Forwarded from گفتوشنود
چارلز تیلور و گفتوگوی هویتی: اخلاق، خود و دیگری در جهان مدرن
چارلز تیلور، فیلسوف کانادایی و از متفکران مهم معاصر در حوزههای فلسفه اخلاق، هویت، دین و چندفرهنگگرایی، نقش گفتوگو را در شکلگیری فردیت اخلاقی و درک متقابل میان فرهنگها بنیادین میداند. او در واکنش به فردگرایی لیبرال مدرن، استدلال میکند که خود انسانی تنها در بستر روابط اجتماعی و گفتوگو با «دیگری» شکل میگیرد. در آثار مهمی چون ریشههای خود (Sources of the Self) و سکولار شدن و مدرنیته، تیلور تلاش میکند نشان دهد که اخلاق، هویت و فهم متقابل، درهمتنیده با سنتها، زبان و فضاهای فرهنگی خاص هستند.
از دید تیلور، انسانها در خلأ هویتی زندگی نمیکنند. ما همیشه در یک "افق معنایی" (horizon of meaning) قرار داریم؛ یعنی نظامی از ارزشها، باورها و روایتهایی که به زندگی ما معنا میدهند. این افق از طریق گفتوگو و ارتباط با دیگران کشف، تثبیت یا بازنگری میشود. بنابراین، اخلاق نه صرفاً مجموعهای از قواعد، بلکه فرآیندی پویا از «بهرسمیتشناسی متقابل» (mutual recognition) است. برای تیلور، عدالت اجتماعی و اخلاقی تنها زمانی ممکن است که ما دیگری را بهرسمیت بشناسیم و گفتوگویی اصیل، آزاد و همدلانه میان فرهنگها و گروههای انسانی برقرار کنیم.
تیلور بهویژه در نقد سکولاریسم تنگنظرانه و در دفاع از حضور مشروع و برابر دین در عرصه عمومی، بر گفتوگو تأکید دارد. او سکولاریسم را نه حذف دین، بلکه ایجاد چارچوبی عادلانه برای گفتوگوی میان دیدگاههای دینی و غیردینی میداند. از این منظر، دموکراسی نه فقط نظام رأیگیری، بلکه فرآیند مداوم گفتوگوی اخلاقی است که در آن تفاوتها شنیده، تفسیر و تا حد ممکن درک میشوند. این نگاه، راه را برای همزیستی در جوامع چندفرهنگی و چندباور باز میکند.
فلسفه تیلور ما را به اخلاقی دعوت میکند که بر پایهی درک تاریخی، همدلی فرهنگی و پذیرش تنوع بنا شده است. او یادآوری میکند که انسان مدرن، تنها از طریق گفتوگو با سنت، دیگری و جامعه، میتواند هویت خود را بیابد و به زندگی اخلاقی معنا ببخشد. این فلسفه، بهویژه در جهانی پرتنش و چندصدا، ارزشی حیاتی دارد: گفتوگو، نه تنها ابزار تفاهم، بلکه راهی برای تحقق عدالت و کرامت انسانی است.
#چارلز_تیلور #فلسفه #اخلاق #گفتگو #سکولاریسم #چند_فرهنگی #دیگری #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
چارلز تیلور و گفتوگوی هویتی: اخلاق، خود و دیگری در جهان مدرن
چارلز تیلور، فیلسوف کانادایی و از متفکران مهم معاصر در حوزههای فلسفه اخلاق، هویت، دین و چندفرهنگگرایی، نقش گفتوگو را در شکلگیری فردیت اخلاقی و درک متقابل میان فرهنگها بنیادین میداند. او در واکنش به فردگرایی لیبرال مدرن، استدلال میکند که خود انسانی تنها در بستر روابط اجتماعی و گفتوگو با «دیگری» شکل میگیرد. در آثار مهمی چون ریشههای خود (Sources of the Self) و سکولار شدن و مدرنیته، تیلور تلاش میکند نشان دهد که اخلاق، هویت و فهم متقابل، درهمتنیده با سنتها، زبان و فضاهای فرهنگی خاص هستند.
از دید تیلور، انسانها در خلأ هویتی زندگی نمیکنند. ما همیشه در یک "افق معنایی" (horizon of meaning) قرار داریم؛ یعنی نظامی از ارزشها، باورها و روایتهایی که به زندگی ما معنا میدهند. این افق از طریق گفتوگو و ارتباط با دیگران کشف، تثبیت یا بازنگری میشود. بنابراین، اخلاق نه صرفاً مجموعهای از قواعد، بلکه فرآیندی پویا از «بهرسمیتشناسی متقابل» (mutual recognition) است. برای تیلور، عدالت اجتماعی و اخلاقی تنها زمانی ممکن است که ما دیگری را بهرسمیت بشناسیم و گفتوگویی اصیل، آزاد و همدلانه میان فرهنگها و گروههای انسانی برقرار کنیم.
تیلور بهویژه در نقد سکولاریسم تنگنظرانه و در دفاع از حضور مشروع و برابر دین در عرصه عمومی، بر گفتوگو تأکید دارد. او سکولاریسم را نه حذف دین، بلکه ایجاد چارچوبی عادلانه برای گفتوگوی میان دیدگاههای دینی و غیردینی میداند. از این منظر، دموکراسی نه فقط نظام رأیگیری، بلکه فرآیند مداوم گفتوگوی اخلاقی است که در آن تفاوتها شنیده، تفسیر و تا حد ممکن درک میشوند. این نگاه، راه را برای همزیستی در جوامع چندفرهنگی و چندباور باز میکند.
فلسفه تیلور ما را به اخلاقی دعوت میکند که بر پایهی درک تاریخی، همدلی فرهنگی و پذیرش تنوع بنا شده است. او یادآوری میکند که انسان مدرن، تنها از طریق گفتوگو با سنت، دیگری و جامعه، میتواند هویت خود را بیابد و به زندگی اخلاقی معنا ببخشد. این فلسفه، بهویژه در جهانی پرتنش و چندصدا، ارزشی حیاتی دارد: گفتوگو، نه تنها ابزار تفاهم، بلکه راهی برای تحقق عدالت و کرامت انسانی است.
#چارلز_تیلور #فلسفه #اخلاق #گفتگو #سکولاریسم #چند_فرهنگی #دیگری #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
💔9❤3👍2
Forwarded from گفتوشنود
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ایدئولوژی مذهبی، هنگامی که به شکل افراطی و مطلقگرایانه دنبال میشود، به جای تعالی انسان و گسترش اخلاق، میتواند به ابزاری برای سلطه، حذف و خشونت بدل شود.
پایبندی کورکورانه به چنین ایدئولوژیهایی، بهویژه هنگامی که انسانیت و کرامت فردی را فدای "حقیقت مطلق" خودساخته میکنند، منجر به توجیه رفتارهای غیرانسانی به نام مقدسترین مفاهیم میشود.
اینگونه تفکر افراطی، به جای اینکه دین را در خدمت انسان قرار دهد، انسان را قربانی دین میسازد و در نهایت نه تنها اخلاق را تضعیف میکند، بلکه بنیانهای انسانیت را نیز از میان میبرد.
#حکومت_ایدئولوژیک #شیعه_گری #کرامت_انسانی #اخلاق #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
ایدئولوژی مذهبی، هنگامی که به شکل افراطی و مطلقگرایانه دنبال میشود، به جای تعالی انسان و گسترش اخلاق، میتواند به ابزاری برای سلطه، حذف و خشونت بدل شود.
پایبندی کورکورانه به چنین ایدئولوژیهایی، بهویژه هنگامی که انسانیت و کرامت فردی را فدای "حقیقت مطلق" خودساخته میکنند، منجر به توجیه رفتارهای غیرانسانی به نام مقدسترین مفاهیم میشود.
اینگونه تفکر افراطی، به جای اینکه دین را در خدمت انسان قرار دهد، انسان را قربانی دین میسازد و در نهایت نه تنها اخلاق را تضعیف میکند، بلکه بنیانهای انسانیت را نیز از میان میبرد.
#حکومت_ایدئولوژیک #شیعه_گری #کرامت_انسانی #اخلاق #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
👎22💯8🕊4👍3🥰1
Forwarded from گفتوشنود
برای خوب بودن، همیشه نیازی به ترس از جهنم یا امید به بهشت نیست؛ انسان بودن، خودش دلیل کافیست.
شايد آزمون واقعى انسان بودن، اخلاقى زيستن بدون وعده باشد.
متن و پوسترها بازنشر از صفحه اینستاگرام امیر بصیری
#پرسشگرى #مسئولیت_اخلاقی #اخلاق #فلسفه #فلسفه_اخلاق
#گفتگو_توانا
@Dialogue1402
برای خوب بودن، همیشه نیازی به ترس از جهنم یا امید به بهشت نیست؛ انسان بودن، خودش دلیل کافیست.
شايد آزمون واقعى انسان بودن، اخلاقى زيستن بدون وعده باشد.
متن و پوسترها بازنشر از صفحه اینستاگرام امیر بصیری
#پرسشگرى #مسئولیت_اخلاقی #اخلاق #فلسفه #فلسفه_اخلاق
#گفتگو_توانا
@Dialogue1402
💯21❤1
Forwarded from گفتوشنود
جایگاه دین در اندیشهٔ معاصر
✍🏽 بینش نوروزی
در جهان امروز، دین دیگر در مرکز گفتوگوهای فلسفی و علمی قرار ندارد، اما سایهاش هنوز بر بسیاری از ساختارهای قدرت، هویت و روان انسانی گسترده است. پرسش از جایگاه دین، نه فقط پرسشی درباره خدا، بلکه پرسشیست درباره معنا، آزادی و حقیقت.
از پناه تا ابزار؛ دین چه بوده و چه شده؟
دین برای قرنها پناهی بوده در برابر رنج، جهل و ترس. در دوران پیشامدرن، دین تنها زبان ممکن برای سخن گفتن از اخلاق، هستی و نظم جهان بود. اما از روشنگری به این سو، جایگاه دین تغییر کرد؛ دیگر نه چونان حقیقتی آسمانی، بلکه بهمثابه پدیدهای تاریخی و ذهنی مورد بازنگری قرار گرفت.
کارل مارکس دین را «آه موجود رنجکشیده» و در عین حال «افیون تودهها» نامید؛ یعنی هم تسکین است، هم فریب.
فروید، آن را نیاز کودکوار بشر به پدر آسمانی دانست؛ نه حقیقت، بلکه توهمی که احساس امنیت میدهد.
نیچه با جملهٔ «خدا مرده است»، مرگ اقتدار دین را اعلام کرد؛ نه به معنای انکار، بلکه پایان دوران مرجعیت آن.
علم و دین: شکاف پرناشدنی
با ظهور علم مدرن، دین از جایگاه تبیینکنندهٔ هستی به حاشیه رانده شد. بسیاری از دانشمندان معاصر، دین را نهفقط بینیاز، بلکه مانع رشد علمی و فکری میدانند.
استیون هاوکینگ صراحتاً نوشت: «جهان برای آغاز خود نیازی به خدا ندارد.»
ریچارد داوکینز دین را «توهمی موروثی» میداند که بیشتر از آنکه آرامش بیاورد، جهل، تعصب و خشونت به بار میآورد.
کارل سیگن علم را جایگزین سالمتری برای دین میدانست؛ چرا که هم شگفتی میآفریند، هم انسان را وادار به کاوش میکند، نه اطاعت.
اخلاق بدون دین ممکن است؟
یکی از ادعاهای همیشگی نهادهای دینی آن است که بدون دین، اخلاق فرو میپاشد. اما تجربهٔ جهان امروز و نظر فیلسوفان معاصر، خلاف این را نشان میدهد:
برتراند راسل مینویسد که اخلاق انسانی، حاصل همدلی و عقل است، نه ایمان و وحی.
سم هریس در کتاب چشمانداز اخلاقی نشان میدهد که میتوان بر پایهی علم و تجربه انسانی، نظامی اخلاقی ساخت بینیاز از دین.
تجربهٔ کشورهای سکولار نشان میدهد که بدون دین رسمی، میتوان به عدالت، رفاه و همبستگی انسانی رسید، بهتر از جوامعی که دین در قانون و دولت دخیل است.
دین، قدرت، و خشونت
دین در بسیاری از جوامع، نه فقط امری شخصی یا اخلاقی، بلکه ابزاری سیاسی برای سرکوب، تبعیض و سلطه بوده است.
در ایران، تجربهی جمهوری اسلامی بهروشنی نشان میدهد چگونه دین رسمی میتواند به ابزار سرکوب مردم، توجیه خشونت، سرکوب زنان و جلوگیری از آگاهی بدل شود.
در عربستان سعودی، دین در خدمت پادشاهی مطلقه است.
در اسرائیل، روایتهای دینی پایهی اشغال و تبعیضاند.
و در آمریکا، مسیحیت بنیادگرا با نژادپرستی، سرمایهداری بیرحم و سیاست جنگطلبانه پیوند خورده است.
فیلسوفان معاصر، بهویژه میشل فوکو و اسلاوی ژیژک، دین را جزئی از شبکهٔ قدرت و ایدئولوژی میدانند؛ دین نه فقط برای تسکین، بلکه برای فرمانبردار ساختن انسان به کار میرود.
نتیجه: بازاندیشی
دین در اندیشهٔ معاصر، نه حقیقتی ازلیست و نه مرجعی اخلاقی؛ بلکه پدیدهایست تاریخی که باید آن را فهمید، نقد کرد و از سلطهاش رها شد.
دین اگر باقی بماند، فقط در حریم فردی و معنویست، نه در جایگاه قانون، آموزش، یا قدرت سیاسی.
جامعهای انسانیتر، آزادتر و آگاهتر، تنها زمانی ممکن است که دین از مسند قدرت و مرجعیت عمومی کنار رود، و گفتوگوی عقلانی، علم، و کرامت انسانی جای آن را بگیرد.
دیدگاه نویسنده:
نقد دینداری نباید با خداناباوری تحمیلی یا انکار عظمت هستی یکی انگاشته شود.
پرسش از دین، نفی حقیقت یا زیبایی نیست؛
بلکه کوششیست برای رهایی از واسطههای قدرت
و بازگشت به تجربهای زنده، آزاد و صمیمی از معنا، تجربهای که میتواند بیواسطه از هستی، عشق، و روشنایی سرچشمه بگیرد.
رشد و تعالی انسان و جامعه، دیگر نه در چهارچوبها و قوانین دینی،
بلکه در بالا رفتن آگاهی، تجربهزیسته، گفتوگو، همدلی و همبستگیست؛
عناصری که در ژرفای خود، از نوری واحد تغذیه میکنند.
برگرفته از کانال تلگرام نویسنده
https://t.me/BineshNowruzi
#دین #اخلاق #اندیشه #فلسفه #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
✍🏽 بینش نوروزی
در جهان امروز، دین دیگر در مرکز گفتوگوهای فلسفی و علمی قرار ندارد، اما سایهاش هنوز بر بسیاری از ساختارهای قدرت، هویت و روان انسانی گسترده است. پرسش از جایگاه دین، نه فقط پرسشی درباره خدا، بلکه پرسشیست درباره معنا، آزادی و حقیقت.
از پناه تا ابزار؛ دین چه بوده و چه شده؟
دین برای قرنها پناهی بوده در برابر رنج، جهل و ترس. در دوران پیشامدرن، دین تنها زبان ممکن برای سخن گفتن از اخلاق، هستی و نظم جهان بود. اما از روشنگری به این سو، جایگاه دین تغییر کرد؛ دیگر نه چونان حقیقتی آسمانی، بلکه بهمثابه پدیدهای تاریخی و ذهنی مورد بازنگری قرار گرفت.
کارل مارکس دین را «آه موجود رنجکشیده» و در عین حال «افیون تودهها» نامید؛ یعنی هم تسکین است، هم فریب.
فروید، آن را نیاز کودکوار بشر به پدر آسمانی دانست؛ نه حقیقت، بلکه توهمی که احساس امنیت میدهد.
نیچه با جملهٔ «خدا مرده است»، مرگ اقتدار دین را اعلام کرد؛ نه به معنای انکار، بلکه پایان دوران مرجعیت آن.
علم و دین: شکاف پرناشدنی
با ظهور علم مدرن، دین از جایگاه تبیینکنندهٔ هستی به حاشیه رانده شد. بسیاری از دانشمندان معاصر، دین را نهفقط بینیاز، بلکه مانع رشد علمی و فکری میدانند.
استیون هاوکینگ صراحتاً نوشت: «جهان برای آغاز خود نیازی به خدا ندارد.»
ریچارد داوکینز دین را «توهمی موروثی» میداند که بیشتر از آنکه آرامش بیاورد، جهل، تعصب و خشونت به بار میآورد.
کارل سیگن علم را جایگزین سالمتری برای دین میدانست؛ چرا که هم شگفتی میآفریند، هم انسان را وادار به کاوش میکند، نه اطاعت.
اخلاق بدون دین ممکن است؟
یکی از ادعاهای همیشگی نهادهای دینی آن است که بدون دین، اخلاق فرو میپاشد. اما تجربهٔ جهان امروز و نظر فیلسوفان معاصر، خلاف این را نشان میدهد:
برتراند راسل مینویسد که اخلاق انسانی، حاصل همدلی و عقل است، نه ایمان و وحی.
سم هریس در کتاب چشمانداز اخلاقی نشان میدهد که میتوان بر پایهی علم و تجربه انسانی، نظامی اخلاقی ساخت بینیاز از دین.
تجربهٔ کشورهای سکولار نشان میدهد که بدون دین رسمی، میتوان به عدالت، رفاه و همبستگی انسانی رسید، بهتر از جوامعی که دین در قانون و دولت دخیل است.
دین، قدرت، و خشونت
دین در بسیاری از جوامع، نه فقط امری شخصی یا اخلاقی، بلکه ابزاری سیاسی برای سرکوب، تبعیض و سلطه بوده است.
در ایران، تجربهی جمهوری اسلامی بهروشنی نشان میدهد چگونه دین رسمی میتواند به ابزار سرکوب مردم، توجیه خشونت، سرکوب زنان و جلوگیری از آگاهی بدل شود.
در عربستان سعودی، دین در خدمت پادشاهی مطلقه است.
در اسرائیل، روایتهای دینی پایهی اشغال و تبعیضاند.
و در آمریکا، مسیحیت بنیادگرا با نژادپرستی، سرمایهداری بیرحم و سیاست جنگطلبانه پیوند خورده است.
فیلسوفان معاصر، بهویژه میشل فوکو و اسلاوی ژیژک، دین را جزئی از شبکهٔ قدرت و ایدئولوژی میدانند؛ دین نه فقط برای تسکین، بلکه برای فرمانبردار ساختن انسان به کار میرود.
نتیجه: بازاندیشی
دین در اندیشهٔ معاصر، نه حقیقتی ازلیست و نه مرجعی اخلاقی؛ بلکه پدیدهایست تاریخی که باید آن را فهمید، نقد کرد و از سلطهاش رها شد.
دین اگر باقی بماند، فقط در حریم فردی و معنویست، نه در جایگاه قانون، آموزش، یا قدرت سیاسی.
جامعهای انسانیتر، آزادتر و آگاهتر، تنها زمانی ممکن است که دین از مسند قدرت و مرجعیت عمومی کنار رود، و گفتوگوی عقلانی، علم، و کرامت انسانی جای آن را بگیرد.
دیدگاه نویسنده:
نقد دینداری نباید با خداناباوری تحمیلی یا انکار عظمت هستی یکی انگاشته شود.
پرسش از دین، نفی حقیقت یا زیبایی نیست؛
بلکه کوششیست برای رهایی از واسطههای قدرت
و بازگشت به تجربهای زنده، آزاد و صمیمی از معنا، تجربهای که میتواند بیواسطه از هستی، عشق، و روشنایی سرچشمه بگیرد.
رشد و تعالی انسان و جامعه، دیگر نه در چهارچوبها و قوانین دینی،
بلکه در بالا رفتن آگاهی، تجربهزیسته، گفتوگو، همدلی و همبستگیست؛
عناصری که در ژرفای خود، از نوری واحد تغذیه میکنند.
برگرفته از کانال تلگرام نویسنده
https://t.me/BineshNowruzi
#دین #اخلاق #اندیشه #فلسفه #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
👌15❤4
Forwarded from گفتوشنود
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
رهبران سیاسی در ترویج اخلاق مدارا و جلوگیری از دیگرستیزی، نقشی بنیادین در شکلدهی ذهن و منش نسلهای آینده دارد.
آنها با گفتار، رفتار و سیاستهای خود الگوهای اجتماعی میسازند که مستقیماً بر نظام آموزشی، رسانهها و فرهنگ عمومی تأثیر میگذارد.
هنگامی که رهبران بر تفاهم، احترام متقابل و همزیستی تأکید میکنند، جامعه بهسوی پذیرش تفاوتها و پرورش نسلی بردبارتر حرکت میکند.
در مقابل، رهبرانی که با زبان نفرت، تبعیض یا دشمنسازی سخن میگویند، بذر خشونت و شکاف را در دل آموزش و تربیت میکارند. آینده از رهبرانی میگذرد که مدارا را نه شعار، بلکه منش عملی خود قرار دهند.
#اخلاق #مدارا #رواداری #دیگری_ستیزی #آموزش #سکولاریسم #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
رهبران سیاسی در ترویج اخلاق مدارا و جلوگیری از دیگرستیزی، نقشی بنیادین در شکلدهی ذهن و منش نسلهای آینده دارد.
آنها با گفتار، رفتار و سیاستهای خود الگوهای اجتماعی میسازند که مستقیماً بر نظام آموزشی، رسانهها و فرهنگ عمومی تأثیر میگذارد.
هنگامی که رهبران بر تفاهم، احترام متقابل و همزیستی تأکید میکنند، جامعه بهسوی پذیرش تفاوتها و پرورش نسلی بردبارتر حرکت میکند.
در مقابل، رهبرانی که با زبان نفرت، تبعیض یا دشمنسازی سخن میگویند، بذر خشونت و شکاف را در دل آموزش و تربیت میکارند. آینده از رهبرانی میگذرد که مدارا را نه شعار، بلکه منش عملی خود قرار دهند.
#اخلاق #مدارا #رواداری #دیگری_ستیزی #آموزش #سکولاریسم #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
👍24❤2👎1
Forwarded from گفتوشنود
چرا اخلاق و معنویت سکولار بر اخلاق و معنویت دینی برتری دارد؟
پیامی از همراهان
در جهانی پر از تنوع دینی، فرهنگی و فلسفی، این پرسش قدیمی دوباره با صدایی نو مطرح میشود:
آیا میتوان اخلاقی زیست، بیآنکه مذهبی بود؟
و فراتر از آن:
آیا ممکن است اخلاق و معنویت سکولار در برخی بنیادها و کارکردها، از اخلاق و معنویت دینی انسانیتر، پویاتر و مؤثرتر باشد؟
در این یادداشت، پاسخی آریگونه به این پرسش را از چند زاویه بررسی میکنیم.
۱. تفاوت زبانها:
زبان هدایتگر / تحمیلی در برابر زبان پرسشگر / تحلیلی
زبان دینی، چه در قرآن، تورات یا متون بودایی، اغلب زبانی است قطعی، هنجاری و آمرانه.
در این زبان، «باید»ها از مرجعی ماورایی صادر میشود: خدا چنین خواسته است.
اخلاق در این قالب، فرمان است؛ نه دعوت. اطاعت فضیلت است، نه پرسش.
در مقابل، زبان اخلاق سکولار، زبانی است تفسیری، انتقادی و استدلالمحور.
در آن، فرد خود به اخلاق میاندیشد، آن را برمیگزیند، و در قبالش پاسخگوست—نه در برابر قدرتی متعال، بلکه در برابر وجدان، جامعه، و رنج انسان دیگر.
📌 در دنیای متکثر امروز، زبانی که بر پایهی استدلال، همفهمی و پرسش استوار باشد، در عمل مؤثرتر، انسانیتر و کمتر مستعد سوءاستفاده است.
۲. مسئولیتپذیری:
ترس از مجازات الهی یا وفاداری به وجدان انسانی؟
اخلاق دینی اغلب با وعدهی پاداش یا تهدید به مجازات در جهان دیگر گره خورده است. فرد خوبی میکند چون بهشت میخواهد یا از جهنم میهراسد.
اما اخلاق سکولار، در تلاش است انسانی پرورش دهد که نیکی کند نه از ترس، بلکه از درک و همدلی.
در این دیدگاه، اخلاق نه فرمانی از بیرون، بلکه درکی از درون است: پاسخ ما به دیگری، به رنج، به عدالت.
۳. معنویت سکولار:
زیستن آگاهانه و اصیل، بدون نیاز به فراطبیعت
معنویت همیشه با پرستش خدا یا تقدیس مقدسات تعریف نمیشود.
در سنتهای سکولار، معنویت میتواند تجربهی ژرف حضور، عشق، همدلی، یا شگفتی در برابر زندگی و طبیعت باشد.
همانطور که در آثار کسانی چون اسپینوزا، آلبر کامو، و حتی ویکتور فرانکل میبینیم، معنویت میتواند زمینی، درونی، بدون نیاز به معجزه یا ایمان ماورایی باشد.
📌 این معنویت، جهانیتر و آزادتر است.
در آن، حتی بیخدایان نیز به تجربههای اصیل انسانی دست مییابند.
ادامه را در اسلاید ها بخوانید
#اخلاق #دین #معنویت #سکولاریسم #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
چرا اخلاق و معنویت سکولار بر اخلاق و معنویت دینی برتری دارد؟
پیامی از همراهان
در جهانی پر از تنوع دینی، فرهنگی و فلسفی، این پرسش قدیمی دوباره با صدایی نو مطرح میشود:
آیا میتوان اخلاقی زیست، بیآنکه مذهبی بود؟
و فراتر از آن:
آیا ممکن است اخلاق و معنویت سکولار در برخی بنیادها و کارکردها، از اخلاق و معنویت دینی انسانیتر، پویاتر و مؤثرتر باشد؟
در این یادداشت، پاسخی آریگونه به این پرسش را از چند زاویه بررسی میکنیم.
۱. تفاوت زبانها:
زبان هدایتگر / تحمیلی در برابر زبان پرسشگر / تحلیلی
زبان دینی، چه در قرآن، تورات یا متون بودایی، اغلب زبانی است قطعی، هنجاری و آمرانه.
در این زبان، «باید»ها از مرجعی ماورایی صادر میشود: خدا چنین خواسته است.
اخلاق در این قالب، فرمان است؛ نه دعوت. اطاعت فضیلت است، نه پرسش.
در مقابل، زبان اخلاق سکولار، زبانی است تفسیری، انتقادی و استدلالمحور.
در آن، فرد خود به اخلاق میاندیشد، آن را برمیگزیند، و در قبالش پاسخگوست—نه در برابر قدرتی متعال، بلکه در برابر وجدان، جامعه، و رنج انسان دیگر.
📌 در دنیای متکثر امروز، زبانی که بر پایهی استدلال، همفهمی و پرسش استوار باشد، در عمل مؤثرتر، انسانیتر و کمتر مستعد سوءاستفاده است.
۲. مسئولیتپذیری:
ترس از مجازات الهی یا وفاداری به وجدان انسانی؟
اخلاق دینی اغلب با وعدهی پاداش یا تهدید به مجازات در جهان دیگر گره خورده است. فرد خوبی میکند چون بهشت میخواهد یا از جهنم میهراسد.
اما اخلاق سکولار، در تلاش است انسانی پرورش دهد که نیکی کند نه از ترس، بلکه از درک و همدلی.
در این دیدگاه، اخلاق نه فرمانی از بیرون، بلکه درکی از درون است: پاسخ ما به دیگری، به رنج، به عدالت.
۳. معنویت سکولار:
زیستن آگاهانه و اصیل، بدون نیاز به فراطبیعت
معنویت همیشه با پرستش خدا یا تقدیس مقدسات تعریف نمیشود.
در سنتهای سکولار، معنویت میتواند تجربهی ژرف حضور، عشق، همدلی، یا شگفتی در برابر زندگی و طبیعت باشد.
همانطور که در آثار کسانی چون اسپینوزا، آلبر کامو، و حتی ویکتور فرانکل میبینیم، معنویت میتواند زمینی، درونی، بدون نیاز به معجزه یا ایمان ماورایی باشد.
📌 این معنویت، جهانیتر و آزادتر است.
در آن، حتی بیخدایان نیز به تجربههای اصیل انسانی دست مییابند.
ادامه را در اسلاید ها بخوانید
#اخلاق #دین #معنویت #سکولاریسم #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
👍17❤3💯1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اعلام جرم علیه رئیس و برخی عوامل بیمارستان صارم تهران
مرکز رسانه قوه قضاییه:
«با انتشار تصویری از مراسمی در بیمارستانی در تهران که نشان از رفتار خلاف شان و عرف و موارد غیراخلاقی داشت، مقام قضایی ضمن تشکیل پرونده علیه نفراتی اعلام جرم کرد.
برای رئیس بیمارستان مورد اشاره و برخی عوامل بیمارستان پرونده قضایی تشکیل شده و علیه آنها اعلام جرم شده است.»/شهرما
ـ شما بگویید، کجای این مراسم خلاف شأن و غیر اخلاقی بوده است؟
معیار حاکمان جمهوری اسلامی ولایی، برای اخلاق چیست؟
اینکه فلان امام جمعه زمینخواری کند، فلان مدیر ارشاد ریاکاری کند و چون به خلوت برود با باجناقش آن کار دیگر بکند، اینکه بابک زنجانیها دستشان باز باشد با منابع کشور هر کاری بکنند، اینکه سعید طوسی به شاگردانش تجاوز کند و همچنان در صدر نشیند و قدر بیند! اینها اخلاقی است؟ و رفتار انسانی و محترمانه پزشکان و متخصصان مملکت غیر اخلاقی؟!
#بیمارستان_صارم #نه_به_جمهوری_اسلامی #اخلاق #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
مرکز رسانه قوه قضاییه:
«با انتشار تصویری از مراسمی در بیمارستانی در تهران که نشان از رفتار خلاف شان و عرف و موارد غیراخلاقی داشت، مقام قضایی ضمن تشکیل پرونده علیه نفراتی اعلام جرم کرد.
برای رئیس بیمارستان مورد اشاره و برخی عوامل بیمارستان پرونده قضایی تشکیل شده و علیه آنها اعلام جرم شده است.»/شهرما
ـ شما بگویید، کجای این مراسم خلاف شأن و غیر اخلاقی بوده است؟
معیار حاکمان جمهوری اسلامی ولایی، برای اخلاق چیست؟
اینکه فلان امام جمعه زمینخواری کند، فلان مدیر ارشاد ریاکاری کند و چون به خلوت برود با باجناقش آن کار دیگر بکند، اینکه بابک زنجانیها دستشان باز باشد با منابع کشور هر کاری بکنند، اینکه سعید طوسی به شاگردانش تجاوز کند و همچنان در صدر نشیند و قدر بیند! اینها اخلاقی است؟ و رفتار انسانی و محترمانه پزشکان و متخصصان مملکت غیر اخلاقی؟!
#بیمارستان_صارم #نه_به_جمهوری_اسلامی #اخلاق #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
🕊26❤10💔7
Forwarded from گفتوشنود
چرا دیکتاتورها وفاداران را بر شایستگان ترجیح میدهند؟
در دربار استبداد، فضیلت نقطهضعف است و چاپلوسی نقطهقوت
بخش ۱: منطق استبداد و اولویت وفاداری
در هر نظام استبدادی، معیار اصلی ارتقا وفاداری به رأس هرم قدرت است، نه شایستگی یا اخلاق. فرد اخلاقمدار یا مستقل میتواند مشروعیت دیکتاتور را به پرسش بکشد و به تهدیدی برای بقای او بدل شود. از همین رو، استبداد فضیلت و استقلال رأی را تحمل نمیکند و در عوض اطاعت بیچونوچرا را پاداش میدهد. حتی در ساختارهایی که نیاز به تخصص دارند، وفاداری همواره ضریب بالاتری دارد.
بخش ۲: نمونههای تاریخی و معاصر
این منطق در جمهوری اسلامی به روشنی دیده میشود:
مهندس مهدی بازرگان و آیتالله حسینعلی منتظری که در شایستگی و فضیلت شهره بودند، تاب آورده نشدند و کنار گذاشته شدند.
استادان دانشگاه که پس از جنبش «زن، زندگی، آزادی» بر استقلال علمی پافشاری کردند، اخراج یا تعلیق شدند.
نمایندگانی که استقلال رأی داشتند، در دورههای بعدی توسط شورای نگهبان ردصلاحیت شدند.
در عوض، فرصتطلبان و چاپلوسانی مانند ابراهیم رئیسی، که حتی در مهارتهای پایهای مانند سخن گفتن روان دچار مشکل بودند، به دلیل وفاداری مطلق به رأس قدرت، از دادستانی به ریاست قوه قضائیه و نهایتاً ریاست جمهوری ارتقا یافتند.
سازوکارهای رسمی گزینش در جمهوری اسلامی نیز این منطق را تقویت میکنند: برای مناصب حساس و کلیدی، هم وزارت اطلاعات و هم سازمان اطلاعات سپاه باید درباره افراد نظر دهند، تا مطمئن شوند کسانی که به مناصب عالی میرسند، پیش از هر چیز وفادار هستند و نه صرفاً شایسته یا اخلاقمدار.
بخش ۳: پیامدها و هشدار
نتیجه روشن است: جامعهای که در آن وفاداری بر شایستگی برتری یابد، استعدادها سرکوب میشوند و رذیلتها بر صدر مینشینند. این جامعه بهظاهر پابرجاست، اما از درون فرسوده میشود؛ چراکه موتور توسعه و اخلاق خاموش شده و میدان تنها به دست حسودان و فرصتطلبان سپرده میشود. دیکتاتور میتواند وفاداری بخرد، اما نمیتواند اعتماد و مشروعیت اجتماعی را حفظ کند. در بلندمدت، حذف شایستگان و ترجیح چاپلوسان، استبداد را از درون میپوساند و جامعه را به مرز فروپاشی میرساند.
پرسش نهایی این است: آیا میتوان بر پایه تملق و سرسپردگی، جامعهای زنده، پویا و اخلاقمدار را سر پا نگه داشت؟
مطالعه بیشتر در وبسایت
https://dialog.tavaana.org/dictators-choice-loyalty-merit/
#دیکتاتور #شایسته_سالاری #اخلاق #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
چرا دیکتاتورها وفاداران را بر شایستگان ترجیح میدهند؟
در دربار استبداد، فضیلت نقطهضعف است و چاپلوسی نقطهقوت
بخش ۱: منطق استبداد و اولویت وفاداری
در هر نظام استبدادی، معیار اصلی ارتقا وفاداری به رأس هرم قدرت است، نه شایستگی یا اخلاق. فرد اخلاقمدار یا مستقل میتواند مشروعیت دیکتاتور را به پرسش بکشد و به تهدیدی برای بقای او بدل شود. از همین رو، استبداد فضیلت و استقلال رأی را تحمل نمیکند و در عوض اطاعت بیچونوچرا را پاداش میدهد. حتی در ساختارهایی که نیاز به تخصص دارند، وفاداری همواره ضریب بالاتری دارد.
بخش ۲: نمونههای تاریخی و معاصر
این منطق در جمهوری اسلامی به روشنی دیده میشود:
مهندس مهدی بازرگان و آیتالله حسینعلی منتظری که در شایستگی و فضیلت شهره بودند، تاب آورده نشدند و کنار گذاشته شدند.
استادان دانشگاه که پس از جنبش «زن، زندگی، آزادی» بر استقلال علمی پافشاری کردند، اخراج یا تعلیق شدند.
نمایندگانی که استقلال رأی داشتند، در دورههای بعدی توسط شورای نگهبان ردصلاحیت شدند.
در عوض، فرصتطلبان و چاپلوسانی مانند ابراهیم رئیسی، که حتی در مهارتهای پایهای مانند سخن گفتن روان دچار مشکل بودند، به دلیل وفاداری مطلق به رأس قدرت، از دادستانی به ریاست قوه قضائیه و نهایتاً ریاست جمهوری ارتقا یافتند.
سازوکارهای رسمی گزینش در جمهوری اسلامی نیز این منطق را تقویت میکنند: برای مناصب حساس و کلیدی، هم وزارت اطلاعات و هم سازمان اطلاعات سپاه باید درباره افراد نظر دهند، تا مطمئن شوند کسانی که به مناصب عالی میرسند، پیش از هر چیز وفادار هستند و نه صرفاً شایسته یا اخلاقمدار.
بخش ۳: پیامدها و هشدار
نتیجه روشن است: جامعهای که در آن وفاداری بر شایستگی برتری یابد، استعدادها سرکوب میشوند و رذیلتها بر صدر مینشینند. این جامعه بهظاهر پابرجاست، اما از درون فرسوده میشود؛ چراکه موتور توسعه و اخلاق خاموش شده و میدان تنها به دست حسودان و فرصتطلبان سپرده میشود. دیکتاتور میتواند وفاداری بخرد، اما نمیتواند اعتماد و مشروعیت اجتماعی را حفظ کند. در بلندمدت، حذف شایستگان و ترجیح چاپلوسان، استبداد را از درون میپوساند و جامعه را به مرز فروپاشی میرساند.
پرسش نهایی این است: آیا میتوان بر پایه تملق و سرسپردگی، جامعهای زنده، پویا و اخلاقمدار را سر پا نگه داشت؟
مطالعه بیشتر در وبسایت
https://dialog.tavaana.org/dictators-choice-loyalty-merit/
#دیکتاتور #شایسته_سالاری #اخلاق #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
👍28❤3
Forwarded from گفتوشنود
چرا باید نافش دیده شود؟!
ریشههای روانی نفرت از دیگری
پیام همراهان
در سالهای اخیر، واکنشهای تند به پوشش متفاوت زنان در جامعه بسیار دیده میشود؛ جملههایی از این دست که «چرا باید نافش معلوم باشد؟ چرا موهایش بیرون باشد؟» در سطح ظاهر، رنگ و بوی مذهبی دارد، اما ریشهیابی روانشناختی و اجتماعی نشان میدهد که مسئله پیچیدهتر از یک اختلاف دینی ساده است.
اضطراب و فرافکنی
روانشناسان میگویند زمانی که افراد نتوانند میلهای طبیعی انسانی را بپذیرند، آنها را سرکوب میکنند. مواجهه با پوشش متفاوت این میلهای سرکوبشده را فعال میکند و به اضطراب میانجامد. برای کاهش اضطراب، فرد ناخودآگاه تقصیر را متوجه دیگری میسازد و او را عامل «فساد» معرفی میکند. این مکانیسم روانی همان فرافکنی است.
مرزبندی هویتی
برای برخی افراد، دینداری بیش از آنکه تجربهای شخصی باشد، هویت اجتماعی است. هر تفاوتی در پوشش یا سبک زندگی، مرز این هویت را تهدید میکند و واکنش دفاعی ایجاد میکند. از همین رو، اختلاف در ظاهر، گاه به نفرت و طرد اجتماعی میانجامد.
وسواس اخلاقی و اضطراب دینی
برخی دیگر گرفتار نوعی وسواس مذهبیاند؛ ذهن وسواسی تحمل پیچیدگی ندارد و بهدنبال راهحلهای ساده است. در این نگاه، کوچکترین اختلاف با معیارهای دینی بهمعنای سقوط اخلاقی تلقی میشود و حذف دیگری سادهترین راه برای بازگرداندن آرامش روانی است.
میراث فرهنگی
باید توجه داشت که این حساسیت تنها از دین ناشی نمیشود. در بسیاری از فرهنگها، بدن زن قرنها میدان نزاع بر سر قدرت و اخلاق بوده است. کنترل بدن زن بهمثابه کنترل جامعه تلقی میشده و همین پیشینه تاریخی حساسیت افراطی به پوشش را تقویت کرده است.
نتیجه
اگر دینداری قرار است منبع آرامش باشد، باید بر شفقت، همدلی و مسؤولیت فردی تأکید کند، نه بر کنترل دیگری. شاید پرسش اصلی این نباشد که «چرا نافش دیده میشود»، بلکه این است که «چرا دیدن دیگری تا این اندازه ما را ناآرام میکند؟»
دینی که قرار است راهی به سوی رحمت و معنویت باشد، اگر صرفاً بر جزئیات بدن دیگری متمرکز شود، بیش از آنکه به آسمان متصل باشد، بازتابی از روان ناآرام انسان خواهد بود.
#پوشش_اختیاری #حق_انتخاب #دین #اخلاق #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
چرا باید نافش دیده شود؟!
ریشههای روانی نفرت از دیگری
پیام همراهان
در سالهای اخیر، واکنشهای تند به پوشش متفاوت زنان در جامعه بسیار دیده میشود؛ جملههایی از این دست که «چرا باید نافش معلوم باشد؟ چرا موهایش بیرون باشد؟» در سطح ظاهر، رنگ و بوی مذهبی دارد، اما ریشهیابی روانشناختی و اجتماعی نشان میدهد که مسئله پیچیدهتر از یک اختلاف دینی ساده است.
اضطراب و فرافکنی
روانشناسان میگویند زمانی که افراد نتوانند میلهای طبیعی انسانی را بپذیرند، آنها را سرکوب میکنند. مواجهه با پوشش متفاوت این میلهای سرکوبشده را فعال میکند و به اضطراب میانجامد. برای کاهش اضطراب، فرد ناخودآگاه تقصیر را متوجه دیگری میسازد و او را عامل «فساد» معرفی میکند. این مکانیسم روانی همان فرافکنی است.
مرزبندی هویتی
برای برخی افراد، دینداری بیش از آنکه تجربهای شخصی باشد، هویت اجتماعی است. هر تفاوتی در پوشش یا سبک زندگی، مرز این هویت را تهدید میکند و واکنش دفاعی ایجاد میکند. از همین رو، اختلاف در ظاهر، گاه به نفرت و طرد اجتماعی میانجامد.
وسواس اخلاقی و اضطراب دینی
برخی دیگر گرفتار نوعی وسواس مذهبیاند؛ ذهن وسواسی تحمل پیچیدگی ندارد و بهدنبال راهحلهای ساده است. در این نگاه، کوچکترین اختلاف با معیارهای دینی بهمعنای سقوط اخلاقی تلقی میشود و حذف دیگری سادهترین راه برای بازگرداندن آرامش روانی است.
میراث فرهنگی
باید توجه داشت که این حساسیت تنها از دین ناشی نمیشود. در بسیاری از فرهنگها، بدن زن قرنها میدان نزاع بر سر قدرت و اخلاق بوده است. کنترل بدن زن بهمثابه کنترل جامعه تلقی میشده و همین پیشینه تاریخی حساسیت افراطی به پوشش را تقویت کرده است.
نتیجه
اگر دینداری قرار است منبع آرامش باشد، باید بر شفقت، همدلی و مسؤولیت فردی تأکید کند، نه بر کنترل دیگری. شاید پرسش اصلی این نباشد که «چرا نافش دیده میشود»، بلکه این است که «چرا دیدن دیگری تا این اندازه ما را ناآرام میکند؟»
دینی که قرار است راهی به سوی رحمت و معنویت باشد، اگر صرفاً بر جزئیات بدن دیگری متمرکز شود، بیش از آنکه به آسمان متصل باشد، بازتابی از روان ناآرام انسان خواهد بود.
#پوشش_اختیاری #حق_انتخاب #دین #اخلاق #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
👍12❤2👌1
Forwarded from گفتوشنود
کوری خودخواسته؛ شریک خاموش جنایت
پیام همراهان
مارگارت هفرنان در کتاب کوری خودخواسته(Willful Blindness) توضیح میدهد که بسیاری از فجایع نه از نادانی، بلکه از انتخاب آگاهانهی ندیدن پدید میآیند. انسانها برای حفظ آرامش، امنیت یا منافع خود، چشم بر حقیقت میبندند. اما همین چشم بستن، همان سکوتی است که جنایت را ممکن میسازد.
ما ایرانیان این حقیقت تلخ را بارها تجربه کردهایم؛ از دههی ۶۰ تا آبان ۹۸، و بهویژه در سال ۱۴۰۱. زمانی که خیابانها پر از خون جوانان شد، هزاران نفر به زندان افتادند و خانوادههای بیشماری داغدار شدند. روایتها و تصاویر همه جا بود. هیچکس نمیتواند ادعا کند «نمیدانستم». اما بسیاری ترجیح دادند نادیده بگیرند.
این کوری خودخواسته در جامعهی ما شکلهای گوناگون دارد:
کارمندانی که برای حفظ شغل، چشمانشان را بر فساد و سرکوب بستند.
نیروهایی که با توجیه «دستور مافوق» ماشه را کشیدند.
شهروندانی که زیر فشار معیشت یا از ترس سرکوب، سکوت را انتخاب کردند و گفتند: «به ما ربطی ندارد».
نباید فراموش کنیم که ترس و هزینهها واقعیاند؛ اما همین ترسها نیز ابزار رژیم برای بازتولید سکوت است. اگر نپذیریم که انکار و بیتفاوتی بخشی از بازی قدرت است، خودمان بهسادگی در خدمت آن قرار میگیریم.
راه غلبه بر این کوری، فقط در شجاعت فردی خلاصه نمیشود. ما نیاز به تکنیکها و کنشهای جمعی داریم:
روایتگری جمعی: گفتن تجربهها، ثبت خاطرات و شهادتها برای شکستن دیوار انکار.
حلقههای گفتوگوی امن: فضاهایی که در آن بتوان پرسید، به اشتراک گذاشت و بدون ترس حقیقت را دید.
حمایت از افشاگران و کنشگران: کسانی که با خطرپذیری واقعیت را برملا میکنند.
یادآوری تاریخ: پیوند دادن امروز با دیروز تا تکرار چرخههای سرکوب عادیسازی نشود.
پیام کتاب برای ما این است: ندیدن، انتخابی بیطرفانه نیست؛ بلکه همدستی خاموش با جنایت است. هر بار که چشمها را میبندیم، در حقیقت دست جلاد را آزاد میکنیم.
آیندهی ما نه در سکوت، بلکه در دیدن و گفتن است. اگر امروز تصمیم نگیریم که ببینیم، فردا تاریخ ما را نه تماشاگر، بلکه شریک خاموش سرکوب خواهد نوشت.
#حقیقت #رواداری #اخلاق #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
کوری خودخواسته؛ شریک خاموش جنایت
پیام همراهان
مارگارت هفرنان در کتاب کوری خودخواسته(Willful Blindness) توضیح میدهد که بسیاری از فجایع نه از نادانی، بلکه از انتخاب آگاهانهی ندیدن پدید میآیند. انسانها برای حفظ آرامش، امنیت یا منافع خود، چشم بر حقیقت میبندند. اما همین چشم بستن، همان سکوتی است که جنایت را ممکن میسازد.
ما ایرانیان این حقیقت تلخ را بارها تجربه کردهایم؛ از دههی ۶۰ تا آبان ۹۸، و بهویژه در سال ۱۴۰۱. زمانی که خیابانها پر از خون جوانان شد، هزاران نفر به زندان افتادند و خانوادههای بیشماری داغدار شدند. روایتها و تصاویر همه جا بود. هیچکس نمیتواند ادعا کند «نمیدانستم». اما بسیاری ترجیح دادند نادیده بگیرند.
این کوری خودخواسته در جامعهی ما شکلهای گوناگون دارد:
کارمندانی که برای حفظ شغل، چشمانشان را بر فساد و سرکوب بستند.
نیروهایی که با توجیه «دستور مافوق» ماشه را کشیدند.
شهروندانی که زیر فشار معیشت یا از ترس سرکوب، سکوت را انتخاب کردند و گفتند: «به ما ربطی ندارد».
نباید فراموش کنیم که ترس و هزینهها واقعیاند؛ اما همین ترسها نیز ابزار رژیم برای بازتولید سکوت است. اگر نپذیریم که انکار و بیتفاوتی بخشی از بازی قدرت است، خودمان بهسادگی در خدمت آن قرار میگیریم.
راه غلبه بر این کوری، فقط در شجاعت فردی خلاصه نمیشود. ما نیاز به تکنیکها و کنشهای جمعی داریم:
روایتگری جمعی: گفتن تجربهها، ثبت خاطرات و شهادتها برای شکستن دیوار انکار.
حلقههای گفتوگوی امن: فضاهایی که در آن بتوان پرسید، به اشتراک گذاشت و بدون ترس حقیقت را دید.
حمایت از افشاگران و کنشگران: کسانی که با خطرپذیری واقعیت را برملا میکنند.
یادآوری تاریخ: پیوند دادن امروز با دیروز تا تکرار چرخههای سرکوب عادیسازی نشود.
پیام کتاب برای ما این است: ندیدن، انتخابی بیطرفانه نیست؛ بلکه همدستی خاموش با جنایت است. هر بار که چشمها را میبندیم، در حقیقت دست جلاد را آزاد میکنیم.
آیندهی ما نه در سکوت، بلکه در دیدن و گفتن است. اگر امروز تصمیم نگیریم که ببینیم، فردا تاریخ ما را نه تماشاگر، بلکه شریک خاموش سرکوب خواهد نوشت.
#حقیقت #رواداری #اخلاق #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
❤17👍9💯3