یادی از #احمدمحمود به مناسبت زادروز این #داستاننویس
«به گمان من نویسنده باید آدمهای داستانش را بشناسد، گفته میشود که #نویسنده هم #خالق و هم #شارح زندگی آدمهای #داستان است، من فکر میکنم اگر نویسنده آدمهای داستانش را نشناسد، یگ جایی لنگ خواهد زد. اشخاص از حرکت بازمیمانند و آنوقت نویسنده ناچار میشود جعل کند- حرفها را و حرکتها را- و وقتی جعل شد، دیگر آن آدم خودش نیست، کس دیگری است که نویسنده او را نشناخته است و خواننده هم باورش نمیکند..»
احمد اعطا با نام #ادبی احمد محمود، نویسندهی معاصر چهارم دیماه ۱۳۱۰ در شهر #اهواز و از پدر و مادری دزفولی به دنیا آمد.
احمد محمود نتوانست تحصیلاتش را به پایان ببرد. «با همه اشتياقی که داشتم نشد و نتوانستم به تحصيل ادامه دهم. بی قراری و ناسازگاری وجوه مشخص روزگار جوانی من بود، همين بود که در هيچ کاری نتوانستم پايدار باشم. اگر بنا باشد مشاغلی را که داشته ام تعداد کنم از بيست می گذرد». ( حکايت حال - گفتگو با ليلی گلستان،کتاب مهناز ۱۳۷۴ص۹)
احمد محمود در گفتوگو با لیلی گلستان میگوید که پس از انقلاب به اصرار خودش بازخرید شد و خانهنشین تا شاید به «درد درمانناپذیری که همهی عمر» با او بود سامان بدهد.
کتاب دوم محمود مجموعه داستانی بود به نام «دریا هنوز آرام است». این اثر توسط انتشارات گوتنبرگ و با تیراژ بالا - سههزار نسخه- منتشر شد. احمد محمود در مورد فروش این کتاب در گفتوگو با لیلی گلستان میگوید:
«آن روزگار، یعنی سال سی و نه، سه هزار نسخه خیلی بود. و روی دستش ماند! بعدها مُهری درست کرد به نام مُهر جایزه، کتاب را کِشمنی میفروخت - کیلویی!- هر کس یک کیلو کتاب میخرید، مُهر را میزد روی کتاب دریا هنوز آرام است و به عنوان جایزه آن را میداد به خریدار! یعنی بابت هر کیلو کتاب یک دریا هنوز آرام است جایزه.» سومین کتابی که از احمد محمود منتشر شد «بیهودگی» نام داشت. پس این داستانها کوتاه، محمود در سال ۱۳۴۵ نوشتن معروفترین اثر خود «همسایهها» را آغاز کرد. «دقیقا اردیبهشت چهل و پنج». پس از نوشتن همسایهها به گفتهی محمود کسی حاضر به انتشار رمان همسایهها نبود چرا که میگفتند رمان حجیمی است.
ابراهیم یونسی، داستاننویس پس از خواندن متن بازنویسیشدهی «همسایهها» آن را پسندید و احمد محمود را به انتشارات امیرکبیر معرفی کرد که این کتاب در تیراژ کمی چاپ شد که با استقبال خوانندگان مواجه شد. «استقبال از همسایهها موجب شد که فکر کنم وارد مرحلهی تازهای در داستاننویسی شدهام. حس کردم که مسئولیتم بیشتر شده است، باید به داستان و #داستاننویسی به صورت امری جدیتر نگاه کنم و جدیتر بنویسم.»
چاپ رمان معروف احمد محمود یعنی «همسایهها» پس از انقلاب اسلامی ممنوع شد و هیچگاه اجازهی انتشار نیافت. احمد محمود در اواخر عمرش دچار تنگی نفس شدید شد و سرانجام در دوازدهم مهرماه ۱۳۸۱ به دنبال دنبال یک دورهی طولانی بیماری ریوی در بیمارستان مهراد تهران درگذشت.
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/2H7jnv
@Tavaana_Tavaanatech
«به گمان من نویسنده باید آدمهای داستانش را بشناسد، گفته میشود که #نویسنده هم #خالق و هم #شارح زندگی آدمهای #داستان است، من فکر میکنم اگر نویسنده آدمهای داستانش را نشناسد، یگ جایی لنگ خواهد زد. اشخاص از حرکت بازمیمانند و آنوقت نویسنده ناچار میشود جعل کند- حرفها را و حرکتها را- و وقتی جعل شد، دیگر آن آدم خودش نیست، کس دیگری است که نویسنده او را نشناخته است و خواننده هم باورش نمیکند..»
احمد اعطا با نام #ادبی احمد محمود، نویسندهی معاصر چهارم دیماه ۱۳۱۰ در شهر #اهواز و از پدر و مادری دزفولی به دنیا آمد.
احمد محمود نتوانست تحصیلاتش را به پایان ببرد. «با همه اشتياقی که داشتم نشد و نتوانستم به تحصيل ادامه دهم. بی قراری و ناسازگاری وجوه مشخص روزگار جوانی من بود، همين بود که در هيچ کاری نتوانستم پايدار باشم. اگر بنا باشد مشاغلی را که داشته ام تعداد کنم از بيست می گذرد». ( حکايت حال - گفتگو با ليلی گلستان،کتاب مهناز ۱۳۷۴ص۹)
احمد محمود در گفتوگو با لیلی گلستان میگوید که پس از انقلاب به اصرار خودش بازخرید شد و خانهنشین تا شاید به «درد درمانناپذیری که همهی عمر» با او بود سامان بدهد.
کتاب دوم محمود مجموعه داستانی بود به نام «دریا هنوز آرام است». این اثر توسط انتشارات گوتنبرگ و با تیراژ بالا - سههزار نسخه- منتشر شد. احمد محمود در مورد فروش این کتاب در گفتوگو با لیلی گلستان میگوید:
«آن روزگار، یعنی سال سی و نه، سه هزار نسخه خیلی بود. و روی دستش ماند! بعدها مُهری درست کرد به نام مُهر جایزه، کتاب را کِشمنی میفروخت - کیلویی!- هر کس یک کیلو کتاب میخرید، مُهر را میزد روی کتاب دریا هنوز آرام است و به عنوان جایزه آن را میداد به خریدار! یعنی بابت هر کیلو کتاب یک دریا هنوز آرام است جایزه.» سومین کتابی که از احمد محمود منتشر شد «بیهودگی» نام داشت. پس این داستانها کوتاه، محمود در سال ۱۳۴۵ نوشتن معروفترین اثر خود «همسایهها» را آغاز کرد. «دقیقا اردیبهشت چهل و پنج». پس از نوشتن همسایهها به گفتهی محمود کسی حاضر به انتشار رمان همسایهها نبود چرا که میگفتند رمان حجیمی است.
ابراهیم یونسی، داستاننویس پس از خواندن متن بازنویسیشدهی «همسایهها» آن را پسندید و احمد محمود را به انتشارات امیرکبیر معرفی کرد که این کتاب در تیراژ کمی چاپ شد که با استقبال خوانندگان مواجه شد. «استقبال از همسایهها موجب شد که فکر کنم وارد مرحلهی تازهای در داستاننویسی شدهام. حس کردم که مسئولیتم بیشتر شده است، باید به داستان و #داستاننویسی به صورت امری جدیتر نگاه کنم و جدیتر بنویسم.»
چاپ رمان معروف احمد محمود یعنی «همسایهها» پس از انقلاب اسلامی ممنوع شد و هیچگاه اجازهی انتشار نیافت. احمد محمود در اواخر عمرش دچار تنگی نفس شدید شد و سرانجام در دوازدهم مهرماه ۱۳۸۱ به دنبال دنبال یک دورهی طولانی بیماری ریوی در بیمارستان مهراد تهران درگذشت.
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/2H7jnv
@Tavaana_Tavaanatech
توانا
یادی از احمد محمود
احمد اعطا با نام ادبی احمد محمود، نویسنده معاصر چهارم دی ماه ۱۳۱۰ در شهر اهواز از پدر و مادری دزفولی به دنیا آمد. او بیشتر خودش را دزفولی میدانست؛ چرا که پدر و مادرش زاده آنجا بودند. در برخی
محمدرضا احسانیفرد، رپر ایرانی بازداشت شد
محمدرضا احسانیفرد، جوان ۲۸ ساله ساکن یزدانشهر از توابع نجفآباد، که با نام هنری خالق، آثار متعدد اعتراضی منتشر کرده بود، حدود ده روز پیش بازداشت شد.
خالق، آرایشگر بود، مرد شریفی که دل درد و رنج جامعه آزارش میداد و با شهامت از ظلم و ستمی حاکمیت در اشعارش سخن میگفت.
طبق گزارش دریافتی، ده روز پیش ماموران اداره اطلاعات اطلاعات شبانه به خانهاش هجوم بردند و او را با خودشان بردند و گوشی موبایل خودش و همسرش را هم ضبط کردند.
به گفته یکی از دوستانش، ماموران به خانوادهاش گفته بودند که چند روز دیگر آزادش میکنیم، ولی بعد از آن که خانواده برای پیگیری رفته بودند، به آنها گفتند فعلا دیگر دنبالش نیایید.
صدای خالق باشیم، کسی که صدای مردم ایران بود.
khalegh_mimrez
#خالق #محمدرضا_احسانی_فرد #ج_ا_یعنی_جنگ
#هنر_اعتراض #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
محمدرضا احسانیفرد، جوان ۲۸ ساله ساکن یزدانشهر از توابع نجفآباد، که با نام هنری خالق، آثار متعدد اعتراضی منتشر کرده بود، حدود ده روز پیش بازداشت شد.
خالق، آرایشگر بود، مرد شریفی که دل درد و رنج جامعه آزارش میداد و با شهامت از ظلم و ستمی حاکمیت در اشعارش سخن میگفت.
طبق گزارش دریافتی، ده روز پیش ماموران اداره اطلاعات اطلاعات شبانه به خانهاش هجوم بردند و او را با خودشان بردند و گوشی موبایل خودش و همسرش را هم ضبط کردند.
به گفته یکی از دوستانش، ماموران به خانوادهاش گفته بودند که چند روز دیگر آزادش میکنیم، ولی بعد از آن که خانواده برای پیگیری رفته بودند، به آنها گفتند فعلا دیگر دنبالش نیایید.
صدای خالق باشیم، کسی که صدای مردم ایران بود.
khalegh_mimrez
#خالق #محمدرضا_احسانی_فرد #ج_ا_یعنی_جنگ
#هنر_اعتراض #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
با گذشت ۱۰ روز از بازداشت محمدرضا احسانیفرد شهروند ساکن یزدانشهر از توابع نجف آباد، همچنان از وضعیت او اطلاعی در دست نیست. بیخبری از سرنوشت او باعث افزایش نگرانیهای خانواده او شده است.
آقای احسانیفرد، برای بازجویی و تشکیل پرونده ابتدا به بازداشتگاه پلیس امنیت و سپس به بازداشتگاه مرکزی اطلاعات استان منتقل شده است.
صفحه منتسب به آقای احسانیفرد با انتشار مطلبی اعلام کرد که او روز سه شنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۴، در منزل خانوادگی خود بازداشت شده است.
از اتهامات مطروحه علیه این شهروند اطلاعی در دسترس نیست.
ویدیو از کارهای دو سال پیش اوست.
#یاری_مدنی_توانا #خالق #محمدرضا_احسانی_فرد
@Tavaana_TavaanaTech
آقای احسانیفرد، برای بازجویی و تشکیل پرونده ابتدا به بازداشتگاه پلیس امنیت و سپس به بازداشتگاه مرکزی اطلاعات استان منتقل شده است.
صفحه منتسب به آقای احسانیفرد با انتشار مطلبی اعلام کرد که او روز سه شنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۴، در منزل خانوادگی خود بازداشت شده است.
از اتهامات مطروحه علیه این شهروند اطلاعی در دسترس نیست.
ویدیو از کارهای دو سال پیش اوست.
#یاری_مدنی_توانا #خالق #محمدرضا_احسانی_فرد
@Tavaana_TavaanaTech