فردی با ۱۰۰ میلیارد تومان پول وزارت نفت فرار کردهاست
این خبر را ناصر سراج، رئیس سازمان بازرسی کل کشور اعلام کرده است. اگر فکر میکنید که تا آخر خبر ایشان یک کلمه اسمی از این فرد آورده میشود سخت در اشتباه هستید. احتمالا از آنجا آبروی مومن مهم است و حتا مهمتر از جانش است ایشان از آورده نام این دزد ِ محترم خودداری کرده است. خب ایشان #کارتونیست و #روزنامهنگار و #محقق و #جامعهشناس و #استاد دانشگاه و #نویسنده و #روشنفکر نیست که به راحتی بشود به او تهمت پولگرفتن از بیگانگان زد ایشان اختلاسگر محترم و بسیج اقتصادیای است که به هیچوجه از #بیگانگان پول نگرفته بلکه تنها #پول مردم خودش را دزدیده است.
«ب.ز» نیز در بیشتر مواقع تصویرش با چشمان شطرنجی منتشر میشود که خدایینکرده آبروی او بیهوده هدر نرود.
البته سراج فرموده است که این فرد سپس به کانادا گریخته اما از طریق تلفن با یکی از مدیران #سازمان_بازرسی در ارتباط است و این سازمان توانسته از طریق (ضبط) «خانههای بسیار شیک و خودروهای آخرین سیستم او»، ۶۰ میلیارد تومان آن را با هماهنگی خود فرد پس بگیرد.
ما باید از مسئولان محترم تشکر کنیم که ۶۰ میلیارد تومان را بازگرداندهاند و ۴۰ میلیارد تومان هم که رقمی نیست که بخواهند به خاطر آن آبروی بندهی خدا را ببرند و نامش را همه جا جار بزنند.
حالا که خبر را خواندید این ویدئو طنز را ببینید و اوقاتتان را بیخودی تلخ نکنید برای چهل میلیارد تومان ناچیز.
(این مطلب را به همراه ویدئو #طنز «شوخی کردم» یکی از همراهان توانا ارسال کرده است. شما چه فکر میکنید؟)
#فساد #زیبایی #رانت
@Tavaana_Tavaanatech
👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
این خبر را ناصر سراج، رئیس سازمان بازرسی کل کشور اعلام کرده است. اگر فکر میکنید که تا آخر خبر ایشان یک کلمه اسمی از این فرد آورده میشود سخت در اشتباه هستید. احتمالا از آنجا آبروی مومن مهم است و حتا مهمتر از جانش است ایشان از آورده نام این دزد ِ محترم خودداری کرده است. خب ایشان #کارتونیست و #روزنامهنگار و #محقق و #جامعهشناس و #استاد دانشگاه و #نویسنده و #روشنفکر نیست که به راحتی بشود به او تهمت پولگرفتن از بیگانگان زد ایشان اختلاسگر محترم و بسیج اقتصادیای است که به هیچوجه از #بیگانگان پول نگرفته بلکه تنها #پول مردم خودش را دزدیده است.
«ب.ز» نیز در بیشتر مواقع تصویرش با چشمان شطرنجی منتشر میشود که خدایینکرده آبروی او بیهوده هدر نرود.
البته سراج فرموده است که این فرد سپس به کانادا گریخته اما از طریق تلفن با یکی از مدیران #سازمان_بازرسی در ارتباط است و این سازمان توانسته از طریق (ضبط) «خانههای بسیار شیک و خودروهای آخرین سیستم او»، ۶۰ میلیارد تومان آن را با هماهنگی خود فرد پس بگیرد.
ما باید از مسئولان محترم تشکر کنیم که ۶۰ میلیارد تومان را بازگرداندهاند و ۴۰ میلیارد تومان هم که رقمی نیست که بخواهند به خاطر آن آبروی بندهی خدا را ببرند و نامش را همه جا جار بزنند.
حالا که خبر را خواندید این ویدئو طنز را ببینید و اوقاتتان را بیخودی تلخ نکنید برای چهل میلیارد تومان ناچیز.
(این مطلب را به همراه ویدئو #طنز «شوخی کردم» یکی از همراهان توانا ارسال کرده است. شما چه فکر میکنید؟)
#فساد #زیبایی #رانت
@Tavaana_Tavaanatech
👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
هما ناطق، تاریخنگار و استاد دانشگاه، درگذشت
هما ناطق، #نویسنده، #پژوهشگر، #استاد_دانشگاه سوربن و #تاریخنگار دوران قاجار و #مشروطه، روز اول ژانویه ۲۰۱۶ در پاریس درگذشت.
هما ناطق در ۱۳۱۳ در ارومیه زاده شد. او در ۱۹۵۶ با بورس دولت فرانسه برای ادامه تحصیل در رشته ادبیات فرانسه راهی این کشور شد. علاقه او به به رشته تاریخ موجب شد ادبیات را رها کند و به دانشکده تاریخ بپیوندد. ناطق فوق لیسانس و دکترای خود را در رشته تاریخ از دانشگاه سوربن دریافت کرد.
پژوهشهای دوره دکتری او بر زندگی سیاسی سید جمالالدین افغانی (اسدآبادی) بود. در سال ۱۹۶۹، رساله دکتری ناطق با همکاری «مرکز ملی پژوهشهای علمی فرانسه (C. N. R. S) با عنوان «اسلام مدرن و سید جمالالدین اسدآبادی» بهصورت کتاب منتشر شد. این اولین اثر تاریخنگاری پژوهشی هما ناطق بود و در زمان انتشار ماکسیم رودنسون، #تاریخنگار، جامعهشناس و شرقشناس مارکسیست فرانسوی بر کتاب ناطق مقدمه نوشت.
ناطق در ۱۳۴۷ به تهران بازگشت. رئیس دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، حسین نصر، اولین کتاب ناطق را خوانده بود و پیشنهاد کرد تا ناطق را در دانشگاه استخدام کنند. ناطق از سال ۱۳۴۸ تا سال ۱۳۵۹ به تدریس در دانشکده تاریخ دانشگاه تهران مشغول بود. در این سالها او به تدریس این دروس پرداخت: «جنگهای ایران و روسیه در سده نوزده»، «تاریخ اجتماعی دوران قاجار»، «روشنفکران عصر مشروطه»، «تاریخچه مشروطیت و قانون اساسی در ایران و عثمانی». پژوهشهای ناطق در این مدت هم در نشریاتی تاریخی و هم در کتابها در همین حوزهها منتشر میشد. همچنین در این دوره هما ناطق با فریدون آدمیت چندین پژوهش مشترک انجام دادند که نتیجه آن در کتاب «افکار سیاسی اجتماعی و اقتصادی در آثار منتشر نشده در دوره قاجار» به انتشار رسید.
با توجه به اینکه ناطق پیش از اینکه به دانشکده تاریخ سوربون بپیوندد سالها ادبیات فرانسه خوانده بود، در دانشکده تربیت معلم تهران نیز استاد ادبیات سده نوزده فرانسه شد. در سال ۱۳۵۲، برای یک سال فرصت مطالعاتی ایران را ترک کرد و به دعوت دانشکده تحقیقات خاورمیانه دانشگاه پرینستون در حوزه «تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در سده نوزده» پژوهش کرد و به مدت یک سال در همان دانشگاه درس داد.
دو سال پس از انقلاب اسلامی ۱۳۵۷، به دنبال انقلاب فرهنگی، هما ناطق به فرانسه بازگشت. مدتی با عنوان پژوهشگر مستقل کار میکرد. او که خود یک منبع تاریخی است با پروژه #تاریخ شفاهی هاروراد همکاری کرد و در گفتوگو با ضیاء صدقی خاطرات خود را در این آرشیو تاریخی ضبط کرد.
ناطق در سال ۱۳۶۳ به عنوان استاد تماموقت در آموزشکده مطالعات ایرانشناسی دانشگاه سوربن نوین مشغول به کار شد.
کتابها و مقالات بسیاری به زبانهای فارسی و فرانسه از هما ناطق منتشر شده است، که از آن جمله میتوان به «زندگی سید جمال الدین اسد آبادی در رابطه با فرانسه»، «آیین بابی»، «روشنفکران ایرانی در استانبول»، «وصیتنامه عباس میرزا»، «روزنامه قانون»، «زنان در مشروطیت»، «انجمنهای شورایی در مشروطیت»، «رساله مشروطیت»، «بازرگانان در دادو ستد با بانک شاهی و رژی» و «کارنامه و زمانه میرزا رضا کرمانی» و «کارنامه فرهنگی فرنگی در ایران» اشاره کرد.
هما ناطق همچنین #مترجم بود؛ او چند اثر مهم تاریخی مانند «چهره استعمارزده» اثر جامعهشناس فرانسوی آلبر- ممی و «آخرین روزهای لطفعلیخان زند» اثر هارفورد جونز را به فارسی ترجمه کرده است.
از #هماناطق به عنوان یکی از چند #زن متخصص دوران تاریخی سده ۱۹ و اوایل ۲۰ در ایران که به تاریخ از دریچه مسئله مدرنیته و همچنین رابطه ایران و غرب نگاه میکرد، یاد خواهد شد.
Radio Zamaneh
@Tavaana_Tavaanatech
هما ناطق، #نویسنده، #پژوهشگر، #استاد_دانشگاه سوربن و #تاریخنگار دوران قاجار و #مشروطه، روز اول ژانویه ۲۰۱۶ در پاریس درگذشت.
هما ناطق در ۱۳۱۳ در ارومیه زاده شد. او در ۱۹۵۶ با بورس دولت فرانسه برای ادامه تحصیل در رشته ادبیات فرانسه راهی این کشور شد. علاقه او به به رشته تاریخ موجب شد ادبیات را رها کند و به دانشکده تاریخ بپیوندد. ناطق فوق لیسانس و دکترای خود را در رشته تاریخ از دانشگاه سوربن دریافت کرد.
پژوهشهای دوره دکتری او بر زندگی سیاسی سید جمالالدین افغانی (اسدآبادی) بود. در سال ۱۹۶۹، رساله دکتری ناطق با همکاری «مرکز ملی پژوهشهای علمی فرانسه (C. N. R. S) با عنوان «اسلام مدرن و سید جمالالدین اسدآبادی» بهصورت کتاب منتشر شد. این اولین اثر تاریخنگاری پژوهشی هما ناطق بود و در زمان انتشار ماکسیم رودنسون، #تاریخنگار، جامعهشناس و شرقشناس مارکسیست فرانسوی بر کتاب ناطق مقدمه نوشت.
ناطق در ۱۳۴۷ به تهران بازگشت. رئیس دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، حسین نصر، اولین کتاب ناطق را خوانده بود و پیشنهاد کرد تا ناطق را در دانشگاه استخدام کنند. ناطق از سال ۱۳۴۸ تا سال ۱۳۵۹ به تدریس در دانشکده تاریخ دانشگاه تهران مشغول بود. در این سالها او به تدریس این دروس پرداخت: «جنگهای ایران و روسیه در سده نوزده»، «تاریخ اجتماعی دوران قاجار»، «روشنفکران عصر مشروطه»، «تاریخچه مشروطیت و قانون اساسی در ایران و عثمانی». پژوهشهای ناطق در این مدت هم در نشریاتی تاریخی و هم در کتابها در همین حوزهها منتشر میشد. همچنین در این دوره هما ناطق با فریدون آدمیت چندین پژوهش مشترک انجام دادند که نتیجه آن در کتاب «افکار سیاسی اجتماعی و اقتصادی در آثار منتشر نشده در دوره قاجار» به انتشار رسید.
با توجه به اینکه ناطق پیش از اینکه به دانشکده تاریخ سوربون بپیوندد سالها ادبیات فرانسه خوانده بود، در دانشکده تربیت معلم تهران نیز استاد ادبیات سده نوزده فرانسه شد. در سال ۱۳۵۲، برای یک سال فرصت مطالعاتی ایران را ترک کرد و به دعوت دانشکده تحقیقات خاورمیانه دانشگاه پرینستون در حوزه «تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در سده نوزده» پژوهش کرد و به مدت یک سال در همان دانشگاه درس داد.
دو سال پس از انقلاب اسلامی ۱۳۵۷، به دنبال انقلاب فرهنگی، هما ناطق به فرانسه بازگشت. مدتی با عنوان پژوهشگر مستقل کار میکرد. او که خود یک منبع تاریخی است با پروژه #تاریخ شفاهی هاروراد همکاری کرد و در گفتوگو با ضیاء صدقی خاطرات خود را در این آرشیو تاریخی ضبط کرد.
ناطق در سال ۱۳۶۳ به عنوان استاد تماموقت در آموزشکده مطالعات ایرانشناسی دانشگاه سوربن نوین مشغول به کار شد.
کتابها و مقالات بسیاری به زبانهای فارسی و فرانسه از هما ناطق منتشر شده است، که از آن جمله میتوان به «زندگی سید جمال الدین اسد آبادی در رابطه با فرانسه»، «آیین بابی»، «روشنفکران ایرانی در استانبول»، «وصیتنامه عباس میرزا»، «روزنامه قانون»، «زنان در مشروطیت»، «انجمنهای شورایی در مشروطیت»، «رساله مشروطیت»، «بازرگانان در دادو ستد با بانک شاهی و رژی» و «کارنامه و زمانه میرزا رضا کرمانی» و «کارنامه فرهنگی فرنگی در ایران» اشاره کرد.
هما ناطق همچنین #مترجم بود؛ او چند اثر مهم تاریخی مانند «چهره استعمارزده» اثر جامعهشناس فرانسوی آلبر- ممی و «آخرین روزهای لطفعلیخان زند» اثر هارفورد جونز را به فارسی ترجمه کرده است.
از #هماناطق به عنوان یکی از چند #زن متخصص دوران تاریخی سده ۱۹ و اوایل ۲۰ در ایران که به تاریخ از دریچه مسئله مدرنیته و همچنین رابطه ایران و غرب نگاه میکرد، یاد خواهد شد.
Radio Zamaneh
@Tavaana_Tavaanatech
احمد میرعلایی، جان بر سر قلم
به مناسبت تولد احمد میرعلایی
هشت صبح روز دوم آبانماه ۱۳۷۴مترجم و نویسندهی پرکار ایرانی، احمد میرعلایی از منزلش به سوی کتابفروشی محل کارش به راه افتاد اما هرگز به آنجا نرسید. او عادت داشت که اگر ظهر به خانه نمیرفت تغییر برنامه را اطلاع دهد اما آن روز چنین نکرد. خانوادهاش نگران شدند اما جستوجو برای یافتنش بینتیجه بود. پیکر بیجان او ساعت ده شب در کوچههای خیابان میر اصفهان پیدا شد. کنار جنازهی او دو بطری مشروب قرار داده بودند. نیروی انتظامی پیدا شدن جسد را به خانواده میرعلایی اطلاع میدهد. او در یکی از کوچههای فرعی محل کارش به شکل نشسته به دیوار تکیه داده بود. همان شب در پزشکی قانونی خانوادهی میرعلایی جسد را میبینند که جای دو تزریق آمپول در دست راست او دیده میشود. احمد میرعلایی بر اثر تزریق انسولین از ناحیهی دست راست دچار ایست قلبی میشود و جان میدهد.
اینگونه پایان مییابد زندگی مترجمی که در تاریخ ۲۱ فروردین سال ۱۳۲۱ در اصفهان آغاز شده بود. احمد میرعلایی، #مترجم، #نویسنده، #استاد دانشگاه، #ناشر و #روزنامهنگار در خانوادهای اهل فرهنگ و تحصیلکرده دیده به جهان گشود. پدر بزرگ پدری وی روحانی بود و پدر بزرگ مادری پزشکی حاذق. میرعلایی تحصیلات دانشگاهی خود تا مقطع کارشناسی در رشتهی ادبیات انگلیسی را در دانشگاه اصفهان گذراند و پس از آن به دلیل کسب رتبهی اول، موفق به دریافت بورس تحصیلی شد و به دانشگاه لیدز در انگلستان رفت و مدرک فوق لیسانس خود را در رشتهی ادبیات و زبان انگلیسی از این دانشگاه دریافت کرد. میرعلایی سپس برای دریافت دکترای ادبیات انگلیسی وارد دانشگاه سوربن شد اما آن را نیمهتمام گذاشت و به ایران بازگشت.
#قتل میرعلایی مانند دیگر قتلهای نویسندگان و دگراندیشان، جهت محدودسازی اندیشه و حق #آزادی_بیان صورت گرفت. احمد میرعلایی به هیچ حزب و دستهی سیاسی وابستگی نداشت که بخواهیم او را مخالف سیاسی جمهوری اسلامی قلمداد کنیم.او در نوجوانی شیفتهی محمد مصدق و جبههی ملی بود اما چه پیش و چه پس از انقلاب هیچ سابقهی فعالیت سیاسی و یا مبارزات سیاسی نداشت. احمد میرعلایی تنها در نامهای ۱۳۴ امضایی که امضای او هم پای نامه بود گفت که «ما نویسندهایم». «ما نویسندهایم، یعنی احساس و تخیل و اندیشه و تحقیق خود را به اشکال مختلف مینویسیم و منتشر میکنیم. حق طبیعی و اجتماعی و مدنی ماست که نوشتهمان - اعم از شعر یا داستان، نمایشنامه یا فیلمنامه، تحقیق یا نقد، و نیز ترجمه آثار دیگر نویسندگان جهان- آزادانه و بیهیچ مانعی به دست مخاطبان برسد. ایجاد مانع در راه نشر این آثار، به هر بهانهای، در صلاحیت هیچکس یا هیچ نهادی نیست. اگر چه پس از نشر راه قضاوت و نقد آزادانه دربارهی آنها بر همهگان گشوده است.» این نویسندگان در بخش دیگری از نامه میخواهند که آنها را نویسنده ببینند. «پس اگر چه توضیح واضحات است، باز میگوئیم: ما نویسندهایم. ما را #نویسنده ببینید و حضور جمعی ما را حضور صنفی نویسندگان بشناسید.»
#احمد_میرعلایی پس از امضای این نامه مانند دیگر امضاکنندگان نامه، بارها به وزارت اطلاعات ِ دولت رفسنجانی احضار شد و مورد بازجویی قرار گرفت و آزار دید.
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/yqGdX6
@Tavaana_TavaanaTech
به مناسبت تولد احمد میرعلایی
هشت صبح روز دوم آبانماه ۱۳۷۴مترجم و نویسندهی پرکار ایرانی، احمد میرعلایی از منزلش به سوی کتابفروشی محل کارش به راه افتاد اما هرگز به آنجا نرسید. او عادت داشت که اگر ظهر به خانه نمیرفت تغییر برنامه را اطلاع دهد اما آن روز چنین نکرد. خانوادهاش نگران شدند اما جستوجو برای یافتنش بینتیجه بود. پیکر بیجان او ساعت ده شب در کوچههای خیابان میر اصفهان پیدا شد. کنار جنازهی او دو بطری مشروب قرار داده بودند. نیروی انتظامی پیدا شدن جسد را به خانواده میرعلایی اطلاع میدهد. او در یکی از کوچههای فرعی محل کارش به شکل نشسته به دیوار تکیه داده بود. همان شب در پزشکی قانونی خانوادهی میرعلایی جسد را میبینند که جای دو تزریق آمپول در دست راست او دیده میشود. احمد میرعلایی بر اثر تزریق انسولین از ناحیهی دست راست دچار ایست قلبی میشود و جان میدهد.
اینگونه پایان مییابد زندگی مترجمی که در تاریخ ۲۱ فروردین سال ۱۳۲۱ در اصفهان آغاز شده بود. احمد میرعلایی، #مترجم، #نویسنده، #استاد دانشگاه، #ناشر و #روزنامهنگار در خانوادهای اهل فرهنگ و تحصیلکرده دیده به جهان گشود. پدر بزرگ پدری وی روحانی بود و پدر بزرگ مادری پزشکی حاذق. میرعلایی تحصیلات دانشگاهی خود تا مقطع کارشناسی در رشتهی ادبیات انگلیسی را در دانشگاه اصفهان گذراند و پس از آن به دلیل کسب رتبهی اول، موفق به دریافت بورس تحصیلی شد و به دانشگاه لیدز در انگلستان رفت و مدرک فوق لیسانس خود را در رشتهی ادبیات و زبان انگلیسی از این دانشگاه دریافت کرد. میرعلایی سپس برای دریافت دکترای ادبیات انگلیسی وارد دانشگاه سوربن شد اما آن را نیمهتمام گذاشت و به ایران بازگشت.
#قتل میرعلایی مانند دیگر قتلهای نویسندگان و دگراندیشان، جهت محدودسازی اندیشه و حق #آزادی_بیان صورت گرفت. احمد میرعلایی به هیچ حزب و دستهی سیاسی وابستگی نداشت که بخواهیم او را مخالف سیاسی جمهوری اسلامی قلمداد کنیم.او در نوجوانی شیفتهی محمد مصدق و جبههی ملی بود اما چه پیش و چه پس از انقلاب هیچ سابقهی فعالیت سیاسی و یا مبارزات سیاسی نداشت. احمد میرعلایی تنها در نامهای ۱۳۴ امضایی که امضای او هم پای نامه بود گفت که «ما نویسندهایم». «ما نویسندهایم، یعنی احساس و تخیل و اندیشه و تحقیق خود را به اشکال مختلف مینویسیم و منتشر میکنیم. حق طبیعی و اجتماعی و مدنی ماست که نوشتهمان - اعم از شعر یا داستان، نمایشنامه یا فیلمنامه، تحقیق یا نقد، و نیز ترجمه آثار دیگر نویسندگان جهان- آزادانه و بیهیچ مانعی به دست مخاطبان برسد. ایجاد مانع در راه نشر این آثار، به هر بهانهای، در صلاحیت هیچکس یا هیچ نهادی نیست. اگر چه پس از نشر راه قضاوت و نقد آزادانه دربارهی آنها بر همهگان گشوده است.» این نویسندگان در بخش دیگری از نامه میخواهند که آنها را نویسنده ببینند. «پس اگر چه توضیح واضحات است، باز میگوئیم: ما نویسندهایم. ما را #نویسنده ببینید و حضور جمعی ما را حضور صنفی نویسندگان بشناسید.»
#احمد_میرعلایی پس از امضای این نامه مانند دیگر امضاکنندگان نامه، بارها به وزارت اطلاعات ِ دولت رفسنجانی احضار شد و مورد بازجویی قرار گرفت و آزار دید.
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/yqGdX6
@Tavaana_TavaanaTech
توانا
احمد میرعلایی، جان بر سر قلم
منوچهر ستوده، استاد کمنظیر ایرانشناسی
بسیاری از جوانان اهل #فرهنگ و #ادبیات و ایرانشناسی ما نیز شاید کمتر شناختی از نامهایی چون منوچهر ستوده و ایرج افشار داشته باشند و این خسران بزرگی برای اهل فرهنگ ما است. منوچهر ستوده در یک عمر طولانی و پُر برکت آثار مهمی خلق کرد که برای ایرانشناسان قابل توجه است. اولین بار منوچهر ستوده در مورد لهجههای ایران کتاب نوشت و این کار با تشویق ابراهیم پورداود صورت گرفت.
کارنامه منوچهر ستوده تنها تالیف و تصحیح بیش از ۱۰۵ جلد کتا و ۲۸۰ مقاله و راهنمایی ۵۰ پایاننامه تحصیلی نیست و این بخش کوچکی است از کارهای بزرگی که ستوده انجام داده است.
سید فرید قاسمی، پژوهشگر تاریخ و فرهنگ علاوه بر اینها به میراثشناسی، راهگشایی، کتابآفرینی، نگارندگی، تدریس و ترجمه، متنپژوهی، واژهیابی و فرهنگنویسی، سندشناسی، کتیبهخوانی، منبعافزایی، خوددرمانی، تهرانگریزی و شمالنشینی، باغداری و زنبورداری، ۸۰ سال #مقالهنویسی، وقف باغ و #کتابخانه، کوهنوردی و راهپیمایی ایرانگردانه و ایرانیابانه به عنوان کارهای بزرگی اشاره میکند که دکتر منوچهر ستوده به انجام رسانده است. (مهرنامه، شماره ۴۷) از آثار دکتر منوچهر ستوده میتوان به «از آستارا تا استرآباد» اشاره کرد که در ده جلپ نوشته شده است و شامل آثار و بناهای تاریخی گیلان و مازندران و گلستان است.
دکتر عبدالرحمن عمادی در توصیف این کتاب چنین میآورد: «دکتر منوچهر ستوده آمده «از آستارا تا استارباد» یعنی در واقع تمام البرزکوه را انتخاب کرده است. چرا یک ایرانی به چنین کار بزرگی دست زد؟ پیش از او فرنگی میآمد و یک گوشه از البرز را تحقیق میکرد. یکی میآمد درباره جنگلش تحقیق میکرد.یکی درباره جغرافیایش تحقیق میکرد، یکی میآمد درباره زبانش تحقیق میکرد. کار غلطی هم نبود. برای اولین بار یک شخصی به نام «منوچهر ستوده» آمد و یک ایرانی، خودش را لایق این کار دید که درباره این زمینهها تحقیق کند. در حقیقت یک سوژه بزرگی را انتخاب کرد. یک سنگ برداشت. خواست بگوید یک ایرانی میتواند سنگ بزرگی مثل البرز کوه را انتخاب کند، ببیند، مطالعه کند، کتابهایی که دربارهاش نوشته شده، همه را بخواند، همه را گام به گام تحقیق کند، محل به محل ببیند، با مردم معمولیاش گفتگو کند. تمام اینها را یادداشت کند. ... یک ایرانی، این همت را داشته، این عُرضه را داشته، یک سنگ بزرگ را انتخاب کرده و این سنگ ِ بزرگ، علامت زدن بوده و زده است. به این جهت دکتر ستوده یک آدم استثنایی است.»
منوچهر ستوده، بیستوهشتم تیرماه ۱۲۹۲ در بازارچه سرچشمه، کوچه صدیقالدوله از بخش «عودلاجان» اما ریشهای مازندارانی داشت. پدرش خلیل برای گذران زندگی شاگرد یک مغازه قنادی شد و وقتی پای آمریکاییها به ایران باز شد و مدرسه ابتدایی در تهران تاسیس کردند، خلیل رئیس این #مدرسه شد.مادر منوچهر ستوده از اهالی تفرش بود. منوچهر ستوده، #ایرانشناس، #جغرافیدان تاریحی، #استاد دانشگاه و #پژوهشگر برجستهی ایرانی در زندگینامهای خودنوشت چنین مینویسد: «پدر من در تهران به دنیا آمدند و خودم هم در محله سرچشمه تهران در سال ۱۲۹۲ شمسی متولد شدم. پدرم بیست و پنج ساله بود که پدربزرگم فوت کرد و مسئولیت بازماندگان خانواده به گردن ایشان افتاد.
#منوچهر_ستوده در پنجم فروردینماه ۱۳۹۵ و در سن ۱۰۲ سالگی درگذشت و پیکر او در تازهآباد سلمانشهر، یکی از شهرهای استان مازندران به خاک سپرده شد.
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/e6ib29
@Tavaana_TavaanaTech
بسیاری از جوانان اهل #فرهنگ و #ادبیات و ایرانشناسی ما نیز شاید کمتر شناختی از نامهایی چون منوچهر ستوده و ایرج افشار داشته باشند و این خسران بزرگی برای اهل فرهنگ ما است. منوچهر ستوده در یک عمر طولانی و پُر برکت آثار مهمی خلق کرد که برای ایرانشناسان قابل توجه است. اولین بار منوچهر ستوده در مورد لهجههای ایران کتاب نوشت و این کار با تشویق ابراهیم پورداود صورت گرفت.
کارنامه منوچهر ستوده تنها تالیف و تصحیح بیش از ۱۰۵ جلد کتا و ۲۸۰ مقاله و راهنمایی ۵۰ پایاننامه تحصیلی نیست و این بخش کوچکی است از کارهای بزرگی که ستوده انجام داده است.
سید فرید قاسمی، پژوهشگر تاریخ و فرهنگ علاوه بر اینها به میراثشناسی، راهگشایی، کتابآفرینی، نگارندگی، تدریس و ترجمه، متنپژوهی، واژهیابی و فرهنگنویسی، سندشناسی، کتیبهخوانی، منبعافزایی، خوددرمانی، تهرانگریزی و شمالنشینی، باغداری و زنبورداری، ۸۰ سال #مقالهنویسی، وقف باغ و #کتابخانه، کوهنوردی و راهپیمایی ایرانگردانه و ایرانیابانه به عنوان کارهای بزرگی اشاره میکند که دکتر منوچهر ستوده به انجام رسانده است. (مهرنامه، شماره ۴۷) از آثار دکتر منوچهر ستوده میتوان به «از آستارا تا استرآباد» اشاره کرد که در ده جلپ نوشته شده است و شامل آثار و بناهای تاریخی گیلان و مازندران و گلستان است.
دکتر عبدالرحمن عمادی در توصیف این کتاب چنین میآورد: «دکتر منوچهر ستوده آمده «از آستارا تا استارباد» یعنی در واقع تمام البرزکوه را انتخاب کرده است. چرا یک ایرانی به چنین کار بزرگی دست زد؟ پیش از او فرنگی میآمد و یک گوشه از البرز را تحقیق میکرد. یکی میآمد درباره جنگلش تحقیق میکرد.یکی درباره جغرافیایش تحقیق میکرد، یکی میآمد درباره زبانش تحقیق میکرد. کار غلطی هم نبود. برای اولین بار یک شخصی به نام «منوچهر ستوده» آمد و یک ایرانی، خودش را لایق این کار دید که درباره این زمینهها تحقیق کند. در حقیقت یک سوژه بزرگی را انتخاب کرد. یک سنگ برداشت. خواست بگوید یک ایرانی میتواند سنگ بزرگی مثل البرز کوه را انتخاب کند، ببیند، مطالعه کند، کتابهایی که دربارهاش نوشته شده، همه را بخواند، همه را گام به گام تحقیق کند، محل به محل ببیند، با مردم معمولیاش گفتگو کند. تمام اینها را یادداشت کند. ... یک ایرانی، این همت را داشته، این عُرضه را داشته، یک سنگ بزرگ را انتخاب کرده و این سنگ ِ بزرگ، علامت زدن بوده و زده است. به این جهت دکتر ستوده یک آدم استثنایی است.»
منوچهر ستوده، بیستوهشتم تیرماه ۱۲۹۲ در بازارچه سرچشمه، کوچه صدیقالدوله از بخش «عودلاجان» اما ریشهای مازندارانی داشت. پدرش خلیل برای گذران زندگی شاگرد یک مغازه قنادی شد و وقتی پای آمریکاییها به ایران باز شد و مدرسه ابتدایی در تهران تاسیس کردند، خلیل رئیس این #مدرسه شد.مادر منوچهر ستوده از اهالی تفرش بود. منوچهر ستوده، #ایرانشناس، #جغرافیدان تاریحی، #استاد دانشگاه و #پژوهشگر برجستهی ایرانی در زندگینامهای خودنوشت چنین مینویسد: «پدر من در تهران به دنیا آمدند و خودم هم در محله سرچشمه تهران در سال ۱۲۹۲ شمسی متولد شدم. پدرم بیست و پنج ساله بود که پدربزرگم فوت کرد و مسئولیت بازماندگان خانواده به گردن ایشان افتاد.
#منوچهر_ستوده در پنجم فروردینماه ۱۳۹۵ و در سن ۱۰۲ سالگی درگذشت و پیکر او در تازهآباد سلمانشهر، یکی از شهرهای استان مازندران به خاک سپرده شد.
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/e6ib29
@Tavaana_TavaanaTech
این عکس را ببینید:
http://ow.ly/iIKX304Ex2J
«حقوق هر شب یک مداح در ماه محرم چنین ارقام هنگفت و شگفتانگیزی است. تازه به نظر من این نرخ قدیمترها است و امروز با توجه به تورم باید رشد کرده باشد.
شما این درآمدهای کلان را مقایسه کنید با حقوق یک معلم؛ یک استاد دانشگاه؛ یک کارگر و کشاورز.
حالا اینها روی منبر چه میگویند؟ همه ی صحبت این است که برادر من! خواهر من! معنویت خوب است و همهی زندگی که پول نیست و بعد خودشان چنین ارقامی را دریافت میکنند. یعنی پول کلان میگیرند که به من و شما بگویند که پول همهی زندگی نیست.
بزرگی در مورد ورود کشیشان به کشورهای آفریقایی میگفت: زمانی که کشیشها با کشتیهای تجاری به آفریقا آمدند آنها انجیل داشتند و ما زمین و پس از مدتی آنها زمین داشتند و ما انجیل. و حالا داستان این روضهخوانها و مداحان است. زمانی برای پول ناچیزی مداحی میکردند و امروز ساعتی چند میلیون پول میگیرند تا به ما معنویت بدهند. امروز آنها پولهای کلان دارند و ما نیز معنویتی نداریم.
برای یک جامعه زشت نیست که این مداحان چنین درآمدی داشته باشند و یک معلم و استاد یا در زندان باشد و یا با مشقت زندگی کند؟
به ولله زشت است که جامعه ما بعد از چند قرن هنوز پولش هزینهی کسانی شود که مصداق این شعر سعدی هستند که:
ترک دنیا به مردم آموزند
خویشتن سیم و غله اندوزند»
نظر شما در مورد این نوشتهی یکی از همراهان توانا چیست؟
آیا شما خبری از ارقام درآمدهای کلان مداحان دارید؟
شاید یکی از راههای بهبود این شرایط تقویت نقش شهروندی در جامعه باشد. در این زمینه:
مسئولیت شهروندی در دموکراسی
http://bit.ly/2cuJk0O
وبینار دموکراسی و نقش شهروندان
http://bit.ly/2d6CP5B
مرکز آموزش شهروندی: بنیادهای دموکراسی
http://bit.ly/2dtq5HZ
@Tavaana_TavaanaTech
http://ow.ly/iIKX304Ex2J
«حقوق هر شب یک مداح در ماه محرم چنین ارقام هنگفت و شگفتانگیزی است. تازه به نظر من این نرخ قدیمترها است و امروز با توجه به تورم باید رشد کرده باشد.
شما این درآمدهای کلان را مقایسه کنید با حقوق یک معلم؛ یک استاد دانشگاه؛ یک کارگر و کشاورز.
حالا اینها روی منبر چه میگویند؟ همه ی صحبت این است که برادر من! خواهر من! معنویت خوب است و همهی زندگی که پول نیست و بعد خودشان چنین ارقامی را دریافت میکنند. یعنی پول کلان میگیرند که به من و شما بگویند که پول همهی زندگی نیست.
بزرگی در مورد ورود کشیشان به کشورهای آفریقایی میگفت: زمانی که کشیشها با کشتیهای تجاری به آفریقا آمدند آنها انجیل داشتند و ما زمین و پس از مدتی آنها زمین داشتند و ما انجیل. و حالا داستان این روضهخوانها و مداحان است. زمانی برای پول ناچیزی مداحی میکردند و امروز ساعتی چند میلیون پول میگیرند تا به ما معنویت بدهند. امروز آنها پولهای کلان دارند و ما نیز معنویتی نداریم.
برای یک جامعه زشت نیست که این مداحان چنین درآمدی داشته باشند و یک معلم و استاد یا در زندان باشد و یا با مشقت زندگی کند؟
به ولله زشت است که جامعه ما بعد از چند قرن هنوز پولش هزینهی کسانی شود که مصداق این شعر سعدی هستند که:
ترک دنیا به مردم آموزند
خویشتن سیم و غله اندوزند»
نظر شما در مورد این نوشتهی یکی از همراهان توانا چیست؟
آیا شما خبری از ارقام درآمدهای کلان مداحان دارید؟
شاید یکی از راههای بهبود این شرایط تقویت نقش شهروندی در جامعه باشد. در این زمینه:
مسئولیت شهروندی در دموکراسی
http://bit.ly/2cuJk0O
وبینار دموکراسی و نقش شهروندان
http://bit.ly/2d6CP5B
مرکز آموزش شهروندی: بنیادهای دموکراسی
http://bit.ly/2dtq5HZ
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. «حقوق هر شب یک #مداح در ماه #محرم چنین ارقام هنگفت و شگفتانگیزی است. تازه به نظر من این نرخ قدیمترها است و امروز با توجه به تورم باید رشد کرده باشد. شما این درآمدهای کلان را مقایسه کنید با #حقوق یک #معلم؛ یک #استاد_دانشگاه؛ یک #کارگر و #کشاورز. حالا…
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دیروز خبرگزاریها خبری مبنی بر اخراج دکتر محمد فاضلی از دانشگاه «شهید بهشتی» منتشر کردند.
بر اساس آنچه «خبرآنلاین» نوشته است: «دانشگاه شهید بهشتی، حکمی مبنی بر عدم نیاز به محمد فاضلی، استاد جامعهشناسی دانشکده ادبیات و علوم انسانی این دانشکده صادر کرده که این حکم به معنی اخراج وی از دانشگاه تلقی میشود».
محمد فاضلی نظریات انتقادی نسبت به روند جاری امور در جمهوری اسلامی داشته است.
این ویدئو که در کانالهای اجتماعی او منتشر شده است بیانگر بخشی از دیدگاه انتقادی اوست.
#محمد_فاضلی #جامعه_شناس #استاد_دانشگاه #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
بر اساس آنچه «خبرآنلاین» نوشته است: «دانشگاه شهید بهشتی، حکمی مبنی بر عدم نیاز به محمد فاضلی، استاد جامعهشناسی دانشکده ادبیات و علوم انسانی این دانشکده صادر کرده که این حکم به معنی اخراج وی از دانشگاه تلقی میشود».
محمد فاضلی نظریات انتقادی نسبت به روند جاری امور در جمهوری اسلامی داشته است.
این ویدئو که در کانالهای اجتماعی او منتشر شده است بیانگر بخشی از دیدگاه انتقادی اوست.
#محمد_فاضلی #جامعه_شناس #استاد_دانشگاه #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«این روزها ویدیوهای عجیبی میبینیم که در آنها اساتید دانشگاه با توجه به اینکه دانشجوها سر کلاس حاضر نمیشوند، برای کلاس خالی درس میدهند! یعنی در حالی که حتی یک نفر هم سر کلاس نیست، استادِ نادان دانشگاه، به خاطر خودشیرینی و برای اینکه نشان بدهد خیلی مسئول و متعهد است، میرود پای تخته و مبحث درسی را برای باد هوا آموزش میدهد. آش این ماجرا آنقدر شور شده که حتی در یک موردِ عجیبِ سایکوتیکِ حاد، استادِ مربوطه، نهتنها پای تخته چیزهایی مینوشت، بلکه در همان حال هم به سمت صندلیهای خالی برمیگشت و روی نکتههایش تأکید میکرد. شما ببینید ذهن بیمار آدمها تا کجاها میتواند پیش برود!
.
کسی که برای کلاس خالی درس میدهد و فکر میکند دارد به مسئولیتش بهدرستی عمل میکند و در انتها برای همین چیزها پولِ مفت هم به جیب میزند، یعنی هیچکسی جز خودش را قبول ندارد. یعنی دانشجوها برای او یک مشت مترسک هستند که بود و نبودشان فرقی نمیکند. درست عین اتفاقی که در بطن جامعه هم میبینیم؛ هیچکس کاری ندارد شما چه میگویید و چه میخواهید. مهم نیست اصلاً شما هستید یا نیستید. وجود دارید یا ندارید؛ «آنها» کار خودشان را میکنند چون «ما» را بردهای میبینند که در اختیار «آنها» هستیم. پس حتی اگر هم حضور فیزیکی نداشته باشیم، هیچ اهمیتی ندارد، چون به نظرشان تنها با حضور فیزیکی خودشان، همهچیز پیش خواهد رفت.
.
اما نکته اینجاست که آن «اساتید» خبر ندارند درس دادن برای کلاس خالی، به شکل طعنهآمیزی وضعیت خودشان را بازنمایی میکند؛ درسهای خالی از تفکر و زندگیِ آنها به درد همان کلاس خالی میخورَد و بس. حضور فیزیکیشان هم طبعاً به درد خودشان و همفکرانشان میخورَد. همهی اینها را بلانسبت اساتیدی گفتم که به انسانیت احترام میگذارند و پیش از سواد، آگاهی میدهند و پیش از درس، زندگی میآموزند. اما استادی که برای کلاس خالی درس میدهد تا مثلاً نشان بدهد متعهد است، لیاقتش همان خردهپولِ انتهای ماه است.»
از صفحه:
damoon_ghanbarzadeh
.
#دانشگاه #استاد_دانشگاه #مهسا_امینی
#نیکا_شاکرمی #ابوالفضل_آدینه_زاده
#مهرشاد_شهیدی #سارینا_اسماعیل_زاده
#حدیث_نجفی #انقلاب_۱۴۰۱
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«این روزها ویدیوهای عجیبی میبینیم که در آنها اساتید دانشگاه با توجه به اینکه دانشجوها سر کلاس حاضر نمیشوند، برای کلاس خالی درس میدهند! یعنی در حالی که حتی یک نفر هم سر کلاس نیست، استادِ نادان دانشگاه، به خاطر خودشیرینی و برای اینکه نشان بدهد خیلی مسئول و متعهد است، میرود پای تخته و مبحث درسی را برای باد هوا آموزش میدهد. آش این ماجرا آنقدر شور شده که حتی در یک موردِ عجیبِ سایکوتیکِ حاد، استادِ مربوطه، نهتنها پای تخته چیزهایی مینوشت، بلکه در همان حال هم به سمت صندلیهای خالی برمیگشت و روی نکتههایش تأکید میکرد. شما ببینید ذهن بیمار آدمها تا کجاها میتواند پیش برود!
.
کسی که برای کلاس خالی درس میدهد و فکر میکند دارد به مسئولیتش بهدرستی عمل میکند و در انتها برای همین چیزها پولِ مفت هم به جیب میزند، یعنی هیچکسی جز خودش را قبول ندارد. یعنی دانشجوها برای او یک مشت مترسک هستند که بود و نبودشان فرقی نمیکند. درست عین اتفاقی که در بطن جامعه هم میبینیم؛ هیچکس کاری ندارد شما چه میگویید و چه میخواهید. مهم نیست اصلاً شما هستید یا نیستید. وجود دارید یا ندارید؛ «آنها» کار خودشان را میکنند چون «ما» را بردهای میبینند که در اختیار «آنها» هستیم. پس حتی اگر هم حضور فیزیکی نداشته باشیم، هیچ اهمیتی ندارد، چون به نظرشان تنها با حضور فیزیکی خودشان، همهچیز پیش خواهد رفت.
.
اما نکته اینجاست که آن «اساتید» خبر ندارند درس دادن برای کلاس خالی، به شکل طعنهآمیزی وضعیت خودشان را بازنمایی میکند؛ درسهای خالی از تفکر و زندگیِ آنها به درد همان کلاس خالی میخورَد و بس. حضور فیزیکیشان هم طبعاً به درد خودشان و همفکرانشان میخورَد. همهی اینها را بلانسبت اساتیدی گفتم که به انسانیت احترام میگذارند و پیش از سواد، آگاهی میدهند و پیش از درس، زندگی میآموزند. اما استادی که برای کلاس خالی درس میدهد تا مثلاً نشان بدهد متعهد است، لیاقتش همان خردهپولِ انتهای ماه است.»
از صفحه:
damoon_ghanbarzadeh
.
#دانشگاه #استاد_دانشگاه #مهسا_امینی
#نیکا_شاکرمی #ابوالفضل_آدینه_زاده
#مهرشاد_شهیدی #سارینا_اسماعیل_زاده
#حدیث_نجفی #انقلاب_۱۴۰۱
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech