This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دلنوشته زندانی سیاسی سابق #ابوالفضل_ابری که چند روزی با #عباس_واحدیان_شاهرودی در بند ۶/۱ همسلول بوده است.
به یاد مبارز شریف عباس واحدیان شاهرودی
دنیا محل زندگی همه مردم جهان است و ما تنها به قسمتی کوچک از آن دل بستهایم، که نامش ایران است.
ایران که از قرنها نامش جاودان بوده، خواهد ماند.
ایران که مردمانش با هر نژاد و قومیت در تمام مراحل و حوادث در کنار هم ایستادند و نجاتبخش این سرزمین بودند.
شاید فراموش کردیم ایام جنگ که غیرت مردانی برای حفظ خاک و ناموس، خود را جلو گلوله سپر کردند تا به ما بیاموزند برای وطن کمترینش جان است.
اری ما از تاریخسازان این وطن فقط داستانهایشان را شنیدیم،
و غرور افتخارشان را به دوش میکشیم،
در این برهه زمانی ما خیلی چیزها را فراموش کردیم
از فقر که در کوچه پس کوچهها که صدایش به عرش کبریا رسیده
تا اعتیاد که بلای جان جوانان ما شده
چرا از کودکان کار نگوییم؟
چرا از زباله گردها نگوییم؟
چرا از گور خوابها نگوییم؟
چرا از کپرنشینان سیستان نگوییم؟
چرا از بیماران پروانهای نگوییم؟
چرا از مادری که برای سیر کردن شکم فرزندش سنگ به شکم بسته نگوییم ؟
چرا از آن پیرمردی نگوییم که فقط برای حیاتش گاری کهنهاش را در کوچههای ما به آن سو این سو میکشد؟
چرا از فقر به فحشا رسیدم؟
آری این من و شما هستیم
بیتفاوت از آن چیزی که بر ما میگذرد
یادمان نرود کسانی بودند صدای بیصدایان شدند و خود را فدای ما کردند که صدای ما باشند
یادمان نرود گلوله سینه فرزندان ما را درید،
یادمان نرود که مادران داغ فرزندانشان را به دوش میکشند
یادمان نرود از مظلومیت مردان و زنان شرافتمندی که با جبر روزگار ایام زندگی خود را پشت دیوارهای بلند سپری میکنند
یادمان باشد که هنوز غیرت ایران و ایرانی زندست
مبارز وطن میگوید اگر کسی نتواند به هر دلیلی به وطن خدمت کند،
بهتر است مرده باشد.
پس تو خودت منجی هستی به دنبال منجی مباش
چو ایران مباشد تن من مباد.
#نه_به_جمهورى_اسلامى
#زندان_وکیلآباد
#بیانه۱۴
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
به یاد مبارز شریف عباس واحدیان شاهرودی
دنیا محل زندگی همه مردم جهان است و ما تنها به قسمتی کوچک از آن دل بستهایم، که نامش ایران است.
ایران که از قرنها نامش جاودان بوده، خواهد ماند.
ایران که مردمانش با هر نژاد و قومیت در تمام مراحل و حوادث در کنار هم ایستادند و نجاتبخش این سرزمین بودند.
شاید فراموش کردیم ایام جنگ که غیرت مردانی برای حفظ خاک و ناموس، خود را جلو گلوله سپر کردند تا به ما بیاموزند برای وطن کمترینش جان است.
اری ما از تاریخسازان این وطن فقط داستانهایشان را شنیدیم،
و غرور افتخارشان را به دوش میکشیم،
در این برهه زمانی ما خیلی چیزها را فراموش کردیم
از فقر که در کوچه پس کوچهها که صدایش به عرش کبریا رسیده
تا اعتیاد که بلای جان جوانان ما شده
چرا از کودکان کار نگوییم؟
چرا از زباله گردها نگوییم؟
چرا از گور خوابها نگوییم؟
چرا از کپرنشینان سیستان نگوییم؟
چرا از بیماران پروانهای نگوییم؟
چرا از مادری که برای سیر کردن شکم فرزندش سنگ به شکم بسته نگوییم ؟
چرا از آن پیرمردی نگوییم که فقط برای حیاتش گاری کهنهاش را در کوچههای ما به آن سو این سو میکشد؟
چرا از فقر به فحشا رسیدم؟
آری این من و شما هستیم
بیتفاوت از آن چیزی که بر ما میگذرد
یادمان نرود کسانی بودند صدای بیصدایان شدند و خود را فدای ما کردند که صدای ما باشند
یادمان نرود گلوله سینه فرزندان ما را درید،
یادمان نرود که مادران داغ فرزندانشان را به دوش میکشند
یادمان نرود از مظلومیت مردان و زنان شرافتمندی که با جبر روزگار ایام زندگی خود را پشت دیوارهای بلند سپری میکنند
یادمان باشد که هنوز غیرت ایران و ایرانی زندست
مبارز وطن میگوید اگر کسی نتواند به هر دلیلی به وطن خدمت کند،
بهتر است مرده باشد.
پس تو خودت منجی هستی به دنبال منجی مباش
چو ایران مباشد تن من مباد.
#نه_به_جمهورى_اسلامى
#زندان_وکیلآباد
#بیانه۱۴
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
رویای شیرین
شبی با تمام هیاهوهای هر روزه در خواب رفتم
بدیدم در این خواب زیبا
چوگشته زیبا سرزمینم
چه زیباست اسمانم ،
هوا گشته بهاری در مشامم
دگر ماسک نبود بر دهانم
چو دودی نبود در آسمانم
بدیدم در هر سوی خیابان
جوانانی بودند سر خوش شاد
که گفتم چه شد ای جوان آن گشت ارشاد،
بگفت ان جوان سر خوش شاد ؛
به رفت ان سایه شوم از سر ما
به رفت ان اشک عاشق در هجرت یار
به رفت ان لباس کهنه از تن ما
به رفت ان چشمان ناپاک از بر ما
به رفت ان انکه می دوخت لبانمان را
به رفت ان عقاید نخ نما را
دگر نیست زندانی به وسعت ایران،
دگر نیست ان غم هر روزه ما
یک نگاه صد نگاه کافی نبود
رسیدم بر در مسجد
که دارد نامی از خدا را
بدیدم خادم باری تعالی
به پرسیدم از ان پیر زمانه
به گفت: گشته فارغ هر عقیده
بدیدم معشوقی در کنار یار را
که آواز عشق سر میدهد بر دیده یار
بدیدم اواز خوش دختری را
که طنین انداز بود بر روح دل ما
بدیدم آن مدیر کهنهای را
که جایش را داده بود بر نخبه ما
چه شد ان صف های نان و سبزی
چه شد آن دختر سوخته روی را
چه شد آن بیدادگاه و یاران امینش
چه شد ان همه اجبار و تبعیض زنان را
چه شد ان ترس فردای دوباره
چه شد ان اسلحه با سرب داغش
آری چنین گشت آرزو های ما
چو شیرین است بر کام ما
که ناگاه باصدای آشنایی
که بیدار شو ای پسر
گشته روز و به رفت زمانت
که باید روی بر دادگاهت
تمام زندگی آوار شد بر سرم باز
که باز ان هیاهو امد بر سرم باز
#ابوالفضل_ابری
منبع صفحه اینستاگرام
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
شبی با تمام هیاهوهای هر روزه در خواب رفتم
بدیدم در این خواب زیبا
چوگشته زیبا سرزمینم
چه زیباست اسمانم ،
هوا گشته بهاری در مشامم
دگر ماسک نبود بر دهانم
چو دودی نبود در آسمانم
بدیدم در هر سوی خیابان
جوانانی بودند سر خوش شاد
که گفتم چه شد ای جوان آن گشت ارشاد،
بگفت ان جوان سر خوش شاد ؛
به رفت ان سایه شوم از سر ما
به رفت ان اشک عاشق در هجرت یار
به رفت ان لباس کهنه از تن ما
به رفت ان چشمان ناپاک از بر ما
به رفت ان انکه می دوخت لبانمان را
به رفت ان عقاید نخ نما را
دگر نیست زندانی به وسعت ایران،
دگر نیست ان غم هر روزه ما
یک نگاه صد نگاه کافی نبود
رسیدم بر در مسجد
که دارد نامی از خدا را
بدیدم خادم باری تعالی
به پرسیدم از ان پیر زمانه
به گفت: گشته فارغ هر عقیده
بدیدم معشوقی در کنار یار را
که آواز عشق سر میدهد بر دیده یار
بدیدم اواز خوش دختری را
که طنین انداز بود بر روح دل ما
بدیدم آن مدیر کهنهای را
که جایش را داده بود بر نخبه ما
چه شد ان صف های نان و سبزی
چه شد آن دختر سوخته روی را
چه شد آن بیدادگاه و یاران امینش
چه شد ان همه اجبار و تبعیض زنان را
چه شد ان ترس فردای دوباره
چه شد ان اسلحه با سرب داغش
آری چنین گشت آرزو های ما
چو شیرین است بر کام ما
که ناگاه باصدای آشنایی
که بیدار شو ای پسر
گشته روز و به رفت زمانت
که باید روی بر دادگاهت
تمام زندگی آوار شد بر سرم باز
که باز ان هیاهو امد بر سرم باز
#ابوالفضل_ابری
منبع صفحه اینستاگرام
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تا به کی فریاد باید در شبانِ بیسحر؟
کو دلیران، کو امیدی در دیارِ پر خطر؟
نامِ انسان بر لب آریم و، شرمسار از خویشتن
دوستان در بند و ما، خاموش در رنج و محن
،،،
عباس، ای فریادِ در بندِ شبِ خاموشِ ما،
برگ آزادی تویی، در بادِ سرخِ ادعا
تا به کی فریاد فریاد از بهر تو باد
تا خدایم بشنود , باشد نوید آزادی تو
،،،
حال با خود مینویسم:
ما سزاوار غمیم؟!
یا که در انکارِ تلخِ
جرمِ خود گم گشتهایم
شعر نرگس جلالی برای آقای عباس واحدیان شاهرودی، زندانی سیاسی محبوس در زنان وکیلآباد مشهد و از امضاکنندگان بیانیه ۱۴
خوانش: ابوالفضل ابری
#ابوالفضل_ابری
#نرگس_جلالی
#عباس_واحدیان_شاهرودی
#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
کو دلیران، کو امیدی در دیارِ پر خطر؟
نامِ انسان بر لب آریم و، شرمسار از خویشتن
دوستان در بند و ما، خاموش در رنج و محن
،،،
عباس، ای فریادِ در بندِ شبِ خاموشِ ما،
برگ آزادی تویی، در بادِ سرخِ ادعا
تا به کی فریاد فریاد از بهر تو باد
تا خدایم بشنود , باشد نوید آزادی تو
،،،
حال با خود مینویسم:
ما سزاوار غمیم؟!
یا که در انکارِ تلخِ
جرمِ خود گم گشتهایم
شعر نرگس جلالی برای آقای عباس واحدیان شاهرودی، زندانی سیاسی محبوس در زنان وکیلآباد مشهد و از امضاکنندگان بیانیه ۱۴
خوانش: ابوالفضل ابری
#ابوالفضل_ابری
#نرگس_جلالی
#عباس_واحدیان_شاهرودی
#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech