آموزشکده توانا
53.4K subscribers
34.2K photos
38.8K videos
2.55K files
20K links
کانال رسمی «توانا؛ آموزشکده جامعه مدنی»
عكس،خبر و فيلم‌هاى خود را براى ما بفرستيد:
تلگرام:
t.me/Tavaana_Admin

📧 : info@tavaana.org
📧 : to@tavaana.org

tavaana.org

instagram.com/tavaana
twitter.com/Tavaana
facebook.com/tavaana
youtube.com/Tavaana2010
Download Telegram
مریم ابراهیموند، زندانی سیاسی سابق، تجربه‌ای از بازجویی و زندان خود و تاثیری که بر باورهایش گذاشت، به شرح زیر منتشر کرده است:

دو سال بلاتکلیفی در زندان، دو سالی که نه روز بود و نه شب، بلکه سایه‌ای تاریک بود که هر لحظه سنگین‌تر می‌شد. پرونده‌ام در دست اطلاعات سپاه بود، اما بازجوهای وزارت اطلاعات هم به دنیای درهم‌شکسته‌ام قدم گذاشتند، کسانی که هیچ ربطی به سرنوشت من نداشتند، اما با هر کلام و رفتاری، زخم‌هایم را عمیق‌تر کردند. یکی از آن روزها، بازجویی به نام محمدی به دیدنم آمد. نگاهش سنگین بود، کلامش برنده‌تر از تیغ، در میان حرف‌هایش، جمله‌ای گفت که ذهنم را در آتش انداخت: «اگر دین نداری، آزاده باش.» در لحظه‌ای که این جمله را شنیدم، انگار زمان ایستاد. من که تمام نمازهایم، حتی نماز شب‌هایم، در زندان ترک نمی‌شد، با خودم گفتم: چرا فکر کردند دین ندارم؟ مگر آن‌ها نمی‌دیدند که ایمانم را در تاریک‌ترین لحظه‌ها حفظ کرده‌ام؟ اما این جمله چیزی فراتر از آنچه به نظر می‌آمد، در دل خود داشت. این جمله مثل تلنگری بود که ذهنم را بیدار کرد. بارها و بارها در سکوت شب‌های زندان، در دل سلول سردم، با خود تکرارش می‌کردم: «اگر دین نداری، آزاده باش.» کم‌کم فهمیدم که حق با او بود، اما نه آن‌گونه که خودش می‌خواست. دینم را داشتم، اما آزادگی‌ام را نه. دینی که به آن باور داشتم، به من یاد داده بود که عدالت، حقیقت و شرافت بالاترین ارزش‌ها هستند. اما آن‌ها از من می‌خواستند دینی را بجا بیاورم که پر از سکوت و تسلیم باشد؛ دینی که نه با خدا، بلکه با ظلم و جهل بیعت کرده بود. آن‌ها از آزادگی دم می‌زدند، اما آزادگی‌ای که می‌خواستند یعنی سکوت. یعنی چشم بستن بر زخم‌ها، یعنی پذیرش ستم و سر خم کردن در برابر قدرت. آزادگی در قاموس آن‌ها یعنی خفه شو، بشین سرجات، و کاری به کار هیچ‌چیز نداشته باش.اما همین جمله تلنگری بود که مسیرم را تغییر داد. فهمیدم اگر دین دارم، باید آزاد هم باشم. دینی که مرا از ایستادن در برابر ظلم بازدارد، دیگر دین نیست، بلکه زندانی است که من را از خدا دور می‌کند. از همان روزها، تصمیم گرفتم آزادگی را بیاموزم. اما نه آزادگی‌ای که آن‌ها تعریف می‌کردند، بلکه آزادگی‌ای که از دل حقیقت می‌آید، آزادگی‌ای که صدای عدالت است، حتی اگر در تاریک‌ترین سلول‌ها پژواک پیدا کند.

و چه خوب شد که آن جمله، هرچند با نیت تحقیر گفته شد، به من جرات داد که خودم را دوباره پیدا کنم. من در زندان بودم، اما فهمیدم که زندان واقعی دیوارهای بلند و میله‌های سرد نیست؛ زندان واقعی سکوت در برابر ظلم است، بندگی در برابر دروغ است، و پذیرفتن زندگی‌ای که دیگران برایت می‌سازند.
آزادگی‌ای که من جست‌وجو کردم، فراتر از سکوت و تسلیم بود. آزادگی برای من به معنای فریاد بود، حتی اگر لب‌هایم را می‌دوختند. به معنای ایستادن بود، حتی اگر پاهایم را می‌شکستند. من فهمیدم که ایمان واقعی، در بندگی کورکورانه نیست، بلکه در شکستن زنجیرهایی است که به ناحق بر دستان و قلبت بسته‌اند.
محمدی، آن بازجو، شاید هرگز نفهمید که با آن جمله‌اش چه جرقه‌ای در وجودم روشن کرد. او می‌خواست مرا به خضوع در برابر نظامی وادار کند که عدالت را سرکوب می‌کند، اما نتیجه‌اش این شد که عمیق‌ترین حقیقت را در وجودم بیدار کرد. من دیگر منتظر آزادی از بیرون نبودم. من یاد گرفتم که آزادی را درون خودم پیدا کنم، حتی اگر در سلولی سرد و تاریک باشم.
آزادگی یعنی حق پرسیدن، حق اعتراض کردن، حق زیستن بر پایه حقیقت. آن‌ها می‌خواستند دین را با ترس به من تحمیل کنند، اما دین من به من شجاعت داد که آزاد باشم. چه زیباست که حتی در اسارت، توانستم مفهوم حقیقی آزادی را پیدا کنم؛ مفهومی که نه به دیوارها وابسته است و نه به حکم‌ها. آزادی در قلب من زنده شد، و همین آزادی بود که به من قدرت داد تا از همان داخل زندان، اعتراض به حقوق نقض‌شده‌ام را آغاز کنم.
حالا که به گذشته نگاه می‌کنم، می‌بینم آن جمله شاید یکی از سنگین‌ترین تلنگرهایی بود که در زندگی‌ام دریافت کردم. دینم را داشتم، اما آزادگی را یاد گرفتم. و چه سفری زیبا بود، هرچند دردناک. زیرا آزادی، مانند ایمان، نه در آرامش، بلکه در دل طوفان معنا پیدا می‌کند.

#زن_زندگی_آزادی #ایران #آزادگی #مریم_ابراهیم_وند #گفتگو_توانا

@Dialogue1402

@Tavaana_TavaanaTech
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
دیروز روز جهانی کتاب بود. خانم مریم ابراهیموند، زندانی سیاسی سابق، مدتی است که کتاب‌هایی را برای مطالعه معرفی می‌کند.
او در. این ویدیو کتاب «پوپولیسم چیست؟» نوشته‌ی یان‌ورنر مولر را به مخاطبان معرفی می‌کند.

مریم نوشته؛
«کتابی که نشون می‌ده چطور سیاستمدارها با شعار مردم‌دوستی،
خودِ مردم رو حذف می‌کنن.
اگه می‌خوای بدونی چرا جامعه‌ها دو قطبی می‌شن،
چرا هر قدرتی برای خودش یه دشمن می‌سازه،
و چرا این تکرار خطرناکه!!؟

ما در آستانه‌ی سقوطیم.
یا فکر می‌کنیم و تغییر می‌سازیم،
یا در تکرار گذشته دفن می‌شیم…»

خانم ابراهیموند درباره انگیزه‌اش از معرفی کتاب، نوشته:
«من اینجام که با هم یه نظام فکری مستقل بسازیم.
تا شاید بتوانیم از دل همین ویرانی‌ها، راه نجاتو با یکدیگر پیدا کنیم.»

ویدیوی کامل معرفی کتاب پوپولیسم چیست را در یوتیوب مریم ابراهیموند با این شناسه ببینید:
maryammtaher

https://youtu.be/svedU2Qlrno?feature=shared

او در هر ویدیو ابتدا تکه کوتاهی از زندگی خودش می‌گوید و بعد کتاب را معرفی می‌کند. در توضیح این کار نوشته:
«من هر ویدیو رو با یه تکه از خودم شروع می‌کنم.
نه برای اینکه قصه بگم، برای اینکه یادمون نره «فکر» و «زندگی» از هم جدا نیستن.»


مریم ابراهیموند فیلمساز است، او از ۱۸ سالگی وارد سینما شده است. فعالیت حرفه‌ای خود را از سال ۱۳۹۱ آغاز کرده. او می‌گوید در تمام مدت فعالیتش در ایران درحال جنگیدن در یک سینمای حکومتی برای یک سینمای مستقل بوده است. می‌گوید زمانی که وارد وزارت ارشاد اسلامی شده بود برای تایید و ساخت فیلم، نگاه‌های حقیرانه می‌شده به او است. او به دلیل اعتراض به فلیمنامه‌‌های تحمیلی که با ایدئولوژی حکومتی همخوانی داشت، بارها تهدید شده است.
در سال ۱۳۹۹،برای ساخت فیلم «پانسیون دختران» درباره مسئله تجاوز به دختران در ایران و همچنین تهیه فیلم «۲۴ سپتامبر» که روایتی از حادثه منا در عربستان است، با اتهام «ساخت فیلم مبتذل» به هفت سال زندان محکوم شد. او بعد از تحمل سه سال حبس، موقتا آزاد و سپس از ایران خارج شد.

در شانزدهمین جشنواره جهانی موسيقی و فيلم مستقل آمريكا مستند «مادرانگی در اسارت» ساخته مريم ابراهیموند برنده حايزه بهترين مستند شد. مستندی که به موضوع کودکان در زندان می‌پردازد.

سال گذشته آموزشکده توانا گفتگویی با خانم ابراهیموند انجام داد که می‌توانید ویدیوی آن را اینجا ببینید؛
https://tavaana.org/fridays-43/

#مریم_ابراهیم_وند
#پوپولیسم
#معرفی_کتاب
#کتاب
#یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
«امروز روز جهانی مادر است.
مادر یعنی معنای زندگی…
اما در سرزمین من، در اتاق‌های بازجویی، این واژه را از معنا تهی می‌کنند.

مادر را ابزار شکنجه می‌کنند…
او را دادخواه خون جوانش می‌سازند…
یا در خانه، زیر سیطره دین و حجاب، زندانی‌اش می‌کنند.
در سال ۱۳۹۶ توسط سازمان اطلاعات سپاه بازداشت شدم.
بعد از دو هفته بازجویی و شکنجه‌های روحی و روانی، مرا به دادسرای فرهنگ و رسانه بردند.
آنجا بازجوی من برای فشار بیشتر، از بازپرس حاجی محمدی خواست تا حکم بازداشت مادرم را صادر کند.
و حکم صادر شد…
اما مادرم، این زن جسور و تنها، شش ماه را پنهان زندگی کرد تا طعمه این حکومت مستبد نشود.
شش ماه ترس، دلهره، انتظار…

در سرزمین من، “مادر” دیگر فقط “مادر” نیست:
زندانی در خانه
گروگان در بازجویی
دادخواه در خیابان
و گاهی… چشم انتظار اعلام حکم اعدام فرزندش پشت درهای زندان.

امروز روز جهانی مادر است…
اما نه برای جشن، بلکه برای یادآوری این حقیقت تلخ.

برای همه مادرانی که زیر شکنجه، در تبعید، در سکوت و در فراق فرزندانشان هنوز ایستاده‌اند…
روزتان مبارک مادران سرزمینم؛ شما بزرگ‌ترین اسطوره‌های مقاومتید.»

از صفحه مریم ابراهیموند، زندانی سیاسی سابق


#روز_مادر #روز_جهانی_مادر #مریم_ابراهیم_وند #مادران_دادخواه #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech

مریم ابراهیموند، زندانی سیاسی سابق و کارگردان، در اینستاگرام از رفتار و سخنان بازجویی که ادعای خدایی می‌کرد و تاثیر آن بر انتخابش در زندگی، چنین نوشت:

«وقتی بازجو جای خدا نشست، من ایمانم را دفن کردم و با عقل برخاست ادعای خدایی بازجو، برای من فقط یک توهین نبود؛ لحظه تولد آگاهی بود. همان‌جا، در سلولی تنگ و سرد، جایی میان سکوت شکنجه و نور بی‌رحم بازجویی، تخم شکی در من کاشته شد . شک به آنچه به نام خدا، دین، سیاست و عرف، در من نهادینه شده بود. این شک نه زخم، که چراغی شد در مسیری که تصمیم گرفتم تا زنده‌ام با مطالعه، تحقیق و بازاندیشی، آن را ادامه دهم. در سال ۱۳۹۴، روزی که برای نخستین‌بار بازداشت شدم و به انفرادی دو-الف منتقل شدم، وارد مرحله‌ای از زندگی شدم که میشل فوکو آن را «جایگاه انضباط» می‌نامد جایی که بدن‌ها نه‌فقط کنترل، بلکه تولید می‌شوند بدنی فرمان‌پذیر، رام، و مطیع. اما بدن من دیگر آن بدن نبود. در همان سلول فهمیدم چیزی که ما به آن می‌گوییم عرف، سنت، یا هویت مذهبی، ساختاری‌ست که برای بازتولید سلطه طراحی شده است. من از زیستی آمده بودم که پر بود از تقدس‌گرایی رسمی در راهپیمایی‌ها شرکت می‌کردم، عکس خامنه‌ای و قاسم سلیمانی در دفترم نصب بود، و گمان می‌کردم این، بخشی از شرافت اجتماعی من است. ارنست گلنر می‌گوید ملی‌گرایی در جوامع مدرن، هویت را از بالا به پایین القا می‌کند و من، بدون آن‌که بدانم، یکی از هزاران قربانی این فرایند بودم. در اتاق بازجویی، همان جایی که قدرت خود را نه با قانون، که با بدن عریان تو تنظیم می‌کند، من درسی گرفتم که هیچ نظام آموزشی نمی‌آموزد. بازجو گفت: تو از عکس‌ها سوءاستفاده کردی. و با خشمی عجیب از من پرسید چرا آن‌ها را نصب کرده‌ام گویی تقدس‌زدایی از عکس‌ها کردم و خود یک جرم است. شروع کرد به پرسیدن سوالاتی از کودکی‌ام تا اکنون. مجبور بودم پاسخ دهم، حتی وقتی همان سوال چندین بار تکرار می‌شد. و وقتی گفتم: به خدا قبلاً جواب دادم در جوابم گفت: اینجا خدا منم. بنویس … در آن لحظه، انگار صدای سیلویا فدریچی را در ذهنم شنیدم که می‌گوید: قدرت سیاسی، بدن تو را از آنِ خود می‌داند. و زیلا آیزنشتاین به من آموخته بود که قانون، دین، و حتی عشق، تا وقتی در چارچوب مردسالاری معنا شوند، ابزار کنترل‌اند. آن بازجویی، برای من یک آیین‌گذر بود گذر از پیروی کورکورانه، به کنش آگاهانه. از بازتولید سنت، به نقد ایدئولوژی. من آموختم که خدا، دین، و حتی رهبر، مفاهیمی‌اند که نظام قدرت برای مشروعیت خود، بر دوش مردم می‌گذارد. و بازجو، با ادعای خدایی‌اش، نه تنها من را تحقیر نکرد، بلکه حقیقت را فاش کرد: قدرت، خود را در قالب خدا بازسازی می‌کند. و این، همان فاشیسم ابدی‌ست که اومبرتو اکو درباره‌اش هشدار داد.

امروز، من دختری ام که در میان ویرانه‌های ایمانِ رسمی معبدی از تفکر ساخته‌ام.
و تا زمانی که زبان دارم، کتاب می‌خوانم، نقد می‌کنم، روایت می‌کنم چون همان‌طور که فوکو می‌گوید:
قدرت همه‌جا هست، اما مقاومت هم همه‌جا می‌تواند باشد…
و حالا فهمیدم سیاست، اگر نفهمیده در آن غرق شوی، تو را به سرباز بی‌اراده نظام تبدیل می‌کند.
اما همان سیاست، اگر بخوانی‌اش، اگر بفهمی‌اش، می‌تواند شمشیری شود برای شکافتن پرده‌های دروغ باشد.
مریم ابراهیم وند»


مرتبط:
زندان در ایران: جایی که نه خدا هست نه قانون
https://tavaana.org/prison-in-iran/

زانو نمی‌زنيم!؛ نامه‌هايی از زندانيان سياسی و عقيدتی
https://tavaana.org/letters-from-iranian-political-prisoners/

#مریم_ابراهیم_وند #زندان #یاری_مدنی_توانا


@Tavaana_TavaanaTech
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
مریم ابراهیموند، زندانی سیاسی سایق، در صفحه اینستاگرام و یوتیوب خود، کتاب‌های مفیدی را معرفی می‌کند.

ابن قسمت:
«کتاب گفتاری درباره بندگی خودخواسته نوشته: اِتین دو لا بوئسی

چرا میلیون‌ها نفر زیر سلطه یک دیکتاتور زندگی می‌کنند، بدون آن‌که مقاومت کنند؟
کتاب «گفتاری درباره بندگی خودخواسته» نوشته اتین دو لا بوئسی، پاسخ این پرسش را می‌دهد:
ما فرمان می‌بریم، چون اطاعت را یاد گرفته‌ایم – نه از ترس، بلکه از عادت.
در این ویدیو با هم بررسی می‌کنیم که چگونه استبداد بدون شلیک گلوله، با رضایت پنهان توده‌ها زنده می‌ماند — و چطور می‌توان با یک «نه» ساده، پایه‌های آن را فرو ریخت!»


فایل کامل را در یوتیوب خانم ابراهیموند ببینید:
https://youtu.be/_ARmwoOBLZo?si=F90fNWVS9Hj7BrAw

#دیکتاتور #استبداد #آزادی #رهایی #ایران #کتاب #مریم_ابراهیم_وند #یاری_مدنی_توانا


@Tavaana_TavaanaTech