آموزشکده توانا
53.4K subscribers
34.2K photos
38.8K videos
2.55K files
20K links
کانال رسمی «توانا؛ آموزشکده جامعه مدنی»
عكس،خبر و فيلم‌هاى خود را براى ما بفرستيد:
تلگرام:
t.me/Tavaana_Admin

📧 : info@tavaana.org
📧 : to@tavaana.org

tavaana.org

instagram.com/tavaana
twitter.com/Tavaana
facebook.com/tavaana
youtube.com/Tavaana2010
Download Telegram
پس از اعتراضات هفته‌های اخیر بند زنان زندان اوین به احکام اعدام و اعتراض ۱۶ مرداد آنها به اعدام رضا رسایی، گارد حفاظت زندان با آنها درگیر شده و شماری از زنان زندانی سیاسی مجروح شدند. اکنون تماس‌های تلفنی بند زنان قطع شده و خانواده‌های زندانیان از حال آنها بی‌خبرند.

حسین رزاق زندانی سیاسی سابق نوشت:

«‏بند زنان اوین چند زندانی سیاسی در خطر اعدام دارد و روزها اعتراض یکپارچه به این احکام ادامه داشته اما امروز اعتراض زنان به اعدام رضا رسايى با ورود یگان حفاظت به شدت سرکوب شده که فرماندهی سرکوبگران را رییس زندان بر عهده داشته. انتقام سخت از مردم هنوز ادامه دارد.»

#بند_زنان_زندان_اوین #رضا_رسایی #نه_به_اعدام #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
جمعی از زنان بند زنان اوین در بیانیه‌ای ضمن اعلام نگرانی از صدور و اجرای احکام برای مخالفان در سایه شرایط جنگی، اعلام کردند که : «نه به کشتار سیستماتیک را فریاد می‌کنیم»

متن این بیانیه به شرح زیر است:

«این روزها که خاورمیانه به خاک و خون کشیده شد و شرایط روزبه‌روز وخیم‌تر و بی‌ثبات‌تر می‌شود، ما جمعی از زنان بند زنان اوین از پشت دیوارهایی که قرار بود از دنیا و وقایع آن دور و جدایمان کنند، هوشیارتر از پیش اعلام می‌کنیم، آن دم که برای #نه_به_جنگ دستانمان را مشت می‌کنیم، اگر #نه_به_اعدام را فریاد نکنیم، خطایی بزرگ مرتکب شده‌ایم. به گواه تاریخ جنگِ دولت‌ها، چه رخدادشان و چه خطر وقوع‌شان، همواره راه را برای سرکوبِ بیشتر مردم و صدور و اجرای احکام اعدام برای مخالفان سیاسی، معترضان و دگراندیشان هموار کرده و بی‌آنکه دستاوردی داشته باشد، هزینه‌ی هر گونه مخالفتی را برای حاکمیت کم می‌کند. مقاوم‌تر از پیش علیه قتل حکومتی، تحت هر عنوان و با هر شکلی و با اتکا به هر قانون و سیاستی می‌ایستیم و نه به کشتار سیستماتیک را فریاد می‌کنیم.

جمعی از زنان زندانی سیاسی بند زنان زندان اوین مهرماه ۱۴۰۳ »

#بیانبه #بند_زنان_زندان_اوین #بند_زنان_اوین #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
شکیلا منفرد در زندان اوین سی و یک ساله شد.
روز ۲۹ آذر ماه، زادروز شکیلا منفرد بود. اشکان منفرد، برادرش، در شبکه اجتماعی ایکس نوشت:

«شکیلا امروز در اوین؛ سی و یک ساله شد. ششمین تولد در زندان و حبس. مجموع کل حکم‌هایی که گرفته سی و یک سال و هفت ماه شده که تقریبا نصف این سال‌ها قابل اجرا است.

مملکت ساختن که طرف سی و یک سال عمر کرده، بیشتر از سن‌ش حکم گرفته.»

شکیلا منفرد و خانواده‌اش در طی چند سال اخیر بارها تحت فشار و آزار قرار گرفته‌اند. این زن جوان با بیماری‌های متعددی دست به گریبان است و بهترین سال‌های جوانیش را در زندان می‌گذراند.

جرم او تنها انتقاد کردن و حرف زدن است. سکوت نکردن در برابر ظلم و ظالم.

#شکیلا_منفرد #زندان_اوین #بند_زنان_زندان_اوین #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
بلاتکلیفی زهرا کرمی در زندان اوین؛ ۴۰ روز پس از بازداشت با انتساب چندین عنوان اتهام

زهرا کرمی، زندانی سیاسی، نزدیک به ۴۰ روز است که به‌صورت بلاتکلیف در بند زنان زندان اوین نگهداری می‌شود. وی در تاریخ ۲۲ آبان‌ماه به این بند منتقل شد و با اتهاماتی چند از جمله "اهانت به بنیان‌گذار جمهوری اسلامی"، "اهانت به رهبری"، "تبلیغ علیه نظام"، "تشویش اذهان عمومی" و "حمایت از اسرائیل در فضای مجازی" مواجه است.

حدود ۲۰ روز پیش، خانم کرمی به شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی ایمان افشاری احضار شد. با این حال، جلسه رسیدگی به پرونده ایشان برگزار نشد. در این جلسه، تنها کیفرخواست علیه او قرائت شد و سپس به زندان اوین بازگردانده شد.

#زهرا_کرمی #بند_زنان_زندان_اوین
#یاری_مدنی_توانا


@Tavaana_TavaanaTech
گلرخ ایرایی از زندان اوین:
حالِ خوبِ ما نقطه‌ی مرگِ ستمگر است

نامه‌ی گلرخ ایرایی روایت‌هایی از رنج، مقاومت و امید در سخت‌ترین شرایط زندان است. او تجربه‌های شخصی و مشاهدات خود را از زندان‌های مختلف ایران بازگو می‌کند و به قصه‌های هم‌بندی‌هایش که محکوم به اعدام بودند، می‌پردازد. برخی بخش‌های نامه به شکل عینی در ادامه آورده شده است:

"رنج زندان نه دیوارهاست و نه بیهودگی مدامی‌ست که رهایت نمی‌کند. دستان بسته‌ات است آن‌گاه که با فوجی از مأموران می‌رود و پشت درهایی که یک به یک قفل می‌شوند جا می‌مانی، با صدایت که گم می‌شود در هیاهوی بی‌حوصلگی‌های شبی دیگر که آخرین شب زندگی‌اش است. آخرین شب زندگی او که کمی آن‌سوتر در سلولی ایستاده یا نشسته، اذان صبح را انتظار می‌کشد و طلوع آفتاب را که غروب بودنش خواهد شد."

او از لحظاتی می‌گوید که با رفتن هم‌بندی‌ها به سوی مرگ، بند زنان خلأیی عمیق تجربه می‌کرد:

"دو هفته بعد از ورودم به زندان قرچک در سال ۱۳۹۸، «فاطمه قزل» و «نرگس طباطبایی» را هم‌زمان برای اجرای حکم مرگ از بند خارج کردند و به سلول انفرادی بردند... نرگس را می‌بردند، اشک می‌ریخت و به بچه‌ها دل‌داری می‌داد. می‌گفت شرایط را پذیرفته و از چیزی نمی‌ترسد. می‌گفت بعد از رفتنش گریه نکنند و شاد باشند و مثل روزهای دیگر عصرها رادیو آوا گوش کنند."

او همچنین از لحظات مقاومت و شادی در بند می‌نویسد، زمانی که با وجود تهدید مأموران، شادی را به زندان برمی‌گرداندند:

"رقصیدن در زندان قرچک ممنوع بود... اما فضا را شکسته بودیم و بچه‌ها از دستور مأموران سرپیچی می‌کردند. قزل و نرگس رفته بودند اما لحظات شادی که کنارمان بودند تا مدت‌ها مرور می‌شد. حتی کمی بعد یکی از بچه‌ها رقص قزل را هم‌زمان با آهنگ مورد علاقه‌اش تقلید می‌کرد. برخی اشک می‌ریختند و برخی می‌خواستند ادامه بدهد."

یکی از تأثیرگذارترین روایت‌های او مربوط به معصومه زارعی است، زنی که در روزهای آخر زندگی‌اش نیز روحیه‌اش را از دست نداد:

"معصومه زارعی... با شوری وصف‌ناشدنی بچه‌ها را که پنهانی اشک می‌ریختند از تخت‌ها بیرون کشید. چند دقیقه بعد همه وسط اتاق بودند. برخی با اشک و برخی هم برای دقایقی همه چیز را فراموش کرده بودند... غروبِ چند روز بعد معصومه را از بند خارج کردند... در برابر چشمان دخترش به دار آویخته شد. صدای نعره‌های دختر نوجوان معصومه را از پشت دیوارها می‌شنیدیم که می‌خواست مادرش را از طناب جدا کند."

در پایان، گلرخ پیام مقاومت و امید را برجسته می‌کند:

"حالِ خوبِ ما نقطه‌ی مرگِ ستمگر است... در اوج سختی‌ها و در فضایی که مدام رنج و اندوه بر سر آوار می‌شود، می‌توان وجه مثبتِ داشته‌ها را دید و آن را به همبستگیِ بیشتر، تمرینِ مقاومت و رمز ایستادگی بدل کرد."

#گلرخ_ایرایی #بیانیه #بند_زنان_زندان_اوین #رقص #مقاومت_زندگیست #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یادداشتی از مریم یحیوی، زندانی سیاسی سابق، در پی درگذشت نگار کورکور

روایتی از دوران بازداشت رعنا کور کور در بند زنان

خبر درگذشت #نگار_کورکور و دیدن عکس‌ها و فیلم‌هایش من را به یاد #بند_زنان_زندان_اوین انداخت.

روزی که #رعنا_کورکور خواهر #مجاهد_کورکور ، وارد بند شد، دختری بود آرام با چشمانی مضطرب. در حیاط زندان نشسته بود و بازی والیبال بچه‌ها را تماشا می‌کرد. کنارش نشستم و سعی کردم با او صحبت کنم. اولین جمله‌ای که گفت این بود: “برادرم بی‌گناه است و کاری نکرده.” تاییدش کردم و ادامه داد: “حال مادرم خیلی بد است، خانواده‌مان از هم پاشیده، خواهرم نگار از ایران رفته و برای برادرم تلاش می‌کند. ما یک خانواده عادی هستیم، نه می‌دانم مبارزه چیست، نه از سیاست سر در می‌آورم. دو تا بچه دارم و دخترم کوچک است… نمی‌دانم چه کار کنم. من را اینجا انداختند…”

نگرانی و غم در چهره‌اش به وضوح نمایان بود.کمی بیشتر حرف زدیم. سعی کردم حال و هوایش را عوض کنم و با او رفاقت کنم تا کمتر احساس تنهایی کند. کم‌کم بچه‌های دیگر هم آمدند و هر کس چیزی گفت. سعی کردیم او را بخندانیم، اما خنده‌هایش کوتاه و تلخ بود.

روزهای بعد، کمی درد و دل کرد. سخت حرف می‌زد، می‌ترسید. از اعدام برادرش، از مرگ مادرش، از سرگردانی بچه‌هایش می‌ترسید.

روزی که خبر اعدام رضا رسایی به بند رسید، تعدادی از بچه‌ها به پایین رفتیم تا اعتراض خود را فریاد بزنیم و شعار دادیم. رعنا که بالا بود، صداها را شنید و از یکی پرسید چه شده. آن شخص گفته بود که یکی از زندانیان زیر حکم ،را اعدام کردند و رعنا همان لحظه از هوش رفت. بچه‌ها با کمک هم او را پایین آوردند و ما در جلوی ورودی درب زندانبان ها، شعار می‌دادیم. رعنا روی دست بچه‌ها بود و زندانبان‌ها درب را نمی‌گشودند. خشم‌مان بیشتر شد، در را کوبیدیم و فریاد می‌زدیم. سرانجام در باز شد و رعنا را به بخش پرستاری منتقل کردند. پرستار بعد از بررسی اولیه تماس گرفت و از بهداری خواست آمبولانس بیاورند چون هیچ امکاناتی در آنجا نبود.

رئیس بند به دلیل اعتراض ما با حفاظت زندان تماس گرفت. حفاظت زندان با لحن بی‌شرمانه و بی‌احترامی با ما صحبت کرد و بچه‌ها عصبانی‌تر شدند و فریاد می زدند همزمان آمبولانس رسید، اما در اصلی بند باز نمی‌شد.

گارد زندان پشت در صف کشیده بود و تعدادی از بچه‌ها به سمت در اصلی رفتند و به در کوبیدند تا در را باز کنند و رعنا را به بهداری منتقل کنند. یکی دیگر از بچه‌ها هم دچار حمله پنیک شده بود و در گوشه‌ای افتاده بود. پس از مدتی، در اصلی باز شد و زندانبان‌ها با مشت و لگد به سمت بچه‌ها حمله کردند. من و چند نفر دیگر، رعنا را بدون برانکارد روی دست بردیم تا به آمبولانس منتقل کنیم، اما علاوه بر ضرب و شتم، به دلیل اینکه رعنا مثلا نامحرم بود دست به او نمی زدند، و به آمبولانس منتقل نمی کردند. به ما هم اجازه این کار را نمی دادند.چند دقیقه در این وضعیت گذشت تا بالاخره یکی از زندانبان‌های زن رعنا را از دست ما گرفت و به سمت آمبولانس برد. در بسته شد و ما ماندیم با حال خراب، بدن کبود، دست شکسته و سر ضرب‌خورده و چند نفر دیگر که دچار مشکل قلبی شده بودند و روی زمین افتاده بودند.

آن روز رعنا را به بیمارستان بردند و ۲۴ ساعت بی‌خبر بودیم. وقتی برگشت، گفت: “وقتی خبر را شنیدم، فکر کردم مجاهد را اعدام کرده‌اند.”

حدود ۲ یا ۳ هفته بعد، رعنا با وثیقه آزاد شد، اما حتی اجازه ندادند که با او خداحافظی کنیم.

دیشب که خبر تلخ درگذشت نگار را شنیدم و عکس‌ها و ویدیوهایش را دیدم، به خصوص عکس‌هایی که مربوط به دوران پیش از بیماری‌اش بود، چهره رعنا همچنان در ذهنم پررنگ بود.

رعنا جانم، تسلیت می‌گویم. غمی بزرگ در دل داری، اما ما کنار تو و خانواده‌ات خواهیم بود و صدای بی‌گناهی برادرت را فریاد خواهیم زد. ما با تمام توان در برابر ظلم و ستمی که به تو، به ما و به مردم جامعه وارد می‌شود، ایستاده‌ایم. دل قوی داشته باش.

#مریم_یحیوی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech