«چهارراه سهروردی یکی از پاتوق‌های‌شان است. لابد به علت چراغ طولانی و اعصاب‌خردکنی که دارد و در ساعت اوج شلوغی تا بخواهی از چهارراه بگذری دو سه بار باید چراغ رنگ عوض کند.
از همه رده‌های سنی هم هستند. نونهال، نوجوان، جوان، بزرگ‌سال و کهن‌سال. این یکی نوجوان بود. پانزده شانزده سال.
.
تا به خودم بیایم نصف شیشه‌ی جلو را با مایع شیشه‌پاکن خیس کرد و شروع کرد به پاک کردن.
.
شیشه را دادم پایین و گفتم: هیچی پول همراه ندارم و دستگاه کارت‌خوان هم که نداری؟ گفت: به خاطر اون لب‌خند، مجانی برات تمیز می‌کنم.
.
شیشه جلو را تمام کرده بود و داشت شیشه عقب را که پر از جای پای گربه بود تمیز می‌کرد که یادم آمد درون داشبورد باید پول خرد باشد. نگاه کردم یک اسکناس دو هزار تومانی زیر قبض‌های برق و آب بود.
.
برداشتم و شیشه را پایین دادم و اسکناس را به سوی‌اش دراز کردم. گفت: عمراً بگیرم.
رفت سمت پیاده رو. چراغ سبز شده بود. برای‌اش نور بالا زدم برای‌ام دست تکان داد».
.
- این مطلب برگرفته از فیس‌بوک آقای «عباس زندباف» است.
- تصویر تزیینی است.
#کودکان_خیابان #فقر_کودکان
کودکان بی‌پناهِ کار
https://bit.ly/2KHta3X
@Tavaana_TavaanaTech
از همه رده‌های سنی هم هستند. نونهال، نوجوان، جوان، بزرگ‌سال و کهن‌سال. این یکی نوجوان بود. پانزده شانزده سال.
.
تا به خودم بیایم نصف شیشه‌ی جلو را با مایع شیشه‌پاکن خیس کرد و شروع کرد به پاک کردن.
.
شیشه را دادم پایین و گفتم: هیچی پول همراه ندارم و دستگاه کارت‌خوان هم که نداری؟ گفت: به خاطر اون لب‌خند، مجانی برات تمیز می‌کنم.
.
شیشه جلو را تمام کرده بود و داشت شیشه عقب را که پر از جای پای گربه بود تمیز می‌کرد که یادم آمد درون داشبورد باید پول خرد باشد. نگاه کردم یک اسکناس دو هزار تومانی زیر قبض‌های برق و آب بود.
.
برداشتم و شیشه را پایین دادم و اسکناس را به سوی‌اش دراز کردم. گفت: عمراً بگیرم.
رفت سمت پیاده رو. چراغ سبز شده بود. برای‌اش نور بالا زدم برای‌ام دست تکان داد».
.
- این مطلب برگرفته از فیس‌بوک آقای «عباس زندباف» است.
- تصویر تزیینی است.
#کودکان_خیابان #فقر_کودکان
کودکان بی‌پناهِ کار
https://bit.ly/2KHta3X
@Tavaana_TavaanaTech