مسعود علیزاده، از جانبهدربردگان فاجعه کهریزک، با انتشار متن زیر، از یکی از جانباختگان ۳۰ خرداد ۱۳۸۸ سخن گفت که کمتر نامش را شنیدهایم.
#یادآر : پانزده سال پیش در چنین روزی
#علیه_فراموشی
نامش #مریم_سودبر است، او نیز ۳۰ خرداد ۱۳۸۸ مانند ندا آقاسلطان مظلومانه کشته شد ولی امروزه بعد از گذشت ۱۵ سال کمتر کسی از او یاد میکند.
مريم سودبر دانشجوی بیست و یک ساله ای بود که در راهپيمايی اعتراضی سی خرداد توسط مزدوران سرکوبگر علی خامنهای با ضربات متعدد باتوم به سرش جان باخت ولی مرگش رسانهای نشد و گمنام ماند. شاید کمتر کسی از ما اسم #مریم_سودبر را شنیده باشد ، خواستم از او بنویسم تا یادش در این روزها فراموش نشود. مریم اگر امروز زنده بود ۳۶ سال سن داشت ولی حکومت ظالم و آدمکش جمهوری اسلامی جانش را گرفت تا امروزه او در کنار مادر ، پدر و دوستانش نباشد.
به گزارش سايت سرخ سبز، با تشر تعهد گرفتند که کسی او را نکشته است.اصغر سودبر پدر مريم سودبر دانشجوی ۲۱ سالهای که در راهپيمايی اعتراضی ۳۰ خرداد با ضربه باتوم به سرش جان باخت در اين گفتگو تصريح کرد: ما بعد از رفتن مريم به خاطر بچههای ديگرمان نگران شديم و آن روزهای اول سکوت کرديم اما آنقدر از حق خودمان و حق بچههايمان و زندگیمان گذشتيم و حرف نزديم که الان مايلم حداقل بعد از اين همه مدت درد دلهايم را به جامعه و هم سن و سالهای مريم بگويم. دخترم روز ۳۰ خرداد (۸۸)سلامت به دانشگاه رفت اما ضربه باتوم به سرش خورد و شب وقتی برگشت خانه، توی اتاق خودش تمام کرد.
بخشی از صحبتهای پدر مریم سودبر :
رقصیدن کار همیشه مریم بود وقتی که ما را نگران میدید:
این مریم اصلاً یک هنرمند بود، خدا میداند وقتی بلند میشد، یکی دو ساعت توی اتاق جلوی من میرقصید گریهام میگرفت، پدر اما از شوق گریهاش میگیرد. مریم با شیطنت دستهایش را دور گردن پدرش حلقه میکند و میگوید: بابای خوبم من از کجا بفهمم که تو خوشحالی یا ناراحت، چون در هر دو صرت چشمات خیس اشکه. خداوند آنقدر به او هنر داده بود، یک خروار مو روی سرش بود، چشمهای درشتی داشت، قد بلندی داشت، خیلی زیبا بود، با من خیلی خوب بود، خیلی خیلی دوستش داشتم. من تنها همین یک دختر را داشتم، من دختر دیگری ندارم.همسرم چشمهای آبی قشنگی دارد ولی حالا اگر مادرش را ببینید، پیر و شکسته شده است. دنیا انگار برای ما و بچههای دیگرمان تمام شده است. چطور دلشان آمد با یک باتوم زندگیاش را نابود کنند؟ حقش نیست که نام مریم از حافظه مردم پاک شود. مریم عاشق مردم بود.
مریم شجاع و قهرمان ، روحت شاد و یادت تا همیشه در قلب ما زنده و گرامیست.💔🥀
#مریم_سودبر #رای_بی_رای #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
#یادآر : پانزده سال پیش در چنین روزی
#علیه_فراموشی
نامش #مریم_سودبر است، او نیز ۳۰ خرداد ۱۳۸۸ مانند ندا آقاسلطان مظلومانه کشته شد ولی امروزه بعد از گذشت ۱۵ سال کمتر کسی از او یاد میکند.
مريم سودبر دانشجوی بیست و یک ساله ای بود که در راهپيمايی اعتراضی سی خرداد توسط مزدوران سرکوبگر علی خامنهای با ضربات متعدد باتوم به سرش جان باخت ولی مرگش رسانهای نشد و گمنام ماند. شاید کمتر کسی از ما اسم #مریم_سودبر را شنیده باشد ، خواستم از او بنویسم تا یادش در این روزها فراموش نشود. مریم اگر امروز زنده بود ۳۶ سال سن داشت ولی حکومت ظالم و آدمکش جمهوری اسلامی جانش را گرفت تا امروزه او در کنار مادر ، پدر و دوستانش نباشد.
به گزارش سايت سرخ سبز، با تشر تعهد گرفتند که کسی او را نکشته است.اصغر سودبر پدر مريم سودبر دانشجوی ۲۱ سالهای که در راهپيمايی اعتراضی ۳۰ خرداد با ضربه باتوم به سرش جان باخت در اين گفتگو تصريح کرد: ما بعد از رفتن مريم به خاطر بچههای ديگرمان نگران شديم و آن روزهای اول سکوت کرديم اما آنقدر از حق خودمان و حق بچههايمان و زندگیمان گذشتيم و حرف نزديم که الان مايلم حداقل بعد از اين همه مدت درد دلهايم را به جامعه و هم سن و سالهای مريم بگويم. دخترم روز ۳۰ خرداد (۸۸)سلامت به دانشگاه رفت اما ضربه باتوم به سرش خورد و شب وقتی برگشت خانه، توی اتاق خودش تمام کرد.
بخشی از صحبتهای پدر مریم سودبر :
رقصیدن کار همیشه مریم بود وقتی که ما را نگران میدید:
این مریم اصلاً یک هنرمند بود، خدا میداند وقتی بلند میشد، یکی دو ساعت توی اتاق جلوی من میرقصید گریهام میگرفت، پدر اما از شوق گریهاش میگیرد. مریم با شیطنت دستهایش را دور گردن پدرش حلقه میکند و میگوید: بابای خوبم من از کجا بفهمم که تو خوشحالی یا ناراحت، چون در هر دو صرت چشمات خیس اشکه. خداوند آنقدر به او هنر داده بود، یک خروار مو روی سرش بود، چشمهای درشتی داشت، قد بلندی داشت، خیلی زیبا بود، با من خیلی خوب بود، خیلی خیلی دوستش داشتم. من تنها همین یک دختر را داشتم، من دختر دیگری ندارم.همسرم چشمهای آبی قشنگی دارد ولی حالا اگر مادرش را ببینید، پیر و شکسته شده است. دنیا انگار برای ما و بچههای دیگرمان تمام شده است. چطور دلشان آمد با یک باتوم زندگیاش را نابود کنند؟ حقش نیست که نام مریم از حافظه مردم پاک شود. مریم عاشق مردم بود.
مریم شجاع و قهرمان ، روحت شاد و یادت تا همیشه در قلب ما زنده و گرامیست.💔🥀
#مریم_سودبر #رای_بی_رای #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
برای مریم مینویسم؛ برای همهی رؤیاهایش که ناتمام ماند
نامش #مریم_سودبر بود، دختری ۲۱ ساله، با چشمهایی پر از رؤیا و قلبی لبریز از عشق به زندگی و میهن، و دلی که برای فردایی روشنتر میتپید.
دختری که رؤیاهای بزرگی در سر داشت، اما بیصدا و مظلومانه از میان ما رفت.
مریم فقط یک نام نیست؛ او نمادی از صداقت، نجابت و دلسوختگی نسل جوان این سرزمین است.
در روز ۳۰ خرداد ۱۳۸۸، همان روزی که ندا آقاسلطان در برابر چشمان جهان پرپر شد، مریم نیز در خیابان بود؛ بیسلاح، معترض، با صدایی روشن و قلبی پر از آرزوی آزادی.
اما صدایش را با ضربههای باتوم خاموش کردند. مأموران سرکوبگر حکومت، بارها و بارها بر سر و صورتش کوبیدند، تا جایی که جان از تن نازنینش پر کشید...
و چون آن روزها هنوز شبکههای اجتماعی نبودند، گمنام ماند.
مریم گمنام ماند. مظلوم بود. فراموش شد.
امروز، ۱۶ سال از قتل حکومتی مریم سودبر میگذرد؛ و شاید کمتر کسی حتی نامش را شنیده باشد.
خواستم از مریم شجاع و قهرمانم بنویسم، تا یادش خاموش نماند.
تا بدانیم در آن روزهای خونین، جز ندا، سهراب و اشکان، صدها نازنین دیگر نیز بودند که بیصدا برای لمس آزادی کشته شدند.
اگر مریم امروزه زنده بود، ۳۶ ساله بود؛ شاید مادری مهربان با فرزندانی زیبا...
اما جمهوری اسلامی با خشمی کور، زندگی را از او گرفت؛ تنها به جرم آزادیخواهی.
مریم جان
اگرچه بیصدا رفتی، اما فراموش نمیشوی.
ما هنوز اینجاییم. هنوز مینویسیم. هنوز اشک میریزیم.
و تا روزی که حقیقت فریاد شود، نام تو را زنده نگاه میداریم.
نمیگذاریم از یاد مردم بروی؛
تو در قلب ما، در حافظهی رنجکشیدهی این سرزمین،
زنده و گرامی خواهی ماند.
بخشی از صحبتهای پدر مریم سودبر:
رقصیدن کار همیشهی مریم بود، وقتی که ما را نگران میدید.
مریم اصلاً یک هنرمند بود. خدا میداند وقتی بلند میشد، یکی دو ساعت توی اتاق جلوی من میرقصید، گریهام میگرفت.
خداوند آنقدر به او هنر داده بود...
یک خروار مو روی سرش بود، چشمهای درشتی داشت، قد بلندی داشت، خیلی زیبا بود.
با من خیلی خوب بود. خیلی، خیلی دوستش داشتم.
من تنها همین یک دختر را داشتم. من دختر دیگری ندارم.
همسرم چشمهای آبی قشنگی دارد، ولی حالا اگر مادرش را ببینید، پیر و شکسته شده است.
دنیا انگار برای ما و بچههای دیگرمان تمام شده است.
چطور دلشان آمد با باتوم، زندگیاش را نابود کنند؟
نه فراموشت میکنیم، نه میبخشیم.
از صفحه مسعود علیزاده
#مریم_سودبر
#۳۰_خرداد_۸۸
#علیه_فراموشی
#نه_به_جمهورى_اسلامى
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
نامش #مریم_سودبر بود، دختری ۲۱ ساله، با چشمهایی پر از رؤیا و قلبی لبریز از عشق به زندگی و میهن، و دلی که برای فردایی روشنتر میتپید.
دختری که رؤیاهای بزرگی در سر داشت، اما بیصدا و مظلومانه از میان ما رفت.
مریم فقط یک نام نیست؛ او نمادی از صداقت، نجابت و دلسوختگی نسل جوان این سرزمین است.
در روز ۳۰ خرداد ۱۳۸۸، همان روزی که ندا آقاسلطان در برابر چشمان جهان پرپر شد، مریم نیز در خیابان بود؛ بیسلاح، معترض، با صدایی روشن و قلبی پر از آرزوی آزادی.
اما صدایش را با ضربههای باتوم خاموش کردند. مأموران سرکوبگر حکومت، بارها و بارها بر سر و صورتش کوبیدند، تا جایی که جان از تن نازنینش پر کشید...
و چون آن روزها هنوز شبکههای اجتماعی نبودند، گمنام ماند.
مریم گمنام ماند. مظلوم بود. فراموش شد.
امروز، ۱۶ سال از قتل حکومتی مریم سودبر میگذرد؛ و شاید کمتر کسی حتی نامش را شنیده باشد.
خواستم از مریم شجاع و قهرمانم بنویسم، تا یادش خاموش نماند.
تا بدانیم در آن روزهای خونین، جز ندا، سهراب و اشکان، صدها نازنین دیگر نیز بودند که بیصدا برای لمس آزادی کشته شدند.
اگر مریم امروزه زنده بود، ۳۶ ساله بود؛ شاید مادری مهربان با فرزندانی زیبا...
اما جمهوری اسلامی با خشمی کور، زندگی را از او گرفت؛ تنها به جرم آزادیخواهی.
مریم جان
اگرچه بیصدا رفتی، اما فراموش نمیشوی.
ما هنوز اینجاییم. هنوز مینویسیم. هنوز اشک میریزیم.
و تا روزی که حقیقت فریاد شود، نام تو را زنده نگاه میداریم.
نمیگذاریم از یاد مردم بروی؛
تو در قلب ما، در حافظهی رنجکشیدهی این سرزمین،
زنده و گرامی خواهی ماند.
بخشی از صحبتهای پدر مریم سودبر:
رقصیدن کار همیشهی مریم بود، وقتی که ما را نگران میدید.
مریم اصلاً یک هنرمند بود. خدا میداند وقتی بلند میشد، یکی دو ساعت توی اتاق جلوی من میرقصید، گریهام میگرفت.
خداوند آنقدر به او هنر داده بود...
یک خروار مو روی سرش بود، چشمهای درشتی داشت، قد بلندی داشت، خیلی زیبا بود.
با من خیلی خوب بود. خیلی، خیلی دوستش داشتم.
من تنها همین یک دختر را داشتم. من دختر دیگری ندارم.
همسرم چشمهای آبی قشنگی دارد، ولی حالا اگر مادرش را ببینید، پیر و شکسته شده است.
دنیا انگار برای ما و بچههای دیگرمان تمام شده است.
چطور دلشان آمد با باتوم، زندگیاش را نابود کنند؟
نه فراموشت میکنیم، نه میبخشیم.
از صفحه مسعود علیزاده
#مریم_سودبر
#۳۰_خرداد_۸۸
#علیه_فراموشی
#نه_به_جمهورى_اسلامى
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech