهره زنان و دختران و پسران جوون ، به اوج میرسید.

وضعیت سفید شد و از پناهگاه بیرون اومدیم. دم در فروشگاه، ماشین گشت ثارالله وایساده بود.
اونزمان، لباس همه مردم شبیه هم بود و کسی به اون صورت دنبال مد نمیرفت. خواهرم ١٣ سالش بود و احتمالا بعد از دویدن به سمت پناهگاه و اون لحظات مرگ آلود، کمی از موهاش از روسری بیرون اومده بود. مادرم البته چادری بود ولی با اینحال، ارازل های کمیته در عقب رو باز کردن و با فحاشی و عربده به ما گفتند سوار شید.
خواهرم اومد چونه بزنه باهاشون و روسریشو مرتب کرد ولی مادرم گفت حرف نزنید و سریع سوار شید.
اون موقع ها وقتی کسی رو میگرفتند، مردم جمع میشدن و تماشا میکردند، و فارغ از بیگناهی افراد، قرار گرفتن توی جمعیت تماشاچی، خوشایند نبود و مادرم میخواست قبل ازینکه مردم جمع بشند، قائله ختم بشه، هرچند به شر!

ما رو تو بازداشتگاه کمیته، که بعدها شد دانشگاه پیام نور، تا ساعت ۱۱ شب نگه داشتند!
بیست سی نفری تو اتاق بودند، بیشتر دخترای جوون ولی مادری هم بود که نوزادشو گذاشته بود تو خونه و در حالی که هنوز بیگودی رو سرش بود، رفته بود سرکوچه گل بخره که بره عروسی.
دو دستی به در میکوبید و زار میزد و التماس میکرد که بچه من شیرخواره و تو خونه تنهاست.
ولی تا ساعت ۱۱ شب اون در باز نشد.
حوصلم سررفته بود از بازی کردن با یویو هم خسته شده بودم.
خواهر ۱۰ ساله دیگه ای هم داشتم که خونه تنها بود و پدرم هم از ما بیخبر! همین کافی بود برای مادرم که از نگرانی بی تاب بشه ولی با این وجود، شده بود سنگ صبور یه دختر جوون دیگه، که میگفت : بابام سرمو میبره!
باباش راننده تاکسی بود و خونشون اون ور شهر تو یه منطقه فقیرنشین.
رنگش پریده بود و همین باعث شده بود، عینک بزرگ سیاه و گردش، بیشتر به چشم بیاد و بعد از ۴۰ سال هنوز تو ذهن من بمونه.

در باز شد و بعد از موعظه های یه آخوند و تعهد گرفتن، که خودش یک ساعتی طول کشید، همه آزاد شدند.
یادم نیست که پدرم چطور خبردار شد و اومده بود سراغمون و من و خواهرمو برد خونه، ولی مادرم با اون دختر عینکی رفت خونشون تا به باباش توضیح بده که اونا حتی یه زن چادری رو هم گرفته بودن و یه جورایی وساطت کنه و مطمئن بشه که باباش، دختر رو نمیزنه.

وقتی مادرم برگشت خونه، پدرم اوقات تلخی کرد، نمیدونم چرا، ولی مامان از شدت سر درد حال تهوع داشت و مدام بالا میاورد.

فرداش، قصه بابای اون دختر رو تعریف کرد ، گفت که دست روی دختر بلند نکرد ولی داد بیداد کرده بود و خودشو زده بود و قرآن رو پاره کرده بود و خدا رو تهدید کرده بود که دیگه روزه نمیگیره!


۴۰ سال گذشته و هنوز…مهسا و آرمیتا و آرزو ها، قربانی توحش اوباش حکومت جهل و جنایت جمهوری اسلامی میشند.»


- شما چه تجربه‌ای دارید؟ چه خاطره‌ای از آن دوران تا کنون دارید؟
گشت ایثار، گشت ثارالله، گشت عفاف، گشت ارشاد و ...

#زن_زندگى_آزادى
#مهسا_امينی #دهه_شصت #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سی شهریور ۱۴۰۱ هرگز فراموش نمی‌شود.

این دلاوران را هرگز فراموش نمی‌کنیم

سارینا اسماعیل‌زاده، کرج
امیرمحمد نوروزی، بندر انزلی
پارسا رضادوست، هشتگرد
علیرضا فتحی، قزوین
کنعان آقایی، کرج
حنانه کیا، نوشهر
سینا لوح‌موسوی، آمل
ساسان قربانی، رضوانشهر
محمدحسن ترکمان، بابل
عرفان خزایی، تهران
محمد‌جواد زاهدی، ساری
رحیم کلیج، قائمشهر
محسن مالمیر، نوشهر
محمد زمانی، ساوه
حدیث نجفی، کرج
محمد زارعی، ورامین
امیرحسین بساطی، کرمانشاه
روزبه خادمیان، کرج
بهنام لایق‌پور، رشت
سیاوش محمودی، تهران
غزاله چلابی، آمل
محمدرسول مومنی‌زاده، رشت
محمدرضا اسکندری، پاکدشت

کشته‌شدگان راه ‎#زن_زندگى_آزادى‌ در ۳۰ شهریور


ویدیو از پوریا افضلی

#مهسا_امینی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«دو سال از روزی که صدای بی‌پروای جوانان ما در اعتراض به ظلم و بی‌عدالتی برخاست، می‌گذرد. این ویدئو یادبودی است برای آن‌هایی که در مسیر زن، زندگی، آزادی جان باختند. هرگز فراموش نخواهیم کرد که آن‌ها برای آرزوهای مشترکمان، برای آینده‌ای روشن‌تر و برای آزادی‌ای که از آنِ همه‌ی ماست، ایستادند. نامشان، صدایشان و آرمانشان برای همیشه در قلب و ذهن ما زنده خواهد ماند. این راه ادامه دارد، و ما با یاد و خاطره‌ی آن‌ها تا رسیدن به روزهای بهتر مبارزه می‌کنیم.»

از صفحه اینستاگرام برنوی ایل
bernoyeh_eil

#مهسا_امینی
#زن_زندگى_آزادى‌
#آبان_خونین
#دادخواهی
#یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
نصب پوستر ‎
#زن_زندگى_آزادى در دانشگاه علامه طباطبایی

ما ادامه داریم

مهر ماه ۱۴۰۳

ارسالی مخاطبان

#دانشگاه #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
علیه فراموشی؛
تصاویری از قدرت و رشادت مردم ایران در مهر ماه ۱۴۰۱

مردم ایران اگر با هم در میدان مبارزه حضور داشته باشند، می‌توانند بر دیکتاتوری فائق آیند و آن روز دور نیست که خیابان‌های شهرهای ایران در تسخیر آزادی‌خواهان در آید.

#علیه_فراموشی #زن_زندگى_آزادى‌ #قدرت_مردم #قدرت_بی_قدرتان #همبستگی #یاری_مدنی_توانا

@Ravaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ابوالفضل نوجوان ۱۶ ساله‌ای بود که در ۳۰ شهریور ۱۴۰۱ در شهر ری با شلیک مستقیم گلوله گاز اشک‌آور به سرش توسط ماموران جمهوری اسلامی زخمی شده بود و ۵ خرداد ۱۴۰۲ بعد از هشت ماه تحمل درد و رنج، جان باخت.

فراموش نمی‌کنیم که خانواده ابوالفضل چه رنجی کشیدند. ابوالفضل فرزند ایران بود، سرمایه ایران بود، توسط حکومت جمهوری اسلامی کشته شد.

ویدیو از پوریا افضلی

#ابوالفضل_امیرعطایی #مهسا_امینی‌ #زن_زندگى_آزادى #مرد_میهن_آبادی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech