آموزشکده توانا
53.5K subscribers
33.5K photos
38.5K videos
2.55K files
19.8K links
کانال رسمی «توانا؛ آموزشکده جامعه مدنی»
عكس،خبر و فيلم‌هاى خود را براى ما بفرستيد:
تلگرام:
t.me/Tavaana_Admin

📧 : info@tavaana.org
📧 : to@tavaana.org

tavaana.org

instagram.com/tavaana
twitter.com/Tavaana
facebook.com/tavaana
youtube.com/Tavaana2010
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دلنوشته مریم یحیوی، فعال مدنی، برای هم‌بندی سابقش، زندانی سیاسی محکوم به اعدام «پخشان عزیزی»

«چند وقتی‌ بود که می‌خواستم از تو بنویسم، اما هجوم افکار، مانع می‌شدند.
اما امروز می‌خواهم،چند تصویر از زیست مشترک‌مان را در بند زنان اوین بنویسم، هرچند معتقدم کلمات، هرچقدر هم که درست انتخاب شوند، نمی‌توانند آن حس و حال را آن‌طور که باید و شاید به تصویر بکشند.

بخاطر دارم روز ملاقات بود.
تو، من و چند نفر دیگر به‌واسطه‌ی شعار دادن علیه احکام اعدام، ممنوع‌الملاقات شده بودیم.

ساعت حوالی ۱۰ صبح:
تو را دیدم که بساط آرد، آب و روغن را روی میز مخصوص در اتاق ۱، نزدیک آشپزخانه، پهن کرده بودی و با دست‌های ظریف، اما پرقدرتت، خمیر را ورز می‌دادی.
پرسیدم: «چه کار می‌کنی؟  تو که ملاقات نداری؟»
گفتی: «یادته پریروز نون خرمایی درست کرده بودم؟»
گفتم: «خب آره.» گفتی: «به بچه‌های قرنطینه نرسید. زهرا هم که حامله‌ست، دل‌شون حتماً رفته بود (دل رفتن: هوس کردن). امروز از خلوتی آشپزخانه استفاده کردم.»
با خنده گفتی: «حالا منو اینجوری نگاه نکن! یه کم آب بریز روی خمیر. این خمیر باید خوب ورز بخوره و چند ساعتی استراحت کنه…»

ساعت حوالی ۴ بعدازظهر:
برای بازی والیبال رفتی هواخوری.
تو چنان والیبال را جدی میگیری که انگار در مسابقات رسمی و تیم شاخصی بازی میکنی!
خطا که می‌کنند، شاکی می‌شوی.
با آن اندام ظرفیت، چنان زیر توپ می‌زنی که رد توپ را در هوا می‌شود دید.
چند باری هم با همین ضربه‌ها، توپ را از ورای دیوارهای بلند و سیم‌خاردارها زندان ، به هواخوری بند ۴ فرستادی!
عادتت این است که بین هر نیمه، سیگاری روشن کنی. هیچ‌وقت هم نمی‌رسی بیشتر از چند پک عمیق بزنی…
به قول خودت، زمان‌هایی که والیبال بازی می‌کنی، تنها زمان‌هایی‌ست که ذهنت درگیر هیچ چیزی نیست، جز بازی.

حوالی ساعت ۶ عصر:
دوباره می‌بینمت.
بر روی همان میز، بساط پهن کرده‌ای و با ظرافت، هسته‌ی خرماها را جدا می‌کنی و با دقت و تبحر خاصی، درست در وسط خمیر نان‌ها جا می‌دهی.
انگار سایه‌ی نگاهم رویت سنگینی می‌کند. سرت را بالا می‌آوری و می‌خندی. چشمانت برق می‌زند. می‌درخشد.

حوالی ساعت ۸ شب:
تسنیم، که به تازگی در بند زنان اوین به دنیا امده و تازه یک‌ساله شده، در آغوش مادرش از قرنطینه به بند می‌آید.
تسنیم وقتی از در قرنطینه به سمت بند می‌آید، آن‌قدر ذوق دارد که گویا حس می‌کند از آن قفس کوچک، نم‌دار و خفه، به قفس بزرگ‌تری می‌رود؛ قفسی که همه ذوق دیدنش را دارند.
و تو، وقتی تسنیم را می‌بینی، هوش و حواس از سرت می‌پرد.

صدای غش‌غش خنده‌ی تسنیم، شاید تنها چیزی‌ست که همه‌ی ما را یاد روند زندگی در بیرون از زندان می‌اندازد. یاد زندگی…

با گفتن «تسنیم گیان» به سویش می‌روی، بغلش می‌کنی، به زبان مادریت قربان‌صدقه‌اش می‌روی.
او هم انگار خوب می‌فهمد و با خنده‌هایی از ته دل و چشمان معصوم و کنجکاوش، جوابت را می‌دهد.

به سمت تختت می‌روید. برای او قصه‌ای تعریف می‌کنی؛ قصه‌ای از جنس درد و امید.
و بعد، شروع می‌کنی برایش لالایی کُردی می‌خوانی.
من در تمام این مدت، حواسم به صدای تو و تسنیم است.
معنای لالایی را نمی‌فهمم،
اما سوزِ یک درد غریب و یک عشق نجیب را برایم تداعی می‌کند…

با خودم تکرار می‌کنم: پخشان یعنی شعر.
با خودم تکرار می‌کنم: تو یک مددکار بی‌نظیری،
که هم عاشق کودکان هستی و هم دغدغه‌ی کودکان و زنان را داری.

روزی، تو در کمپ‌ها زخم‌های زنان و کودکان کوبانی را در نبرد با داعش التیام می‌دادی.
و اکنون، اینجا، در این حصار و زیر حکم ناعادلانه و غیرانسانی اعدام، التیام‌بخش کودکی هستی که مادر و پدرش اتهام داعش دارند.
تو رفیق و یاری‌رسان مادر هستی.
و برای ۷ زن در قرنطینه‌ی بند زنان، نان خرمایی درست می‌کنی که اتهام‌شان داعش است.

زندگی و انسانیت، برای تو چه معنای بزرگی دارد…

اگر صادرکننده‌ی حکم اعدامت بداند،
نهال‌هایی که با دست‌هایت کاشته‌ای همین _نان‌های خرمایی، خنده‌های تسنیم، امیدِ آن هفت زن—
از دیوارهای زندان سبز خواهند شد, چه حالی می شود

تاریخ، ظالمان را محکوم خواهد کرد،
اما نام تو را،
مثل شعله‌ای در تاریکی، حفظ خواهد کرد.

زندگی، برای تو مفهوم خاصی دارد
حتی وقتی خودت در سایهٔ مرگ ایستاده‌ای.»


#نه_به_اعدام #پخشان_عزیزی #مریم_یحیوی #بیانیه #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«من مریم حسنی‌ام، دختر مهدی حسنی، زندانی سیاسی که چندین سال است در زندان به‌سر می‌برد و اکنون برای سومین بار اعاده دادرسی‌اش رد شده؛ بدون اینکه مدرکی بررسی شود یا حرفی شنیده شود.

امروز اینجا هستم تا بگویم:
نه به اعدام.

نه به اعدام برای همه؛
مهم نیست آن شخص چه کرده، به چه قومیتی تعلق دارد یا باورهایش چیست.
نه به اعدام یعنی آری به انسانیت.

من از جمهوری اسلامی متنفرم، چون با جان هموطنانم مثل یک ابزار برخورد می‌کند.
اعدام، اجتناب‌ناپذیر نیست، اما اگر آن‌ها اشتباه کرده باشند، دیگر هیچ‌وقت نمی‌توانند جان آن انسان را به او بازگردانند.

به کمپین "نه به اعدام" بپیوندیم.»



#مهدی_حسنی #بهروز_احسانی #نه_به_اعدام #نه_به_جمهورى_اسلامى #یاری_مدنی_توانا


@Tavaana_TavaanaTech
اخبار امروز را مرور کنیم
یک زندانی در زندان تبریز اعدام شد دو زندانی در زندان اصفهان اعدام شدند
یک زندانی در زندان زاهدان اعدام شدیک زندانی در زندان بندرعباس اعدام شد
یک زندانی در زندان کهنوج اعدام شدیک زندانی در زندان قم اعدام شد
..... جمهوری اعدامی هر روز بذر مرگ بر مملکت می‌پاشد...
عمامه‌ای که جان می‌گیرد
طرح از شاهرخ حیدری
https://tavaana.org/khamenei-turban/
#نه_به_اعدام
#یاری_مدنی_توانا #نه_به_جمهوری_اسلامی


@Tavaana_TavaanaTech
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
۳۱ روز پس از اعدام «حمید حسین‌نژاد حیدرانلو» دختر او، روناهی حسین‌نژاد، با انتشار ویدئویی به یاد پدر خود، مراسم چهلم او را گرامی داشت.
با این حال، خانواده این زندانی سیاسی کرد همچنان از محل دفن حمید حسین‌نژاد بی‌اطلاع هستند.
در این ویدئو که روناهی دختر حمید حسین‌نژاد منتشر کرده او از جوامع بین‌المللی درخواست کرده که صدای اعتراض علیه بی‌عدالتی باشند و در برابر اعدام‌های سیاسی و سرکوب سیستماتیک در ایران و کردستان بی‌تفاوت نباشند.
او از مجامع بین‌المللی درخواست کرد که برای تحویل پیکر پدرش اقدام موثری انجام دهند.
حمید حسین‌نژاد به صورت مخفیانه اعدام شد و احتمالن در تاریخ ۲۹ فروردین ۱۴۰۴ اعدام شده است اما یکم اردی‌بهشت به خانواده خبر اعدام مخفیانه او را اعلام کردند.
به گفته منابع نزدیک به خانواده حمید حسین‌نژاد، معاون دادستان ارومیه، بهزاد سرخانلو، به خانواده حمید حسین‌نژاد حیدرانلو، زندانی سیاسی اعدام‌شده، اعلام کرده بود «جنازەای در کار نیست و اجازه برگزاری هیچ گونه مراسمی را ندارید.»

#یاری_مدنی_توانا #نه_به_جمهوری_اسلامی #نه_به_اعدام #حمید_حسین_نژاد

@Tavaana_TavaanaTech
تداوم بازداشت صالح‌ بهرام‌زهی، کودک ۱۶ ساله، توسط اطلاعات سپاه شهرستان سرباز

۹ روز پس از بازداشت خشونت‌آمیز صالح بهرام‌زهی، خبری در دست نیست. پیشتر دو عضو خانواده او کشته شده‌اند و این نگرانی‌ها را افزایش می‌دهد.

به گزارش کمپین فعالان بلوچ، صالح بهرام‌زهی، کودک ۱۶ ساله اهل شهرستان سرباز است و همچنان در بازداشت اطلاعات سپاه در شهرستان راسک نگه داشته می‌شود.

این نوجوان روز ۲۴ اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۴، بدون ارائه حکم قضایی و در حالی‌که مشغول بازی با هم‌سالانش بود، بازداشت و به مکانی نامعلوم منتقل شد. شاهدان می‌گویند نیروهای امنیتی چشم‌های او را بسته و در صندوق عقب خودرو انداخته‌اند.

در حالی‌که سپاه وعده آزادی او را در ۲۷ اردیبهشت داده بود، به گفته خانواده، این وعده عملی نشده و صالح همچنان در بازداشت است. نزدیکان او می‌گویند سپاه مدعی شده پیش‌تر این کودک را زیر نظر داشته است.

صالح بهرام‌زهی، فرزند مولوی حبیب‌الرحمن است. برادر بزرگ‌تر او، قاسم بهرام‌زهی، در آبان‌ماه ۱۴۰۳ توسط نیروهای امنیتی کشته شد و تنها به شرط سکوت رسانه‌ای، پیکرش به خانواده تحویل داده شد. عموی او، ایوب بهرامزهی، نیز در سال ۱۳۹۲ همراه با ۱۶ زندانی دیگر اعدام شده بود.

فعالان حقوق بشر بازداشت این کودک را نقض آشکار تعهدات بین‌المللی ایران از جمله کنوانسیون حقوق کودک می‌دانند و خواستار دخالت فوری نهادهای بین‌المللی برای آزادی بی‌قیدوشرط وی شده‌اند.


#بلوچستان #صالح_بهرام_زهی #حقوق_کودک #نه_به_اعدام #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دختر مهدی حسنی، زندانی سیاسی محکوم به اعدام، ضمن انتشار این ویدئو نوشت:

«‏🎂 تولدت مبارک بابا
سومین سالیه که نیستی، اما هنوز برای من همه‌جایی
امروز با صدات جشن گرفتم… از کیلومترها دورت پشت یه خط تلفن لعنتی که هر بار، درست وسط حرف‌هامون قطع می‌شه
من محکومم به شنیدن صدای پدرم از پشت دیوار و سیم و سکوت
محکومم به ندیدن، به لمس نکردن، فقط شنیدن.
اما بدون… صدات هنوزم برام قوی‌ترین صدای دنیاس.
تو پشت میله‌هایی چون حقیقت رو گفتی…
و من اینجام تا نذارم فراموشت کنن.

این ویدیو فقط تبریک نیست… یه اعترافه، یه درد، یه فریاده.
برای پدری که هرگز نباخت، حتی تو سلول انفرادی.»

#مهدی_حسنی #بهروز_احسانی #نه_به_اعدام #یاری_مدنی_توانا


@Tavaana_TavaanaTech
بیانیه‌ی بیش از ۵۰۰ چهره‌ی فرهنگی، هنری و اجتماعی، در همراهی با خانواده‌ی مهرجویی

در متن این بیانیه آمده است:

مریم، صفا و مونا مهرجویی عزیز،
شهامت شما را در «نه» گفتن به اعدام می‌ستاییم و همراه شما مخالفت‌‌مان را با مجازات اعدام در همه شرایط اعلام می‌کنیم. هم‌صدا با شما تکرار می‌کنیم که با پایان رسیدگی قضایی به فاجعه قتل داریوش مهرجویی و وحیده محمدی‌فر پرسش‌های فراوان‌مان به پایان نرسیده و هم‌چنان خواستار رسیدگی دقیق و مجازاتِ غیر از اعدامِ عاملین این قتل وحشیانه هستیم.

فهرست کامل امضاکنندگان بیانیه را در اینجا ببینید.

#داریوش_مهرجویی
#وحیده_محمدی_فر
#مونا_مهرجویی
#مریم_مهرجویی
#صفا_مهرجویی
#نه_به_اعدام
#قاتل_در_میان_ماست
#بیانیه
#یاری_مدنی_توانا


@Tavaana_TavaanaTech
دل‌نوشته‌ای از نزدیکان شریفه محمدی، زندانی سیاسی محکوم به اعدام

آیدین! پسر بردبار؛ هیچ‌گاه ندیدمت، نه برق چشمانت را و نه قامت نوجوانی‌ات را که لابد شبیه مادر است: روشن و استوار، اما تو را میان واژه‌های شریفه شناختم، در دلواپسی‌های او از پشت دیوارهای بلند، در نجوای بی‌صدایش با تو، در امیدی که از زیر خاکستر شکنجه‌ها سربرآورده بود و در دل سلول انفرادی زمزمه کرده تا مبادا «بهار دلنشین» شکوفه‌های جانش زیر سرمای ظلم یخ بزند.
زنی که در تنگنای شب‌های زندان، هرگز فانوس باور به زندگی را خاموش نکرد. آیدین عزیزم! نام تو در میان مردم ترک‌زبان، خود سرشار از معناست: آیدین یعنی روشنی، فروغ، سپیده. و چه نام شایسته‌ایست برای پسر شریفه!
او که با وقار، بار آرزوی برابری، مهربانی و حق را بر شانه‌های خویش کشیده و سرخم نکرده، بر شرافت پافشاری کرده، و نان و آزادی را برای همه‌ی انسان‌ها فریاد زده. و یقین دارم تو نیز همچو ماهی سیاه کوچولویی که صمد بهرنگی روایتش را گفت، راه دریا را خواهی شناخت… دریایی که مادرت با تمام رنج‌هایش، نشانی‌اش را در قلب تو نهاده است. و هرگز فراموش نکن که تو فرزند زنی هستی که شب‌های بی‌انتها را به امید روشنایی صبح تاب آورده… روزی خواهد رسید که آسمان، بر دستان آزاد و پاک مادرت به گواهی می‌ایستد و خورشید، با چشمانت می‌خندد… آن روز روشن دور نیست، آیدین!»

از صفحه بامداد بیدار

#نه_به_اعدام #شریفه_محمدی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
روایتی از مهدی حسنی: شوخ‌طبعی در سایه مرگ 
✍️ کامبیز نوروززاده، زندانی سیاسی سابق

در گوشه‌ای از زندان قزل حصار، جایی که دیوارها قصه‌های بی‌پایان از درد و مقاومت را در خود حک کرده‌اند، مردی با سه فرزند و چهره‌ای آرام اما مصمم، زیر سایه سنگین حکم اعدام زندگی می‌کند. نامش مهدی حسنی است؛ زندانی سیاسی ۴۸ ساله‌ای که حتی در تاریک‌ترین لحظات، شوخ‌طبعی‌اش چون فانوسی روشنایی می‌بخشد. 

سلول انفرادی و نبرد با سکوت :
مهدی ماه‌ها در سلول انفرادی بندهای ۲۰۹ و ۲۴۰ زندان اوین، برای اخذ اعتراف اجباری محبوس بود؛ جایی که نه امکان تماس با خانواده را داشت و نه حق برخورداری از وکیل. او در زیر شدیدترین فشارهای جسمی و روانی، همراه با تهدید خانواده‌اش، ناچار به «اعتراف» شد.
شدت شکنجه‌ها به‌حدی بود که گردن و زانوی او دچار آسیب‌های جدی شد. در همان سلول یازده‌ متری، گاه تا هفت زندانی دیگر را نیز جای می‌دادند؛ جایی که «خوابیدن» به رویایی دور از دسترس تبدیل شده بود.

شب آتش‌سوزی؛ آزمونی برای روحیه :
شب آتش‌سوزی اوین و در بند ۲۰۹، همه‌ی ما در هراس فرو رفته بودیم. دود غلیظ راه نفس‌مان را بند آورده بود. نگرانی از وضعیت جسمی «آقای اسدالله هادی»، زندانی هفتادساله و بیمار، که همچنان در زندان قزل‌حصار محبوس است، بر اضطراب‌ها افزوده بود. اما مهدی، با همان طنز همیشگی‌اش، فریاد زد: «دیدن سردمون شده، آتیش زدن شاید گرم‌تر بشیم!»
همین شوخ‌طبعی، برای ما که هیچ اطلاعی از آنچه در زندان می‌گذشت نداشتیم، لحظه‌ای اضطراب ما را به خنده بدل کرد. او حتی در وحشتناک‌ترین شرایط، امید را زنده نگه می‌داشت، گویی مرگ برایش بی‌معنا بود.

نامه های ناتمام به سه فرزند:
مهدی همیشه از فرزندانش می‌گفت: «پسر کوچکم می‌پرسد، بابا کی برمی‌گردی؟ می‌گویم وقتی ستاره‌ها از آسمان به پایین بیایند…».
نامه‌هایش به خانواده، همواره آمیخته با شعر و طنز بود، اما هرگز به دستشان نرسید. مقامات زندان حتی تماس تلفنی‌اش را هم قطع کرده بودند.
ولی مگر می‌شود صدای مهدی را خاموش کرد؟

دادگاهی بدون عدالت :
حکم اعدام مهدی در شهریور ۱۴۰۳، توسط قاضی «ایمان افشاری» در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب صادر شد، با اتهاماتی همچون «بغی و محاربه»، بی‌هیچ مدرک قابل استنادی.
او سه‌بار درخواست اعاده‌ی دادرسی داد، اما دیوان عالی کشور هر بار، حتی بدون مطالعه‌ی پرونده، آن را رد کرد.
وکیلش، «امین عادل» می‌گوید: «حتی حق مطالعه‌ی پرونده را هم به ما ندادند.»

انتقال به قزلحصار: پایانی نزدیک؟ 
در بهمن ۱۴۰۳، مهدی و همبندش، بهروز احسانی، به بهانه‌ی «درمان» به زندان قزل‌حصار، مکانی که اجرای احکام اعدام در آن صورت می‌گیرد، منتقل شدند.
از همان روز اول، همراه با همسرش به قزل‌حصار رفتیم، چرا که هر لحظه ممکن بود حکم اجرا شود. با پیگیری‌های مداوم و تلاش‌های وکیلش، درخواست اعاده دادرسی ثبت شد و در نهایت، مهدی و آقای احسانی را به بند زندانیان سیاسی منتقل کردند؛ هرچند این همان اعاده‌ای بود که کمی بعدتر بدون مطالعه توسط قضات دیوان رد شد.
با این حال، او هنوز در بند ۴ زندان قزل‌حصار محبوس است.

پاسخ جهانی،فریادی که شنیده نشد:
سازمان عفو بین‌الملل و ۲۲۲ کارشناس حقوق بشری، نامه‌هایی خطاب به سازمان ملل فرستادند و خواستار توقف اجرای حکم اعدام شدند. «اما کو گوش شنوا؟»
جمهوری اسلامی بی‌توجه به این درخواست‌های بین المللی، صرفا بر تأیید حکم اصرار ورزید، پرونده‌ای که از ابتدا و پر از ایراد و خالی از هرگونه ادله‌ی متقن بود را بی هیچ تغییری در روند بررسی با همان حکم اعدام پیش می برد.
و اما در پایان…
«مهدی حسنی»، امروز هنوز زنده است…
شاید به لطف فشارهای جهانی، همبستگی هم‌وطنان آزادی‌خواه و رسانه‌هایی که صدایش را بازتاب دادند.
در پیوست همین روایت برای چندمین بار، بی‌ هیچ لکنتی و با صدای بلند می‌گویم:
حتی یک ساعت زندان برای مهدی حسنی ظلم است،چه برسد به این حکم ناعادلانه ی اعدام که حتی نمی‌خواهم و نمی‌توانم به آن فکر کنم.

#نه_به_اعدام
#مهدی_حسنی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
فوری
پدرام مدنی، زندانی متهم به جاسوسی، در معرض خطر اجرای حکم اعدام است.
به گزارش سازمان حقوق‌بشر ایران، پدرام مدنی، روز یکشنبه ۴ خرداد، جهت اجرای حکم اعدام، از زندان اوین به زندان قزل‌حصار منتقل شده است.
به خانواده این زندانی گفته شده که برای آخرین ملاقات به قزل‌حصار بروند.

به گزارش این نهاد حقوق بشری، پدرام مدنی در سال ۱۳۹۸ به اتهام «جاسوسی برای اسرائيل» بازداشت شد. حکم اعدام او سه بار در دیوان عالی کشور نقض شد، اما هربار با بررسی مجدد در شعبه هم‌عرض دوباره حکم اعدام صادر شده است.
صدای بی‌صدایان باشیم
هیچ عکسی از این زندانی منتشر نشده و اطلاعات بیشتری در دسترس نیست.
ضمن این‌که بار دیگر تاکید می‌کنیم جامعه ایران، اعدام را یک شکنجه می‌داند و نه مجازات. اعدام مجازات هیچ جرمی نیست. جامعه‌شناسان بارها هشدار داده‌اند که جامعه ایران دیگر تماشاگر اعدام نیست.
کارکرد واقعی اعدام، برخلاف تصور رایج، نه بازدارندگی از جرم، بلکه بیش‌تر نمایش قدرت و ایجاد هراس در جامعه است.

#یاری_مدنی_توانا #نه_به_جمهوری_اسلامی #نه_به_اعدام #پدرام_مدنی
@Tavaana_TavaanaTech