شاهرخ مسکوب، ژرفاندیشترین #اندیشمند ایرانی روزگار ما*
http://bit.ly/1yizhTr
شاید جملهی شاهرخ مسکوب در تعریف مرگ از جملات کمنظیر در توصیف این وادی باشد؛ «مرگ تنهایی است بدون ِ احساس تنهایی». شاهرخ مسکوب در ۲۳ فروردین ۱۳۸۴ به دلیل ابتلا به بیماری سرطان خون رفت تا برای همیشه تنها شود بدون ِ احساس تنهایی.
شاهرخ در روزهای پس از پیروزی انقلاب زمانیکه میبیند نمیتواند نوشتهها و عقایدش را منتشر کند و از آنها سخن بگوید، ایران را ترک میکند.
شاهرخ مسکوب خودش در ذکر خاطرات چنین میآورد: «دیروز به پاریس آمدیم. در برگ درخواست تمدید گذرنامه نوشتم که برای گردش و معالجه میروم. چه گردشی، چه معالجهای. در حقیقت نمیدانم چرا آمد… به هر حال آمدم ولی تمام هوش و حواسم آنجاست. حالا ایران را بیشتر از همیشه میخواهم.»
#شاهرخ_مسکوب عاشق فردوسی بود. او در جایی گفته بود «اگر فردوسی نبود زندگی من چهقدر فقیرتر بود. یادش روشنایی و بلندی است.»
مسکوب هیچگاه پس از انقلاب به ایران بازنگشت اما همواره دلتنگ ایران بود و دل در گرو فرهنگ ایران داشت. او در جایی مینویسد:
«ایران عزیزم، ایران جاهل ظالم، ایران ِ کوههای بلند، بیابانهای سوخته و آفتاب وحشی و رفتگان و ماندگان عزیز! دلم برایت تنگ شده؛ ای بیوفای ناکس ِ دور! با این بیداد ِ تبهکاران وای به حال آیندگان.»
حسن همایون میگوید که مسکوب پس از انقلاب اسلامی در ایران ماند و چند مقاله نوشت اما نشد که بماند: «بعد استقرار نظام جمهوری اسلامی در ایران ماند. مدتی ماند و فعالیت کرد. از همان اوایل در روزنامهی آیندگان مطلب مینوشت. به دلایلی که بحثاش مفصل است دید دیگر نمیتواند در آن شرایط و فضا باشد و بنویسد خوب کارش تالیف، نوشتن و خواندن بود دیگر. مدتی هم که در ایران پیش از انقلاب بود مجبور شد به کارهای دیگری بپردازد مثل مرغ در قفس بود. وقتی دید در روزهای بعد انقلاب از طریق نوشتن و انتشار عقایدش نمیتواند ادامه دهد، ایران را ترک کرد و همانجور که گفتید به مدرسهٔ مطالعات اسلامی پاریس رفت و در دانشگاههای لندن زبان و ادبیات پارسی تدریس میکرد کتاب «مسافرنامه» حاصل آن رفتوآمدها از لندن به پاریس است. بله او در سختی زندگی کرد. حتا در پستوی عکاسی میخوابید. خُب میبینم کسی که #اخلاقگرا و #متعهد به باورهایش باشد و نگاهی انتقادی داشته باشد گریزی نیست. آدمهای این جوری را تاب نمیآورند.»
عبدالله کوثری، مترجم سرشناس ایرانی میگوید که هنگام خواندن خاطرات مسکوب بعض ِ آمیخته با خشم بیتابم کرد: «چندی پیش که خاطرات مسکوب را که در خارج منتشر شده می خواندم، بارها و بارها بغضی آمیخته با خشم چنان بی تابم کرد که براستی تاب خواندن نیاوردم. اینکه انسانی چنین فرزانه و چنین دلبستهی میهن ناچار باشد در دیار غربت و آن هم در سنین سالخوردگی با چه دغدغههایی برای گذران زندگی دست و پنجه نرم کند و ساعات گرانبهایی را که میتوانست صرف خلاقیتی به راستی ستایشانگیز کند، در چه دویدنهای جانفرسایی به آتش بکشد، آیا از همه چیز گذشته ستمی بر ما و بر فرهنگ ما نبوده است؟ برای آنانکه نوشتههای مسکوب را خواندهاند، این مرگ پایان زندگی #مسکوب نیست. او از این پس حضوری دیگرگون در میان ما خواهد داشت.»
* از کامران فانی، وام گرفته شده است
بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/1yizhTr
@Tavaana_TavaanaTech
http://bit.ly/1yizhTr
شاید جملهی شاهرخ مسکوب در تعریف مرگ از جملات کمنظیر در توصیف این وادی باشد؛ «مرگ تنهایی است بدون ِ احساس تنهایی». شاهرخ مسکوب در ۲۳ فروردین ۱۳۸۴ به دلیل ابتلا به بیماری سرطان خون رفت تا برای همیشه تنها شود بدون ِ احساس تنهایی.
شاهرخ در روزهای پس از پیروزی انقلاب زمانیکه میبیند نمیتواند نوشتهها و عقایدش را منتشر کند و از آنها سخن بگوید، ایران را ترک میکند.
شاهرخ مسکوب خودش در ذکر خاطرات چنین میآورد: «دیروز به پاریس آمدیم. در برگ درخواست تمدید گذرنامه نوشتم که برای گردش و معالجه میروم. چه گردشی، چه معالجهای. در حقیقت نمیدانم چرا آمد… به هر حال آمدم ولی تمام هوش و حواسم آنجاست. حالا ایران را بیشتر از همیشه میخواهم.»
#شاهرخ_مسکوب عاشق فردوسی بود. او در جایی گفته بود «اگر فردوسی نبود زندگی من چهقدر فقیرتر بود. یادش روشنایی و بلندی است.»
مسکوب هیچگاه پس از انقلاب به ایران بازنگشت اما همواره دلتنگ ایران بود و دل در گرو فرهنگ ایران داشت. او در جایی مینویسد:
«ایران عزیزم، ایران جاهل ظالم، ایران ِ کوههای بلند، بیابانهای سوخته و آفتاب وحشی و رفتگان و ماندگان عزیز! دلم برایت تنگ شده؛ ای بیوفای ناکس ِ دور! با این بیداد ِ تبهکاران وای به حال آیندگان.»
حسن همایون میگوید که مسکوب پس از انقلاب اسلامی در ایران ماند و چند مقاله نوشت اما نشد که بماند: «بعد استقرار نظام جمهوری اسلامی در ایران ماند. مدتی ماند و فعالیت کرد. از همان اوایل در روزنامهی آیندگان مطلب مینوشت. به دلایلی که بحثاش مفصل است دید دیگر نمیتواند در آن شرایط و فضا باشد و بنویسد خوب کارش تالیف، نوشتن و خواندن بود دیگر. مدتی هم که در ایران پیش از انقلاب بود مجبور شد به کارهای دیگری بپردازد مثل مرغ در قفس بود. وقتی دید در روزهای بعد انقلاب از طریق نوشتن و انتشار عقایدش نمیتواند ادامه دهد، ایران را ترک کرد و همانجور که گفتید به مدرسهٔ مطالعات اسلامی پاریس رفت و در دانشگاههای لندن زبان و ادبیات پارسی تدریس میکرد کتاب «مسافرنامه» حاصل آن رفتوآمدها از لندن به پاریس است. بله او در سختی زندگی کرد. حتا در پستوی عکاسی میخوابید. خُب میبینم کسی که #اخلاقگرا و #متعهد به باورهایش باشد و نگاهی انتقادی داشته باشد گریزی نیست. آدمهای این جوری را تاب نمیآورند.»
عبدالله کوثری، مترجم سرشناس ایرانی میگوید که هنگام خواندن خاطرات مسکوب بعض ِ آمیخته با خشم بیتابم کرد: «چندی پیش که خاطرات مسکوب را که در خارج منتشر شده می خواندم، بارها و بارها بغضی آمیخته با خشم چنان بی تابم کرد که براستی تاب خواندن نیاوردم. اینکه انسانی چنین فرزانه و چنین دلبستهی میهن ناچار باشد در دیار غربت و آن هم در سنین سالخوردگی با چه دغدغههایی برای گذران زندگی دست و پنجه نرم کند و ساعات گرانبهایی را که میتوانست صرف خلاقیتی به راستی ستایشانگیز کند، در چه دویدنهای جانفرسایی به آتش بکشد، آیا از همه چیز گذشته ستمی بر ما و بر فرهنگ ما نبوده است؟ برای آنانکه نوشتههای مسکوب را خواندهاند، این مرگ پایان زندگی #مسکوب نیست. او از این پس حضوری دیگرگون در میان ما خواهد داشت.»
* از کامران فانی، وام گرفته شده است
بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/1yizhTr
@Tavaana_TavaanaTech
توانا آموزشکده جامعهمدنی ایران
شاهرخ مسکوب؛ دلداده و دلنگران وطن - توانا آموزشکده جامعهمدنی ایران
شاید این جمله شاهرخ مسکوب در تعریف مرگ از جملات کمنظیر در توصیف این وادی باشد؛ «مرگ تنهایی است بدون احساس تنهایی.» شاهرخ مسکوب در ۲۳ فروردین ۱۳۸۴ به دلیل ابتلا به بیماری سرطان خون رفت تا برای همیشه تنها شود بدون احساس تنهایی. مسکوب هنگام مرگ هشتاد سال داشت…
سالمرگ شاهرخ مسکوب
goo.gl/1yY28R
شاید جملهی شاهرخ مسکوب در تعریف مرگ از جملات کمنظیر در توصیف این وادی باشد؛ «مرگ تنهایی است بدون ِ احساس تنهایی».
شاهرخ مسکوب در ۲۳ فروردین ۱۳۸۴ به دلیل ابتلا به بیماری سرطان خون رفت تا برای همیشه تنها شود بدون ِ احساس تنهایی. مسکوب هنگام مرگ هشتاد سال سن داشت و در بیمارستان ِ کوشن پاریس بستری بود. او سالهایی متمادی در پاریس زندگی کرده بود اما پس از مرگ پیکرش را به تهران آوردند و در بهشتزهرا به خاک سپردند.
شاهرخ مسکوب سال ۱۳۰۲ در شهر بابل به دنیا آمد. دورهی ابتدایی را در مدرسهی علمیه تهران، پشت مسجد سپهسالار سپری کرد. کلاس پنجم ابتدایی بود که خواندن رمان و آثار ادبی را شروع کرد. پس از پایان دوران دبیرستان در اصفهان در سال ۱۳۲۴ از اصفهان به تهران میآید و در رشتهی حقوق دانشگاه تهران به تحصیل مشغول میشود. در همین سالها است که مسکوب به روزنامهی «قیام ایران» میرود و برای این روزنامه تفسیر اخبار خارجی مینویسد به شکلی که میتوان این را اولین تجربهی نویسندگی مسکوب دانست. مسکوب در این سالها همچنین به آموختن زبان فرانسوی مشغول میشود.
از حدود بیستسالگی مسکوب به حزب توده میپیوندد. خودش در خاطراتش به این مسئله اذعان میکند که پیوستنش به حزب توده از روی احساسات و عواطف بوده است و دغدغههای عدالتخواهی و بشردوستی او را به حزب توده علاقهمند کرده است. ده سال پس از این عضویت او در خیابان بازداشت میشود. یکی از تودهایها او را لو میدهد و او گرفتار میشود. شاهرخ مسکوب از حزب توده دلزده میشود. پس از آزادی از زندان یکسر به سراغ ادبیات و ترجمه میرود و تا پایان عمر با ادبیات زندگی میکند. آنگونه که از زندگی ِ مسکوب برمیآید غیر از گرایش او به حزب توده، پیش از آن او دلبستهی مذهب میشود و در اجرای فرامین مذهبی افراط میورزد که کتابهای احمد کسروی موجب میشود از این افراط دست بردارد. پس از این دو تجربهی مذهبیبودن و تودهای بودن او دیگر مبلغ و مروج هیچ ایدئولوژیای نمیشود.
شاهرخ در روزهای پس از پیروزی انقلاب زمانیکه میبیند نمیتواند نوشتهها و عقایدش را منتشر کند و از آنها سخن بگوید، ایران را ترک میکند و در مدرسهی مطالعات اسلامی پاریس به کار مشغول میشود.
حسن کامشاد رفیق ِ گرمابه و گلستان ِ مسکوب در بخشی از کتاب «حدیث نفس» با عنوان «شاهرخ در پاریس» از شرایط پس از کوچ مسکوب سخن میگوید:«خودش بیکار، همسرش بیمار و دخترش آسیبپذیر و ناتوان. در تهران یکی دو مقالهی تند در روزنامهی آیندگان نوشته بود و از کشور رانده شده بود.»
بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/1yizhTr
https://t.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
goo.gl/1yY28R
شاید جملهی شاهرخ مسکوب در تعریف مرگ از جملات کمنظیر در توصیف این وادی باشد؛ «مرگ تنهایی است بدون ِ احساس تنهایی».
شاهرخ مسکوب در ۲۳ فروردین ۱۳۸۴ به دلیل ابتلا به بیماری سرطان خون رفت تا برای همیشه تنها شود بدون ِ احساس تنهایی. مسکوب هنگام مرگ هشتاد سال سن داشت و در بیمارستان ِ کوشن پاریس بستری بود. او سالهایی متمادی در پاریس زندگی کرده بود اما پس از مرگ پیکرش را به تهران آوردند و در بهشتزهرا به خاک سپردند.
شاهرخ مسکوب سال ۱۳۰۲ در شهر بابل به دنیا آمد. دورهی ابتدایی را در مدرسهی علمیه تهران، پشت مسجد سپهسالار سپری کرد. کلاس پنجم ابتدایی بود که خواندن رمان و آثار ادبی را شروع کرد. پس از پایان دوران دبیرستان در اصفهان در سال ۱۳۲۴ از اصفهان به تهران میآید و در رشتهی حقوق دانشگاه تهران به تحصیل مشغول میشود. در همین سالها است که مسکوب به روزنامهی «قیام ایران» میرود و برای این روزنامه تفسیر اخبار خارجی مینویسد به شکلی که میتوان این را اولین تجربهی نویسندگی مسکوب دانست. مسکوب در این سالها همچنین به آموختن زبان فرانسوی مشغول میشود.
از حدود بیستسالگی مسکوب به حزب توده میپیوندد. خودش در خاطراتش به این مسئله اذعان میکند که پیوستنش به حزب توده از روی احساسات و عواطف بوده است و دغدغههای عدالتخواهی و بشردوستی او را به حزب توده علاقهمند کرده است. ده سال پس از این عضویت او در خیابان بازداشت میشود. یکی از تودهایها او را لو میدهد و او گرفتار میشود. شاهرخ مسکوب از حزب توده دلزده میشود. پس از آزادی از زندان یکسر به سراغ ادبیات و ترجمه میرود و تا پایان عمر با ادبیات زندگی میکند. آنگونه که از زندگی ِ مسکوب برمیآید غیر از گرایش او به حزب توده، پیش از آن او دلبستهی مذهب میشود و در اجرای فرامین مذهبی افراط میورزد که کتابهای احمد کسروی موجب میشود از این افراط دست بردارد. پس از این دو تجربهی مذهبیبودن و تودهای بودن او دیگر مبلغ و مروج هیچ ایدئولوژیای نمیشود.
شاهرخ در روزهای پس از پیروزی انقلاب زمانیکه میبیند نمیتواند نوشتهها و عقایدش را منتشر کند و از آنها سخن بگوید، ایران را ترک میکند و در مدرسهی مطالعات اسلامی پاریس به کار مشغول میشود.
حسن کامشاد رفیق ِ گرمابه و گلستان ِ مسکوب در بخشی از کتاب «حدیث نفس» با عنوان «شاهرخ در پاریس» از شرایط پس از کوچ مسکوب سخن میگوید:«خودش بیکار، همسرش بیمار و دخترش آسیبپذیر و ناتوان. در تهران یکی دو مقالهی تند در روزنامهی آیندگان نوشته بود و از کشور رانده شده بود.»
بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/1yizhTr
https://t.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
Instagram
587 Likes, 4 Comments - توانا: آموزشكده جامعه مدنى (@tavaana) on Instagram: “. سالمرگ #شاهرخ_مسکوب . شاید جملهی شاهرخ مسکوب در تعریف مرگ از جملات کمنظیر در توصیف این وادی…
.
۲۳فروردینماه سالروز درگذشت شاهرخ مسکوب، پژوهشگر، شاهنامهپژوه، مترجم و نویسنده ایرانی بود. او در سال ۱۳۸۴ در شهر پاریس درگذشت.
چند نقل قول از روزنوشتههای مسکوب از کتاب خواندنی «روزها در راه» را اینجا میآورم.
شاهرخ مسکوب،۱۲ بهمنماه ۱۳۵۷:
«امروز آیتالله آمد… خمینی تهران را، ایران را فتح کرد. تا کنون نه کسی اینطوری وارد تهران شده بود و نه تهران هرگز اینطور آغوشش را به روی کسی باز کرده بود. شاید هیچکس اینطوری به هیچ شهری پا نگذاشته بود.»
شاهرخ مسکوب ۲۵ بهمنماه ۱۳۵۷:
«تاثیر این انقلاب در آیندهای نسبتا نزدیک در عراق، ترکیه، اطراف خیلج فارس، عربستان سعودی، فلسطین و اسرائیل چنان ثباتی برای آمریکا بسازد که خودش حظ کند.»
شاهرخ مسکوب ۱۱ اسفندماه ۱۳۵۷:
«با نطق دیروز آقا در مدرسهی فیضیه قم و اعلامیهی پریروز گمان میکنم مذهب به طور جدی برای اول بار مشت آهنین خود را نشان داده است. دیکتاتوری نعلین! صحبت از اصلاح مطبوعات، وجود آزادی ولی سرکوب توطئه، ایجاد وزارت امر به معروف و نهی از منکر.. و تهدید جدیتر چپگرایان..»
شاهرخ مسکوب، ۱۹ اسفندماه ۱۳۵۷:
«روزهای خوبی نیست. آقا دارد کار را خراب میکند. آن فتوای بیجا دربارهی حجاب و این صحبتهای دیروز در مدرسهی حکیم نظامی که غیرمستقیم تعرضی داشت به سنیها، حمله به ملیها و دموکراتها و تصریح اینکه انقلاب نه ملی بود نه دموکراتیک، فقط و فقط اسلامی بود.»
شاهرخ مسکوب، تیرماه ۱۳۵۸:
«در هواپیما هستم. دارم دور میشوم. از وطنی که مثل غولی،هیولایی قفس را شکسته و له کرده و زخمگین و خونین بیرون آمده. قلب بزرگ اما چشمهای نابینایی دارد. نمیداند کجا میرود و در رفتن کشتزار خودش را زیر پاهایش ویران میکند؛ وطنی که به نام اسلام از خود بیرون آمد. اسلام جهانبینی بود، بدل به ایدئولوژی شد و هیچکدام اینها «وطن» ندارند. مثل مارکسیسم؛ هموطن یکی مسلمین و هموطن دیگری زحمتکشان است.»
https://bit.ly/2GYsc0F
متن فوق از صفحه فیسبوک بهزاد مهرانی انتخاب شده است.
از آثار فراوانی که از شاهرخ مسکوب به جا مانده است که میتوان به «مقدمهای بر رستم و اسفندیار»،انتشارات امیرکبیر، ۱۳۴۲، «سوگ سیاوش در مرگ و رستخیز»، انتشارات خوارزمی، ۱۳۵۰، «در کوی دوست»، انتشارات خوارزمی، ۱۳۵۷، «ملیت و زبان: نقش دیوان، دین و عرفان در نثر فارسی»، انتشارات فردوسی، ۱۳۶۲، «دربارهی جهاد و شهادت» (با نام مستعار کسری احمدی)، پاریس، انتشارات خاوران، ۱۳۷۱)، «خواب و خاموشی»، لندن، ۱۹۹۴، «سفر در خواب»، پاریس، انتشارت خاوران، ۱۳۷۷،
«ارمغان مور»، تهران، نشر نی، ۱۳۸۴، «سوگ مادر»، تهران، نشر نی، ۱۳۸۶ و … اشاره کرد. از فراوان ترجمههای مسکوب میتوان به ترجمهی «خوشههای خشم»، جان اشتاین بک، «ادیب شهریار»، سوفوکل و «افسانههای تبای، ۱۳۵۲ اشاره کرد. شاهرخ مسکوب در هجرت رنج بسیار کشید و تلخیهای فراوانی تحمل کرد.
درباره شاهرخ مسکوب بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/1yizhTr
@Tavaana_TavaanaTech
۲۳فروردینماه سالروز درگذشت شاهرخ مسکوب، پژوهشگر، شاهنامهپژوه، مترجم و نویسنده ایرانی بود. او در سال ۱۳۸۴ در شهر پاریس درگذشت.
چند نقل قول از روزنوشتههای مسکوب از کتاب خواندنی «روزها در راه» را اینجا میآورم.
شاهرخ مسکوب،۱۲ بهمنماه ۱۳۵۷:
«امروز آیتالله آمد… خمینی تهران را، ایران را فتح کرد. تا کنون نه کسی اینطوری وارد تهران شده بود و نه تهران هرگز اینطور آغوشش را به روی کسی باز کرده بود. شاید هیچکس اینطوری به هیچ شهری پا نگذاشته بود.»
شاهرخ مسکوب ۲۵ بهمنماه ۱۳۵۷:
«تاثیر این انقلاب در آیندهای نسبتا نزدیک در عراق، ترکیه، اطراف خیلج فارس، عربستان سعودی، فلسطین و اسرائیل چنان ثباتی برای آمریکا بسازد که خودش حظ کند.»
شاهرخ مسکوب ۱۱ اسفندماه ۱۳۵۷:
«با نطق دیروز آقا در مدرسهی فیضیه قم و اعلامیهی پریروز گمان میکنم مذهب به طور جدی برای اول بار مشت آهنین خود را نشان داده است. دیکتاتوری نعلین! صحبت از اصلاح مطبوعات، وجود آزادی ولی سرکوب توطئه، ایجاد وزارت امر به معروف و نهی از منکر.. و تهدید جدیتر چپگرایان..»
شاهرخ مسکوب، ۱۹ اسفندماه ۱۳۵۷:
«روزهای خوبی نیست. آقا دارد کار را خراب میکند. آن فتوای بیجا دربارهی حجاب و این صحبتهای دیروز در مدرسهی حکیم نظامی که غیرمستقیم تعرضی داشت به سنیها، حمله به ملیها و دموکراتها و تصریح اینکه انقلاب نه ملی بود نه دموکراتیک، فقط و فقط اسلامی بود.»
شاهرخ مسکوب، تیرماه ۱۳۵۸:
«در هواپیما هستم. دارم دور میشوم. از وطنی که مثل غولی،هیولایی قفس را شکسته و له کرده و زخمگین و خونین بیرون آمده. قلب بزرگ اما چشمهای نابینایی دارد. نمیداند کجا میرود و در رفتن کشتزار خودش را زیر پاهایش ویران میکند؛ وطنی که به نام اسلام از خود بیرون آمد. اسلام جهانبینی بود، بدل به ایدئولوژی شد و هیچکدام اینها «وطن» ندارند. مثل مارکسیسم؛ هموطن یکی مسلمین و هموطن دیگری زحمتکشان است.»
https://bit.ly/2GYsc0F
متن فوق از صفحه فیسبوک بهزاد مهرانی انتخاب شده است.
از آثار فراوانی که از شاهرخ مسکوب به جا مانده است که میتوان به «مقدمهای بر رستم و اسفندیار»،انتشارات امیرکبیر، ۱۳۴۲، «سوگ سیاوش در مرگ و رستخیز»، انتشارات خوارزمی، ۱۳۵۰، «در کوی دوست»، انتشارات خوارزمی، ۱۳۵۷، «ملیت و زبان: نقش دیوان، دین و عرفان در نثر فارسی»، انتشارات فردوسی، ۱۳۶۲، «دربارهی جهاد و شهادت» (با نام مستعار کسری احمدی)، پاریس، انتشارات خاوران، ۱۳۷۱)، «خواب و خاموشی»، لندن، ۱۹۹۴، «سفر در خواب»، پاریس، انتشارت خاوران، ۱۳۷۷،
«ارمغان مور»، تهران، نشر نی، ۱۳۸۴، «سوگ مادر»، تهران، نشر نی، ۱۳۸۶ و … اشاره کرد. از فراوان ترجمههای مسکوب میتوان به ترجمهی «خوشههای خشم»، جان اشتاین بک، «ادیب شهریار»، سوفوکل و «افسانههای تبای، ۱۳۵۲ اشاره کرد. شاهرخ مسکوب در هجرت رنج بسیار کشید و تلخیهای فراوانی تحمل کرد.
درباره شاهرخ مسکوب بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/1yizhTr
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. ۲۳فروردینماه سالروز درگذشت #شاهرخ_مسکوب، پژوهشگر، شاهنامهپژوه، مترجم و نویسنده ایرانی بود. او در سال ۱۳۸۴ در شهر پاریس درگذشت. چند نقل قول از روزنوشتههای مسکوب از کتاب خواندنی «روزها در راه» را اینجا میآورم. . شاهرخ مسکوب،۱۲ بهمنماه ۱۳۵۷: «امروز آیتالله…
۲۳فروردینماه سالروز درگذشت شاهرخ مسکوب، پژوهشگر، شاهنامهپژوه، مترجم و نویسنده ایرانی بود. او در سال ۱۳۸۴ در شهر پاریس درگذشت.
چند نقل قول از روزنوشتههای مسکوب از کتاب خواندنی «روزها در راه» را اینجا میآورم.
.
شاهرخ مسکوب،۱۲ بهمنماه ۱۳۵۷:
.
«امروز آیتالله آمد… خمینی تهران را، ایران را فتح کرد. تا کنون نه کسی اینطوری وارد تهران شده بود و نه تهران هرگز اینطور آغوشش را به روی کسی باز کرده بود. شاید هیچکس اینطوری به هیچ شهری پا نگذاشته بود.»
.
شاهرخ مسکوب ۲۵ بهمنماه ۱۳۵۷:
.
«تاثیر این انقلاب در آیندهای نسبتا نزدیک در عراق، ترکیه، اطراف خیلج فارس، عربستان سعودی، فلسطین و اسرائیل چنان ثباتی برای آمریکا بسازد که خودش حظ کند.»
.
شاهرخ مسکوب ۱۱ اسفندماه ۱۳۵۷:
.
«با نطق دیروز آقا در مدرسهی فیضیه قم و اعلامیهی پریروز گمان میکنم مذهب به طور جدی برای اول بار مشت آهنین خود را نشان داده است. دیکتاتوری نعلین! صحبت از اصلاح مطبوعات، وجود آزادی ولی سرکوب توطئه، ایجاد وزارت امر به معروف و نهی از منکر.. و تهدید جدیتر چپگرایان..»
.
شاهرخ مسکوب، ۱۹ اسفندماه ۱۳۵۷:
.
«روزهای خوبی نیست. آقا دارد کار را خراب میکند. آن فتوای بیجا دربارهی حجاب و این صحبتهای دیروز در مدرسهی حکیم نظامی که غیرمستقیم تعرضی داشت به سنیها، حمله به ملیها و دموکراتها و تصریح اینکه انقلاب نه ملی بود نه دموکراتیک، فقط و فقط اسلامی بود.»
.
شاهرخ مسکوب، تیرماه ۱۳۵۸:
.
«در هواپیما هستم. دارم دور میشوم. از وطنی که مثل غولی،هیولایی قفس را شکسته و له کرده و زخمگین و خونین بیرون آمده. قلب بزرگ اما چشمهای نابینایی دارد. نمیداند کجا میرود و در رفتن کشتزار خودش را زیر پاهایش ویران میکند؛ وطنی که به نام اسلام از خود بیرون آمد. اسلام جهانبینی بود، بدل به ایدئولوژی شد و هیچکدام اینها «وطن» ندارند. مثل مارکسیسم؛ هموطن یکی مسلمین و هموطن دیگری زحمتکشان است.»
.
شاهرخ در روزهای پس از پیروزی انقلاب زمانیکه میبیند نمیتواند نوشتهها و عقایدش را منتشر کند و از آنها سخن بگوید، ایران را ترک میکند و در مدرسهی مطالعات اسلامی پاریس به کار مشغول میشود.
اما همواره دلتنگ ایران بود و دل در گرو فرهنگ ایران داشت. او در جایی مینویسد: «ایران عزیزم، ایران جاهل ظالم، ایران ِ کوههای بلند، بیابانهای سوخته و آفتاب وحشی و رفتگان و ماندگان عزیز! دلم برایت تنگ شده؛ ای بیوفای ناکس ِ دور! با این بیداد ِ تبهکاران وای به حال آیندگان.»
.
درباره شاهرخ مسکوب:
http://bit.ly/1yizhTr
.
#شاهرخ_مسکوب #شاهنامه
@Tavaana_TavaanaTech
چند نقل قول از روزنوشتههای مسکوب از کتاب خواندنی «روزها در راه» را اینجا میآورم.
.
شاهرخ مسکوب،۱۲ بهمنماه ۱۳۵۷:
.
«امروز آیتالله آمد… خمینی تهران را، ایران را فتح کرد. تا کنون نه کسی اینطوری وارد تهران شده بود و نه تهران هرگز اینطور آغوشش را به روی کسی باز کرده بود. شاید هیچکس اینطوری به هیچ شهری پا نگذاشته بود.»
.
شاهرخ مسکوب ۲۵ بهمنماه ۱۳۵۷:
.
«تاثیر این انقلاب در آیندهای نسبتا نزدیک در عراق، ترکیه، اطراف خیلج فارس، عربستان سعودی، فلسطین و اسرائیل چنان ثباتی برای آمریکا بسازد که خودش حظ کند.»
.
شاهرخ مسکوب ۱۱ اسفندماه ۱۳۵۷:
.
«با نطق دیروز آقا در مدرسهی فیضیه قم و اعلامیهی پریروز گمان میکنم مذهب به طور جدی برای اول بار مشت آهنین خود را نشان داده است. دیکتاتوری نعلین! صحبت از اصلاح مطبوعات، وجود آزادی ولی سرکوب توطئه، ایجاد وزارت امر به معروف و نهی از منکر.. و تهدید جدیتر چپگرایان..»
.
شاهرخ مسکوب، ۱۹ اسفندماه ۱۳۵۷:
.
«روزهای خوبی نیست. آقا دارد کار را خراب میکند. آن فتوای بیجا دربارهی حجاب و این صحبتهای دیروز در مدرسهی حکیم نظامی که غیرمستقیم تعرضی داشت به سنیها، حمله به ملیها و دموکراتها و تصریح اینکه انقلاب نه ملی بود نه دموکراتیک، فقط و فقط اسلامی بود.»
.
شاهرخ مسکوب، تیرماه ۱۳۵۸:
.
«در هواپیما هستم. دارم دور میشوم. از وطنی که مثل غولی،هیولایی قفس را شکسته و له کرده و زخمگین و خونین بیرون آمده. قلب بزرگ اما چشمهای نابینایی دارد. نمیداند کجا میرود و در رفتن کشتزار خودش را زیر پاهایش ویران میکند؛ وطنی که به نام اسلام از خود بیرون آمد. اسلام جهانبینی بود، بدل به ایدئولوژی شد و هیچکدام اینها «وطن» ندارند. مثل مارکسیسم؛ هموطن یکی مسلمین و هموطن دیگری زحمتکشان است.»
.
شاهرخ در روزهای پس از پیروزی انقلاب زمانیکه میبیند نمیتواند نوشتهها و عقایدش را منتشر کند و از آنها سخن بگوید، ایران را ترک میکند و در مدرسهی مطالعات اسلامی پاریس به کار مشغول میشود.
اما همواره دلتنگ ایران بود و دل در گرو فرهنگ ایران داشت. او در جایی مینویسد: «ایران عزیزم، ایران جاهل ظالم، ایران ِ کوههای بلند، بیابانهای سوخته و آفتاب وحشی و رفتگان و ماندگان عزیز! دلم برایت تنگ شده؛ ای بیوفای ناکس ِ دور! با این بیداد ِ تبهکاران وای به حال آیندگان.»
.
درباره شاهرخ مسکوب:
http://bit.ly/1yizhTr
.
#شاهرخ_مسکوب #شاهنامه
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. ۲۳فروردینماه سالروز درگذشت شاهرخ مسکوب، پژوهشگر، شاهنامهپژوه، مترجم و نویسنده ایرانی بود. او در سال ۱۳۸۴ در شهر پاریس درگذشت. چند نقل قول از روزنوشتههای مسکوب از کتاب خواندنی «روزها در راه» را اینجا میآورم. . شاهرخ مسکوب،۱۲ بهمنماه ۱۳۵۷: . «امروز آیتالله…
Forwarded from آموزشکده توانا
۲۳فروردینماه سالروز درگذشت شاهرخ مسکوب، پژوهشگر، شاهنامهپژوه، مترجم و نویسنده ایرانی بود. او در سال ۱۳۸۴ در شهر پاریس درگذشت.
چند نقل قول از روزنوشتههای مسکوب از کتاب خواندنی «روزها در راه» را اینجا میآورم.
.
شاهرخ مسکوب،۱۲ بهمنماه ۱۳۵۷:
.
«امروز آیتالله آمد… خمینی تهران را، ایران را فتح کرد. تا کنون نه کسی اینطوری وارد تهران شده بود و نه تهران هرگز اینطور آغوشش را به روی کسی باز کرده بود. شاید هیچکس اینطوری به هیچ شهری پا نگذاشته بود.»
.
شاهرخ مسکوب ۲۵ بهمنماه ۱۳۵۷:
.
«تاثیر این انقلاب در آیندهای نسبتا نزدیک در عراق، ترکیه، اطراف خیلج فارس، عربستان سعودی، فلسطین و اسرائیل چنان ثباتی برای آمریکا بسازد که خودش حظ کند.»
.
شاهرخ مسکوب ۱۱ اسفندماه ۱۳۵۷:
.
«با نطق دیروز آقا در مدرسهی فیضیه قم و اعلامیهی پریروز گمان میکنم مذهب به طور جدی برای اول بار مشت آهنین خود را نشان داده است. دیکتاتوری نعلین! صحبت از اصلاح مطبوعات، وجود آزادی ولی سرکوب توطئه، ایجاد وزارت امر به معروف و نهی از منکر.. و تهدید جدیتر چپگرایان..»
.
شاهرخ مسکوب، ۱۹ اسفندماه ۱۳۵۷:
.
«روزهای خوبی نیست. آقا دارد کار را خراب میکند. آن فتوای بیجا دربارهی حجاب و این صحبتهای دیروز در مدرسهی حکیم نظامی که غیرمستقیم تعرضی داشت به سنیها، حمله به ملیها و دموکراتها و تصریح اینکه انقلاب نه ملی بود نه دموکراتیک، فقط و فقط اسلامی بود.»
.
شاهرخ مسکوب، تیرماه ۱۳۵۸:
.
«در هواپیما هستم. دارم دور میشوم. از وطنی که مثل غولی،هیولایی قفس را شکسته و له کرده و زخمگین و خونین بیرون آمده. قلب بزرگ اما چشمهای نابینایی دارد. نمیداند کجا میرود و در رفتن کشتزار خودش را زیر پاهایش ویران میکند؛ وطنی که به نام اسلام از خود بیرون آمد. اسلام جهانبینی بود، بدل به ایدئولوژی شد و هیچکدام اینها «وطن» ندارند. مثل مارکسیسم؛ هموطن یکی مسلمین و هموطن دیگری زحمتکشان است.»
.
شاهرخ در روزهای پس از پیروزی انقلاب زمانیکه میبیند نمیتواند نوشتهها و عقایدش را منتشر کند و از آنها سخن بگوید، ایران را ترک میکند و در مدرسهی مطالعات اسلامی پاریس به کار مشغول میشود.
اما همواره دلتنگ ایران بود و دل در گرو فرهنگ ایران داشت. او در جایی مینویسد: «ایران عزیزم، ایران جاهل ظالم، ایران ِ کوههای بلند، بیابانهای سوخته و آفتاب وحشی و رفتگان و ماندگان عزیز! دلم برایت تنگ شده؛ ای بیوفای ناکس ِ دور! با این بیداد ِ تبهکاران وای به حال آیندگان.»
.
درباره شاهرخ مسکوب:
http://bit.ly/1yizhTr
.
#شاهرخ_مسکوب #شاهنامه
@Tavaana_TavaanaTech
چند نقل قول از روزنوشتههای مسکوب از کتاب خواندنی «روزها در راه» را اینجا میآورم.
.
شاهرخ مسکوب،۱۲ بهمنماه ۱۳۵۷:
.
«امروز آیتالله آمد… خمینی تهران را، ایران را فتح کرد. تا کنون نه کسی اینطوری وارد تهران شده بود و نه تهران هرگز اینطور آغوشش را به روی کسی باز کرده بود. شاید هیچکس اینطوری به هیچ شهری پا نگذاشته بود.»
.
شاهرخ مسکوب ۲۵ بهمنماه ۱۳۵۷:
.
«تاثیر این انقلاب در آیندهای نسبتا نزدیک در عراق، ترکیه، اطراف خیلج فارس، عربستان سعودی، فلسطین و اسرائیل چنان ثباتی برای آمریکا بسازد که خودش حظ کند.»
.
شاهرخ مسکوب ۱۱ اسفندماه ۱۳۵۷:
.
«با نطق دیروز آقا در مدرسهی فیضیه قم و اعلامیهی پریروز گمان میکنم مذهب به طور جدی برای اول بار مشت آهنین خود را نشان داده است. دیکتاتوری نعلین! صحبت از اصلاح مطبوعات، وجود آزادی ولی سرکوب توطئه، ایجاد وزارت امر به معروف و نهی از منکر.. و تهدید جدیتر چپگرایان..»
.
شاهرخ مسکوب، ۱۹ اسفندماه ۱۳۵۷:
.
«روزهای خوبی نیست. آقا دارد کار را خراب میکند. آن فتوای بیجا دربارهی حجاب و این صحبتهای دیروز در مدرسهی حکیم نظامی که غیرمستقیم تعرضی داشت به سنیها، حمله به ملیها و دموکراتها و تصریح اینکه انقلاب نه ملی بود نه دموکراتیک، فقط و فقط اسلامی بود.»
.
شاهرخ مسکوب، تیرماه ۱۳۵۸:
.
«در هواپیما هستم. دارم دور میشوم. از وطنی که مثل غولی،هیولایی قفس را شکسته و له کرده و زخمگین و خونین بیرون آمده. قلب بزرگ اما چشمهای نابینایی دارد. نمیداند کجا میرود و در رفتن کشتزار خودش را زیر پاهایش ویران میکند؛ وطنی که به نام اسلام از خود بیرون آمد. اسلام جهانبینی بود، بدل به ایدئولوژی شد و هیچکدام اینها «وطن» ندارند. مثل مارکسیسم؛ هموطن یکی مسلمین و هموطن دیگری زحمتکشان است.»
.
شاهرخ در روزهای پس از پیروزی انقلاب زمانیکه میبیند نمیتواند نوشتهها و عقایدش را منتشر کند و از آنها سخن بگوید، ایران را ترک میکند و در مدرسهی مطالعات اسلامی پاریس به کار مشغول میشود.
اما همواره دلتنگ ایران بود و دل در گرو فرهنگ ایران داشت. او در جایی مینویسد: «ایران عزیزم، ایران جاهل ظالم، ایران ِ کوههای بلند، بیابانهای سوخته و آفتاب وحشی و رفتگان و ماندگان عزیز! دلم برایت تنگ شده؛ ای بیوفای ناکس ِ دور! با این بیداد ِ تبهکاران وای به حال آیندگان.»
.
درباره شاهرخ مسکوب:
http://bit.ly/1yizhTr
.
#شاهرخ_مسکوب #شاهنامه
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. ۲۳فروردینماه سالروز درگذشت شاهرخ مسکوب، پژوهشگر، شاهنامهپژوه، مترجم و نویسنده ایرانی بود. او در سال ۱۳۸۴ در شهر پاریس درگذشت. چند نقل قول از روزنوشتههای مسکوب از کتاب خواندنی «روزها در راه» را اینجا میآورم. . شاهرخ مسکوب،۱۲ بهمنماه ۱۳۵۷: . «امروز آیتالله…
۲۳فروردینماه سالروز درگذشت شاهرخ مسکوب، پژوهشگر، شاهنامهپژوه، مترجم و نویسنده ایرانی بود. او در سال ۱۳۸۴ در شهر پاریس درگذشت.
چند نقل قول از روزنوشتههای مسکوب از کتاب خواندنی «روزها در راه» را اینجا میآورم.
شاهرخ مسکوب،۱۲ بهمنماه ۱۳۵۷:
«امروز آیتالله آمد… خمینی تهران را، ایران را فتح کرد. تا کنون نه کسی اینطوری وارد تهران شده بود و نه تهران هرگز اینطور آغوشش را به روی کسی باز کرده بود. شاید هیچکس اینطوری به هیچ شهری پا نگذاشته بود.»
شاهرخ مسکوب ۲۵ بهمنماه ۱۳۵۷:
«تاثیر این انقلاب در آیندهای نسبتا نزدیک در عراق، ترکیه، اطراف خیلج فارس، عربستان سعودی، فلسطین و اسرائیل چنان ثباتی برای آمریکا بسازد که خودش حظ کند.»
شاهرخ مسکوب ۱۱ اسفندماه ۱۳۵۷:
«با نطق دیروز آقا در مدرسهی فیضیه قم و اعلامیهی پریروز گمان میکنم مذهب به طور جدی برای اول بار مشت آهنین خود را نشان داده است. دیکتاتوری نعلین! صحبت از اصلاح مطبوعات، وجود آزادی ولی سرکوب توطئه، ایجاد وزارت امر به معروف و نهی از منکر.. و تهدید جدیتر چپگرایان..»
شاهرخ مسکوب، ۱۹ اسفندماه ۱۳۵۷:
«روزهای خوبی نیست. آقا دارد کار را خراب میکند. آن فتوای بیجا دربارهی حجاب و این صحبتهای دیروز در مدرسهی حکیم نظامی که غیرمستقیم تعرضی داشت به سنیها، حمله به ملیها و دموکراتها و تصریح اینکه انقلاب نه ملی بود نه دموکراتیک، فقط و فقط اسلامی بود.»
شاهرخ مسکوب، تیرماه ۱۳۵۸:
«در هواپیما هستم. دارم دور میشوم. از وطنی که مثل غولی، هیولایی قفس را شکسته و له کرده و زخمگین و خونین بیرون آمده. قلب بزرگ اما چشمهای نابینایی دارد. نمیداند کجا میرود و در رفتن کشتزار خودش را زیر پاهایش ویران میکند؛ وطنی که به نام اسلام از خود بیرون آمد. اسلام جهانبینی بود، بدل به ایدئولوژی شد و هیچکدام اینها «وطن» ندارند. مثل مارکسیسم؛ هموطن یکی مسلمین و هموطن دیگری زحمتکشان است.»
شاهرخ در روزهای پس از پیروزی انقلاب زمانیکه میبیند نمیتواند نوشتهها و عقایدش را منتشر کند و از آنها سخن بگوید، ایران را ترک میکند و در مدرسهی مطالعات اسلامی پاریس به کار مشغول میشود.
اما همواره دلتنگ ایران بود و دل در گرو فرهنگ ایران داشت. او در جایی مینویسد: «ایران عزیزم، ایران جاهل ظالم، ایران ِ کوههای بلند، بیابانهای سوخته و آفتاب وحشی و رفتگان و ماندگان عزیز! دلم برایت تنگ شده؛ ای بیوفای ناکس ِ دور! با این بیداد ِ تبهکاران وای به حال آیندگان.»
درباره شاهرخ مسکوب:
http://bit.ly/1yizhTr
#شاهرخ_مسکوب #شاهنامه
@Tavaana_TavaanaTech
چند نقل قول از روزنوشتههای مسکوب از کتاب خواندنی «روزها در راه» را اینجا میآورم.
شاهرخ مسکوب،۱۲ بهمنماه ۱۳۵۷:
«امروز آیتالله آمد… خمینی تهران را، ایران را فتح کرد. تا کنون نه کسی اینطوری وارد تهران شده بود و نه تهران هرگز اینطور آغوشش را به روی کسی باز کرده بود. شاید هیچکس اینطوری به هیچ شهری پا نگذاشته بود.»
شاهرخ مسکوب ۲۵ بهمنماه ۱۳۵۷:
«تاثیر این انقلاب در آیندهای نسبتا نزدیک در عراق، ترکیه، اطراف خیلج فارس، عربستان سعودی، فلسطین و اسرائیل چنان ثباتی برای آمریکا بسازد که خودش حظ کند.»
شاهرخ مسکوب ۱۱ اسفندماه ۱۳۵۷:
«با نطق دیروز آقا در مدرسهی فیضیه قم و اعلامیهی پریروز گمان میکنم مذهب به طور جدی برای اول بار مشت آهنین خود را نشان داده است. دیکتاتوری نعلین! صحبت از اصلاح مطبوعات، وجود آزادی ولی سرکوب توطئه، ایجاد وزارت امر به معروف و نهی از منکر.. و تهدید جدیتر چپگرایان..»
شاهرخ مسکوب، ۱۹ اسفندماه ۱۳۵۷:
«روزهای خوبی نیست. آقا دارد کار را خراب میکند. آن فتوای بیجا دربارهی حجاب و این صحبتهای دیروز در مدرسهی حکیم نظامی که غیرمستقیم تعرضی داشت به سنیها، حمله به ملیها و دموکراتها و تصریح اینکه انقلاب نه ملی بود نه دموکراتیک، فقط و فقط اسلامی بود.»
شاهرخ مسکوب، تیرماه ۱۳۵۸:
«در هواپیما هستم. دارم دور میشوم. از وطنی که مثل غولی، هیولایی قفس را شکسته و له کرده و زخمگین و خونین بیرون آمده. قلب بزرگ اما چشمهای نابینایی دارد. نمیداند کجا میرود و در رفتن کشتزار خودش را زیر پاهایش ویران میکند؛ وطنی که به نام اسلام از خود بیرون آمد. اسلام جهانبینی بود، بدل به ایدئولوژی شد و هیچکدام اینها «وطن» ندارند. مثل مارکسیسم؛ هموطن یکی مسلمین و هموطن دیگری زحمتکشان است.»
شاهرخ در روزهای پس از پیروزی انقلاب زمانیکه میبیند نمیتواند نوشتهها و عقایدش را منتشر کند و از آنها سخن بگوید، ایران را ترک میکند و در مدرسهی مطالعات اسلامی پاریس به کار مشغول میشود.
اما همواره دلتنگ ایران بود و دل در گرو فرهنگ ایران داشت. او در جایی مینویسد: «ایران عزیزم، ایران جاهل ظالم، ایران ِ کوههای بلند، بیابانهای سوخته و آفتاب وحشی و رفتگان و ماندگان عزیز! دلم برایت تنگ شده؛ ای بیوفای ناکس ِ دور! با این بیداد ِ تبهکاران وای به حال آیندگان.»
درباره شاهرخ مسکوب:
http://bit.ly/1yizhTr
#شاهرخ_مسکوب #شاهنامه
@Tavaana_TavaanaTech
۲۳فروردینماه سالروز درگذشت شاهرخ مسکوب، پژوهشگر، شاهنامهپژوه، مترجم و نویسنده ایرانی بود. او در سال ۱۳۸۴ در شهر پاریس درگذشت.
چند نقل قول از روزنوشتههای مسکوب از کتاب خواندنی «روزها در راه» را اینجا میآورم.
شاهرخ مسکوب،۱۲ بهمنماه ۱۳۵۷:
«امروز آیتالله آمد… خمینی تهران را، ایران را فتح کرد. تا کنون نه کسی اینطوری وارد تهران شده بود و نه تهران هرگز اینطور آغوشش را به روی کسی باز کرده بود. شاید هیچکس اینطوری به هیچ شهری پا نگذاشته بود.»
شاهرخ مسکوب ۲۵ بهمنماه ۱۳۵۷:
«تاثیر این انقلاب در آیندهای نسبتا نزدیک در عراق، ترکیه، اطراف خیلج فارس، عربستان سعودی، فلسطین و اسرائیل چنان ثباتی برای آمریکا بسازد که خودش حظ کند.»
شاهرخ مسکوب ۱۱ اسفندماه ۱۳۵۷:
«با نطق دیروز آقا در مدرسهی فیضیه قم و اعلامیهی پریروز گمان میکنم مذهب به طور جدی برای اول بار مشت آهنین خود را نشان داده است. دیکتاتوری نعلین! صحبت از اصلاح مطبوعات، وجود آزادی ولی سرکوب توطئه، ایجاد وزارت امر به معروف و نهی از منکر.. و تهدید جدیتر چپگرایان..»
شاهرخ مسکوب، ۱۹ اسفندماه ۱۳۵۷:
«روزهای خوبی نیست. آقا دارد کار را خراب میکند. آن فتوای بیجا دربارهی حجاب و این صحبتهای دیروز در مدرسهی حکیم نظامی که غیرمستقیم تعرضی داشت به سنیها، حمله به ملیها و دموکراتها و تصریح اینکه انقلاب نه ملی بود نه دموکراتیک، فقط و فقط اسلامی بود.»
شاهرخ مسکوب، تیرماه ۱۳۵۸:
«در هواپیما هستم. دارم دور میشوم. از وطنی که مثل غولی، هیولایی قفس را شکسته و له کرده و زخمگین و خونین بیرون آمده. قلب بزرگ اما چشمهای نابینایی دارد. نمیداند کجا میرود و در رفتن کشتزار خودش را زیر پاهایش ویران میکند؛ وطنی که به نام اسلام از خود بیرون آمد. اسلام جهانبینی بود، بدل به ایدئولوژی شد و هیچکدام اینها «وطن» ندارند. مثل مارکسیسم؛ هموطن یکی مسلمین و هموطن دیگری زحمتکشان است.»
شاهرخ در روزهای پس از پیروزی انقلاب زمانیکه میبیند نمیتواند نوشتهها و عقایدش را منتشر کند و از آنها سخن بگوید، ایران را ترک میکند و در مدرسهی مطالعات اسلامی پاریس به کار مشغول میشود.
اما همواره دلتنگ ایران بود و دل در گرو فرهنگ ایران داشت. او در جایی مینویسد: «ایران عزیزم، ایران جاهل ظالم، ایران ِ کوههای بلند، بیابانهای سوخته و آفتاب وحشی و رفتگان و ماندگان عزیز! دلم برایت تنگ شده؛ ای بیوفای ناکس ِ دور! با این بیداد ِ تبهکاران وای به حال آیندگان.»
درباره شاهرخ مسکوب:
is.gd/1hZk1B
#شاهرخ_مسکوب #شاهنامه #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
چند نقل قول از روزنوشتههای مسکوب از کتاب خواندنی «روزها در راه» را اینجا میآورم.
شاهرخ مسکوب،۱۲ بهمنماه ۱۳۵۷:
«امروز آیتالله آمد… خمینی تهران را، ایران را فتح کرد. تا کنون نه کسی اینطوری وارد تهران شده بود و نه تهران هرگز اینطور آغوشش را به روی کسی باز کرده بود. شاید هیچکس اینطوری به هیچ شهری پا نگذاشته بود.»
شاهرخ مسکوب ۲۵ بهمنماه ۱۳۵۷:
«تاثیر این انقلاب در آیندهای نسبتا نزدیک در عراق، ترکیه، اطراف خیلج فارس، عربستان سعودی، فلسطین و اسرائیل چنان ثباتی برای آمریکا بسازد که خودش حظ کند.»
شاهرخ مسکوب ۱۱ اسفندماه ۱۳۵۷:
«با نطق دیروز آقا در مدرسهی فیضیه قم و اعلامیهی پریروز گمان میکنم مذهب به طور جدی برای اول بار مشت آهنین خود را نشان داده است. دیکتاتوری نعلین! صحبت از اصلاح مطبوعات، وجود آزادی ولی سرکوب توطئه، ایجاد وزارت امر به معروف و نهی از منکر.. و تهدید جدیتر چپگرایان..»
شاهرخ مسکوب، ۱۹ اسفندماه ۱۳۵۷:
«روزهای خوبی نیست. آقا دارد کار را خراب میکند. آن فتوای بیجا دربارهی حجاب و این صحبتهای دیروز در مدرسهی حکیم نظامی که غیرمستقیم تعرضی داشت به سنیها، حمله به ملیها و دموکراتها و تصریح اینکه انقلاب نه ملی بود نه دموکراتیک، فقط و فقط اسلامی بود.»
شاهرخ مسکوب، تیرماه ۱۳۵۸:
«در هواپیما هستم. دارم دور میشوم. از وطنی که مثل غولی، هیولایی قفس را شکسته و له کرده و زخمگین و خونین بیرون آمده. قلب بزرگ اما چشمهای نابینایی دارد. نمیداند کجا میرود و در رفتن کشتزار خودش را زیر پاهایش ویران میکند؛ وطنی که به نام اسلام از خود بیرون آمد. اسلام جهانبینی بود، بدل به ایدئولوژی شد و هیچکدام اینها «وطن» ندارند. مثل مارکسیسم؛ هموطن یکی مسلمین و هموطن دیگری زحمتکشان است.»
شاهرخ در روزهای پس از پیروزی انقلاب زمانیکه میبیند نمیتواند نوشتهها و عقایدش را منتشر کند و از آنها سخن بگوید، ایران را ترک میکند و در مدرسهی مطالعات اسلامی پاریس به کار مشغول میشود.
اما همواره دلتنگ ایران بود و دل در گرو فرهنگ ایران داشت. او در جایی مینویسد: «ایران عزیزم، ایران جاهل ظالم، ایران ِ کوههای بلند، بیابانهای سوخته و آفتاب وحشی و رفتگان و ماندگان عزیز! دلم برایت تنگ شده؛ ای بیوفای ناکس ِ دور! با این بیداد ِ تبهکاران وای به حال آیندگان.»
درباره شاهرخ مسکوب:
is.gd/1hZk1B
#شاهرخ_مسکوب #شاهنامه #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
Forwarded from گفتوشنود
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پرومته در زنجیر
دیگرینامه
اپیزود هجدهم
… زنی که خود را جولیا راسل معرفی میکند، زنیست که از دوران طفولیت، بهعنوان یک روسپی بزرگ شده و با کمک فاسق خود، به دزدی کردن و حتی قتل آدمهای پولدار مشغول بوده است. چنین فردی که از حیث انحطاط اخلاقی، یادآور شخصیت مریم مجدلیه در انجیل است، یعنی فردی که تا گلو در گناهان متعدد غرق شده و به نظر نمیرسد از شفقت انسانی و از عشق بویی برده باشد، فقط زمانی به خود میآید و تکان میخورد که با عشق صادقانه و بیشائبه مردی به خود مواجه میشود.
این مرد که هر چه تلاش کرد زن را از مسیر همیشگی زندگی خود خارج کرده و به یک زندگی صادقانه وارد کند، در آخرین دقایق فیلم، چارهای نمیبیند که خود را فدای آخرین نقشه توطئهآمیز جولیا راسل کند. او نوشیدنی زهرآگینی را که برایش تدارک شده بود، مینوشد تا به خواست معشوق خود، به توطئه زشت او، بمیرد. او نصیحت نمیکند. موعظه نمیکند. سعی نمیکند که با شرارت روبهرو شود یا با آن بجنگد. او عملی عاشقانه انجام میدهد تا ثابت کند در برابر معشوق، کاملا تسلیم و پاکباخته است.
این صحنه از فیلمی که سرشار از صحنههای سکسی و اروتیک است، فوقالعاده عاطفی و دراماتیک از کار درآمده است. زنی که خود را جولیا راسل معرفی کرده، عمیقا شرمنده از پستی و دنائت خود، میگرید و از راه رفته بازمیگردد. او در این صحنه، یک بار دیگر مرتکب قتل میشود. اما این بار فاسق خود را میکشد تا عاشق خود را به هر قیمتی که شده، نجات دهد…
برای خواندن متن کامل این اپیزود در صفحهی گفتوشنود به:
dialog.tavaana.org/others-18/
برای شنیدن نسخهی کامل این اپیزود در یوتیوب به:
https://youtu.be/gF20fz28rlo?si=cv8vnCZtSDAv8Vou
و برای شنیدن نسخهی کامل در کستباکس به:
castbox.fm/vd/675913944
و برای شنیدن نسخهی کامل در ساندکلود به:
on.soundcloud.com/wTqWv
مراجعه کنید.
#دیگری_نامه #پرومته #مسیح #ماشیح #فدیه #نجاتبخش #گناه_اولیه #آنتونیو_باندراس #آنجلینا_جولی #والس_در_تاریکی #آیسخولوس #شاهرخ_مسکوب #ژوزف_کمپبل #قدرت_اسطوره
@Dialogue1402
دیگرینامه
اپیزود هجدهم
… زنی که خود را جولیا راسل معرفی میکند، زنیست که از دوران طفولیت، بهعنوان یک روسپی بزرگ شده و با کمک فاسق خود، به دزدی کردن و حتی قتل آدمهای پولدار مشغول بوده است. چنین فردی که از حیث انحطاط اخلاقی، یادآور شخصیت مریم مجدلیه در انجیل است، یعنی فردی که تا گلو در گناهان متعدد غرق شده و به نظر نمیرسد از شفقت انسانی و از عشق بویی برده باشد، فقط زمانی به خود میآید و تکان میخورد که با عشق صادقانه و بیشائبه مردی به خود مواجه میشود.
این مرد که هر چه تلاش کرد زن را از مسیر همیشگی زندگی خود خارج کرده و به یک زندگی صادقانه وارد کند، در آخرین دقایق فیلم، چارهای نمیبیند که خود را فدای آخرین نقشه توطئهآمیز جولیا راسل کند. او نوشیدنی زهرآگینی را که برایش تدارک شده بود، مینوشد تا به خواست معشوق خود، به توطئه زشت او، بمیرد. او نصیحت نمیکند. موعظه نمیکند. سعی نمیکند که با شرارت روبهرو شود یا با آن بجنگد. او عملی عاشقانه انجام میدهد تا ثابت کند در برابر معشوق، کاملا تسلیم و پاکباخته است.
این صحنه از فیلمی که سرشار از صحنههای سکسی و اروتیک است، فوقالعاده عاطفی و دراماتیک از کار درآمده است. زنی که خود را جولیا راسل معرفی کرده، عمیقا شرمنده از پستی و دنائت خود، میگرید و از راه رفته بازمیگردد. او در این صحنه، یک بار دیگر مرتکب قتل میشود. اما این بار فاسق خود را میکشد تا عاشق خود را به هر قیمتی که شده، نجات دهد…
برای خواندن متن کامل این اپیزود در صفحهی گفتوشنود به:
dialog.tavaana.org/others-18/
برای شنیدن نسخهی کامل این اپیزود در یوتیوب به:
https://youtu.be/gF20fz28rlo?si=cv8vnCZtSDAv8Vou
و برای شنیدن نسخهی کامل در کستباکس به:
castbox.fm/vd/675913944
و برای شنیدن نسخهی کامل در ساندکلود به:
on.soundcloud.com/wTqWv
مراجعه کنید.
#دیگری_نامه #پرومته #مسیح #ماشیح #فدیه #نجاتبخش #گناه_اولیه #آنتونیو_باندراس #آنجلینا_جولی #والس_در_تاریکی #آیسخولوس #شاهرخ_مسکوب #ژوزف_کمپبل #قدرت_اسطوره
@Dialogue1402
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«نوشتن»، رفتن در تاریکی است، آگاه شدن به ندانستههاست... راندن در شبِ تاریک است
اسدالله امرایی در اینستاگرام یادآوری کرده:
«بیستم دیماه زادروز شاهرخ مسکوب نویسنده و مترجم و پژوهشگر نامدار ایرانی. مسکوب سال ۱۳۰۲ در بابل به دنیا آمد و ۲۳ فروردین ۱۳۸۴ در پاریس درگذشت و پیکرش به ایران منتقل شد. مرگ و زندگی شروع و پایان همه است. آنچه این فاصله را پر میکند اهمیت دارد که یکی را جاودانه میکند و دیگری را از یادها میبرد. آثار مسکوب هم هر کدام دریایی است رو به روشنایی و روشنگری.»
داریوش شایگان در وصف شاهرخ مسکوب و خصوصیات و ویژگیهای او چنین میگوید: «شاهرخ از آثارش بسيار بزرگتر بود. تعريف شخصيت چندوجهی شاهرخ کار آسانی نيست، او شبيه روشنفکرانی که میشناختم نبود؛ چون روشنفکران موجودات عجيبوغریبی هستند، هم خيلی خودشيفتهاند و هم نفسی متورم دارند. شاهرخ به عکس بسيار متواضع بود و غذای روح را به نفس اماره نمیداد. روشنفکر بود ولی ادای روشنفکری در نمیآورد، در ضمن داعيه درویشی هم نداشت که بيماری ملی ما ست و همه تظاهر به درویشی میکنند، نداشت.»
شاهرخ در روزهای پس از پیروزی انقلاب زمانیکه میبیند نمیتواند نوشتهها و عقایدش را منتشر کند و از آنها سخن بگوید، ایران را ترک میکند و در مدرسهی مطالعات اسلامی پاریس به کار مشغول میشود.
اما همواره دلتنگ ایران بود و دل در گرو فرهنگ ایران داشت. او در جایی مینویسد: «ایران عزیزم، ایران جاهل ظالم، ایران ِ کوههای بلند، بیابانهای سوخته و آفتاب وحشی و رفتگان و ماندگان عزیز! دلم برایت تنگ شده؛ ای بیوفای ناکس ِ دور! با این بیداد ِ تبهکاران وای به حال آیندگان.»
درباره شاهرخ مسکوب بیشتر بخوانید:
bit.ly/1yizhTr
#شاهرخ_مسکوب #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
اسدالله امرایی در اینستاگرام یادآوری کرده:
«بیستم دیماه زادروز شاهرخ مسکوب نویسنده و مترجم و پژوهشگر نامدار ایرانی. مسکوب سال ۱۳۰۲ در بابل به دنیا آمد و ۲۳ فروردین ۱۳۸۴ در پاریس درگذشت و پیکرش به ایران منتقل شد. مرگ و زندگی شروع و پایان همه است. آنچه این فاصله را پر میکند اهمیت دارد که یکی را جاودانه میکند و دیگری را از یادها میبرد. آثار مسکوب هم هر کدام دریایی است رو به روشنایی و روشنگری.»
داریوش شایگان در وصف شاهرخ مسکوب و خصوصیات و ویژگیهای او چنین میگوید: «شاهرخ از آثارش بسيار بزرگتر بود. تعريف شخصيت چندوجهی شاهرخ کار آسانی نيست، او شبيه روشنفکرانی که میشناختم نبود؛ چون روشنفکران موجودات عجيبوغریبی هستند، هم خيلی خودشيفتهاند و هم نفسی متورم دارند. شاهرخ به عکس بسيار متواضع بود و غذای روح را به نفس اماره نمیداد. روشنفکر بود ولی ادای روشنفکری در نمیآورد، در ضمن داعيه درویشی هم نداشت که بيماری ملی ما ست و همه تظاهر به درویشی میکنند، نداشت.»
شاهرخ در روزهای پس از پیروزی انقلاب زمانیکه میبیند نمیتواند نوشتهها و عقایدش را منتشر کند و از آنها سخن بگوید، ایران را ترک میکند و در مدرسهی مطالعات اسلامی پاریس به کار مشغول میشود.
اما همواره دلتنگ ایران بود و دل در گرو فرهنگ ایران داشت. او در جایی مینویسد: «ایران عزیزم، ایران جاهل ظالم، ایران ِ کوههای بلند، بیابانهای سوخته و آفتاب وحشی و رفتگان و ماندگان عزیز! دلم برایت تنگ شده؛ ای بیوفای ناکس ِ دور! با این بیداد ِ تبهکاران وای به حال آیندگان.»
درباره شاهرخ مسکوب بیشتر بخوانید:
bit.ly/1yizhTr
#شاهرخ_مسکوب #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
۲۳فروردینماه سالروز درگذشت شاهرخ مسکوب، پژوهشگر، شاهنامهپژوه، مترجم و نویسنده ایرانی بود. او در سال ۱۳۸۴ در شهر پاریس درگذشت.
چند نقل قول از روزنوشتههای مسکوب از کتاب خواندنی «روزها در راه» را اینجا میآورم.
شاهرخ مسکوب،۱۲ بهمنماه ۱۳۵۷:
«امروز آیتالله آمد… خمینی تهران را، ایران را فتح کرد. تا کنون نه کسی اینطوری وارد تهران شده بود و نه تهران هرگز اینطور آغوشش را به روی کسی باز کرده بود. شاید هیچکس اینطوری به هیچ شهری پا نگذاشته بود.»
شاهرخ مسکوب ۱۱ اسفندماه ۱۳۵۷:
«با نطق دیروز آقا در مدرسهی فیضیه قم و اعلامیهی پریروز گمان میکنم مذهب به طور جدی برای اول بار مشت آهنین خود را نشان داده است. دیکتاتوری نعلین! صحبت از اصلاح مطبوعات، وجود آزادی ولی سرکوب توطئه، ایجاد وزارت امر به معروف و نهی از منکر.. و تهدید جدیتر چپگرایان..»
شاهرخ مسکوب، ۱۹ اسفندماه ۱۳۵۷:
«روزهای خوبی نیست. آقا دارد کار را خراب میکند. آن فتوای بیجا دربارهی حجاب و این صحبتهای دیروز در مدرسهی حکیم نظامی که غیرمستقیم تعرضی داشت به سنیها، حمله به ملیها و دموکراتها و تصریح اینکه انقلاب نه ملی بود نه دموکراتیک، فقط و فقط اسلامی بود.»
شاهرخ مسکوب، تیرماه ۱۳۵۸:
«در هواپیما هستم. دارم دور میشوم. از وطنی که مثل غولی، هیولایی قفس را شکسته و له کرده و زخمگین و خونین بیرون آمده. قلب بزرگ اما چشمهای نابینایی دارد. نمیداند کجا میرود و در رفتن کشتزار خودش را زیر پاهایش ویران میکند؛ وطنی که به نام اسلام از خود بیرون آمد. اسلام جهانبینی بود، بدل به ایدئولوژی شد و هیچکدام اینها «وطن» ندارند. مثل مارکسیسم؛ هموطن یکی مسلمین و هموطن دیگری زحمتکشان است.»
شاهرخ در روزهای پس از پیروزی انقلاب زمانیکه میبیند نمیتواند نوشتهها و عقایدش را منتشر کند و از آنها سخن بگوید، ایران را ترک میکند و در مدرسهی مطالعات اسلامی پاریس به کار مشغول میشود.
اما همواره دلتنگ ایران بود و دل در گرو فرهنگ ایران داشت. او در جایی مینویسد: «ایران عزیزم، ایران جاهل ظالم، ایران ِ کوههای بلند، بیابانهای سوخته و آفتاب وحشی و رفتگان و ماندگان عزیز! دلم برایت تنگ شده؛ ای بیوفای ناکس ِ دور! با این بیداد ِ تبهکاران وای به حال آیندگان.»
درباره شاهرخ مسکوب:
https://tavaana.org/shahrokh_meskoub/
#شاهرخ_مسکوب
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
چند نقل قول از روزنوشتههای مسکوب از کتاب خواندنی «روزها در راه» را اینجا میآورم.
شاهرخ مسکوب،۱۲ بهمنماه ۱۳۵۷:
«امروز آیتالله آمد… خمینی تهران را، ایران را فتح کرد. تا کنون نه کسی اینطوری وارد تهران شده بود و نه تهران هرگز اینطور آغوشش را به روی کسی باز کرده بود. شاید هیچکس اینطوری به هیچ شهری پا نگذاشته بود.»
شاهرخ مسکوب ۱۱ اسفندماه ۱۳۵۷:
«با نطق دیروز آقا در مدرسهی فیضیه قم و اعلامیهی پریروز گمان میکنم مذهب به طور جدی برای اول بار مشت آهنین خود را نشان داده است. دیکتاتوری نعلین! صحبت از اصلاح مطبوعات، وجود آزادی ولی سرکوب توطئه، ایجاد وزارت امر به معروف و نهی از منکر.. و تهدید جدیتر چپگرایان..»
شاهرخ مسکوب، ۱۹ اسفندماه ۱۳۵۷:
«روزهای خوبی نیست. آقا دارد کار را خراب میکند. آن فتوای بیجا دربارهی حجاب و این صحبتهای دیروز در مدرسهی حکیم نظامی که غیرمستقیم تعرضی داشت به سنیها، حمله به ملیها و دموکراتها و تصریح اینکه انقلاب نه ملی بود نه دموکراتیک، فقط و فقط اسلامی بود.»
شاهرخ مسکوب، تیرماه ۱۳۵۸:
«در هواپیما هستم. دارم دور میشوم. از وطنی که مثل غولی، هیولایی قفس را شکسته و له کرده و زخمگین و خونین بیرون آمده. قلب بزرگ اما چشمهای نابینایی دارد. نمیداند کجا میرود و در رفتن کشتزار خودش را زیر پاهایش ویران میکند؛ وطنی که به نام اسلام از خود بیرون آمد. اسلام جهانبینی بود، بدل به ایدئولوژی شد و هیچکدام اینها «وطن» ندارند. مثل مارکسیسم؛ هموطن یکی مسلمین و هموطن دیگری زحمتکشان است.»
شاهرخ در روزهای پس از پیروزی انقلاب زمانیکه میبیند نمیتواند نوشتهها و عقایدش را منتشر کند و از آنها سخن بگوید، ایران را ترک میکند و در مدرسهی مطالعات اسلامی پاریس به کار مشغول میشود.
اما همواره دلتنگ ایران بود و دل در گرو فرهنگ ایران داشت. او در جایی مینویسد: «ایران عزیزم، ایران جاهل ظالم، ایران ِ کوههای بلند، بیابانهای سوخته و آفتاب وحشی و رفتگان و ماندگان عزیز! دلم برایت تنگ شده؛ ای بیوفای ناکس ِ دور! با این بیداد ِ تبهکاران وای به حال آیندگان.»
درباره شاهرخ مسکوب:
https://tavaana.org/shahrokh_meskoub/
#شاهرخ_مسکوب
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech