آموزشکده توانا
61.6K subscribers
27.9K photos
34.8K videos
2.53K files
18K links
کانال رسمی «توانا؛ آموزشکده جامعه مدنی»
عكس،خبر و فيلم‌هاى خود را براى ما بفرستيد:
تلگرام:
t.me/Tavaana_Admin

📧 : info@tavaana.org
📧 : to@tavaana.org

tavaana.org

instagram.com/tavaana
twitter.com/Tavaana
facebook.com/tavaana
youtube.com/Tavaana2010
Download Telegram
«الحمدالله #مسوولان دم انتخابات همه #خاضع و خاشع می‌شن و تصاوير اين لحظات #آسمانی رو هم #عمومی می‌كنن منتها من نمی‌دونم اين #فيگور و #غرور #محرومان و #مستضعفين رو تو اين موقعيت‌ها كجای دلم بذارم!» سهند ایران‌مهر

#توانا "اين عكس با اين ايده ي درخشان نهايت #اضمحلال #اخلاقي در بين افراد علاقه مند به #خدمت به #محرومين را به تصوير كشيده است. در مكاني نا مناسب با لباسهايي نا مناسب! ياد لباس رفته گر پوشيدين چند #سياستمدار افتادم كه قبلا هم خواسته بودند اينگونه ادا در بياوردند. اگر آنگونه كه در توضيح عكس آمده اين جناب با كت و شلوار به دستبوسي يك #كارگر #خدماتي به ظاهر رفته گر در هواي سرد زمستاني رفته است، #ادب ايجاب مي كرد او كمر خم كند نه اينكه همچون عشاق كه دست بانوي شان را بالا مي آورند اين #نمايش مسخره را مقابل #دوربين به اجرا در آورد! اگر كسي اسم اين داوطلب #نمايندگي يا عكاس را مي داند لطفا دريغ نكند از نوشتن اش تا بشناسيم اين افراداعجوبه و خلاق را."
حسن سربخشیان

@Tavaana_Tavaanatech
«ساعت حدود شش صبح در فرودگاه به همراه دو نفر از دوستانم منتظر اعلام پرواز بودیم. پسرکی حدوداً هفت ساله جلو آمد و گفت: واکس می‌خواهی؟

کفشم واکس نیاز نداشت، اما از روی دلسوزی گفتم: «بله.»

به چابکی یک جفت دمپایی جلوی پاهایم گذاشت و کفش ها را درآورد. به دقت گردگیری کرد، قوطی واکسش را با دقت باز کرد، بندهای کفش را درآورد تا کثیف نشود و آرام آرام شروع کرد کفش را به واکس آغشتن. آنقدر دقت داشت که گویی روی بوم رنگ روغن می‌مالد. وقتی کفش‌ها را حسابی واکسی کرد، با برس مویی شروع کرد به پرداخت کردن واکس. کفش‌ها برق افتاد. در آخر هم با یک پارچه، حسابی کفش را صیقلی کرد.

گفت: «مطمئن باش که نه جورابت و نه شلوارت واکسی نمی‌شود.»

در مدتی که کار می‌کرد با خودم فکر می‌کردم که این بچه با این سن، در این ساعت صبح چقدر تلاش می‌کند! کارش که تمام شد، کفش‌ها را بند کرد و جلوی پای من گذاشت. کفش‌ها را پوشیدم و بندها را بستم. او هم وسایلش را جمع کرد و مؤدب ایستاد. گفتم: «چقدر تقدیم کنم؟»

گفت: «امروز تو اولین مشتری من هستی، هر چه بدهی، خدا برکت.»

گفتم: «بگو چقدر؟»

گفت: «تا حالا هیچ وقت به مشتری اول قیمت نگفتم.»

گفتم: «هر چه بدهم قبول است؟»

گفت: «یا علی.»

با خودم فکر کردم که او را امتحان کنم. از جیبم یک پانصد تومانی درآوردم و به او دادم. شک نداشتم که با دیدن پانصد تومانی اعتراض خواهد کرد و من با این حرکت هوشمندانه به او درسی خواهم داد که دیگر نگوید هر چه دادی قبول. در کمال تعجب پول را گرفت و به پیشانی‌اش زد و توی جیبش گذاشت، تشکر کرد و کیفش را برداشت که برود. سریع اسکناسی ده هزار تومانی از جیب درآوردم که به او بدهم. گردن افراشته‌اش را به سمت بالا برگرداند و نگاهی به من انداخت و گفت: «من گفتم هر چه دادی قبول.»

گفتم: «بله می‌دانم، می‌خواستم امتحانت کنم!»

نگاهی بزرگوارانه به من انداخت، زیر سنگینی نگاه نافذش له شدم.

گفت: «تو؟ تو می‌خواهی مرا امتحان کنی؟»

واژه «تو» را چنان محکم بکار برد که از درون خرد شدم. رویش را برگرداند و رفت. هر چه اصرار کردم قبول نکرد که بیشتر بگیرد. بالاخره با وساطت دوستانم و با تقاضای آنان قبول کرد اما با اکراه. وقتی که می‌رفت از پشت سر شبیه مردی بود با قامتی افراشته، دستانی ورزیده، شانه‌هایی فراخ، گام‌هایی استوار و اراده‌ای مستحکم. مردی که معنای سخاوت و بزرگواری را در عمل به من می‌آموخت. جلوی دوستانم خجالت کشیده بودم، جلوی آن مرد کوچک، جلوی خودم، جلوی خدا.»

پرویز پرستویی

ــ یکی از همراهان توانا این نوشته را با عنوان «خاطره‌ای از پرویز پرستویی» ارسال کرد که همان‌گونه منتشر می‌شود.
#استغنا #بلند_طبعی #مناعت_طبع #سخاوت #بزرگواری #منش #غرور
@Tavaana_TavaanaTech
وقتی آدم‌ها وسیله تفریح آدم‌ها می‌شوند. برای آن‌ها که نادر بروسلی را می‌شناسند.

روابط انسان‌ها بر اساس و به سوی رسیدن به امنیت تشکیل می‌شود. امنیت جانی، مالی و حتی احساسی. اگر احساس کنیم در جمعی مورد توهین و تمسخر قرار گرفته‌ایم برای دفاع از غرور خود واکنشی می‌اندیشیم. اعتراض می‌کنیم، برای تنبیه دست به عمل متقابل می‌زنیم و یا آن جمع را ترک می‌کنیم. در یک جامعه دانا و بالغ و با عامل «اخلاق» نیاز به «دفاع شخصی» کمتر می‌شود. در نبود اخلاق کسانی که بی‌دفاع‌ترند مورد ستم واقع می‌شوند بی‌آنکه قدرت دفاع داشته باشند یا حتی بدانند که مورد ستم واقع شده‌اند.

منظور من از «ستم» در این نوشتار آسیب عمدی احساسی و روحی است و آن چه که من را بر آن داشت تا این درد دل را به نوشتار بیاورم این بود که در مدت کوتاه پیشین به تکرار مواردی را دیدم که مردم ما به قصد سرگرمی و تفریح انسان دیگری را دست می‌اندازند. چند ماه پیش وقتی دوستی چند ویدیو برایم فرستاد که در آن این مرد ساده دل که امروز همه‌مان می‌شناسیم و به «نادر بروسلی» معروف شده، مورد تمجید ظاهری اما در حقیقت تمسخر اطرافیان قرار گرفته بود، نسبت به آن اظهار ناخشنودی کردم. آن دوست من معتقد بود که خود این مرد هم از این تمجیدها لذت می‌برد، ما هم می‌خندیم. برای هردومان خوب است. اما امروز که سوژه نادر بروسلی تکراری شده، دیگر خنده‌آور نیست و اطرافیان دور او را خالی کرده‌اند، این مرد تنها ماند با بیماری و هذیانات خودش که به لطف اطرافیان تشدید شده.

حتما آن ویدیو را هم دیده‌اید که گزارشگری با دست انداختن دختر جوانی که علاقمند به هنرپیشه سینما محمدرضا گلزار است و مادر او، قصد دارد برنامه سازی کرده و من و شما را بخنداند. یا وقتی خبرنگار صدا و سیما در گزارشی در مورد عید قربان جوانی را در محل کارش دست انداخته و از پاسخ‌های بی ربط او‌در مورد گوسفندها و دید و بازدید لذت می‌برد. شباهت تمام این سوژه‌ها یک صفت است: توانایی پایین هوشی، عدم درک این که مورد تمسخر قرار گرفته‌اند و بی‌دفاعی.

اگر نسبت به این مثال‌ها نگاه انتقادی ندارید، اگر با دیدن این ویدیوها خندیده‌اید و شاید برای دوستانتان فرستاده‌اید و اگر معتقدید من زیادی حساسیت نشان می‌دهم، می‌توانم با یک مثال حساسیت شما را هم برانگیزم. اگر روزی ویدیویی دیدید که گزارشگری یک بیمار سندرم داون را دست انداخته و قصد دارد با پاسخ‌های بی‌ربط او ما را بخنداند، دیگر نمی‌خندیم. خیلی‌ها خشمگین شده و خواستار مجازات این خبرنگار بی‌اخلاق می‌شوند. دیدن چهره‌ی یک سندرم داونی برای ما تداعی کننده ضریب هوشی کمتر و بی‌دفاعی او در مقابل رندی ماست و دست انداختن او بی‌شک بی‌اخلاقی. سوژه‌های تمسخر ویدیوهای بالا این بی‌فاعی را در چهره نمایان نمی‌کنند و به گزارشگر بی‌اخلاق این فرصت را می‌دهند تا با انجام یک گزارش به ظاهر عادی خود را به ظاهر از تمسخر عمدی سوژه‌شان تبرئه کنند.

برگرفته از فیس‌بوک:
Navid Rasti

شما چه فکر می‌کنید؟
goo.gl/ll9Oo5

مطلب مرتبط:

همدلی، راهی به سوی زیستن در صلح و آشتی
http://bit.ly/2fs2aWl

https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
به تحقیر عادت نکنیم؛ ما هم انسانیم و حق داریم بهتر زندگی کنیم. ‌

#تحقیر #خامنه_ای #غرور_ملی #انقلاب۵۷ #جمهوری_اسلامی

@Tavaana_Tavaanatech