سالگرد کشتهشدن رضا شهپرنیا
«به رضا گفتم: روله! تو هم برارمی و هم باوامی، نری تو شلوغی!
گفت: بابا ای چه حرفیه میزنی؟ مهسا هم یه دانه بود. تا خونی ریخته نشه، انقلابی شکل نمیگیره»
سخنان بالا را پدر رضا در مراسم خاکسپاری او گفته است، دوم فروردین تولد رضا شهپرنیا است، او که در آخرین مکالمه قبل از کشته شدن با بیش از ۱۰۰ ساچمه بر بدن، صورت و دندانهایش به مادرش گفت: «برای شام ماکارونی شکلی بپز» اما رضا دیگر هیچگاه به خانه بازنگشت.
مادر رضا نیز در پیامی خطاب به نیروهای امنیتی گفت: «۱۰۰ ساچمه در بدن پسر من که دست خالی بود، خالی کردید.من خواهان خون فرزندم هستم و تا خونخواهی او از پای نمینشینم.»
خانواده رضا در روز ۲۹ شهریور مطلع نبودند که او در اعتراضها شرکت خواهد کرد، اما آن روز رضا به خانه برنگشت، پدر و مادرش نگران میشوند، اما در پی سرکوب اعتراضها، شهر کرمانشاه حالت ویژهای به خود گرفته است. به کلانتری میروند، به آنها میگویند که «امشب اصلا بازداشتی نداشتیم.»
خانواده اما سراسیمه به بیمارستان مراجعه، در بیمارستان «گفتند دو فوتی داشتیم؛ یه خانم و یه آقا و آقاهه حدودا ۳۵ ساله هست.» خانواده رضا، این جوان ۲۲ ساله، امیدوار میشوند که جوانشان دستکم در بین فوتیها نیست.
خانواده تا صبح در جستجوی رضا به نهادهای مختلفی مراجعه میکنند تا رد و نشانی از او پیدا کنند. ساعت حدود ۴ بعد از ظهر روز بعد مأموری از اداره آگاهی با خانواده رضا تماس میگیرد و میپرسد که آیا رضا در "اغتشاشها" شرکت کرده؟ پدر خانواده برای پاسخ "به یک سری سوالها" به اداره آگاهی احضار میشود. مادر خانواده آنچنان امیدوار میشود که حتی داروهای پسرش را نیز به پدر خانواده میدهد تا بلافاصله به دست رضا برسد.
سرانجام دایی رضا، تلفنی برای تشخیص هویت یک جسد احضار میشود.
رضا اما همان مرد بهظاهر ۳۵ ساله در سردخانه بیمارستان است، اما صورت این پیکر آنچنان غرق در خون بوده که در نگاه اول، کسی قادر به شناساییاش نشده است.
پیکر رضا شهپرنیا روز ۳۱ شهریورماه به خاک سپرده شد. مادر تنها یک لحظه، هنگام خاکسپاری، پیکر تنها پسرش را دید؛ خواهر هم تنها برادرش را: «یه لحظه فقط کفن رو باز کردن تا مادر رضا، صورت پسرش رو ببینه.»
ویديوها از صفحات پدر و خواهر رضا شهپرنیا
#رضا_شهپرنیا #مهسا_امینی #کرمانشاه #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«به رضا گفتم: روله! تو هم برارمی و هم باوامی، نری تو شلوغی!
گفت: بابا ای چه حرفیه میزنی؟ مهسا هم یه دانه بود. تا خونی ریخته نشه، انقلابی شکل نمیگیره»
سخنان بالا را پدر رضا در مراسم خاکسپاری او گفته است، دوم فروردین تولد رضا شهپرنیا است، او که در آخرین مکالمه قبل از کشته شدن با بیش از ۱۰۰ ساچمه بر بدن، صورت و دندانهایش به مادرش گفت: «برای شام ماکارونی شکلی بپز» اما رضا دیگر هیچگاه به خانه بازنگشت.
مادر رضا نیز در پیامی خطاب به نیروهای امنیتی گفت: «۱۰۰ ساچمه در بدن پسر من که دست خالی بود، خالی کردید.من خواهان خون فرزندم هستم و تا خونخواهی او از پای نمینشینم.»
خانواده رضا در روز ۲۹ شهریور مطلع نبودند که او در اعتراضها شرکت خواهد کرد، اما آن روز رضا به خانه برنگشت، پدر و مادرش نگران میشوند، اما در پی سرکوب اعتراضها، شهر کرمانشاه حالت ویژهای به خود گرفته است. به کلانتری میروند، به آنها میگویند که «امشب اصلا بازداشتی نداشتیم.»
خانواده اما سراسیمه به بیمارستان مراجعه، در بیمارستان «گفتند دو فوتی داشتیم؛ یه خانم و یه آقا و آقاهه حدودا ۳۵ ساله هست.» خانواده رضا، این جوان ۲۲ ساله، امیدوار میشوند که جوانشان دستکم در بین فوتیها نیست.
خانواده تا صبح در جستجوی رضا به نهادهای مختلفی مراجعه میکنند تا رد و نشانی از او پیدا کنند. ساعت حدود ۴ بعد از ظهر روز بعد مأموری از اداره آگاهی با خانواده رضا تماس میگیرد و میپرسد که آیا رضا در "اغتشاشها" شرکت کرده؟ پدر خانواده برای پاسخ "به یک سری سوالها" به اداره آگاهی احضار میشود. مادر خانواده آنچنان امیدوار میشود که حتی داروهای پسرش را نیز به پدر خانواده میدهد تا بلافاصله به دست رضا برسد.
سرانجام دایی رضا، تلفنی برای تشخیص هویت یک جسد احضار میشود.
رضا اما همان مرد بهظاهر ۳۵ ساله در سردخانه بیمارستان است، اما صورت این پیکر آنچنان غرق در خون بوده که در نگاه اول، کسی قادر به شناساییاش نشده است.
پیکر رضا شهپرنیا روز ۳۱ شهریورماه به خاک سپرده شد. مادر تنها یک لحظه، هنگام خاکسپاری، پیکر تنها پسرش را دید؛ خواهر هم تنها برادرش را: «یه لحظه فقط کفن رو باز کردن تا مادر رضا، صورت پسرش رو ببینه.»
ویديوها از صفحات پدر و خواهر رضا شهپرنیا
#رضا_شهپرنیا #مهسا_امینی #کرمانشاه #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech