آموزشکده توانا
61.6K subscribers
27.8K photos
34.8K videos
2.53K files
18K links
کانال رسمی «توانا؛ آموزشکده جامعه مدنی»
عكس،خبر و فيلم‌هاى خود را براى ما بفرستيد:
تلگرام:
t.me/Tavaana_Admin

📧 : info@tavaana.org
📧 : to@tavaana.org

tavaana.org

instagram.com/tavaana
twitter.com/Tavaana
facebook.com/tavaana
youtube.com/Tavaana2010
Download Telegram
«برای عشق محمد»
به بهانه‌ی زادروز محمد خردادیان، #رقصنده، مربی #رقص و رقص‌آرا

«جین بینی» بالرینی است که پیش از انقلاب اسلامی به ایران آمد. او سال‌ها در کنار رقصندگان ایرانی در زمانه‌ای که رقص هنوز گناه و جرم و ممنوع نبود در تالار رودکی به اجرای مشهورترین نمایش‌های باله پرداخت. او نوزده سال داشت که گذرش به تهران اُفتاد.
در دهه‌ی پنجاه خورشیدی بود که این دختر جوان وارد ایران شد.

جین بینی می‌گوید که در آن موقع‌‌ها علاوه بر خارجی‌های مقیم ایران، دوستان ایرانی هم داشتیم و به یاد می‌‌آورم که یک روز پسر جوانی که بلیط اجرای ما را در تالار رودکی از دوستش گرفته بود برای تماشا به تالار آمد و همه چیز از آن‌جا شروع شد. جینی می‌گوید که ما با هم خیلی دوست شدیم و اکیپی بیرون می‌رفتیم.

خانم بینی می‌گوید که این‌طوری شد که عشق من به آن مرد ایرانی، محمد عمیق و عمیق‌تر شد و درست چند هفته قبل از پایان قرارداد من با سازمان باله ملی ایران، من و محمد در ایران با هم ازدواج کردیم. بینی می‌گوید که نمی‌دانستیم کجا برویم. من می‌خواستم به بریتانیا برگردم اما محمد سربازی نرفته بود و نمی‌توانست از ایران خارج بشود.او رقصنده‌ی حرفه‌ای نبود اما بسیار زیبا می‌رقصید.

بینی می‌گوید که محمد بود که قر ایرانی و زبان فارسی را به من یاد داد. این #رقاص باله می‌گوید که در همین موقع بود که انقلابی ایران را فرا گرفت که زندگی خیلی‌ها از جمله من را تحت‌الشعاع قرار داد.

جین بینی در سال ۲۰۱۴ کتابی نوشته است با نام «برای عشق محمد» که در بریتانیا منتشر شده است. بینی می‌گوید که انقلاب #عشق او را به محمد دگرگون نکرد. بینی چند سال پس از انقلاب اسلامی به همراه محمد در ایران ماند و پس از آن هر دو از ایران بیرون آمدند.

جین بینی در کتاب «برای عشق محمد» داستان جدایی‌شان را شرح می‌دهد. او می‌نویسد که محمد سرانجام روزی در بیرون ایران صادقانه به او گفت که او یک هم‌جنس‌گرا است.

جیبن بینی می‌گوید که آن موقع از خودم پرسیدم که چرا محمد در همه‌ی این سال‌ها چیزی به من نگفته و پاسخ می‌دهد که طبیعی است چرا که ذهنیت جامعه‌ی ایران در مورد این پدیده‌ی هم‌جنس‌گرایی محافظه‌کارانه است. جین بینی می‌گوید که من این کتاب را برای همه‌ی کسانی نوشتم که در شرایط من بوده‌اند. برای جامعه‌ای نوشتم که در آن #همجنسگرایی جرم است. من خواستم در این کتاب بخشی از تاریخ ایران را روایت کنم.

روهای خوب محمد و امثال او را و روزهای تلخ‌شان را. هدفم از نوشتن کتاب عشق محمد این بود که بگویم همه‌ی انسان‌ها فرای جنسیت‌شان زندگی دارند. جیبن بینی می‌گوید که #عشق سابقش باعث شده که او اکنون پرچم‌دار ِ مبارزه برای #حقوق_همجنسگرایان در ایران باشد.

محمد خردادیان خود زندگی‌اش را این‌گونه شرح می‌دهد که در یک شب سرد زمستانی در سال ۱۳۳۵ و در دوم اسفندماه و آخر شب مادر دچار در زایمان می‌شود و محمد خردادیان در منزل متولد می‌شود.

#محمدخردادیان پس از بازداشت در ایران در سال ۱۳۸۱ در دادگاه انقلاب به جرم «اشاعه فساد بر روی زمین» به شلاق و ده سال ممنوع‌الخروجی از کشور محکوم شد اما نهایتا با تجدید نظر توانست از ایران خارج بشود.

محمد خردادیان در مورد آرزویش می‌گوید: «آرزوم اینه که همه این #آزادی هایی رو که دیگران دارن، مردم توی ایران داشته باشن.»

بیش‌تر بخوانید:
https://goo.gl/IhRdmC

@Tavaana_TavaanaTech
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
مایا آنجلو، پرنده‌ آوازه‌خوان

خواندن زندگی زنان تاثیرگذار ِ تاریخ برای زدودن این توهم ِ مردسالارانه که گویا هم‌واره این مردان بوده‌اند که تاریخ‌ساز بوده‌اند بسیار ضروری است. اگر مولانا زنده بود شاید به جای سرودن این بیت که «نار خندان باغ را خندان کند / صحبت مردانت از مردان کند» به مصاحبت و هم‌صحبتی با زنانی می‌اندیشید که هم‌واره در تاریخ بوده‌اند اما نظام و سلطه‌ی فرهنگ مردسالارانه به آن‌ها اجازه‌ی بروز و ظهور نداده است تا جایی که صدای این زنان حتا به خدا هم نرسیده است که پیام‌بری از میان زنان بربگزیند تا با وضع قوانینی مبتنی بر عدالت به جای قوانین تبعیض‌امیز ِ ضد ِ زن باری از رنج مضاعف زنان در هستی بردارد.

مایا آنجلو یکی از این #زنان بزرگ است.

مایا آنجلو تجسمی روشن از این شعر فروغ فرخزاد، شاعر شهیر کشورمان است: «تنها صداست که می‌ماند.»

نام اصلی‌اش مارگرت آن جانسون بود اما اسم هنری مایا را که برادرش بر او نهاده بود، برگزید.

مایا، #شاعر، #بازیگر، #رقصنده، #نویسنده، کارگردان #تاثیرگذار و مشهور سیاه‌پوست آمریکایی است که نقش به سزایی در پیشبرد جنبش #حقوق_مدنی آمریکا داشت. او چهارم آوریل ۱۹۲۸ در سنت لوئیز میزوری متولد شد و در سن ۱۷ سالگی پسرش را به دنیا آورد و پس از آن دو بار ازدواج کرد.

کودکی‌اش سرشار از رنج‌ها و درد‌های ناشی از تبعیض‌های نژادی و جنسی بود. مایا در سنت لوئیز و در شهر تفکیک نژادی شده «استمپز» آرکانزاس بزرگ شد. در سن هشت سالگی مورد #تجاوز دوست پسر مادرش قرار گرفت. تجربه‌ای دردناک که بلافاصله به برادرش بازگو کرد. برادرش اما خانواده را خبردار ساخت و پلیس فری‌من (دوست پسر مادرش) را به مدت یک روز بازداشت و بعد آزاد کرد. چند روز پس از آزادی فری‌من به شکل نامشخصی کشته شد. مایا پس از این واقعه پنج سال سکوت پیشه کرد. او در کتابش می‌نویسد: «فکر می‌کردم صدایم او را کشته است، من آن مرد را کشتم چون اسمش را به زبان آوردم. بعد تصمیم گرفتم دیگر حرف نزنم چون حرف‌هایم ممکن بود دیگران را بکشد.» این تجربیات تلخ و حزن‌آور بعد‌ها نیرویی زاینده برای حرکت و مبارزه‌اش از دریچه هنر، #ادبیات و #شعر شد.

مشهور‌ترین آثار او کتابی هفت جلدی از شرح زندگی خودش است که به تجربیات دوران کودکی و نوجوانی‌اش می‌پردازد. نخستین جلد این مجموعه «می‌دانم چرا پرنده محبوس می‌خواند» در سال ۱۹۶۹ منتشر شد. او رنج‌ها و زندگی‌اش تا سن ۱۷ سالگی را در این زندگینامه شرح می‌دهد. این کتاب، مایا را بیش از گذشته به شهرتی جهانی رساند. این #کتاب نامزد جایزه کتاب ملی در سال ۱۹۷۰ شد و برای دو سال در لیست پرفروش‌ترین‌های نیویورک تایمز قرار گرفت.

مایا پیش از کشف استعداد خارق‌العاده‌اش در #نویسندگی شغل‌های زیادی را امتحان کرد. او مدتی آشپز، رقاص کلوب‌های شبانه، فاحشه، بازیگر اپرا و هماهنگ کننده کنفرانس رهبری مسیحیان جنوبی بود. مدتی را هم در مصر و غنا پسااستعماری #روزنامه‌نگار بود. وی یکی از فعالان تاثیرگذار #جنبش_حقوق_مدنی بود و با «ملکماکس» و مارتین لوترکینگ همکاری کرده و هماهنگ‌کننده برنامه‌های مارتین لو‌تر کینگ نیز بود.

مارتین لو‌ترکینگ در سالروز تولد مایا در سال ۱۹۶۸ ترور شد. اتفاقاتی که هر انسانی را سرخورده می‌کرد اما مایا علیرغم این ضربه‌های روحی و عاطفی هیچ‌گاه متوقف نشد. مایا از سال ۱۹۹۰ تا هشتادسالگی سالانه ۸۰ سخنرانی انجام داد و دومین شاعری بود که در مراسم آغاز ریاست جمهوری بیل کلینتون پس از رابرت فارست که در مراسم جان اف کندی در سال ۱۹۶۱ شعری خوانده بود، حضور یافت و شعر «ضربان صبح» را خواند.

مایا آنجلو در سن ۸۶ سالگی در سال ۲۰۱۴ درگذشت...

@Tavaana_TavaanaTech
#رقص بسیار زیبای شاهرخ مشکین‌قلم در مراسم #روز_جهانی_زن در شهر کلن آلمان

شاهرخ ُشکین‌قلم، #رقصنده، بازی‌گر تئاتر، نمایشنامه‌نویس و رقص‌پرداز ایرانی، فرانسوی متولد سال ۱۹۶۷ میلادی است.
او بازیگر تئاتر ملی فرانسه و عضو «کمدی فرانسز (به فرانسوی: Comédie-Française) (از سال ۲۰۰۵) است. مشکین‌قلم افزون بر بازی در نمایش‌های فرانسوی، در تئاترهای ایرانی که در آمریکا و کانادا اجرا می‌شوند نیز به بازی می‌پردازد.

برگرفته از صفحه شهناز مرتب

@Tavaana_TavaanaTech
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
هایده چنگیزیان، از اولین زنان رقصنده‌ی باله در ایران
هایده چنگیزیان یکی از اولین #زنان #رقصندهٔ باله در ایران است. او از دوران کودکی علاقه‌ی بسیاری به رقص داشته است. آن‌گونه که گفته‌ می‌شود «یپرم خان»، آوازخوان ارمنی اول بار در یک مجلس عروسی به استعداد این دختر جوان در رقص پی برد و با پیشنهاد این خواننده بود که هایده به کلاس‌های رقص «مادام یلنا آودیسیان» رفت و به فراگیری رقص پرداخت. مادام یلنا با نام هنری «مادام یلنا» از بنیان‌گذاران ِ «هنر باله در ایران» بود. سرکیس جانبازیان دیگر استاد ِ رقص باله که به او لقب پدر باله‌ی ایران داده‌اند در این کار با مادام یلنا هم‌کاری می‌کرد. دوران کودکی هایده در کلاس مادام یلنا گذشت.
هایده پس از دریافت مدرک سیکل اول در ۱۶ سالگی به کلن ِ آلمان رفت تا به آموختن باله بپردازد. هایده چنگیزیان در هنرکده‌ی باله و در کنکور این رشته نفر اول شد. هایده پس از مدتی برای فراگیری باله به اتحاد جماهیر شوروی رفت و در آن کشور آموزش رقص #باله دید. او پس از بازگشت به ایران در تالار رودکی آن زمان که بهدها به تالار وحدت تبدیل شد به کار مشغول شد. او فعالیت‌های بسیار در سازمان باله ملی داشت.
این #بالرین پس از پیروزی انقلاب اسلامی حرفه‌اش را از دست داد چرا که پس از انقلاب #رقص ممنوع شد و از لحاظ شرعی آن را حرام دانستند. هایده چنگیزیان مجبور شد ایران را ترک کند. او ابتدا به کشور آمریکا رفت و از آن‌جا به آلمان #مهاجرت کرد و در نهایت در پرتغال و شهر لیسبون ساکن شد.
#هایده_چنگیزیان، از اولین کسانی است که با اجرای داستانی از شاه‌نامه‌ی فردوسی یعنی بیژن و منیژه باله‌ی فرنگی را در شکلی ایرانی عرضه کرد.
دویچه‌وله با هایده چنگیزیان گفت‌وگویی کرده است که در زیر می‌خوانید:
خانم چنگیزیان، فکر می‌کنید با ریاست جمهوری آقای روحانی، امیدی برای بهبود وضعیت هنری در سال پیش رو وجود دارد؟
نه، من زیاد امیدی ندارم، متأسفانه. همان‌طور که در اخبار می‌شنویم، تصمیم‌گیرنده‌ی اصلی آقای روحانی نیستند و تصمیم‌گیرنده‌ها کسان دیگری هستند که به ظاهر هم که شده، می‌خواهند این شکل اسلامی را نگه دارند. هنر، به عقیده‌ی من، یک چیز آزاد است. هنر چیزی نیست که بتواند وابسته بشود. البته در قرون وسطی، کلیسای کاتولیک هنرمندها را در خدمت خودش پذیرفت و آثار عجیب و غریب باشکوهی از نقاشی، مجسمه‌سازی و بناهای مختلف به وجود آمد. ولی اصولاً در هیچ دوره‌ی دیگری نمی‌توانیم ببینیم که هنر بتواند خودش را به یک ایدئولوژی وابسته کند. حتی در زمان کمونیستی و بلشویکی روسیه، هنر نتوانست خودش را وفق بدهد. باید جدا می‌شد.
ولی ما دیدیم که هنرمندهای خیلی ارزنده‌ای در آن رژیم (اتحاد جماهیر شوروی) هم به وجود آمدند. از جمله بالرین‌های خیلی ماهر...
بله، به خاطر این‌که دوره‌ی اتحاد جماهیر شوروی می‌خواستند به دنیا ثابت کنند که ما از لحاظ فرهنگی هم خیلی قادریم.
فکر نمی‌کنید این موضوع برای جمهوری اسلامی هم پیش بیاید که بخواهند بگویند ما از نظر فرهنگی هم قادریم؟
نه، نگاه کنید به فیلم‌هایی که سانسور می‌شود، به کارگردان‌های خیلی خوب ما که یا ممنوع‌الفیلم می‌شوند یا در #حصر خانگی قرار می‌گیرند و نمی‌توانند چیزی از خودشان ارائه بدهند و اگر هم ارائه بدهند، مثل آقای فرهادی می‌رود در فرانسه اجرا می‌کند. در فضای #ایران، آن آزادی‌ای وجود ندارد که هنرمند بتواند خودش را ابراز کند، نظرات‌اش را ابراز کند و بتواند قطعه‌ای را بسازد که اصلاً بوی آزادی بدهد.
بیش‌تر بخوانید:
http://bit.ly/1Ijinqy

@Tavaana_TavaanaTech
اجرای #سعیدشنبه‌زاده در موزه لوور پاریس

سعید شنبه‌زاده، #آهنگساز و #نوازنده ایرانی و رهبر گروه شنبه‌زاده است که در زمینه #موسیقی #فولکلور جنوب ایران فعالیت می‌کند. سازهای تخصصی وی نی انبان، نی جفتی و دمام می باشد.
سعید شنبه زاده در روز ۲۴ آذرماه سال ۱۳۴۷ در خانواده‌ای اهل هنر در بوشهر به دنیا آمد. از سن هفت سالگی تحت تاثیر افراد مختلف در خانواده فعالیت هنری خود را آغاز کرد. پدر او که اصلاً #بلوچ ایرانی و بزرگ شده دبی بود، روی موسیقی سنتی بوشهر کار می‌کرد و برادرش نوازنده حرفه‌ای بود که هم در زمینه موسیقی سنتی بوشهر کار می‌کرد و هم با موسیقی غرب آشنا بود و #ترومپت می‌زد. وی کار حرفه‌ای اجرای موسیقی را در سال ۱۳۶۹ با اجرایی خیره کننده در جشنواره فجر آغاز نمود. این اجرا توانست در همان سال جایزه اول جشنواره را از آن خود کند. پس از گذشت یک سال اجرای موسیقی را با #ارکستر سمفونی تهران شروع کرد و پس از آن نیز اجراهای متعددی در مناطق مختلف ایران داشت که با استقبال بینندگان روبرو شد. گروه شنبه زاده اولین #کنسرت خارج از کشور خود را در فستیوال اوینیون فرانسه در سال ۱۹۹۱ (میلادی) اجرا کرد. از آن پس این گروه به سرپرستی سعید شنبه زاده در برنامه‌های متعددی را در خارج از ایران برگزار نمود، که می‌توان به جشنواره موسیقی Womex اسپانیا در سال ۲۰۰۷، فستیوال womad و جشنواره Globalfest در سال ۲۰۰۹ در نیویورک آمریکا اشاره کرد.در سال ۲۰۰۱ وی وارد کنسرواتووار موسیقی Conservatoire Marcel Dadi, Créteil و به فراگیری ساز ساکسفون نزد Georges Porte پرداخت. مبانی موسیقی جاز را در مدرسه موسیقی جاز Arpej در شهر پاریس اموختند.
شنبه‌زاده در کارهای خود از رقص محلی #بوشهر و جنوب ایران و حرکاتی موزونی که به طور سنتی با موسیقی این منطقه همراه است بهره می‌گیرد. او عقیده دارد که موسیقی و رقص جنوب از هم قابل تفکیک نیستند. در زمینه رقص سعید آموزش خود را از خواهر خود، شهلا شنبه‌زاده، دریافت کرد. شهلا خود آموزش علمی رقصهای محلی و کلاسیک را دنبال کرده بود و به عنوان #رقصنده حرفه‌ای در رادیو تلویزیون ملی ایران فعال بود.
یکی از نوآوری‌های شنبه‌زاده در زمینه اجرای موسیقی جنوب ایران #تلفیق موفق این سبک موسیقی با سبک موسیقی جاز است. از دیگر تجربه‌های او تلاش برای تلفیق موسیقی و رقص جنوب با رقص معاصر و رقص فرامدرن است. وی با #رقص پردازان برجسته‌ای نظیر دومینیک ارویه و خوزه مونتالوو همکاری کرده است. یکی از این کارها در جشنواره رقص اروپا در خانه رقص لیون به سال ۲۰۰۲ به عنوان یکی از ده رقص برتر انتخاب شد.همکاری و همنوازی با نوازندگان برجسته جهان مانند بیلی کوبم Billy Cobhamنوازنده درامز و تریلوک گروتو Trilok Gurtuو مانو کوجیا Manou Kodjia و دکتر سوبرامانیام L. Subramaniam نوازنده ویلن هندی . پیر تیلوا Pierre Thilloy اهنگساز فرانسوی،

@Tavaana_TavaanaTech
«برای عشق محمد»
به بهانه‌ی زادروز محمد خردادیان، #رقصنده، مربی #رقص و رقص‌آرا

«جین بینی» بالرینی است که پیش از انقلاب اسلامی به ایران آمد. او سال‌ها در کنار رقصندگان ایرانی در زمانه‌ای که رقص هنوز گناه و جرم و ممنوع نبود در تالار رودکی به اجرای مشهورترین نمایش‌های باله پرداخت. او نوزده سال داشت که گذرش به تهران اُفتاد.
در دهه‌ی پنجاه خورشیدی بود که این دختر جوان وارد ایران شد.

جین بینی می‌گوید که در آن موقع‌‌ها علاوه بر خارجی‌های مقیم ایران، دوستان ایرانی هم داشتیم و به یاد می‌‌آورم که یک روز پسر جوانی که بلیط اجرای ما را در تالار رودکی از دوستش گرفته بود برای تماشا به تالار آمد و همه چیز از آن‌جا شروع شد. جینی می‌گوید که ما با هم خیلی دوست شدیم و اکیپی بیرون می‌رفتیم.

خانم بینی می‌گوید که این‌طوری شد که عشق من به آن مرد ایرانی، محمد عمیق و عمیق‌تر شد و درست چند هفته قبل از پایان قرارداد من با سازمان باله ملی ایران، من و محمد در ایران با هم ازدواج کردیم. بینی می‌گوید که نمی‌دانستیم کجا برویم. من می‌خواستم به بریتانیا برگردم اما محمد سربازی نرفته بود و نمی‌توانست از ایران خارج بشود.او رقصنده‌ی حرفه‌ای نبود اما بسیار زیبا می‌رقصید.

بینی می‌گوید که محمد بود که قر ایرانی و زبان فارسی را به من یاد داد. این #رقاص باله می‌گوید که در همین موقع بود که انقلابی ایران را فرا گرفت که زندگی خیلی‌ها از جمله من را تحت‌الشعاع قرار داد.

جین بینی در سال ۲۰۱۴ کتابی نوشته است با نام «برای عشق محمد» که در بریتانیا منتشر شده است. بینی می‌گوید که انقلاب #عشق او را به محمد دگرگون نکرد. بینی چند سال پس از انقلاب اسلامی به همراه محمد در ایران ماند و پس از آن هر دو از ایران بیرون آمدند.

جین بینی در کتاب «برای عشق محمد» داستان جدایی‌شان را شرح می‌دهد. او می‌نویسد که محمد سرانجام روزی در بیرون ایران صادقانه به او گفت که او یک هم‌جنس‌گرا است.

جیبن بینی می‌گوید که آن موقع از خودم پرسیدم که چرا محمد در همه‌ی این سال‌ها چیزی به من نگفته و پاسخ می‌دهد که طبیعی است چرا که ذهنیت جامعه‌ی ایران در مورد این پدیده‌ی هم‌جنس‌گرایی محافظه‌کارانه است. جین بینی می‌گوید که من این کتاب را برای همه‌ی کسانی نوشتم که در شرایط من بوده‌اند. برای جامعه‌ای نوشتم که در آن #همجنسگرایی جرم است. من خواستم در این کتاب بخشی از تاریخ ایران را روایت کنم.

روهای خوب محمد و امثال او را و روزهای تلخ‌شان را. هدفم از نوشتن کتاب عشق محمد این بود که بگویم همه‌ی انسان‌ها فرای جنسیت‌شان زندگی دارند. جیبن بینی می‌گوید که #عشق سابقش باعث شده که او اکنون پرچم‌دار ِ مبارزه برای #حقوق_همجنسگرایان در ایران باشد.

محمد خردادیان خود زندگی‌اش را این‌گونه شرح می‌دهد که در یک شب سرد زمستانی در سال ۱۳۳۵ و در دوم اسفندماه و آخر شب مادر دچار در زایمان می‌شود و محمد خردادیان در منزل متولد می‌شود.

#محمدخردادیان پس از بازداشت در ایران در سال ۱۳۸۱ در دادگاه انقلاب به جرم «اشاعه فساد بر روی زمین» به شلاق و ده سال ممنوع‌الخروجی از کشور محکوم شد اما نهایتا با تجدید نظر توانست از ایران خارج بشود.

#محمد_خردادیان در مورد آرزویش می‌گوید: «آرزوم اینه که همه این #آزادی هایی رو که دیگران دارن، مردم توی ایران داشته باشن.»

بیش‌تر بخوانید:
https://goo.gl/1MpDqg

@Tavaana_TavaanaTech
«برای عشق محمد»
به بهانه‌ی زادروز محمد خردادیان، #رقصنده، مربی #رقص و رقص‌آرا

«جین بینی» بالرینی است که پیش از انقلاب اسلامی به ایران آمد. او سال‌ها در کنار رقصندگان ایرانی در زمانه‌ای که رقص هنوز گناه و جرم و ممنوع نبود در تالار رودکی به اجرای مشهورترین نمایش‌های باله پرداخت. او نوزده سال داشت که گذرش به تهران اُفتاد.
در دهه‌ی پنجاه خورشیدی بود که این دختر جوان وارد ایران شد.

جین بینی می‌گوید که در آن موقع‌‌ها علاوه بر خارجی‌های مقیم ایران، دوستان ایرانی هم داشتیم و به یاد می‌‌آورم که یک روز پسر جوانی که بلیط اجرای ما را در تالار رودکی از دوستش گرفته بود برای تماشا به تالار آمد و همه چیز از آن‌جا شروع شد. جینی می‌گوید که ما با هم خیلی دوست شدیم و اکیپی بیرون می‌رفتیم.

خانم بینی می‌گوید که این‌طوری شد که عشق من به آن مرد ایرانی، محمد عمیق و عمیق‌تر شد و درست چند هفته قبل از پایان قرارداد من با سازمان باله ملی ایران، من و محمد در ایران با هم ازدواج کردیم. بینی می‌گوید که نمی‌دانستیم کجا برویم. من می‌خواستم به بریتانیا برگردم اما محمد سربازی نرفته بود و نمی‌توانست از ایران خارج بشود.او رقصنده‌ی حرفه‌ای نبود اما بسیار زیبا می‌رقصید.

بینی می‌گوید که محمد بود که قر ایرانی و زبان فارسی را به من یاد داد. این #رقاص باله می‌گوید که در همین موقع بود که انقلابی ایران را فرا گرفت که زندگی خیلی‌ها از جمله من را تحت‌الشعاع قرار داد.

جین بینی در سال ۲۰۱۴ کتابی نوشته است با نام «برای عشق محمد» که در بریتانیا منتشر شده است. بینی می‌گوید که انقلاب #عشق او را به محمد دگرگون نکرد. بینی چند سال پس از انقلاب اسلامی به همراه محمد در ایران ماند و پس از آن هر دو از ایران بیرون آمدند.

جین بینی در کتاب «برای عشق محمد» داستان جدایی‌شان را شرح می‌دهد. او می‌نویسد که محمد سرانجام روزی در بیرون ایران صادقانه به او گفت که او یک هم‌جنس‌گرا است.

جیبن بینی می‌گوید که آن موقع از خودم پرسیدم که چرا محمد در همه‌ی این سال‌ها چیزی به من نگفته و پاسخ می‌دهد که طبیعی است چرا که ذهنیت جامعه‌ی ایران در مورد این پدیده‌ی هم‌جنس‌گرایی محافظه‌کارانه است. جین بینی می‌گوید که من این کتاب را برای همه‌ی کسانی نوشتم که در شرایط من بوده‌اند. برای جامعه‌ای نوشتم که در آن #همجنسگرایی جرم است.
.
من خواستم در این کتاب بخشی از تاریخ ایران را روایت کنم. روزهای خوب محمد و امثال او را و روزهای تلخ‌شان را. هدفم از نوشتن کتاب عشق محمد این بود که بگویم همه‌ی انسان‌ها فرای جنسیت‌شان زندگی دارند. جیبن بینی می‌گوید که #عشق سابقش باعث شده که او اکنون پرچم‌دار ِ مبارزه برای #حقوق_همجنسگرایان در ایران باشد.

محمد خردادیان خود زندگی‌اش را این‌گونه شرح می‌دهد که در یک شب سرد زمستانی در سال ۱۳۳۵ و در دوم اسفندماه و آخر شب مادر دچار در زایمان می‌شود و محمد خردادیان در منزل متولد می‌شود.

#محمدخردادیان پس از بازداشت در ایران در سال ۱۳۸۱ در دادگاه انقلاب به جرم «اشاعه فساد بر روی زمین» به شلاق و ده سال ممنوع‌الخروجی از کشور محکوم شد اما نهایتا با تجدید نظر توانست از ایران خارج بشود.

#محمد_خردادیان در مورد آرزویش می‌گوید: «آرزوم اینه که همه این #آزادی هایی رو که دیگران دارن، مردم توی ایران داشته باشن.»

بیش‌تر بخوانید:
http://bit.ly/3bOLoxw

@Tavaana_TavaanaTech
«برای عشق محمد»
به بهانه‌ی زادروز محمد خردادیان، #رقصنده، مربی #رقص و رقص‌آرا

«جین بینی» بالرینی است که پیش از انقلاب اسلامی به ایران آمد. او سال‌ها در کنار رقصندگان ایرانی در زمانه‌ای که رقص هنوز گناه و جرم و ممنوع نبود در تالار رودکی به اجرای مشهورترین نمایش‌های باله پرداخت. او نوزده سال داشت که گذرش به تهران اُفتاد.
در دهه‌ی پنجاه خورشیدی بود که این دختر جوان وارد ایران شد.

جین بینی می‌گوید که در آن موقع‌‌ها علاوه بر خارجی‌های مقیم ایران، دوستان ایرانی هم داشتیم و به یاد می‌‌آورم که یک روز پسر جوانی که بلیط اجرای ما را در تالار رودکی از دوستش گرفته بود برای تماشا به تالار آمد و همه چیز از آن‌جا شروع شد. جینی می‌گوید که ما با هم خیلی دوست شدیم و اکیپی بیرون می‌رفتیم.

خانم بینی می‌گوید که این‌طوری شد که عشق من به آن مرد ایرانی، محمد عمیق و عمیق‌تر شد و درست چند هفته قبل از پایان قرارداد من با سازمان باله ملی ایران، من و محمد در ایران با هم ازدواج کردیم. بینی می‌گوید که نمی‌دانستیم کجا برویم. من می‌خواستم به بریتانیا برگردم اما محمد سربازی نرفته بود و نمی‌توانست از ایران خارج بشود.او رقصنده‌ی حرفه‌ای نبود اما بسیار زیبا می‌رقصید.

بینی می‌گوید که محمد بود که قر ایرانی و زبان فارسی را به من یاد داد. این #رقاص باله می‌گوید که در همین موقع بود که انقلابی ایران را فرا گرفت که زندگی خیلی‌ها از جمله من را تحت‌الشعاع قرار داد.

جین بینی در سال ۲۰۱۴ کتابی نوشته است با نام «برای عشق محمد» که در بریتانیا منتشر شده است. بینی می‌گوید که انقلاب #عشق او را به محمد دگرگون نکرد. بینی چند سال پس از انقلاب اسلامی به همراه محمد در ایران ماند و پس از آن هر دو از ایران بیرون آمدند.

جین بینی در کتاب «برای عشق محمد» داستان جدایی‌شان را شرح می‌دهد. او می‌نویسد که محمد سرانجام روزی در بیرون ایران صادقانه به او گفت که او یک هم‌جنس‌گرا است.

جیبن بینی می‌گوید که آن موقع از خودم پرسیدم که چرا محمد در همه‌ی این سال‌ها چیزی به من نگفته و پاسخ می‌دهد که طبیعی است چرا که ذهنیت جامعه‌ی ایران در مورد این پدیده‌ی هم‌جنس‌گرایی محافظه‌کارانه است. جین بینی می‌گوید که من این کتاب را برای همه‌ی کسانی نوشتم که در شرایط من بوده‌اند. برای جامعه‌ای نوشتم که در آن #همجنسگرایی جرم است.
.
من خواستم در این کتاب بخشی از تاریخ ایران را روایت کنم. روزهای خوب محمد و امثال او را و روزهای تلخ‌شان را. هدفم از نوشتن کتاب عشق محمد این بود که بگویم همه‌ی انسان‌ها فرای جنسیت‌شان زندگی دارند. جیبن بینی می‌گوید که #عشق سابقش باعث شده که او اکنون پرچم‌دار ِ مبارزه برای #حقوق_همجنسگرایان در ایران باشد.

محمد خردادیان خود زندگی‌اش را این‌گونه شرح می‌دهد که در یک شب سرد زمستانی در سال ۱۳۳۵ و در دوم اسفندماه و آخر شب مادر دچار در زایمان می‌شود و محمد خردادیان در منزل متولد می‌شود.

#محمدخردادیان پس از بازداشت در ایران در سال ۱۳۸۱ در دادگاه انقلاب به جرم «اشاعه فساد بر روی زمین» به شلاق و ده سال ممنوع‌الخروجی از کشور محکوم شد اما نهایتا با تجدید نظر توانست از ایران خارج بشود.

#محمد_خردادیان در مورد آرزویش می‌گوید: «آرزوم اینه که همه این #آزادی هایی رو که دیگران دارن، مردم توی ایران داشته باشن.»

بیش‌تر بخوانید:
http://bit.ly/3bOLoxw

@Tavaana_TavaanaTech