به بهانهی تولد غزاله علیزاده
غزاله علیزاده در «خانهی ادریسیها»
در یک روز جمعه ۲۱ ادردیبهشت ۱۳۷۵، تعدادی از ساکنان محلهای در جنگل اطراف شهر رامسر در شمال ایران و در روستای «جواهرده» جسدی را یافتند که از درختی حلقآویز شده بود. او کسی نبود جز «غزاله علیزاده» نویسندهی ایرانی و صاحب رمان مشهور دو جلدی «خانه ادریسیها». غزاله علیزاده ۲۷ بهمنماه ۱۳۲۷ در مشهد زاده شد. مادر غزاله، منیرالسادات سیدی زنی #شاعر و #نویسنده بود. او لیسانس علوم سیاسی خود را از دانشگاه تهران گرفت و پس از آن به فرانسه سفر کرد و در دانشگاه سوربن ِ شهر پاریس در رشتههای فلسفه و سینما درس خواند.البته او در ابتدا برای تحصیل در رشتهی حقوق که رشتهی مورد علاقهی مادر بود راهی فرانسه شده بود اما با تلاش فراون رشتهاش را به فلسفه تغییر داد.
او قصد داشت پایاننامهاش را در مورد مولانا، شاعر و عارف سرشناس ایرانی بنویسد، اما مرگ ناگهانی پدر مانع این کار شد. فعالیت ادبی غزاله علیزاده در دههی ۱۳۴۰ و در شهر زادگاهش با چاپ داستان شروع شد. اولین مجموعه داستانی علیزاده «سفر ناگذشتنی» نام داشت که در سال ۱۳۵۶انتشار یافت. غزاله علیزاده دو بار ازدواج کرد؛ بار اول با «بیژن الهی» که از این ازدواح دختری به نام «سلما» مانده است. غزاله از دو دختر بیسرپرست نیز نگهداری میکرد. علیزاده پس از جدایی از الهی در سال ۱۳۵۴ با محمدرضا نظامشهیدی ازدواج کرد. سلما الهی دختر غزاله و بیژن، از شاگردان موسیقی ِ خوانندهی ایرانی، پری زنگنه بود. ایشان در مورد شاگرد خود چنین میگوید: «سلما آلتوی خيلی قوی دارد، يعنی صدايش پرحجم #زنانه است و من حدود دو سال با او کار به طور خصوصی کار کردم و او اکنون در اپرای پاريس مشغول ادامه تحصيل است و در بعضی از کنسرتهايم در اروپا اگر به سلمی دسترسی داشته باشم، از او میخواهم بيايد بخواند تا به علاقهمندان معرفی شود.»
#غزاله_علیزاده در مورد خود و زندگیاش در گفتوگویی با مجلهی ادبی «گردون»، شماره ۵۱، مهرماه ۱۳۷۴ اینچنین میگوید:
«دوازده، سيزده ساله بودم، دنيا را نمیشناختم. کی دنيا را میشناسد؟ اين تودهی بیشکل مدام در حال تغيير را که دور خودش میپيچد و از يک تاريکی میرود به طرف تاريکی ديگر. در اين فاصله، ما بيش و کم رؤيا میبافيم، فکر میکنيم میشود سرشت انسان را عوض کرد، آن مايهی حيرتانگيز از حيوانيت در خود و ديگران را. ما نسلی بوديم آرمانخواه. به رستگاری اعتقاد داشتيم. هيچ تأسفی ندارم. از نگاه خالی نوجوانان فارغ از کابوس و رؤيا، حيرت میکنم. تا اين درجه وابستگی به ماديت، اگر هم نشانهی عقل معيشت باشد، باز حاکي از زوال است. ما واژههای مقدس داشتيم: آزادی، وطن، عدالت، فرهنگ، زيبايی و تجلی. تکان هر برگ بر شاخه، معنای نهفتهای داشت… اغلب دراز میکشيدم روی چمن مرطوب و خيره میشدم به آسمان. پارههای ابر گذر میکردند، اشتياق و حيرت نوجوانی بیقرار میدميدم به آسمان. در گلخانه مینشستم، بیوقفه #کتاب میخواندم، #نويسندگان و شاعران بزرگ را تا حد تقديس میستودم. از جهان روزمرگی، تقديس گريخته است و اين بحران جنبهی بومی ندارد. پشت مرزها هم تقديس و آرمانگرایی به انسان پشت کرده و شهرت فصلی، جنسيت و پول گريزنده، اقيانوسهای عظيم را در حد حوضچههایی تنگ فروکاسته است.»
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/TxY8D2
@Tavaana_TavaanaTech
غزاله علیزاده در «خانهی ادریسیها»
در یک روز جمعه ۲۱ ادردیبهشت ۱۳۷۵، تعدادی از ساکنان محلهای در جنگل اطراف شهر رامسر در شمال ایران و در روستای «جواهرده» جسدی را یافتند که از درختی حلقآویز شده بود. او کسی نبود جز «غزاله علیزاده» نویسندهی ایرانی و صاحب رمان مشهور دو جلدی «خانه ادریسیها». غزاله علیزاده ۲۷ بهمنماه ۱۳۲۷ در مشهد زاده شد. مادر غزاله، منیرالسادات سیدی زنی #شاعر و #نویسنده بود. او لیسانس علوم سیاسی خود را از دانشگاه تهران گرفت و پس از آن به فرانسه سفر کرد و در دانشگاه سوربن ِ شهر پاریس در رشتههای فلسفه و سینما درس خواند.البته او در ابتدا برای تحصیل در رشتهی حقوق که رشتهی مورد علاقهی مادر بود راهی فرانسه شده بود اما با تلاش فراون رشتهاش را به فلسفه تغییر داد.
او قصد داشت پایاننامهاش را در مورد مولانا، شاعر و عارف سرشناس ایرانی بنویسد، اما مرگ ناگهانی پدر مانع این کار شد. فعالیت ادبی غزاله علیزاده در دههی ۱۳۴۰ و در شهر زادگاهش با چاپ داستان شروع شد. اولین مجموعه داستانی علیزاده «سفر ناگذشتنی» نام داشت که در سال ۱۳۵۶انتشار یافت. غزاله علیزاده دو بار ازدواج کرد؛ بار اول با «بیژن الهی» که از این ازدواح دختری به نام «سلما» مانده است. غزاله از دو دختر بیسرپرست نیز نگهداری میکرد. علیزاده پس از جدایی از الهی در سال ۱۳۵۴ با محمدرضا نظامشهیدی ازدواج کرد. سلما الهی دختر غزاله و بیژن، از شاگردان موسیقی ِ خوانندهی ایرانی، پری زنگنه بود. ایشان در مورد شاگرد خود چنین میگوید: «سلما آلتوی خيلی قوی دارد، يعنی صدايش پرحجم #زنانه است و من حدود دو سال با او کار به طور خصوصی کار کردم و او اکنون در اپرای پاريس مشغول ادامه تحصيل است و در بعضی از کنسرتهايم در اروپا اگر به سلمی دسترسی داشته باشم، از او میخواهم بيايد بخواند تا به علاقهمندان معرفی شود.»
#غزاله_علیزاده در مورد خود و زندگیاش در گفتوگویی با مجلهی ادبی «گردون»، شماره ۵۱، مهرماه ۱۳۷۴ اینچنین میگوید:
«دوازده، سيزده ساله بودم، دنيا را نمیشناختم. کی دنيا را میشناسد؟ اين تودهی بیشکل مدام در حال تغيير را که دور خودش میپيچد و از يک تاريکی میرود به طرف تاريکی ديگر. در اين فاصله، ما بيش و کم رؤيا میبافيم، فکر میکنيم میشود سرشت انسان را عوض کرد، آن مايهی حيرتانگيز از حيوانيت در خود و ديگران را. ما نسلی بوديم آرمانخواه. به رستگاری اعتقاد داشتيم. هيچ تأسفی ندارم. از نگاه خالی نوجوانان فارغ از کابوس و رؤيا، حيرت میکنم. تا اين درجه وابستگی به ماديت، اگر هم نشانهی عقل معيشت باشد، باز حاکي از زوال است. ما واژههای مقدس داشتيم: آزادی، وطن، عدالت، فرهنگ، زيبايی و تجلی. تکان هر برگ بر شاخه، معنای نهفتهای داشت… اغلب دراز میکشيدم روی چمن مرطوب و خيره میشدم به آسمان. پارههای ابر گذر میکردند، اشتياق و حيرت نوجوانی بیقرار میدميدم به آسمان. در گلخانه مینشستم، بیوقفه #کتاب میخواندم، #نويسندگان و شاعران بزرگ را تا حد تقديس میستودم. از جهان روزمرگی، تقديس گريخته است و اين بحران جنبهی بومی ندارد. پشت مرزها هم تقديس و آرمانگرایی به انسان پشت کرده و شهرت فصلی، جنسيت و پول گريزنده، اقيانوسهای عظيم را در حد حوضچههایی تنگ فروکاسته است.»
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/TxY8D2
@Tavaana_TavaanaTech
توانا
غزاله علیزاده در «خانه ادریسیها»
روز جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۷۵، تعدادی از ساکنان محلی در جنگل اطراف شهر رامسر در شمال ایران و در روستای «جواهرده» جسدی را یافتند که از درختی حلقآویز شده بود. او کسی نبود جز «غزاله علیزاده»، نویسنده
زادروز غزاله علیزاده، داستاننویس
غزاله علیزاده در «خانهی ادریسیها»
goo.gl/OjgiO4
در یک روز جمعه ۲۱ ادردیبهشت ۱۳۷۵، تعدادی از ساکنان محلهای در جنگل اطراف شهر رامسر در شمال ایران و در روستای «جواهرده» جسدی را یافتند که از درختی حلقآویز شده بود. او کسی نبود جز «غزاله علیزاده» نویسندهی ایرانی و صاحب رمان مشهور دو جلدی «خانه ادریسیها».
غزاله علیزاده ۲۷ بهمنماه ۱۳۲۷ در مشهد زاده شد. مادر غزاله، منیرالسادات سیدی زنی شاعر و نویسنده بود. او لیسانس علوم سیاسی خود را از دانشگاه تهران گرفت و پس از آن به فرانسه سفر کرد و در دانشگاه سوربن ِ شهر پاریس در رشتههای فلسفه و سینما درس خواند.البته او در ابتدا برای تحصیل در رشتهی حقوق که رشتهی مورد علاقهی مادر بود راهی فرانسه شده بود اما با تلاش فراون رشتهاش را به فلسفه تغییر داد. او قصد داشت پایاننامهاش را در مورد مولانا، شاعر و عارف سرشناس ایرانی بنویسد، اما مرگ ناگهانی پدر مانع این کار شد.
فعالیت ادبی غزاله علیزاده در دههی ۱۳۴۰ و در شهر زادگاهش با چاپ داستان شروع شد. اولین مجموعه داستانی علیزاده «سفر ناگذشتنی» نام داشت که در سال ۱۳۵۶انتشار یافت. غزاله علیزاده دو بار ازدواج کرد؛ بار اول با «بیژن الهی» که از این ازدواح دختری به نام «سلما» مانده است. غزاله از دو دختر بیسرپرست نیز نگهداری میکرد. علیزاده پس از جدایی از الهی در سال ۱۳۵۴ با محمدرضا نظامشهیدی ازدواج کرد. سلما الهی دختر غزاله و بیژن، از شاگردان موسیقی ِ خوانندهی ایرانی، پری زنگنه بود.
غزاله علیزاده در مورد خود و زندگیاش در گفتوگویی با مجلهی ادبی «گردون»، شماره ۵۱، مهرماه ۱۳۷۴ اینچنین میگوید:
«دوازده، سيزده ساله بودم، دنيا را نمیشناختم. کی دنيا را میشناسد؟ اين تودهی بیشکل مدام در حال تغيير را که دور خودش میپيچد و از يک تاريکی میرود به طرف تاريکی ديگر. در اين فاصله، ما بيش و کم رؤيا میبافيم، فکر میکنيم میشود سرشت انسان را عوض کرد، آن مايهی حيرتانگيز از حيوانيت در خود و ديگران را. ما نسلی بوديم آرمانخواه. به رستگاری اعتقاد داشتيم. هيچ تأسفی ندارم. از نگاه خالی نوجوانان فارغ از کابوس و رؤيا، حيرت میکنم. تا اين درجه وابستگی به ماديت، اگر هم نشانهی عقل معيشت باشد، باز حاکي از زوال است. ما واژههای مقدس داشتيم: آزادی، وطن، عدالت، فرهنگ، زيبايی و تجلی. تکان هر برگ بر شاخه، معنای نهفتهای داشت…
اغلب دراز میکشيدم روی چمن مرطوب و خيره میشدم به آسمان. پارههای ابر گذر میکردند، اشتياق و حيرت نوجوانی بیقرار میدميدم به آسمان. در گلخانه مینشستم، بیوقفه کتاب میخواندم، نويسندگان و شاعران بزرگ را تا حد تقديس میستودم. از جهان روزمرگی، تقديس گريخته است و اين بحران جنبهی بومی ندارد. پشت مرزها هم تقديس و آرمانگرایی به انسان پشت کرده و شهرت فصلی، جنسيت و پول گريزنده، اقيانوسهای عظيم را در حد حوضچههایی تنگ فروکاسته است.»
آنچه نام غزاله علیزاده را به عنوان نویسندهای صاحبسبْک و معتبر در قصهنویسی ایران به ثبت رساند انتشار رمان دو جلدی ِ «خانه ادریسیها» در سال ۱۳۷۰ بود. البته آثار دیگر علیزاده همچون «چهار راه»، «دو منظره»، «تالارها» و «شبهای تهران» همه نشانهای از تسلط نویسندهای در حیطهی کار خود است. علیزاده در همهی آثارش آرمانگرایی ایدهآلیست با دغدغههای فمینیستی است.
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/TxY8D2
@Tavaana_TavaanaTech
غزاله علیزاده در «خانهی ادریسیها»
goo.gl/OjgiO4
در یک روز جمعه ۲۱ ادردیبهشت ۱۳۷۵، تعدادی از ساکنان محلهای در جنگل اطراف شهر رامسر در شمال ایران و در روستای «جواهرده» جسدی را یافتند که از درختی حلقآویز شده بود. او کسی نبود جز «غزاله علیزاده» نویسندهی ایرانی و صاحب رمان مشهور دو جلدی «خانه ادریسیها».
غزاله علیزاده ۲۷ بهمنماه ۱۳۲۷ در مشهد زاده شد. مادر غزاله، منیرالسادات سیدی زنی شاعر و نویسنده بود. او لیسانس علوم سیاسی خود را از دانشگاه تهران گرفت و پس از آن به فرانسه سفر کرد و در دانشگاه سوربن ِ شهر پاریس در رشتههای فلسفه و سینما درس خواند.البته او در ابتدا برای تحصیل در رشتهی حقوق که رشتهی مورد علاقهی مادر بود راهی فرانسه شده بود اما با تلاش فراون رشتهاش را به فلسفه تغییر داد. او قصد داشت پایاننامهاش را در مورد مولانا، شاعر و عارف سرشناس ایرانی بنویسد، اما مرگ ناگهانی پدر مانع این کار شد.
فعالیت ادبی غزاله علیزاده در دههی ۱۳۴۰ و در شهر زادگاهش با چاپ داستان شروع شد. اولین مجموعه داستانی علیزاده «سفر ناگذشتنی» نام داشت که در سال ۱۳۵۶انتشار یافت. غزاله علیزاده دو بار ازدواج کرد؛ بار اول با «بیژن الهی» که از این ازدواح دختری به نام «سلما» مانده است. غزاله از دو دختر بیسرپرست نیز نگهداری میکرد. علیزاده پس از جدایی از الهی در سال ۱۳۵۴ با محمدرضا نظامشهیدی ازدواج کرد. سلما الهی دختر غزاله و بیژن، از شاگردان موسیقی ِ خوانندهی ایرانی، پری زنگنه بود.
غزاله علیزاده در مورد خود و زندگیاش در گفتوگویی با مجلهی ادبی «گردون»، شماره ۵۱، مهرماه ۱۳۷۴ اینچنین میگوید:
«دوازده، سيزده ساله بودم، دنيا را نمیشناختم. کی دنيا را میشناسد؟ اين تودهی بیشکل مدام در حال تغيير را که دور خودش میپيچد و از يک تاريکی میرود به طرف تاريکی ديگر. در اين فاصله، ما بيش و کم رؤيا میبافيم، فکر میکنيم میشود سرشت انسان را عوض کرد، آن مايهی حيرتانگيز از حيوانيت در خود و ديگران را. ما نسلی بوديم آرمانخواه. به رستگاری اعتقاد داشتيم. هيچ تأسفی ندارم. از نگاه خالی نوجوانان فارغ از کابوس و رؤيا، حيرت میکنم. تا اين درجه وابستگی به ماديت، اگر هم نشانهی عقل معيشت باشد، باز حاکي از زوال است. ما واژههای مقدس داشتيم: آزادی، وطن، عدالت، فرهنگ، زيبايی و تجلی. تکان هر برگ بر شاخه، معنای نهفتهای داشت…
اغلب دراز میکشيدم روی چمن مرطوب و خيره میشدم به آسمان. پارههای ابر گذر میکردند، اشتياق و حيرت نوجوانی بیقرار میدميدم به آسمان. در گلخانه مینشستم، بیوقفه کتاب میخواندم، نويسندگان و شاعران بزرگ را تا حد تقديس میستودم. از جهان روزمرگی، تقديس گريخته است و اين بحران جنبهی بومی ندارد. پشت مرزها هم تقديس و آرمانگرایی به انسان پشت کرده و شهرت فصلی، جنسيت و پول گريزنده، اقيانوسهای عظيم را در حد حوضچههایی تنگ فروکاسته است.»
آنچه نام غزاله علیزاده را به عنوان نویسندهای صاحبسبْک و معتبر در قصهنویسی ایران به ثبت رساند انتشار رمان دو جلدی ِ «خانه ادریسیها» در سال ۱۳۷۰ بود. البته آثار دیگر علیزاده همچون «چهار راه»، «دو منظره»، «تالارها» و «شبهای تهران» همه نشانهای از تسلط نویسندهای در حیطهی کار خود است. علیزاده در همهی آثارش آرمانگرایی ایدهآلیست با دغدغههای فمینیستی است.
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/TxY8D2
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. زادروز غزاله علیزاده، داستاننویس #غزاله_علیزاده در «خانهی ادریسیها» در یک روز جمعه ۲۱ ادردیبهشت ۱۳۷۵، تعدادی از ساکنان محلهای در جنگل اطراف شهر رامسر در شمال ایران و در روستای «جواهرده» جسدی را یافتند که از درختی حلقآویز شده بود. او کسی نبود جز «غزاله…
غزاله علیزاده در «خانهی ادریسیها»
.
در یک جمعه ۲۱ ادردیبهشت ۱۳۷۵، تعدادی از ساکنان محلهای در جنگل اطراف شهر رامسر در شمال ایران و در روستای «جواهرده» جسدی را یافتند که از درختی حلقآویز شده بود. او کسی نبود جز «غزاله علیزاده» نویسندهی ایرانی و صاحب رمان مشهور دو جلدی «خانه ادریسیها»
.
غزاله علیزاده در مورد خود و زندگیاش در گفتوگویی با مجلهی ادبی «گردون»، شماره ۵۱، مهرماه ۱۳۷۴ اینچنین میگوید: «دوازده، سيزده ساله بودم، دنيا را نمیشناختم. کی دنيا را میشناسد؟ اين تودهی بیشکل مدام در حال تغيير را که دور خودش میپيچد و از يک تاريکی میرود به طرف تاريکی ديگر. در اين فاصله، ما بيش و کم رؤيا میبافيم، فکر میکنيم میشود سرشت انسان را عوض کرد، آن مايهی حيرتانگيز از حيوانيت در خود و ديگران را. ما نسلی بوديم آرمانخواه. به رستگاری اعتقاد داشتيم. هيچ تأسفی ندارم. از نگاه خالی نوجوانان فارغ از کابوس و رؤيا، حيرت میکنم. تا اين درجه وابستگی به ماديت، اگر هم نشانهی عقل معيشت باشد، باز حاکي از زوال است. ما واژههای مقدس داشتيم: آزادی، وطن، عدالت، فرهنگ، زيبايی و تجلی. تکان هر برگ بر شاخه، معنای نهفتهای داشت… اغلب دراز میکشيدم روی چمن مرطوب و خيره میشدم به آسمان. پارههای ابر گذر میکردند، اشتياق و حيرت نوجوانی بیقرار میدميدم به آسمان. در گلخانه مینشستم، بیوقفه کتاب میخواندم، نويسندگان و شاعران بزرگ را تا حد تقديس میستودم. از جهان روزمرگی، تقديس گريخته است و اين بحران جنبهی بومی ندارد. پشت مرزها هم تقديس و آرمانگرایی به انسان پشت کرده و شهرت فصلی، جنسيت و پول گريزنده، اقيانوسهای عظيم را در حد حوضچههایی تنگ فروکاسته است.» آنچه نام غزاله علیزاده را به عنوان نویسندهای صاحبسبْک و معتبر در قصهنویسی ایران به ثبت رساند انتشار رمان دو جلدی ِ «خانه ادریسیها» در سال ۱۳۷۰ بود. البته آثار دیگر علیزاده همچون «چهار راه»، «دو منظره»، «تالارها» و «شبهای تهران» همه نشانهای از تسلط نویسندهای در حیطهی کار خود است. علیزاده در همهی آثارش آرمانگرایی ایدهآلیست با دغدغههای فمینیستی است.
ویدئو از بیبیسی فارسی
بیشتر بخوانید:
https://tavaana.org/fa/GhazalehAlizadeh
#غزاله_علیزاده #خانه_ادریسیها #نویسنده #رمان #رمان_نویس
@Tavaana_TavaanaTech
.
در یک جمعه ۲۱ ادردیبهشت ۱۳۷۵، تعدادی از ساکنان محلهای در جنگل اطراف شهر رامسر در شمال ایران و در روستای «جواهرده» جسدی را یافتند که از درختی حلقآویز شده بود. او کسی نبود جز «غزاله علیزاده» نویسندهی ایرانی و صاحب رمان مشهور دو جلدی «خانه ادریسیها»
.
غزاله علیزاده در مورد خود و زندگیاش در گفتوگویی با مجلهی ادبی «گردون»، شماره ۵۱، مهرماه ۱۳۷۴ اینچنین میگوید: «دوازده، سيزده ساله بودم، دنيا را نمیشناختم. کی دنيا را میشناسد؟ اين تودهی بیشکل مدام در حال تغيير را که دور خودش میپيچد و از يک تاريکی میرود به طرف تاريکی ديگر. در اين فاصله، ما بيش و کم رؤيا میبافيم، فکر میکنيم میشود سرشت انسان را عوض کرد، آن مايهی حيرتانگيز از حيوانيت در خود و ديگران را. ما نسلی بوديم آرمانخواه. به رستگاری اعتقاد داشتيم. هيچ تأسفی ندارم. از نگاه خالی نوجوانان فارغ از کابوس و رؤيا، حيرت میکنم. تا اين درجه وابستگی به ماديت، اگر هم نشانهی عقل معيشت باشد، باز حاکي از زوال است. ما واژههای مقدس داشتيم: آزادی، وطن، عدالت، فرهنگ، زيبايی و تجلی. تکان هر برگ بر شاخه، معنای نهفتهای داشت… اغلب دراز میکشيدم روی چمن مرطوب و خيره میشدم به آسمان. پارههای ابر گذر میکردند، اشتياق و حيرت نوجوانی بیقرار میدميدم به آسمان. در گلخانه مینشستم، بیوقفه کتاب میخواندم، نويسندگان و شاعران بزرگ را تا حد تقديس میستودم. از جهان روزمرگی، تقديس گريخته است و اين بحران جنبهی بومی ندارد. پشت مرزها هم تقديس و آرمانگرایی به انسان پشت کرده و شهرت فصلی، جنسيت و پول گريزنده، اقيانوسهای عظيم را در حد حوضچههایی تنگ فروکاسته است.» آنچه نام غزاله علیزاده را به عنوان نویسندهای صاحبسبْک و معتبر در قصهنویسی ایران به ثبت رساند انتشار رمان دو جلدی ِ «خانه ادریسیها» در سال ۱۳۷۰ بود. البته آثار دیگر علیزاده همچون «چهار راه»، «دو منظره»، «تالارها» و «شبهای تهران» همه نشانهای از تسلط نویسندهای در حیطهی کار خود است. علیزاده در همهی آثارش آرمانگرایی ایدهآلیست با دغدغههای فمینیستی است.
ویدئو از بیبیسی فارسی
بیشتر بخوانید:
https://tavaana.org/fa/GhazalehAlizadeh
#غزاله_علیزاده #خانه_ادریسیها #نویسنده #رمان #رمان_نویس
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. غزاله علیزاده در «خانهی ادریسیها» . در یک جمعه ۲۱ ادردیبهشت ۱۳۷۵، تعدادی از ساکنان محلهای در جنگل اطراف شهر رامسر در شمال ایران و در روستای «جواهرده» جسدی را یافتند که از درختی حلقآویز شده بود. او کسی نبود جز «غزاله علیزاده» نویسندهی ایرانی و صاحب…
زادروز غزاله علیزاده، داستاننویس
غزاله علیزاده در «خانهی ادریسیها»
در یک روز جمعه ۲۱ ادردیبهشت ۱۳۷۵، تعدادی از ساکنان محلهای در جنگل اطراف شهر رامسر در شمال ایران و در روستای «جواهرده» جسدی را یافتند که از درختی حلقآویز شده بود. او کسی نبود جز «غزاله علیزاده» نویسندهی ایرانی و صاحب رمان مشهور دو جلدی «خانه ادریسیها».
غزاله علیزاده ۲۷ بهمنماه ۱۳۲۷ در مشهد زاده شد. مادر غزاله، منیرالسادات سیدی زنی شاعر و نویسنده بود. او لیسانس علوم سیاسی خود را از دانشگاه تهران گرفت و پس از آن به فرانسه سفر کرد و در دانشگاه سوربن ِ شهر پاریس در رشتههای فلسفه و سینما درس خواند.البته او در ابتدا برای تحصیل در رشتهی حقوق که رشتهی مورد علاقهی مادر بود راهی فرانسه شده بود اما با تلاش فراون رشتهاش را به فلسفه تغییر داد. او قصد داشت پایاننامهاش را در مورد مولانا، شاعر و عارف سرشناس ایرانی بنویسد، اما مرگ ناگهانی پدر مانع این کار شد.
فعالیت ادبی غزاله علیزاده در دههی ۱۳۴۰ و در شهر زادگاهش با چاپ داستان شروع شد. اولین مجموعه داستانی علیزاده «سفر ناگذشتنی» نام داشت که در سال ۱۳۵۶انتشار یافت. غزاله علیزاده دو بار ازدواج کرد؛ بار اول با «بیژن الهی» که از این ازدواح دختری به نام «سلما» مانده است. غزاله از دو دختر بیسرپرست نیز نگهداری میکرد. علیزاده پس از جدایی از الهی در سال ۱۳۵۴ با محمدرضا نظامشهیدی ازدواج کرد. سلما الهی دختر غزاله و بیژن، از شاگردان موسیقی ِ خوانندهی ایرانی، پری زنگنه بود.
غزاله علیزاده در مورد خود و زندگیاش در گفتوگویی با مجلهی ادبی «گردون»، شماره ۵۱، مهرماه ۱۳۷۴ اینچنین میگوید:
«دوازده، سيزده ساله بودم، دنيا را نمیشناختم. کی دنيا را میشناسد؟ اين تودهی بیشکل مدام در حال تغيير را که دور خودش میپيچد و از يک تاريکی میرود به طرف تاريکی ديگر. در اين فاصله، ما بيش و کم رؤيا میبافيم، فکر میکنيم میشود سرشت انسان را عوض کرد، آن مايهی حيرتانگيز از حيوانيت در خود و ديگران را. ما نسلی بوديم آرمانخواه. به رستگاری اعتقاد داشتيم. هيچ تأسفی ندارم. از نگاه خالی نوجوانان فارغ از کابوس و رؤيا، حيرت میکنم. تا اين درجه وابستگی به ماديت، اگر هم نشانهی عقل معيشت باشد، باز حاکي از زوال است. ما واژههای مقدس داشتيم: آزادی، وطن، عدالت، فرهنگ، زيبايی و تجلی. تکان هر برگ بر شاخه، معنای نهفتهای داشت…
.
اغلب دراز میکشيدم روی چمن مرطوب و خيره میشدم به آسمان. پارههای ابر گذر میکردند، اشتياق و حيرت نوجوانی بیقرار میدميدم به آسمان. در گلخانه مینشستم، بیوقفه کتاب میخواندم، نويسندگان و شاعران بزرگ را تا حد تقديس میستودم. از جهان روزمرگی، تقديس گريخته است و اين بحران جنبهی بومی ندارد. پشت مرزها هم تقديس و آرمانگرایی به انسان پشت کرده و شهرت فصلی، جنسيت و پول گريزنده، اقيانوسهای عظيم را در حد حوضچههایی تنگ فروکاسته است.»
.
آنچه نام غزاله علیزاده را به عنوان نویسندهای صاحبسبْک و معتبر در قصهنویسی ایران به ثبت رساند انتشار رمان دو جلدی ِ «خانه ادریسیها» در سال ۱۳۷۰ بود. البته آثار دیگر علیزاده همچون «چهار راه»، «دو منظره»، «تالارها» و «شبهای تهران» همه نشانهای از تسلط نویسندهای در حیطهی کار خود است. علیزاده در همهی آثارش آرمانگرایی ایدهآلیست با دغدغههای فمینیستی است.
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/TxY8D2
#غزاله_علیزاده #نویسنده #داستان
@Tavaana_TavaanaTech
غزاله علیزاده در «خانهی ادریسیها»
در یک روز جمعه ۲۱ ادردیبهشت ۱۳۷۵، تعدادی از ساکنان محلهای در جنگل اطراف شهر رامسر در شمال ایران و در روستای «جواهرده» جسدی را یافتند که از درختی حلقآویز شده بود. او کسی نبود جز «غزاله علیزاده» نویسندهی ایرانی و صاحب رمان مشهور دو جلدی «خانه ادریسیها».
غزاله علیزاده ۲۷ بهمنماه ۱۳۲۷ در مشهد زاده شد. مادر غزاله، منیرالسادات سیدی زنی شاعر و نویسنده بود. او لیسانس علوم سیاسی خود را از دانشگاه تهران گرفت و پس از آن به فرانسه سفر کرد و در دانشگاه سوربن ِ شهر پاریس در رشتههای فلسفه و سینما درس خواند.البته او در ابتدا برای تحصیل در رشتهی حقوق که رشتهی مورد علاقهی مادر بود راهی فرانسه شده بود اما با تلاش فراون رشتهاش را به فلسفه تغییر داد. او قصد داشت پایاننامهاش را در مورد مولانا، شاعر و عارف سرشناس ایرانی بنویسد، اما مرگ ناگهانی پدر مانع این کار شد.
فعالیت ادبی غزاله علیزاده در دههی ۱۳۴۰ و در شهر زادگاهش با چاپ داستان شروع شد. اولین مجموعه داستانی علیزاده «سفر ناگذشتنی» نام داشت که در سال ۱۳۵۶انتشار یافت. غزاله علیزاده دو بار ازدواج کرد؛ بار اول با «بیژن الهی» که از این ازدواح دختری به نام «سلما» مانده است. غزاله از دو دختر بیسرپرست نیز نگهداری میکرد. علیزاده پس از جدایی از الهی در سال ۱۳۵۴ با محمدرضا نظامشهیدی ازدواج کرد. سلما الهی دختر غزاله و بیژن، از شاگردان موسیقی ِ خوانندهی ایرانی، پری زنگنه بود.
غزاله علیزاده در مورد خود و زندگیاش در گفتوگویی با مجلهی ادبی «گردون»، شماره ۵۱، مهرماه ۱۳۷۴ اینچنین میگوید:
«دوازده، سيزده ساله بودم، دنيا را نمیشناختم. کی دنيا را میشناسد؟ اين تودهی بیشکل مدام در حال تغيير را که دور خودش میپيچد و از يک تاريکی میرود به طرف تاريکی ديگر. در اين فاصله، ما بيش و کم رؤيا میبافيم، فکر میکنيم میشود سرشت انسان را عوض کرد، آن مايهی حيرتانگيز از حيوانيت در خود و ديگران را. ما نسلی بوديم آرمانخواه. به رستگاری اعتقاد داشتيم. هيچ تأسفی ندارم. از نگاه خالی نوجوانان فارغ از کابوس و رؤيا، حيرت میکنم. تا اين درجه وابستگی به ماديت، اگر هم نشانهی عقل معيشت باشد، باز حاکي از زوال است. ما واژههای مقدس داشتيم: آزادی، وطن، عدالت، فرهنگ، زيبايی و تجلی. تکان هر برگ بر شاخه، معنای نهفتهای داشت…
.
اغلب دراز میکشيدم روی چمن مرطوب و خيره میشدم به آسمان. پارههای ابر گذر میکردند، اشتياق و حيرت نوجوانی بیقرار میدميدم به آسمان. در گلخانه مینشستم، بیوقفه کتاب میخواندم، نويسندگان و شاعران بزرگ را تا حد تقديس میستودم. از جهان روزمرگی، تقديس گريخته است و اين بحران جنبهی بومی ندارد. پشت مرزها هم تقديس و آرمانگرایی به انسان پشت کرده و شهرت فصلی، جنسيت و پول گريزنده، اقيانوسهای عظيم را در حد حوضچههایی تنگ فروکاسته است.»
.
آنچه نام غزاله علیزاده را به عنوان نویسندهای صاحبسبْک و معتبر در قصهنویسی ایران به ثبت رساند انتشار رمان دو جلدی ِ «خانه ادریسیها» در سال ۱۳۷۰ بود. البته آثار دیگر علیزاده همچون «چهار راه»، «دو منظره»، «تالارها» و «شبهای تهران» همه نشانهای از تسلط نویسندهای در حیطهی کار خود است. علیزاده در همهی آثارش آرمانگرایی ایدهآلیست با دغدغههای فمینیستی است.
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/TxY8D2
#غزاله_علیزاده #نویسنده #داستان
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. زادروز غزاله علیزاده، داستاننویس غزاله علیزاده در «خانهی ادریسیها» . در یک روز جمعه ۲۱ ادردیبهشت ۱۳۷۵، تعدادی از ساکنان محلهای در جنگل اطراف شهر رامسر در شمال ایران و در روستای «جواهرده» جسدی را یافتند که از درختی حلقآویز شده بود. او کسی نبود جز «غزاله…
روز جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۷۵، تعدادی از ساکنان محلی در جنگل اطراف شهر رامسر در شمال ایران و در روستای «جواهرده» جسدی را یافتند که از درختی حلقآویز شده بود. او کسی نبود جز «غزاله علیزاده»، نویسنده ایرانی و صاحب رمان مشهور دو جلدی «خانه ادریسیها».
غزاله علیزاده درباره خود و زندگیاش در گفتوگویی با مجله ادبی «گردون»، اینچنین میگوید:
«ما نسلی بوديم آرمانخواه. به رستگاری اعتقاد داشتيم. هيچ تاسفی ندارم. از نگاه خالی نوجوانان فارغ از کابوس و رويا حيرت میکنم. تا اين درجه وابستگی به ماديت، اگر هم نشانه عقل معيشت باشد، باز حاکي از زوال است. ما واژههای مقدس داشتيم: آزادی، وطن، عدالت، فرهنگ، زيبايی و تجلی. تکان هر برگ بر شاخه، معنای نهفتهای داشت.»
درباره او بیشتر بخوانید:
https://tavaana.org/fa/GhazalehAlizadeh
#توانا
#پروفایل
#غزاله_علیزاده
@Tavaana_TavaanaTech
غزاله علیزاده درباره خود و زندگیاش در گفتوگویی با مجله ادبی «گردون»، اینچنین میگوید:
«ما نسلی بوديم آرمانخواه. به رستگاری اعتقاد داشتيم. هيچ تاسفی ندارم. از نگاه خالی نوجوانان فارغ از کابوس و رويا حيرت میکنم. تا اين درجه وابستگی به ماديت، اگر هم نشانه عقل معيشت باشد، باز حاکي از زوال است. ما واژههای مقدس داشتيم: آزادی، وطن، عدالت، فرهنگ، زيبايی و تجلی. تکان هر برگ بر شاخه، معنای نهفتهای داشت.»
درباره او بیشتر بخوانید:
https://tavaana.org/fa/GhazalehAlizadeh
#توانا
#پروفایل
#غزاله_علیزاده
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#غزاله_علیزاده، زن پیشرو و نویسنده رمان درخشان #خانه_ادریسیها اگر زنده بود، امروز ۷۴ساله میشد؛ از زبان خودش بشنوید و ببینید که چرا نویسنده شد.
ویدیو و متن از روزآروز
غزاله علیزاده درباره خود و زندگیاش در گفتوگویی با مجله ادبی «گردون»، اینچنین میگوید:
«ما نسلی بوديم آرمانخواه. به رستگاری اعتقاد داشتيم. هيچ تاسفی ندارم. از نگاه خالی نوجوانان فارغ از کابوس و رويا حيرت میکنم. تا اين درجه وابستگی به ماديت، اگر هم نشانه عقل معيشت باشد، باز حاکي از زوال است. ما واژههای مقدس داشتيم: آزادی، وطن، عدالت، فرهنگ، زيبايی و تجلی. تکان هر برگ بر شاخه، معنای نهفتهای داشت.»
درباره غزاله علیزاده بیشتر بخوانید:
https://tavaana.org/fa/GhazalehAlizadeh
@Tavaana_TavaanaTech
ویدیو و متن از روزآروز
غزاله علیزاده درباره خود و زندگیاش در گفتوگویی با مجله ادبی «گردون»، اینچنین میگوید:
«ما نسلی بوديم آرمانخواه. به رستگاری اعتقاد داشتيم. هيچ تاسفی ندارم. از نگاه خالی نوجوانان فارغ از کابوس و رويا حيرت میکنم. تا اين درجه وابستگی به ماديت، اگر هم نشانه عقل معيشت باشد، باز حاکي از زوال است. ما واژههای مقدس داشتيم: آزادی، وطن، عدالت، فرهنگ، زيبايی و تجلی. تکان هر برگ بر شاخه، معنای نهفتهای داشت.»
درباره غزاله علیزاده بیشتر بخوانید:
https://tavaana.org/fa/GhazalehAlizadeh
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
امروز سالگرد درگذشت #غزاله_علیزاده، زن پیشرو و نویسنده رمان درخشان #خانه_ادریسیها است؛ از زبان خودش بشنوید و ببینید که چرا نویسنده شد.
ویدیو از روزآروز
غزاله علیزاده درباره خود و زندگیاش در گفتوگویی با مجله ادبی «گردون»، اینچنین میگوید:
«ما نسلی بوديم آرمانخواه. به رستگاری اعتقاد داشتيم. هيچ تاسفی ندارم. از نگاه خالی نوجوانان فارغ از کابوس و رويا حيرت میکنم. تا اين درجه وابستگی به ماديت، اگر هم نشانه عقل معيشت باشد، باز حاکي از زوال است. ما واژههای مقدس داشتيم: آزادی، وطن، عدالت، فرهنگ، زيبايی و تجلی. تکان هر برگ بر شاخه، معنای نهفتهای داشت.»
درباره غزاله علیزاده بیشتر بخوانید:
https://tavaana.org/fa/GhazalehAlizadeh
@Tavaana_TavaanaTech
ویدیو از روزآروز
غزاله علیزاده درباره خود و زندگیاش در گفتوگویی با مجله ادبی «گردون»، اینچنین میگوید:
«ما نسلی بوديم آرمانخواه. به رستگاری اعتقاد داشتيم. هيچ تاسفی ندارم. از نگاه خالی نوجوانان فارغ از کابوس و رويا حيرت میکنم. تا اين درجه وابستگی به ماديت، اگر هم نشانه عقل معيشت باشد، باز حاکي از زوال است. ما واژههای مقدس داشتيم: آزادی، وطن، عدالت، فرهنگ، زيبايی و تجلی. تکان هر برگ بر شاخه، معنای نهفتهای داشت.»
درباره غزاله علیزاده بیشتر بخوانید:
https://tavaana.org/fa/GhazalehAlizadeh
@Tavaana_TavaanaTech