آموزشکده توانا
57.9K subscribers
30.1K photos
36.3K videos
2.54K files
18.6K links
کانال رسمی «توانا؛ آموزشکده جامعه مدنی»
عكس،خبر و فيلم‌هاى خود را براى ما بفرستيد:
تلگرام:
t.me/Tavaana_Admin

📧 : info@tavaana.org
📧 : to@tavaana.org

tavaana.org

instagram.com/tavaana
twitter.com/Tavaana
facebook.com/tavaana
youtube.com/Tavaana2010
Download Telegram
Forwarded from گفت‌وشنود
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«آن دیگری لامذهب: صادق هدایت!»
دیگری‌نامه
اپیزود بیست و یکم

در بیست‌ویکمین اپیزود از این مجموعه با نام «آن دیگری لامذهب: صادق هدایت»، ضمن نقل ادامه‌ داستان احمد کسروی، دگراندیش مظلوم کشورمان، بنا داریم که دگراندیشی دیگر را معرفی کنیم که متعلق به هیچ اقلیت دینی نبود، و اساسا یک نظریه‌پرداز در امور دینی محسوب نمی‌شد.

صادق هدایت که به‌عنوان یکی از برترین نویسندگان ادبیات معاصر فارسی برای مخاطبان آشنا و شناخته‌شده است، و یاس منتهی به خودکشی او دهه‌هاست که موضوع تعبیر و تفسیر پژوهشگران از حیطه‌های علمی مختلف قرار گرفته است، دگراندیشی بود متعلق به جامعه‌ روشنفکران تجددخواه ایرانی که نقل داستانش در این اپیزود مورد اهتمام همکاران ما قرار گرفته است. هدایت که نگارش مجموعا هشتادودو نامه‌اش به حسن شهید‌نورایی، دوست هم‌فکر و مهاجرت‌کرده‌اش، از سال ۱۳۲۴ خورشیدی آغاز می‌شود، به قتل فجیع کسروی در همین سال واکنش نشان می‌دهد و چنانکه روایت خواهیم کرد، احساس ترس و تنهایی‌اش به‌عنوان یک دیگری روشنفکر در او شدت می‌گیرد.  

برای مطالعه ادامه این متن به صفحه گفت‌وشنود مراجعه کنید:

https://dialog.tavaana.org/others-21/

برای شنیدن نسخه کامل این اپیزود در یوتیوب به:

https://youtu.be/TkBqOBCXXFk?si=mBOiBTaHRwSN70qG

و برای شنیدن نسخه کامل در کست‌باکس به:

https://castbox.fm/vb/680484475

و برای شنیدن نسخه کامل در ساند کلود به:

https://soundcloud.com/tavaana/uawsqlonlprj

مراجعه کنید.

#صادق_هدایت #لامذهب #لادین #خداناباور #گیاهخواری #ترور #تروریسم #مسلمان_بازی #اسلام_گرایی #نقد_دین #توپ_مرواری

@Dialogue1402
Forwarded from گفت‌وشنود
پیام همراهان:

«اگر منیت رو بزاریم کنار، متوجه می‌شیم که دلیلی نداره این دنیای خیره‌کننده پر از رمز و راز، برای بشر تعریف شده باشه! اون چیزی که بهش خدا یا ماوراءالطبیعه می‌گیم همون ابعاد دیگه کیهان هستند که برای بشر که فقط سه بعد مکان و یک بعد زمانو (که رو به جلو هست) درک می‌کنه قابل تصور نیست. باید قبول کنیم که ضعف و ترس بشر و غرورش، خدا رو خلق کرده به تصور اینکه دنیای به این عظمت فقط برای او خلق شده و میل به ابدیت او را قانع کرده که آخرت در انتظار اوست»

اگر این پیام رسیده را خلاصه کنیم، مضمونش این است که خودخواهی انسان «الهیات» و «آخرت‌شناسی» را به وجود آورده است نه واقعا میل او به کسب معرفت.

انسان علیرغم واقعیات غیرقابل انکاری که علم مطرح کرد و خلاف منیت (ego-centrism) او بود، همچنان به طرز ریشه‌داری تمایل دارد فکر کند که تمامی جهان برای او ساخته شده است و برنامه‌ای از پیش در کار بوده است. شما چه فکر می‌کنید؟ چگونه می‌توان به این استدلال پاسخ داد؟

گفت‌وشنود تلاش می‌کند که بستری برای طرح این پرسش‌ها و پاسخ‌های ممکن باشد. پیام شما، منعکس خواهد شد.

#خداباوری #خداناباوری #آتئیسم #دین #لامذهب #بی_دینی #لامذهبی #آخرت #آخرت_باوری #آخرت_شناسی

@Dialogue1402
Forwarded from گفت‌وشنود
«شقی‌ترین مردم، متولی شریعت است!»
‏محمدعلی فروغی
‏دولتمرد ایرانی (۱۲۵۴-۱۳۲۱)
‏برگرفته از یادداشت‌های روزانه

‏شنبه ۱۰ ذی‌الحجه:

‏«… حکایتی درباره‌ی ملاها از قول حاجی شیخ هادی نقل می‌کرد و آن این است که وقتی تاجری پسرش ناخوش شد. همه قسم نذر برای شفای او کرد مثمر نشد. از جمله نذر کرد که صدتومان به شقی‌ترین مردم بدهد. اتفاقاً پسر شفا یافت و تاجر خواست نذر خود را ادا کند. با دوستان خود مشورت کرد که شقی‌ترین مردم کی‌ست!؟ بعداز فکرها گفتند کدخدای محله چون مرد جابری است باید شقی‌ترین مردم باشد.

‏حاجی این را پسندید و صد تومان را برداشته نزد کدخدا رفت و اظهار مطلب نمود. کدخدا گفت راست است که من مرد شقی هستم ولی مطیع کلانترم و او از من شقی‌تر است! به او باید برسد. تاجر نزد کلانتر رفت. او محول به حاکم کرد و قس‌علی‌هذا تا به شاه رسید!

‏شاه گفت من خیلی شقی هستم ولی فرّاش شریعتم. باید این نذر به ملا برسد. تاجر نزد ملا رفت اظهار مطلب نمود. آقا تغیر کرد که این چه تکلیفی‌ست به من می‌کنی. تاجر، ترسیده خواست برگردد. آقا صدا کرد که بیا مومن. چون تو آدم خوبی هستی و نذری کردی و باید وفا کنی من کاری می‌کنم که هم نذر تو ادا شود و هم صورت شرعی داشته باشد!  

‏فصل زمستان بود و مبلغی برف در خانه بود. گفت ما اسم این کار را معامله می‌گذاریم: من این برف‌ها را به تو می‌فروشم و صد تومان را به عنوان قیمت آنها از تو می‌گیرم. تاجر راضی شد و صیغه خواندند. تاجر پول داد و خواست برود. آقا گفت خوب حالا این برفها مبک شماست؛ باید ببرید! تاجر هر چه خواست طفره بزند آقا گفت خیر من مال شما را در خانه نگاه نمی‌دارم.

‏تاجر آخر خیال کرد جهنم! مبلغی هم می‌دهیم این برفها را هم ببرند. چنین کرد و رفت. مدتی گذشت و تابستان شد. روزی آقا، تاجر را احضار کرده گفت در معامله‌ای که من با شما کرده‌ام غبن دارم. برفهای من بیش از صد تومان می‌ارزید. فسخ کردم! برفهای مرا پس داده پول خود را بگیر. هر چه تاجر التماس کرد نپذیرفت. آخر صد تومان دیگر هم تقدیم کرد و آقا را راضی نمود. بعد در حضور آقا سجده‌ی شکر کرد و گفت از آن شکر می‌کنم که نذر من به محل واقعی، یعنی به شقی‌ترین مردم رسیده است.»

‏⁧ #گفتگو⁩ ⁧ #رواداری⁩ ⁧ #نقد_دین⁩ ⁧ #دین_گرایی⁩ ⁧ #لامذهب⁩ ⁧ #لامذهبی⁩ ⁧ #کفر⁩ ⁧ #ایمان

‏⁦ @Dialogue1402