Forwarded from کلاس و کتاب توانا
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
جانیان قصر فیروزه، اثر رویا حکاکیان، ۱۷ (کتاب شنیداری)
وارثان انقلاب ۱۹۷۹ آمده بودند تا او را، که یکی از موفقترین فرزندانشان بود، ببلعند: ابوالقاسم (فرهاد) مصباحی، زادهی ۱۷ دسامبر۱۹۵۷، پسرِ رئیس کارخانهای پُررونق، سومین فرزند از پنج فرزند خانوادهای سخت مذهبی. در چهار سالگی، با گوش دادن به درسهای برادرش از پنجرهی حیاط مدرسه، خواندن آموخت. نوجوان، شبها به گنبد فیروزهای مسجد محله مینگریست و دعا میکرد، تابستانها را در حوزهی علمیه قم پای منبر روحانیان برجسته میگذراند. از جوانترین کسانی بود که به دانشگاه تهران راه یافتند و از سال اول دانشجوییاش با تحصیلکردههای مذهبی مینشست و برمیخاست. در سال ۱۹۷۷ به سربازی رفت، اما یک سال بعد، از فرمان خمینی در تبعید پیروی کرد که از همه نظامیان خواسته بود پادگانها را رها کنند. ایستگاه ناگزیر بعدیاش، تنها مقصد جوان مذهبی و باهوشِ بیست و یک ساله در سال ۱۹۷۸، مدرسهی رفاه، ستاد خمینی در تهران بود و آنجا به حلقهی یاران نزدیک او پیوست.
نخستین روز فوریه سال ۱۹۷۹، مصباحی، سوار بر موتور، از شادی اشک میریخت. خمینی از تبعید بازمیگشت و او یکی از نگهبانانِ رکاب او بود. در پایان آن روز، زانو زده در برابر رهبر، برای بوسیدن دست او، نخستین ماموریت رسمیاش را دریافت کرد. مصباحی به سرعت پلههای پیشرفت را پیمود: رئیس بزرگترین پایگاه نظامی تهران، سپس در پایان سال، وابستهی ارشد دیپلماتیک در فرانسه. زیر پوشش وابستهی دیپلماتیک، نخستین پایگاه اطلاعاتی ایران در اروپا را پایه گذاشت. واخوردگان را همچون نفوذی در اپوزیسیون به کار میگرفت و برای آنها در مخفیگاههایشان در هامبورگ، لندن، لیسبون، رم، ژنو و بروکسل به طور منظم بستههای پول میگذاشت. سفرهای مدام او در سراسر قاره، زنگ خطر را برای فرانسویها به صدا درآورد و او را همراه همسرش در سال ۱۹۸۲ از کشور بیرون راندند.
https://tavaana.org/assassins_turquoise17/
در یوتیوب:
https://youtu.be/AO9vUXhL8GA
در کستباکس:
https://castbox.fm/episode/id4733738-id579692901
در ساندکلاد:
https://soundcloud.com/tavaana/j-017
نسخه نوشتاری:
https://tavaana.org/fa/Assassins_Turquoise
#کتاب_صوتی #رویا_حکاکیان #جنایت_میکونوس #تروریسم #پادکست #یاری_مدنی_توانا
@tavaana
@Tavaana_TavaanaTech
وارثان انقلاب ۱۹۷۹ آمده بودند تا او را، که یکی از موفقترین فرزندانشان بود، ببلعند: ابوالقاسم (فرهاد) مصباحی، زادهی ۱۷ دسامبر۱۹۵۷، پسرِ رئیس کارخانهای پُررونق، سومین فرزند از پنج فرزند خانوادهای سخت مذهبی. در چهار سالگی، با گوش دادن به درسهای برادرش از پنجرهی حیاط مدرسه، خواندن آموخت. نوجوان، شبها به گنبد فیروزهای مسجد محله مینگریست و دعا میکرد، تابستانها را در حوزهی علمیه قم پای منبر روحانیان برجسته میگذراند. از جوانترین کسانی بود که به دانشگاه تهران راه یافتند و از سال اول دانشجوییاش با تحصیلکردههای مذهبی مینشست و برمیخاست. در سال ۱۹۷۷ به سربازی رفت، اما یک سال بعد، از فرمان خمینی در تبعید پیروی کرد که از همه نظامیان خواسته بود پادگانها را رها کنند. ایستگاه ناگزیر بعدیاش، تنها مقصد جوان مذهبی و باهوشِ بیست و یک ساله در سال ۱۹۷۸، مدرسهی رفاه، ستاد خمینی در تهران بود و آنجا به حلقهی یاران نزدیک او پیوست.
نخستین روز فوریه سال ۱۹۷۹، مصباحی، سوار بر موتور، از شادی اشک میریخت. خمینی از تبعید بازمیگشت و او یکی از نگهبانانِ رکاب او بود. در پایان آن روز، زانو زده در برابر رهبر، برای بوسیدن دست او، نخستین ماموریت رسمیاش را دریافت کرد. مصباحی به سرعت پلههای پیشرفت را پیمود: رئیس بزرگترین پایگاه نظامی تهران، سپس در پایان سال، وابستهی ارشد دیپلماتیک در فرانسه. زیر پوشش وابستهی دیپلماتیک، نخستین پایگاه اطلاعاتی ایران در اروپا را پایه گذاشت. واخوردگان را همچون نفوذی در اپوزیسیون به کار میگرفت و برای آنها در مخفیگاههایشان در هامبورگ، لندن، لیسبون، رم، ژنو و بروکسل به طور منظم بستههای پول میگذاشت. سفرهای مدام او در سراسر قاره، زنگ خطر را برای فرانسویها به صدا درآورد و او را همراه همسرش در سال ۱۹۸۲ از کشور بیرون راندند.
https://tavaana.org/assassins_turquoise17/
در یوتیوب:
https://youtu.be/AO9vUXhL8GA
در کستباکس:
https://castbox.fm/episode/id4733738-id579692901
در ساندکلاد:
https://soundcloud.com/tavaana/j-017
نسخه نوشتاری:
https://tavaana.org/fa/Assassins_Turquoise
#کتاب_صوتی #رویا_حکاکیان #جنایت_میکونوس #تروریسم #پادکست #یاری_مدنی_توانا
@tavaana
@Tavaana_TavaanaTech
Audio
جانیان قصر فیروزه، اثر رویا حکاکیان، ۱۷ (کتاب شنیداری)
وارثان انقلاب ۱۹۷۹ آمده بودند تا او را، که یکی از موفقترین فرزندانشان بود، ببلعند: ابوالقاسم (فرهاد) مصباحی، زادهی ۱۷ دسامبر۱۹۵۷، پسرِ رئیس کارخانهای پُررونق، سومین فرزند از پنج فرزند خانوادهای سخت مذهبی. در چهار سالگی، با گوش دادن به درسهای برادرش از پنجرهی حیاط مدرسه، خواندن آموخت. نوجوان، شبها به گنبد فیروزهای مسجد محله مینگریست و دعا میکرد، تابستانها را در حوزهی علمیه قم پای منبر روحانیان برجسته میگذراند. از جوانترین کسانی بود که به دانشگاه تهران راه یافتند و از سال اول دانشجوییاش با تحصیلکردههای مذهبی مینشست و برمیخاست. در سال ۱۹۷۷ به سربازی رفت، اما یک سال بعد، از فرمان خمینی در تبعید پیروی کرد که از همه نظامیان خواسته بود پادگانها را رها کنند. ایستگاه ناگزیر بعدیاش، تنها مقصد جوان مذهبی و باهوشِ بیست و یک ساله در سال ۱۹۷۸، مدرسهی رفاه، ستاد خمینی در تهران بود و آنجا به حلقهی یاران نزدیک او پیوست.
نخستین روز فوریه سال ۱۹۷۹، مصباحی، سوار بر موتور، از شادی اشک میریخت. خمینی از تبعید بازمیگشت و او یکی از نگهبانانِ رکاب او بود. در پایان آن روز، زانو زده در برابر رهبر، برای بوسیدن دست او، نخستین ماموریت رسمیاش را دریافت کرد. مصباحی به سرعت پلههای پیشرفت را پیمود: رئیس بزرگترین پایگاه نظامی تهران، سپس در پایان سال، وابستهی ارشد دیپلماتیک در فرانسه. زیر پوشش وابستهی دیپلماتیک، نخستین پایگاه اطلاعاتی ایران در اروپا را پایه گذاشت. واخوردگان را همچون نفوذی در اپوزیسیون به کار میگرفت و برای آنها در مخفیگاههایشان در هامبورگ، لندن، لیسبون، رم، ژنو و بروکسل به طور منظم بستههای پول میگذاشت. سفرهای مدام او در سراسر قاره، زنگ خطر را برای فرانسویها به صدا درآورد و او را همراه همسرش در سال ۱۹۸۲ از کشور بیرون راندند.
https://tavaana.org/assassins_turquoise17/
در یوتیوب:
https://youtu.be/AO9vUXhL8GA
در کستباکس:
https://castbox.fm/episode/id4733738-id579692901
در ساندکلاد:
https://soundcloud.com/tavaana/j-017
نسخه نوشتاری:
https://tavaana.org/fa/Assassins_Turquoise
#کتاب_صوتی #رویا_حکاکیان #جنایت_میکونوس #تروریسم #پادکست #یاری_مدنی_توانا
@tavaana
@Tavaana_TavaanaTech
وارثان انقلاب ۱۹۷۹ آمده بودند تا او را، که یکی از موفقترین فرزندانشان بود، ببلعند: ابوالقاسم (فرهاد) مصباحی، زادهی ۱۷ دسامبر۱۹۵۷، پسرِ رئیس کارخانهای پُررونق، سومین فرزند از پنج فرزند خانوادهای سخت مذهبی. در چهار سالگی، با گوش دادن به درسهای برادرش از پنجرهی حیاط مدرسه، خواندن آموخت. نوجوان، شبها به گنبد فیروزهای مسجد محله مینگریست و دعا میکرد، تابستانها را در حوزهی علمیه قم پای منبر روحانیان برجسته میگذراند. از جوانترین کسانی بود که به دانشگاه تهران راه یافتند و از سال اول دانشجوییاش با تحصیلکردههای مذهبی مینشست و برمیخاست. در سال ۱۹۷۷ به سربازی رفت، اما یک سال بعد، از فرمان خمینی در تبعید پیروی کرد که از همه نظامیان خواسته بود پادگانها را رها کنند. ایستگاه ناگزیر بعدیاش، تنها مقصد جوان مذهبی و باهوشِ بیست و یک ساله در سال ۱۹۷۸، مدرسهی رفاه، ستاد خمینی در تهران بود و آنجا به حلقهی یاران نزدیک او پیوست.
نخستین روز فوریه سال ۱۹۷۹، مصباحی، سوار بر موتور، از شادی اشک میریخت. خمینی از تبعید بازمیگشت و او یکی از نگهبانانِ رکاب او بود. در پایان آن روز، زانو زده در برابر رهبر، برای بوسیدن دست او، نخستین ماموریت رسمیاش را دریافت کرد. مصباحی به سرعت پلههای پیشرفت را پیمود: رئیس بزرگترین پایگاه نظامی تهران، سپس در پایان سال، وابستهی ارشد دیپلماتیک در فرانسه. زیر پوشش وابستهی دیپلماتیک، نخستین پایگاه اطلاعاتی ایران در اروپا را پایه گذاشت. واخوردگان را همچون نفوذی در اپوزیسیون به کار میگرفت و برای آنها در مخفیگاههایشان در هامبورگ، لندن، لیسبون، رم، ژنو و بروکسل به طور منظم بستههای پول میگذاشت. سفرهای مدام او در سراسر قاره، زنگ خطر را برای فرانسویها به صدا درآورد و او را همراه همسرش در سال ۱۹۸۲ از کشور بیرون راندند.
https://tavaana.org/assassins_turquoise17/
در یوتیوب:
https://youtu.be/AO9vUXhL8GA
در کستباکس:
https://castbox.fm/episode/id4733738-id579692901
در ساندکلاد:
https://soundcloud.com/tavaana/j-017
نسخه نوشتاری:
https://tavaana.org/fa/Assassins_Turquoise
#کتاب_صوتی #رویا_حکاکیان #جنایت_میکونوس #تروریسم #پادکست #یاری_مدنی_توانا
@tavaana
@Tavaana_TavaanaTech
Forwarded from کلاس و کتاب توانا
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
جانیان قصر فیروزه، اثر رویا حکاکیان، ۱۸ (کتاب شنیداری)
یک روز پیش از انجام عملیات، مصباحی پیامی به پیک در تهران فرستاد.
"ما میخواهیم فردا یک جشن راه بیندازیم."
پاسخ آمد: "جشن؟ امیدوارم خوش بگذرد!"
همان روز به وین رفت تا خود را از آنچه پیش میآمد، دور نگاه دارد. چند ساعتی پیش از آغاز ترور، در وین به یک باجهی تلفن نامشخص رفت و تماسی ناشناس با ادارهی اطلاعات بریتانیا گرفت.
"فردا حدود ساعت شش صبح دو الجزایری تنومند در طول خیابانی که هادی خرسندی، ایرانی تبعیدی، زندگی میکند، قدم خواهند زد. آنها میخواهند او را، ساعت ۸ صبح، هنگام بیرون آمدن از خانهاش برای پیادهروی، بکشند."
بریتانیاییها سریع دست به کار شدند و به خانواده خرسندی دستور دادند که در خانهشان نمانند. کمی بعد، مردانی با همان نشانههایی که مصباحی داده بود، در اطراف ساختمان پرسه میزدند. ساعت هشت صبح دستگیر شدند.
https://tavaana.org/assassins_turquoise18/
در یوتیوب:
https://youtu.be/pVzctTr37Kk
در کستباکس:
https://castbox.fm/episode/id4733738-id579692990
در ساندکلاد:
https://soundcloud.com/tavaana/j-018
نسخه نوشتاری:
https://tavaana.org/fa/Assassins_Turquoise
#کتاب_صوتی #رویا_حکاکیان #جنایت_میکونوس #تروریسم #پادکست #یاری_مدنی_توانا
@tavaana
@Tavaana_TavaanaTech
یک روز پیش از انجام عملیات، مصباحی پیامی به پیک در تهران فرستاد.
"ما میخواهیم فردا یک جشن راه بیندازیم."
پاسخ آمد: "جشن؟ امیدوارم خوش بگذرد!"
همان روز به وین رفت تا خود را از آنچه پیش میآمد، دور نگاه دارد. چند ساعتی پیش از آغاز ترور، در وین به یک باجهی تلفن نامشخص رفت و تماسی ناشناس با ادارهی اطلاعات بریتانیا گرفت.
"فردا حدود ساعت شش صبح دو الجزایری تنومند در طول خیابانی که هادی خرسندی، ایرانی تبعیدی، زندگی میکند، قدم خواهند زد. آنها میخواهند او را، ساعت ۸ صبح، هنگام بیرون آمدن از خانهاش برای پیادهروی، بکشند."
بریتانیاییها سریع دست به کار شدند و به خانواده خرسندی دستور دادند که در خانهشان نمانند. کمی بعد، مردانی با همان نشانههایی که مصباحی داده بود، در اطراف ساختمان پرسه میزدند. ساعت هشت صبح دستگیر شدند.
https://tavaana.org/assassins_turquoise18/
در یوتیوب:
https://youtu.be/pVzctTr37Kk
در کستباکس:
https://castbox.fm/episode/id4733738-id579692990
در ساندکلاد:
https://soundcloud.com/tavaana/j-018
نسخه نوشتاری:
https://tavaana.org/fa/Assassins_Turquoise
#کتاب_صوتی #رویا_حکاکیان #جنایت_میکونوس #تروریسم #پادکست #یاری_مدنی_توانا
@tavaana
@Tavaana_TavaanaTech
Audio
جانیان قصر فیروزه، اثر رویا حکاکیان، ۱۸ (کتاب شنیداری)
یک روز پیش از انجام عملیات، مصباحی پیامی به پیک در تهران فرستاد.
"ما میخواهیم فردا یک جشن راه بیندازیم."
پاسخ آمد: "جشن؟ امیدوارم خوش بگذرد!"
همان روز به وین رفت تا خود را از آنچه پیش میآمد، دور نگاه دارد. چند ساعتی پیش از آغاز ترور، در وین به یک باجهی تلفن نامشخص رفت و تماسی ناشناس با ادارهی اطلاعات بریتانیا گرفت.
"فردا حدود ساعت شش صبح دو الجزایری تنومند در طول خیابانی که هادی خرسندی، ایرانی تبعیدی، زندگی میکند، قدم خواهند زد. آنها میخواهند او را، ساعت ۸ صبح، هنگام بیرون آمدن از خانهاش برای پیادهروی، بکشند."
بریتانیاییها سریع دست به کار شدند و به خانواده خرسندی دستور دادند که در خانهشان نمانند. کمی بعد، مردانی با همان نشانههایی که مصباحی داده بود، در اطراف ساختمان پرسه میزدند. ساعت هشت صبح دستگیر شدند.
https://tavaana.org/assassins_turquoise18/
در یوتیوب:
https://youtu.be/pVzctTr37Kk
در کستباکس:
https://castbox.fm/episode/id4733738-id579692990
در ساندکلاد:
https://soundcloud.com/tavaana/j-018
نسخه نوشتاری:
https://tavaana.org/fa/Assassins_Turquoise
#کتاب_صوتی #رویا_حکاکیان #جنایت_میکونوس #تروریسم #پادکست #یاری_مدنی_توانا
@tavaana
@Tavaana_TavaanaTech
یک روز پیش از انجام عملیات، مصباحی پیامی به پیک در تهران فرستاد.
"ما میخواهیم فردا یک جشن راه بیندازیم."
پاسخ آمد: "جشن؟ امیدوارم خوش بگذرد!"
همان روز به وین رفت تا خود را از آنچه پیش میآمد، دور نگاه دارد. چند ساعتی پیش از آغاز ترور، در وین به یک باجهی تلفن نامشخص رفت و تماسی ناشناس با ادارهی اطلاعات بریتانیا گرفت.
"فردا حدود ساعت شش صبح دو الجزایری تنومند در طول خیابانی که هادی خرسندی، ایرانی تبعیدی، زندگی میکند، قدم خواهند زد. آنها میخواهند او را، ساعت ۸ صبح، هنگام بیرون آمدن از خانهاش برای پیادهروی، بکشند."
بریتانیاییها سریع دست به کار شدند و به خانواده خرسندی دستور دادند که در خانهشان نمانند. کمی بعد، مردانی با همان نشانههایی که مصباحی داده بود، در اطراف ساختمان پرسه میزدند. ساعت هشت صبح دستگیر شدند.
https://tavaana.org/assassins_turquoise18/
در یوتیوب:
https://youtu.be/pVzctTr37Kk
در کستباکس:
https://castbox.fm/episode/id4733738-id579692990
در ساندکلاد:
https://soundcloud.com/tavaana/j-018
نسخه نوشتاری:
https://tavaana.org/fa/Assassins_Turquoise
#کتاب_صوتی #رویا_حکاکیان #جنایت_میکونوس #تروریسم #پادکست #یاری_مدنی_توانا
@tavaana
@Tavaana_TavaanaTech
جنایت سیستماتیک
جمهوری اسلامی به صورت سیستماتیک هم جوانان معترض را محروم از شرایط دادرسی عادلانه اعدام میکند و هم خانوادههای همان جوانان را به دلیل اعتراض به اعدام عزیزانشان زندانی میکند. از جمله پس از اعدام مجید کاظمی - از متهمان پرونده موسوم به خانه اصفهان - دو برادر داغدیده او بازداشت شدند.
طرح از بهنام محمدی
https://tavaana.org/khamenei_khaneisfahan/
#کارتپن #نه_به_اعدام #سرکوب_دادخواهان
#جنایت_سیستماتیک #خانه_اصفهان #مجید_کاظمی #صالح_میرهاشمی #سعید_یعقوبی #یاری_حقوقی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
جمهوری اسلامی به صورت سیستماتیک هم جوانان معترض را محروم از شرایط دادرسی عادلانه اعدام میکند و هم خانوادههای همان جوانان را به دلیل اعتراض به اعدام عزیزانشان زندانی میکند. از جمله پس از اعدام مجید کاظمی - از متهمان پرونده موسوم به خانه اصفهان - دو برادر داغدیده او بازداشت شدند.
طرح از بهنام محمدی
https://tavaana.org/khamenei_khaneisfahan/
#کارتپن #نه_به_اعدام #سرکوب_دادخواهان
#جنایت_سیستماتیک #خانه_اصفهان #مجید_کاظمی #صالح_میرهاشمی #سعید_یعقوبی #یاری_حقوقی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
Forwarded from کلاس و کتاب توانا
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
جانیان قصر فیروزه، اثر رویا حکاکیان، ۱۹ (کتاب شنیداری)
در سپیدهدم ۱۰ آوریل، تمامی خیابانهایی را که به دادگاه موابیت میرسیدند، از یک مایل دورتر بسته بودند. تکتیراندازها بر تمام بامهای دیدور به درهای ورودی دادگاه، جای گرفته بودند. نیروهای پلیس و ارتش، در گروههای دونفره، پیرامون کاخ دادگستری گشت میزدند. ایرانیان تبعیدی از سراسر اروپا در برلین گرد آمده بودند. این روز برای همه رنجدیدگان، روزِ شمار بود. صدها تن در چهار گوشهی چهارراهی که دادگاه را در برمیگرفت میگشتند و خود را برای تظاهرات آماده میساختند. محاکمهای که نردیک چهار سال به درازا کشیده بود، ۱۷۶شاهد را در طول ۲۴۶ نشستی که در روند دادرسی آن برگزار شده بود، برای گواهی فراخوانده بود، و سه میلیون دلار هزینه برداشته بود، امروز پایان میگرفت.
آن روز صبح شهره، همچنان سیاهپوش، با رخشانترین لبخندش رخ مینمود. برای نخستین بار سارا او را همراهی میکرد. بودن سارا در کنارش به او دلگرمی میداد. سارا دیگر آن دختر کوچک آسیبپذیر نبود، زن جوان چهارده سالهی شکوفایی بود. شب پیش، سارا سفر مدرسه خود را کوتاه کرده و به خانه بازگشته بود. اندیشهی تنهایی مادرِ خستگیناپذیرش در روز پایانی دادگاه، او را به بازگشت واداشت. دوری از شهره، به او توانایی داده بود تا مادرش را از منظری دیگر بنگرد. شارِ پیوستهی حضور مادرش از گرانجانی اندوهش کاسته بود. آن روز صبح، سبکبار بود.
" دستاورد امروز چه خواهد بود؟"
https://tavaana.org/assassins_turquoise19/
در یوتیوب:
https://youtu.be/aj4efTqeDm4
در کستباکس:
https://castbox.fm/episode/id4733738-id579693235
در ساندکلاد:
https://soundcloud.com/tavaana/j-019
نسخه نوشتاری:
https://tavaana.org/fa/Assassins_Turquoise
#کتاب_صوتی #رویا_حکاکیان #جنایت_میکونوس #تروریسم #پادکست #یاری_مدنی_توانا
@tavaana
@Tavaana_TavaanaTech
در سپیدهدم ۱۰ آوریل، تمامی خیابانهایی را که به دادگاه موابیت میرسیدند، از یک مایل دورتر بسته بودند. تکتیراندازها بر تمام بامهای دیدور به درهای ورودی دادگاه، جای گرفته بودند. نیروهای پلیس و ارتش، در گروههای دونفره، پیرامون کاخ دادگستری گشت میزدند. ایرانیان تبعیدی از سراسر اروپا در برلین گرد آمده بودند. این روز برای همه رنجدیدگان، روزِ شمار بود. صدها تن در چهار گوشهی چهارراهی که دادگاه را در برمیگرفت میگشتند و خود را برای تظاهرات آماده میساختند. محاکمهای که نردیک چهار سال به درازا کشیده بود، ۱۷۶شاهد را در طول ۲۴۶ نشستی که در روند دادرسی آن برگزار شده بود، برای گواهی فراخوانده بود، و سه میلیون دلار هزینه برداشته بود، امروز پایان میگرفت.
آن روز صبح شهره، همچنان سیاهپوش، با رخشانترین لبخندش رخ مینمود. برای نخستین بار سارا او را همراهی میکرد. بودن سارا در کنارش به او دلگرمی میداد. سارا دیگر آن دختر کوچک آسیبپذیر نبود، زن جوان چهارده سالهی شکوفایی بود. شب پیش، سارا سفر مدرسه خود را کوتاه کرده و به خانه بازگشته بود. اندیشهی تنهایی مادرِ خستگیناپذیرش در روز پایانی دادگاه، او را به بازگشت واداشت. دوری از شهره، به او توانایی داده بود تا مادرش را از منظری دیگر بنگرد. شارِ پیوستهی حضور مادرش از گرانجانی اندوهش کاسته بود. آن روز صبح، سبکبار بود.
" دستاورد امروز چه خواهد بود؟"
https://tavaana.org/assassins_turquoise19/
در یوتیوب:
https://youtu.be/aj4efTqeDm4
در کستباکس:
https://castbox.fm/episode/id4733738-id579693235
در ساندکلاد:
https://soundcloud.com/tavaana/j-019
نسخه نوشتاری:
https://tavaana.org/fa/Assassins_Turquoise
#کتاب_صوتی #رویا_حکاکیان #جنایت_میکونوس #تروریسم #پادکست #یاری_مدنی_توانا
@tavaana
@Tavaana_TavaanaTech
Audio
جانیان قصر فیروزه، اثر رویا حکاکیان، ۱۹ (کتاب شنیداری)
در سپیدهدم ۱۰ آوریل، تمامی خیابانهایی را که به دادگاه موابیت میرسیدند، از یک مایل دورتر بسته بودند. تکتیراندازها بر تمام بامهای دیدور به درهای ورودی دادگاه، جای گرفته بودند. نیروهای پلیس و ارتش، در گروههای دونفره، پیرامون کاخ دادگستری گشت میزدند. ایرانیان تبعیدی از سراسر اروپا در برلین گرد آمده بودند. این روز برای همه رنجدیدگان، روزِ شمار بود. صدها تن در چهار گوشهی چهارراهی که دادگاه را در برمیگرفت میگشتند و خود را برای تظاهرات آماده میساختند. محاکمهای که نردیک چهار سال به درازا کشیده بود، ۱۷۶شاهد را در طول ۲۴۶ نشستی که در روند دادرسی آن برگزار شده بود، برای گواهی فراخوانده بود، و سه میلیون دلار هزینه برداشته بود، امروز پایان میگرفت.
آن روز صبح شهره، همچنان سیاهپوش، با رخشانترین لبخندش رخ مینمود. برای نخستین بار سارا او را همراهی میکرد. بودن سارا در کنارش به او دلگرمی میداد. سارا دیگر آن دختر کوچک آسیبپذیر نبود، زن جوان چهارده سالهی شکوفایی بود. شب پیش، سارا سفر مدرسه خود را کوتاه کرده و به خانه بازگشته بود. اندیشهی تنهایی مادرِ خستگیناپذیرش در روز پایانی دادگاه، او را به بازگشت واداشت. دوری از شهره، به او توانایی داده بود تا مادرش را از منظری دیگر بنگرد. شارِ پیوستهی حضور مادرش از گرانجانی اندوهش کاسته بود. آن روز صبح، سبکبار بود.
" دستاورد امروز چه خواهد بود؟"
https://tavaana.org/assassins_turquoise19/
در یوتیوب:
https://youtu.be/aj4efTqeDm4
در کستباکس:
https://castbox.fm/episode/id4733738-id579693235
در ساندکلاد:
https://soundcloud.com/tavaana/j-019
نسخه نوشتاری:
https://tavaana.org/fa/Assassins_Turquoise
#کتاب_صوتی #رویا_حکاکیان #جنایت_میکونوس #تروریسم #پادکست #یاری_مدنی_توانا
@tavaana
@Tavaana_TavaanaTech
در سپیدهدم ۱۰ آوریل، تمامی خیابانهایی را که به دادگاه موابیت میرسیدند، از یک مایل دورتر بسته بودند. تکتیراندازها بر تمام بامهای دیدور به درهای ورودی دادگاه، جای گرفته بودند. نیروهای پلیس و ارتش، در گروههای دونفره، پیرامون کاخ دادگستری گشت میزدند. ایرانیان تبعیدی از سراسر اروپا در برلین گرد آمده بودند. این روز برای همه رنجدیدگان، روزِ شمار بود. صدها تن در چهار گوشهی چهارراهی که دادگاه را در برمیگرفت میگشتند و خود را برای تظاهرات آماده میساختند. محاکمهای که نردیک چهار سال به درازا کشیده بود، ۱۷۶شاهد را در طول ۲۴۶ نشستی که در روند دادرسی آن برگزار شده بود، برای گواهی فراخوانده بود، و سه میلیون دلار هزینه برداشته بود، امروز پایان میگرفت.
آن روز صبح شهره، همچنان سیاهپوش، با رخشانترین لبخندش رخ مینمود. برای نخستین بار سارا او را همراهی میکرد. بودن سارا در کنارش به او دلگرمی میداد. سارا دیگر آن دختر کوچک آسیبپذیر نبود، زن جوان چهارده سالهی شکوفایی بود. شب پیش، سارا سفر مدرسه خود را کوتاه کرده و به خانه بازگشته بود. اندیشهی تنهایی مادرِ خستگیناپذیرش در روز پایانی دادگاه، او را به بازگشت واداشت. دوری از شهره، به او توانایی داده بود تا مادرش را از منظری دیگر بنگرد. شارِ پیوستهی حضور مادرش از گرانجانی اندوهش کاسته بود. آن روز صبح، سبکبار بود.
" دستاورد امروز چه خواهد بود؟"
https://tavaana.org/assassins_turquoise19/
در یوتیوب:
https://youtu.be/aj4efTqeDm4
در کستباکس:
https://castbox.fm/episode/id4733738-id579693235
در ساندکلاد:
https://soundcloud.com/tavaana/j-019
نسخه نوشتاری:
https://tavaana.org/fa/Assassins_Turquoise
#کتاب_صوتی #رویا_حکاکیان #جنایت_میکونوس #تروریسم #پادکست #یاری_مدنی_توانا
@tavaana
@Tavaana_TavaanaTech
گفتوگوی زنده در اینستاگرام
معرفی کتاب «جنایت مومنانه»؛ نگاهی به دادگاه حمید نوری
مهمانان
نیره انصاری، حقوقدان و نویسنده کتاب
ansari.nayereh
موسی برزین، حقوقدان
musa.barzin
میزبان
ماهمنیر رحیمی، روزنامهنگار
mahmonir.rahimi
یکشنبه ۷ خرداد ۱۴۰۲ / ۲۸ مه
ساعت ۲۱ به وقت ایران
#کتاب_توانا #حمید_نوری #جنایت_مومنانه #اعدام #کشتار۶۷ #خاوران #یاری_حقوقی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
معرفی کتاب «جنایت مومنانه»؛ نگاهی به دادگاه حمید نوری
مهمانان
نیره انصاری، حقوقدان و نویسنده کتاب
ansari.nayereh
موسی برزین، حقوقدان
musa.barzin
میزبان
ماهمنیر رحیمی، روزنامهنگار
mahmonir.rahimi
یکشنبه ۷ خرداد ۱۴۰۲ / ۲۸ مه
ساعت ۲۱ به وقت ایران
#کتاب_توانا #حمید_نوری #جنایت_مومنانه #اعدام #کشتار۶۷ #خاوران #یاری_حقوقی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کار هنری اعتراضی از گروه هنري نيكا(بلژيك)
به مناسبت سالمرگ روحالله خمینی
روحالله خمینی بنیانگذار حکومتی است که با خونریزی و قتل شروع شد و همچنان پس از او نیز جانشینش همان مسیر را ادامه داد.
#خمینی #جنایت #دهه_شصت #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
به مناسبت سالمرگ روحالله خمینی
روحالله خمینی بنیانگذار حکومتی است که با خونریزی و قتل شروع شد و همچنان پس از او نیز جانشینش همان مسیر را ادامه داد.
#خمینی #جنایت #دهه_شصت #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«چهارده سال گذشت ! … تابستان هشتاد و هشت و آن ماهِ تیر
چهارده سال گذشت ! تابستان ۸۸ و آن ماهِ تیر، روزهای بلندش کوتاه می شد در امتداد شکنجه تن هامان . زیر آن آفتاب سوزان، پای برهنه بر سطحِ سیاه داغ ، چهار دست و پا بر آسفالتی که گداخته بود ، میرفتیم .. میرفتیم.. در میان حصارهای بلند کهریزک دیگر تابی نمانده بود، صدای شکستن استخوان یاران به گوش میرسید ، هوشی نمانده بود در زیر تابشی که ما را بیتاب کرده بود.انگار زمان ایستاده بود، خورشید مرده بود ! روز شب می شد و شب آنقدر بلند ، که روشنیهای تیر، تار میشد. هر ماه تیری که می.رسد، شب نالههای امیر برایم زنده می شود که از مادرش چشم هایش را میخواست، تصویر لبهای خشک و تشنهاش وقتی که ناباورانه با ما وداع کرد، هر تیر که میرسد، تنم دوباره از تب آن کابوس تیره میسوزد.. تو یادت هست محسن ! لباست را درآوردی و مرا با آن باد می زدی ! محسن ؛ هنوز تنم میسوزد ، هنوز ! زخمهایت بزرگ و بزرگ تر می شد و تو ایستادهتر ، حیرانم از آن همه ایستادگی ! چه سربلند زندگان را ترک گفتی! محسن ؛ میتوانستی بگویی فرزند چه کسی هستی و آزاد شوی، ولی هیچ وقت این مهم را عنوان نکردی تا نشان دهد بزرگی آدمی را ، تا نشان دهی که اعتقاد داشتن به چیزی حد و مرز نمیشناسد.
من ماه تیر را دوست ندارم، آخر یاد دستهای بستهی محمد میافتم، از آنجا که میآمدیم، در اوین، از ما جدا شد. ما در اوین بودیم و او در بیمارستانی، با دستهای زنجیر شده بر تخت، در آنجا کهریزک را می گویم او مدام نگران بود و بیقرار ، انگار چند روزی به آزمون کنکورش نمانده بود. بعداً خبر قبولیش را شنیدم نه، به کنکور نرسید، شنیدم در آزمون دیگری پذیرفته شد.
از تمام آن روزهای سرد و سیاه ، از آن روزی که دوباره در روزنگارمان ، یادآور تلخی و سیاهی شد ... از آن هجده ِ تیر ده سال گذشته بود و هنوز چیزی تمام نشده بود که دوباره روز بد دیگری آغاز شد ، هجده ِ تیری دیگر خون های ریخته و پایمال شده ی هجده تیر ۷۸ و مادری که از آن سال تا به امروز سعیدش ( #سعید_زینالی ) را جستجو میکند هنوز ! و دوباره هجده تیری دیگر و زخمهای من همه از این روز است از این روز ! هر ماه تیری که از راه می رسد ، دوباره باز تنم می لرزد از یادِ آن همه ، از دیدن زخمهای مانده بر تنم ۱۴ سال گذشت ! و هنوز مانده بر تنم ، مانده بر دلم، زخمهای آن ماه تیرگی.»
از اینستاگرام مسعود علیزاده، از جان به در بردگان بازداشتگاه کهریزک و شاهد جنایت
masoudalizadeh___
#فاجعه_کهریزک #جنایت_کهریزک #نه_فراموش_میکنیم_نه_میبخشیم #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
چهارده سال گذشت ! تابستان ۸۸ و آن ماهِ تیر، روزهای بلندش کوتاه می شد در امتداد شکنجه تن هامان . زیر آن آفتاب سوزان، پای برهنه بر سطحِ سیاه داغ ، چهار دست و پا بر آسفالتی که گداخته بود ، میرفتیم .. میرفتیم.. در میان حصارهای بلند کهریزک دیگر تابی نمانده بود، صدای شکستن استخوان یاران به گوش میرسید ، هوشی نمانده بود در زیر تابشی که ما را بیتاب کرده بود.انگار زمان ایستاده بود، خورشید مرده بود ! روز شب می شد و شب آنقدر بلند ، که روشنیهای تیر، تار میشد. هر ماه تیری که می.رسد، شب نالههای امیر برایم زنده می شود که از مادرش چشم هایش را میخواست، تصویر لبهای خشک و تشنهاش وقتی که ناباورانه با ما وداع کرد، هر تیر که میرسد، تنم دوباره از تب آن کابوس تیره میسوزد.. تو یادت هست محسن ! لباست را درآوردی و مرا با آن باد می زدی ! محسن ؛ هنوز تنم میسوزد ، هنوز ! زخمهایت بزرگ و بزرگ تر می شد و تو ایستادهتر ، حیرانم از آن همه ایستادگی ! چه سربلند زندگان را ترک گفتی! محسن ؛ میتوانستی بگویی فرزند چه کسی هستی و آزاد شوی، ولی هیچ وقت این مهم را عنوان نکردی تا نشان دهد بزرگی آدمی را ، تا نشان دهی که اعتقاد داشتن به چیزی حد و مرز نمیشناسد.
من ماه تیر را دوست ندارم، آخر یاد دستهای بستهی محمد میافتم، از آنجا که میآمدیم، در اوین، از ما جدا شد. ما در اوین بودیم و او در بیمارستانی، با دستهای زنجیر شده بر تخت، در آنجا کهریزک را می گویم او مدام نگران بود و بیقرار ، انگار چند روزی به آزمون کنکورش نمانده بود. بعداً خبر قبولیش را شنیدم نه، به کنکور نرسید، شنیدم در آزمون دیگری پذیرفته شد.
از تمام آن روزهای سرد و سیاه ، از آن روزی که دوباره در روزنگارمان ، یادآور تلخی و سیاهی شد ... از آن هجده ِ تیر ده سال گذشته بود و هنوز چیزی تمام نشده بود که دوباره روز بد دیگری آغاز شد ، هجده ِ تیری دیگر خون های ریخته و پایمال شده ی هجده تیر ۷۸ و مادری که از آن سال تا به امروز سعیدش ( #سعید_زینالی ) را جستجو میکند هنوز ! و دوباره هجده تیری دیگر و زخمهای من همه از این روز است از این روز ! هر ماه تیری که از راه می رسد ، دوباره باز تنم می لرزد از یادِ آن همه ، از دیدن زخمهای مانده بر تنم ۱۴ سال گذشت ! و هنوز مانده بر تنم ، مانده بر دلم، زخمهای آن ماه تیرگی.»
از اینستاگرام مسعود علیزاده، از جان به در بردگان بازداشتگاه کهریزک و شاهد جنایت
masoudalizadeh___
#فاجعه_کهریزک #جنایت_کهریزک #نه_فراموش_میکنیم_نه_میبخشیم #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
Telegraph
«چهارده سال گذشت ! … تابستان هشتاد و هشت و آن ماهِ تیر
چهارده سال گذشت! تابستان ۸۸ و آن ماهِ تیر، روزهای بلندش کوتاه می شد در امتداد شکنجه تن هامان . زیر آن آفتاب سوزان، پای برهنه بر سطحِ سیاه داغ، چهار دست و پا بر آسفالتی که گداخته بود ، میرفتیم .. میرفتیم.. در میان حصارهای بلند کهریزک دیگر تابی نمانده بود،…