This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سایه حسننژاد، خواهر زندهیاد پارسا حسننژاد، در پنجمین سالگرد جنایت قتل مسافران پرواز ps753 به یاد جانباختگان این ویدیو را منتشر کرده است.
به یاد ۱۷۶ زندگی..
در پنجمین سالگرد جنایت پرواز Ps752..
به سوی تو؛ به شوق روی تو…
به طرف کوی تو؛ سپیده دم آیم…
مگر تو را جویم… بگو؛ کجایی؟
نشانِ تو گه از زمین؛ گاهی ز آسمان جویم!
ببین چه بی پروا؛ رهِ تو می پویم…
بگو کجایی؟
یک دم از خیالِ من؛ نمی روی ای غزالِ من..
دگر چه پرسی؛ ز حالِ من
تا هستم من؛ اسیرِ کوی توأم… به آرزوی توام…
اگر تو را جویم؛ حدیثِ دل گویم…
بگو کجایی؟
او همچنین در پستی دیگر به یاد برادرش نوشته:
« ۵ سال.. هرگز کلمات قدرت توصیف این ۵ سال را که چطور گذراندم را ندارند.. ۵ سال در بُهت و ناباوری.. ۵ سال درد را در تک تک ذرات وجودم حس کردم.. و سوال همیشگیم این بود که چطور طاقت آوردم؟.. شاید تعداد انگشت شماری توانستم بر سر مزار بروم.. چون دیدن اسم برادر کوچکم، جگرگوشهام، عزیزترینم روی سنگ سرد برایم وحشتناکترین تصویر است.. ۵ سال است که از رو به رو شدن با آدم های جدید میترسم.. که نکند بپرسند خواهر یا برادر داری یا نه؟.. زیرا از به زبان آوردن اینکه دیگر برادری ندارم اضطراب شدیدی میگیرم.. غم و مو های سفید مامان و بابا رو تحمل کنم یا نبودنت را؟.. چه شبهایی که با وجود هجوم دلتنگی نفهمیدم چگونه صبح شد.. بدون شک دردناک ترین روزها روزهای تولد تو بود.. که به جای پر شدن خنده هایمان در خانه به عکس تو خیره شدم و اشک و حسرت مهمانمان بود.. در روز های مهم زندگیمان به خاطر یکدیگر روی پاهایمان ایستادیم اما چشم هایمان به دنبال تو میگشت.. ۵ سال با تصورت زندگی کردم که اگر بودی حتما قدبلند تر و چهارشانه تر بودی.. ته ریشت درآمده بود و صورت قشنگت مردانه تر شده بود.. اگر بودی تکیه گاهم بودی و من اینقدر احساس تنهایی نمیکردم.. از اینکه ۵ سال در ذهنم با تو زندگی کردم خیلی خستهام.. من خودت را میخواهم.. فکر به اینکه باقی مانده ی عمرم هم قرار است غم نبودنت را مانند این ۵ سال به دوش بکشم و قرار نیست که برگردی دیوانهام میکند.. کاش زندگی در ۲۲ سالگی اینگونه مرا زمین نمیزد.. کاش بودی بودی و خانواده ی ۴ نفرهمان همیشه خوشبخت میماند.. ۵ سال که هیچ من تا ابد داغ تو را در سینه دار»
#پارسا_حسن_نژاد #هواپيماى_اوكراينى #پرواز۷۵۲ #از_شما_بیزاریم #چرا_با_موشک_زدید
#ps752justice #IRGCterrorists
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
به یاد ۱۷۶ زندگی..
در پنجمین سالگرد جنایت پرواز Ps752..
به سوی تو؛ به شوق روی تو…
به طرف کوی تو؛ سپیده دم آیم…
مگر تو را جویم… بگو؛ کجایی؟
نشانِ تو گه از زمین؛ گاهی ز آسمان جویم!
ببین چه بی پروا؛ رهِ تو می پویم…
بگو کجایی؟
یک دم از خیالِ من؛ نمی روی ای غزالِ من..
دگر چه پرسی؛ ز حالِ من
تا هستم من؛ اسیرِ کوی توأم… به آرزوی توام…
اگر تو را جویم؛ حدیثِ دل گویم…
بگو کجایی؟
او همچنین در پستی دیگر به یاد برادرش نوشته:
« ۵ سال.. هرگز کلمات قدرت توصیف این ۵ سال را که چطور گذراندم را ندارند.. ۵ سال در بُهت و ناباوری.. ۵ سال درد را در تک تک ذرات وجودم حس کردم.. و سوال همیشگیم این بود که چطور طاقت آوردم؟.. شاید تعداد انگشت شماری توانستم بر سر مزار بروم.. چون دیدن اسم برادر کوچکم، جگرگوشهام، عزیزترینم روی سنگ سرد برایم وحشتناکترین تصویر است.. ۵ سال است که از رو به رو شدن با آدم های جدید میترسم.. که نکند بپرسند خواهر یا برادر داری یا نه؟.. زیرا از به زبان آوردن اینکه دیگر برادری ندارم اضطراب شدیدی میگیرم.. غم و مو های سفید مامان و بابا رو تحمل کنم یا نبودنت را؟.. چه شبهایی که با وجود هجوم دلتنگی نفهمیدم چگونه صبح شد.. بدون شک دردناک ترین روزها روزهای تولد تو بود.. که به جای پر شدن خنده هایمان در خانه به عکس تو خیره شدم و اشک و حسرت مهمانمان بود.. در روز های مهم زندگیمان به خاطر یکدیگر روی پاهایمان ایستادیم اما چشم هایمان به دنبال تو میگشت.. ۵ سال با تصورت زندگی کردم که اگر بودی حتما قدبلند تر و چهارشانه تر بودی.. ته ریشت درآمده بود و صورت قشنگت مردانه تر شده بود.. اگر بودی تکیه گاهم بودی و من اینقدر احساس تنهایی نمیکردم.. از اینکه ۵ سال در ذهنم با تو زندگی کردم خیلی خستهام.. من خودت را میخواهم.. فکر به اینکه باقی مانده ی عمرم هم قرار است غم نبودنت را مانند این ۵ سال به دوش بکشم و قرار نیست که برگردی دیوانهام میکند.. کاش زندگی در ۲۲ سالگی اینگونه مرا زمین نمیزد.. کاش بودی بودی و خانواده ی ۴ نفرهمان همیشه خوشبخت میماند.. ۵ سال که هیچ من تا ابد داغ تو را در سینه دار»
#پارسا_حسن_نژاد #هواپيماى_اوكراينى #پرواز۷۵۲ #از_شما_بیزاریم #چرا_با_موشک_زدید
#ps752justice #IRGCterrorists
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech