آموزشکده توانا
59.4K subscribers
29K photos
35.6K videos
2.54K files
18.3K links
کانال رسمی «توانا؛ آموزشکده جامعه مدنی»
عكس،خبر و فيلم‌هاى خود را براى ما بفرستيد:
تلگرام:
t.me/Tavaana_Admin

📧 : info@tavaana.org
📧 : to@tavaana.org

tavaana.org

instagram.com/tavaana
twitter.com/Tavaana
facebook.com/tavaana
youtube.com/Tavaana2010
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
امروز ۳۰ شهریور دومین سالگرد قتل غزاله است.

غزاله را در روز ۳۰ شهریور ۱۴۰۱، در حالی که در خیابان فیلم می‌گرفت، به قتل رساندند.
گلوله‌ای به سمت غزاله چلابی شلیک شد و بر زمین افتاد. تلفنش هنوز در دستش بود و در حال ضبط تصویر مردمی که بهت‌زده و حیران بالای سرش جمع شده بودند و فریاد می‌زدند: «یکی رو کشتند.» و او غزاله بود.

غزاله پس از اصابت تیر، پنج روز در کما بود. چنانکه خاله‌اش می‌گوید یک گلوله‌ی جنگی به پیشانی‌‌اش شلیک شده بود، پیشانی‌اش را سوراخ کرده بود و به حالت انفجار از سرش بیرون رفته بود. طوری که پشت سرش به اندازه یک نارنگی سوراخ شده بود. دکترهایش گفته بودند بصل‌‌النخاعش آسیب ندیده بود و برای همین با اینکه دچار مرگ مغزی شده بود اما حرکات غیرارادی بدنش مثل تپش قلب و عملکرد شُش‌ها ادامه داشت. غزاله می‌خواست که در صورت مرگ مغزی اعضای بدنش اهدا شود. دوبار هم در سال‌های گذشته کارت‌های اهدای عضو را پر کرده بود. وقتی که دکترها اعلام کردند راهی برای زنده نگه‌داشتنش نیست، هنوز ۹ عضو بدنش سالم بود و می‌شد که برای پیوند به دیگران اهدا شود. اما نهادهای امنیتی اجازه این کار را ندادند.

غزاله چلابی از دنبال کننده‌های صفحه اینستاگرام توانا بود.
#غزاله_چلابی
#یاری_مدنی_توانا
#دادخواهی #زن_زندگی_آزادی

@Tavaana_TavaanaTech
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
ایران من

خواننده، ترانه‌سرا و آهنگساز: پدرام معادی

الان چند ساله که داریم شبا با غصه می‌خوابیم
الان چند ساله از این درد چه بی‌صبر و چه بی‌تابیم
هوای خونه ابریه پر از بغضیم و سردرگم
آخه این ناجوانمردی، نبوده حق این مردم
یه مادر که دلش خونه، که چند ساله نمی‌خنده
یه نون‌آور که بی‌کاره، شده بدجوری شرمنده

ایران من، ایران من! کو آن شکوه و اقتدار؟
چی مونده از تو ای وطن، جز درد و فقر و انزجار؟
ما نسل آریایی و نژاد پاک کوروش‌ایم
ترسی نداریم از کسی، ما از تبار آتشیم

نپرس از قدر نون این‌جا، بگو قیمت جون چنده
حراجش کرده اعضاش رو، دیگه عمرش به مو بنده
سفره خالیه خالی، پر از شرمندگی و درد
نمی‌دونی چقدر سخته «نداری» واسه یک مرد
سفر کرده از این خونه امید و عشق و آزادی
ولی طاقت بیار ای مرد! دیگه نزدیکه آزادی

ایران من، ایران من! کو آن شکوه و اقتدار؟
چی مونده از تو ای وطن، جز درد و فقر و انزجار؟
ما نسل آریایی و نژاد پاک کوروش‌ایم
ترسی نداریم از کسی، ما از تبار آتشیم

https://tavaana.org/fa/MyIran

#نماهنگ #ایران #مهسا_امینی #آزادی #اعتراضات_سراسری #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
حسینی فرمانده سپاه ایلام: انصارالله و حشدالشعبی محصول انقلاب اسلامی هستند

کاربران: محصول انقلاب را با محصولات کره‌جنوبی مقایسه کنید!

گذشته از این مقایسه، ایران در طول تاریخ با شعر و هنر و فرش و زیبایی شناخته شده اما با روی آمدن جمهوری اسلامی، ذهنیت بسیاری از مردم دنیا درباره کشورمان تغییر کرد. آنها ایران را با آخوند و مذهب و اعدام و افراط می شناسند و این لطمه بزرگی است که این حکومت به ایران زده است!

#جمهوری_اسلامی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
روز گذشته زادروز جاویدنام نوید بهبودی، از جان‌باختگان آبان ۹۸ بود. این ویدیو مادرش را نشان می‌دهد که بر سر مزار فرزندش تولدش را جشن گرفته و می‌گرید.

او ضمن انتشار این ویدئو نوشت:

« #تولد

مثلا ۲۸ ساله ات شده
مثلا تو کارت موفق شدی چون خیلی براش زحمت کشیدی
مثلا با ی دختر زیبا مثل خودت ازدواج کردی
مثلا ثمره ی زندگیت شده ی دختر کوچولوی قشنگ با موهای بلند

نوید جان پسر
اینا همش آرزوها و حسرتای منه دردت بجونم
ولی تو هنوز ۲۳ سالته
میفهمی فقط ۲۳ سال با کلی آرزو
نویدم کجایی ؟ آرزوهات چی شد ؟؟؟؟؟
کشتنت پسر ؟
تو ۲۳ سالگی کشتنت مامان بمیره ؟؟؟؟
مامان هنوز منتظرم برگردی بزرگ بشی مرد بشی ازدواج کنی دختر دار بشی مثل همیشه بهت افتخار کنم چرا نمیای دردت ب قلبم 😭😭😭»

—————————
#نه_میبخشم_نه_فراموش_میکنم👊👊
#آبان_خونین_۹۸
#جاوید_نام_نوید_بهبودی

خواننده
پیمان قلی‌پور

- نوید بهبودی در شهریور ۱۳۷۵ در تهران به دنیا آمد ولی هنوز ۲۳ سال خود را تمام نکرده بود که نیروهای سرکوب در جمهوری اسلامی او را در قلعه حسن خان تهران در جریان اعتراضات سراسری آبان ۹۸ به قتل رساندند.

خانواده او تنها دو فرزند داشتند و نوید برادر بزرگ‌تر بود. از لحاظ تحصیلی بسیار موفق بود. دوره تحصیلات خود پیش از دانشگاه را در مدرسه تیزهوشان گذراند و در کنکور ریاضی‌فیزیک رتبه دو رقمی آورد و رشته مهندسی مکانیک را انتخاب کرد.
به علت برخورداری از جذابیت ظاهری مدتی نیز به عنوان مدل لباس‌های مردانه برای برای یک برند لباس ترکیه‌ای به نام «بازلی» فعالیت کرد. صفحه اینستاگرام او نشان می‌دهد این شغل را دوست داشت ولی گویا از میزان حقوقی که می‌پرداختند رضایتی نداشت و از آن‌جا بیرون آمد و به اصفهان رفت و در نمایشگاه بین‌المللی این شهر یک غرفه کتاب را می‌گرداند.

در ۲۵ آبان ۱۳۹۸ برای حضور در مراسم عروسی یکی از دوستانش به قلعه حسن خان آمد. شهری که محل زندگی خانواده‌ نوید نیز بود و در ادبیات رسمی جمهوری اسلامی به عنوان «شهر قدس» شناخته می‌شود. فردای آن روز یعنی ۲۶ آبان شهر مملو از حضور مردم معترض می‌شود. نیروهای سرکوب تیراندازی را آغاز می‌کنند و نوید به واسطه شلیک یکی از نیروهای لباس شخصی در خیابان عمارت در قلعه حسن خان، کشته می‌شود.

#آبان_ادامه_دارد #آبان۹۸ #نوید_بهبودی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سالگرد جان‌باختن جوان دلاور وطن، عرفان رضایی است. فرزانه برزه‌کار، مادر عرفان ضمن انتشار این ویدیو نوشت:

«امروز یاد آور آن شهریور خونین است
سی شهریور از خاطره ی کسی محو نمی‌شود
دلبندم، من مادرت مادر جفا کشیده‌ی وطن
با همه‌ی دردهای بیشمارم هم پیمان با تو قوی‌تر از همیشه از حصار بی عدالتی‌ها میگذرم و بر زندگی پیروز می‌شوم
روزی خورشید عدالت از چشمان عاشقت و گور پاکیزه ات طلوع خواهد کرد

دومین سالگرد عروج آسمانی ات در کنار مزار پاکت عرفانیه »

erfan_rezaei_navaei

- عرفان رضایی، معترض ۲۱ ساله، روز ۳۰ شهریور در آمل هدف گلوله سرکوبگران قرار گرفت و کشته شد. عرفان در صف اول مبارزان بود، همان جوانی که شجاعانه روی ماشین قوای سرکوبگر پرید، همان که رفت بالای بیلبورد و عکس خامنه‌ای را پاره کرد، شهامت و دلاوری مثال زدنی عرفان را مگر می‌توان فراموش کرد؟ عرفان سرمشق بسیاری از جوانان شده است.


#عرفان_رضایی #آمل #یادمون_نمیره #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
حنانه حان، یک دنیا برنامه داشتی، چقدر شور و شوق و انرژی در تو وجود داشت. چقدر خانواده‌اش با داشتن تو شاد بودند. شور جوانی‌ات، زیبایی‌ات، شوخ‌طببعی‌ات، سرورت همه را به وجد می‌آورد.

جمهوری اسلامی دشمن زندگی، جوانی، شادی و زیبایی است.
تو را هدف قرار دادند، تو را کشتند، مگر تو چه می‌خواستی که اینهمه ترس به جانشان افکند و با گلوله پاسخت را دادند؟

هرگز فراموشت نخواهیم کرد عروس ایران.

ویدیو از پوریا افضلی



#حنانه_کیا کجوری (۱۳۷۸ – ۳۰ شهریور ۱۴۰۱) دختر ۲۲ ساله‌ای بود که در خیزش ۱۴۰۱ ایران، با اصابت گلوله نیروهای پاسداران به پهلویش در نوشهر کشته شد. به گفته یکی از نزدیکان حنانه کیا، او چهارشنبه ۳۰ شهریور ۱۴۰۱ در حالی‌که به دندان‌پزشکی رفته بود و قصد بازگشت به خانه را داشت، بر اثر تیراندازی نیروهای امنیتی به سمت معترضان کشته شد.
خانواده حنانه و نامزدش در آستانه سالگرد او، چند هفته بازداشت و با وثیقه آزاد شدند.
حنانه عروس ایران لقب گرفت، او نوعروس بود و تازه می‌خواست با همسرش، امیر کیا، زندگی‌اش را بسازد و برای رسیدن به رویاهایش تلاش کند.
خانواده حنانه و سایر جان‌باختگان راه آزادی را تنها نگذاریم و غمخوار آن‌ها باشیم. برای آرزوی عمومی این خانواده‌ها با همبستگی به مقاومت و مبارزه ادامه دهیم و راهشان را به نتیجه برسانیم.


#حنانه_کیا #مهسا_امینی
#عروس_ایران #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
شعری از شیدای همدانی از درون زندان زاهدان
در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳

شیدای همدانی در این شعر ضمن گلایه از برخی دوستانش، تلنگری بر برخی هنرمندان می‌زند و مسئولیت هنرمند را یادآوری می‌کند.

قاسم بهرامی با تخلص شعری، شیدای همدانی، شاعر، نوازنده و هنرمند زندانی است.
شیدای همدانی در یکی از کلیپ‌های خود در مورد جمهوری اسلامی گفته است:
«این‌ها برای آبادی نیامدند. این‌ها برای نابودی ایران آمدند؛ ولی ما فرزندان کوروش اجازه نمی‌دهیم و راه را بر تجاوز آنان می‌بندیم».
شیدای همدانی، شاعر، خواننده و نوازنده است که آثار و اشعار سیاسی و حماسی او در سال‌های گذشته، مورد توجه بسیاری قرار گرفته است. شیدای همدانی، از شاگردان زنده‌یاد استاد فرهنگ شریف در تارنوازی و موسیقی است.

بر اساس اطلاعات رسیده به «توانا»، شیدای همدانی، اکنون با حکم ۱۶ سال حبس (۷ سال قابل اجرا)، بدون هیچ‌گونه حق مرخصی، در سکوت رسانه‌ای و خبری، به دور از همدان، شهر زادگاه و خانوده خود، با اتهام‌های انتسابی دیگری که هنوز برایشان حکمی صادر نشده، در حبس به سر می‌برد.

آموزشکده توانا پیشتر در یکی از قسمت‌های مجموعه برنامه «روایت یک پرونده» به بررسی پرونده شیدای همدانی، شاعر زندانی، پرداخته بود.

https://youtu.be/BsSwkuzJDxw

متن شعر جدید شیدای همدانی که امروز به دستمان رسید به شرح زیر است:

خبر داری هنرمندی خردمند
به دام ناکسان، افتاده در بند؟!

به بند ناخردمندان گمراه
بدون مونس و غمخوار و همراه

به زنجیری که از جنس جنون است
جنونی که به رنگ سرخ خون است

در این زندان، کسی حالش نپرسد
ز اوج و وسعت بالش نپرسد

منم آن مرد آزاد هنرمند
در این زندان و این زنجیر و این بند

کسی اینجا ز حالم باخبر نیست
خبر حتا ز یاری هم، دگر نیست

رفیقانم مرا از یاد بردند
درون قلب من آرام مُردند

گمانم یاد ما را باد بُرده
مرا حتا خدا از یاد بُرده

اگرچه این خودش درد کمی نیست
ولی چون بگذرد، دیگر غمی نیست

بداند گوهری، قدر گُهر را
و زرگر می‌شناسد قدر زر را

قلم، یار و هنر، گشته نگارم
وطن هم، مونس و دلدار و یارم

هنر، یعنی ز آزادی سُرودن
و خاک پاک میهن را سُتودن

هر آن‌کس از هنر، آکنده باشد
همیشه نام نیکش زنده باشد

هنربندان، هنر را می‌فروشند
به دیناری، گُهر را می‌فروشند

ببین آن خائنان انجمن را
به یک سکّه، فروشند این وطن را

هنر که‌اندر پی یاری نباشد
پیامش بهر بیداری نباشد

درون نطفه می‌گردد فراموش
بسان آتشی که گشته خاموش

هنرمندی اگر، با مردمت باش!
پناه مردم سردرگمت باش!

بخوان شعری که چون شمشیر، تیز است
چو نوری با سیاهی در ستیز است

بخوان آواز خون و خشم و آتش
ز کورش، از سیاوش، هم ز آرش

بگو از کاوه و یعقوب و بابک
بخوان شور و همایون و چکاوک

بساز آهنگ آزادی و یاری
ز رزم و گوی و میدان و سواری

ز زندان و ز زنجیر و اسارت
ز شیخ و هرزگی و قتل و غارت

بگو از عشق تا که پاک مانی
چو تاجی پاک، در این خاک مانی

من از روزی که عزم خاک کردم
ز ناپاکی، دلم را پاک کردم

ز ایران گفتم و از خاک پاکم
اگر حتا کنندم چاک‌چاکم

کمانم، دفتر و نوک قلم، تیر
رفیق و مونسم، زندان و زنجیر

به شور و مستی این خاک، سوگند
به عشق عاشقان پاک، سوگند

اگر صد سال در زندان بمانم
سرودی غیر آزادی نخوانم

هنرمندان! هنر، دُرّی گران است
هنر حتا گرامی‌تر ز جان است

بگویم تا بدانی که هنر چیست
که مانندش در این عالَم، گُهر نیست

هنر، در اوج هُشیاری و مستی
نباشد برتر از میهن‌پرستی

هنر، یعنی به راه خاک پاکت
دهی جان را، ولی نه مُشت خاکت

هنر، یعنی شرف، از خود گذشتن
شکنجه گشتن اما، برنگشتن

هنر، یعنی شکستن بند غم را
به دار آویختن، ظلم و ستم را

هنر، هم، رنگ و هم، آواز نور است
گَهی موج خروشان، گَه، صبور است

هنر، خورشید راهی ماندگار است
هنر، عِطر دل‌انگیز بهار است

هنر، آغاز راهی جاودان است
هنر، گُل‌واژه‌ای از آسمان است

هنر، یعنی خردمندی، ظرافت
هنر، یعنی وطن، یعنی شرافت

وطن، سُرخ است چون خون، سبز، چون برگ
نترسیدن ز حتا سایه‌ی مرگ

وطن، عشق است و ما عاشق‌ترینیم
و ما دلداده‌ی این سرزمینیم

وطن، پایان بند و بندگی‌هاست
هنر، آزادگی از بردگی‌هاست

هنر، آغاز شیدایی و مستی است
هنر، بی‌شک همان میهن‌پرستی است

#شیدای_همدانی #بیانیه #شعر #زندان_زاهدان #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
معصومه احمدی، مادر جاویدنام محمد قبادلو، ضمن انتشار این ویدئو نوشت:

«درود بر انسان‌های شجاعی که در شهریور ۱۴۰۱ با گذشتن از جان خود برگ جدیدی از غیرت و جوانمردی را در ایران زمین رقم زدند.
بی شک یاد و خاطره بچه‌های قهرمان ما تا ابد در تاریخ و قلب‌هایمان جاودانه خواهد ماند.
به امید شهریور آزادی ....»


محمد قبادلو، از جوانان آزاده و دلاور ایران بود که صبح سه‌شنبه ۳ بهمن اعدام شد.
به گفته یکی از وکلا: «محمد قبادلو، در مخفیانه‌ترین حالت ممکن و بدون ملاقات با خانواده اعدام شد.»


#مهسا_امینی
#محمد_قبادلو
#محمدقبادلو
#زن_زندگی_آزادی
#مرد_میهن_آبادی
#یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عرفان رضایی، معترض ۲۱ ساله، روز ۳۰ شهریور در آمل هدف گلوله سرکوبگران قرار گرفت و کشته شد. عرفان در صف اول مبارزان بود، همان جوانی که شجاعانه روی ماشین قوای سرکوبگر پرید، همان که رفت بالای بیلبورد و عکس خامنه‌ای را پاره کرد، شهامت و دلاوری مثال زدنی عرفان را مگر می‌توان فراموش کرد؟ عرفان سرمشق بسیاری از جوانان شده است.

این ویدئو، بخشی از دلاوری‌های عرفان پیش از کشته شدنش را نشان می‌دهد، لحظه‌ای که شجاعانه بر روی خودروی زرهی سرکوبگران می‌پرد، لحظه‌ای که عکس خامنه‌ای را پاره می‌کند.

جوان دلیری که به خیابان رفت تا آزاد شود، تا ایران را آزاد کند و تا پای جان بر هدفش ایستاد.


#عرفان_رضایی #آمل #یادمون_نمیره #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سی شهریور ۱۴۰۱ هرگز فراموش نمی‌شود.

این دلاوران را هرگز فراموش نمی‌کنیم

سارینا اسماعیل‌زاده، کرج
امیرمحمد نوروزی، بندر انزلی
پارسا رضادوست، هشتگرد
علیرضا فتحی، قزوین
کنعان آقایی، کرج
حنانه کیا، نوشهر
سینا لوح‌موسوی، آمل
ساسان قربانی، رضوانشهر
محمدحسن ترکمان، بابل
عرفان خزایی، تهران
محمد‌جواد زاهدی، ساری
رحیم کلیج، قائمشهر
محسن مالمیر، نوشهر
محمد زمانی، ساوه
حدیث نجفی، کرج
محمد زارعی، ورامین
امیرحسین بساطی، کرمانشاه
روزبه خادمیان، کرج
بهنام لایق‌پور، رشت
سیاوش محمودی، تهران
غزاله چلابی، آمل
محمدرسول مومنی‌زاده، رشت
محمدرضا اسکندری، پاکدشت

کشته‌شدگان راه ‎#زن_زندگى_آزادى‌ در ۳۰ شهریور


ویدیو از پوریا افضلی

#مهسا_امینی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
جاویدنام حسینعلی کیا کجوری ۲۳ ساله و دانشجوی مهندسی برق دانشگاه علم و فناوری مازندران بود.
به گفته یکی از بستگانش، او عاشق سرود «ای ایران» بود.

جاوید نام حسینعلی کیا در روز ۳۰ شهریور ۱۴۰۱ توسط نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی، با گلوله جنگی در شهر نوشهر کشته شد.

حسینعلی کیا از اقوام حنانه کیا بود و هر دو در یک روز کشته شدند. در چهلم آن‌ها محمدرضا بالی لاشک از دوستان پدر حسینعلی کیا کشته شد.

این عزیزان برای آزادی و سعادت ایران و ایرانیان و اعتلای نام ایران کشته شدند و هرگز فراموش نخواهند شد.

ویدیو از استوری پدر حسینعلی کیا
karim.kia191

#حسینعلی_کیا #برای_ایران #ایران #نوشهر #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
پیام زندانی سیاسی زیر حکم اعدام بهروز احسانی از اوین

بهروز احسانی، زندانی سیاسی محکوم به اعدام، در نامه‌ای خطاب به مردم ایران گفته که برای جانش چانه نمی‌زند و آماده است که جانش را فدای راه رهایی مردم ایران کند.

متن این نامه به شرح زیر است:

مردم شریف و قهرمان ایران

اینجانب بهروز احسانی که در بند ۴ زندان اوین محبوس می‌باشم در آبانماه ۱۴۰۱ توسط وزارت اطلاعات دستگیر و به انفرادی ۲۴۰(زیر نظر ۲۰۹) منتقل و آنگاه پس از ۳ماه و نیم به بند ۴ اوین منتقل شدم. بالاخره بعد از ۲۲ماه بلاتکلیفی اکنون بدون مستندات برایم حکم اعدام صادر کرده‌اند. از این نظام اعدامی جز این برنمی‌آید. من همان‌طور که در دوره بازجویی گفته بودم به‌قول شهید خسرو گلسرخی بر سر جانم آن هم در سن ۷۰سالگی با کسی چانه نمی‌زنم و اصلاً نگران ۱۰درصد باقی‌مانده عمرم نیستم آماده‌ام تا جان ناچیزم فدیه راه رهایی مردم ایران باشد.

حکم ما در دومین سالگرد قیام ۴۰۱ به ما اعلام شد. بر روان پاک بیش از ۷۰۰شهید آن قیام بزرگ درود می‌فرستم و سر تعظیم فرود می‌آورم. این رژیم خون‌ریز از سرکوب و اعدام تغذیه می‌کند. گذشته از زندانیان سیاسی روزانه از زندانیان عادی نیز سرهایی بر دار می‌رود که منشاء جرایم و اتهامات آنها همین رژیم است و قربانیان بی‌دفاع همین نظام و همین شرایط اند. ما سی‌و‌چهارمین هفته اعتصاب غذای سه‌شنبه‌های نه به اعدام را همراه با ۲۱زندان دیگر در سراسر کشور پشت سر گذاشته‌ایم. و تا روزی که سرها بالای دار می‌رود به اعتصاب سه‌شنبه‌ها ادامه خواهیم داد.

از هم میهنان عزیز، مجامع بین‌المللی و نهادهای حقوق‌بشری می‌خواهم که علیه اعدام در ایران همین امروز اقدام کنند چرا که فردا دیر است.
در سه‌شنبه‌های نه به اعدام با ما همراهی کنید.

مردمی که آزادی و جمهوری دموکراتیک را می‌خواهند حقشان اعدام نیست. سکوت جامعه جهانی باعث جری شدن این رژیم در اجرای اعدام است. مماشات با این رژیم را بس کنید.
با درود به تمام شهیدان راه آزادی و با درود به شرف ایران و ایرانی

بهروز احسانی - اوین ۱۴۰۳.۶.۲۸

آقای احسانی و مهدی حسنی، چند روز پیش بعد از ماه‌ها بلاتکلیفی، توسط قاضی ایمان افشاری به اعدام محکوم شدند.

آقای احسانی ۷ آدر ۱۴۰۱ بازداشت شد، لازم به ذکر است، همزمان با بازداشت آقای احسانی، دختر ایشان را هم برای تحت‌فشار قراردادن پدر بازداشت کرده و پس از بیست روز آزاد کردند. آقای احسانی مدت‌ها از آزادی دخترش بی‌اطلاع بود.

#بهروز_احسانی #بیانیه #نه_به_اعدام #نه_به_جمهوری‌_اسلامی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«حنانه کیا تازه‌عروسی بود که جمهوری اسلامی تاب خنده‌های روی لبانش را نداشت و جان نازنین او را گرفت.

شرم‌باد هرکس به هر طریقی پای این حکومت ایستاده است.»

milart.vp

#حنانه_کیا #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
مراسم دومین سالگرد جان‌باختن جاویدنام محسن محمدی کوچکسرایی بر سر مزارش برگزار شد.

عکس‌ها از استوری پدر محسن

محسن محمدی کوچکسرایی مهندس برق بود و پدر دو کودک به نام‌های حامی ۱۱ ساله و لیام ۵ ساله.
محسن محمدی متولد ۱۳۶۴ و اهل قائمشهر در استان مازندران بود. او به خاطر علاقه‌اش به طبیعت و محیط زیست به «پسر طبیعت» معروف شد.

پیراهن آغشته به خون‌اش، تنها یادگاری‌ای است که برای خانواده‌اش باقی مانده است. آن شب رفته بود تا به کشته شدن مهسا امینی‌‎[ها] اعتراض کند، اما گلوله‌ای سینه‌اش را نشانه گرفت و کشته شد.

محسن (شعبان) محمدی کوچکسرایی، روز چهارشنبه ۳۰ شهریور در قائم‌شهر، کشته شد.

همان شب پیکر محسن محمدی را از بیمارستان ولی‌عصر به پزشکی قانونی ساری منتقل می‌کنند. به خانواده او گفته شد یک هفته بعد جنازه را تحویل می‌دهند، اما آنها با پیگیری مداوم و تجمع بیش از ۷۰۰ نفری مقابل منزل پدر محسن محمدی موفق می‌شوند پیکر این جان باخته را تحویل بگیرند.
ماموران پیکرش را تنها به این شرط تحویل خانواده دادند که مرگ او را کار معترضان اعلام کنند. اما خانواده از این کار امتناع کردند و پدرش بارها در صفحه اینستاگرامش علیه دیکتاتوری که خون فرزندش را به زمین ریخت، نوشت.

#محسن_محمدی_کوچکسرایی #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
سالگرد قتل حمید حاجی‌زاده و فرزندش کارون


حمید حاجی‌زاده در ۴۸ سالگی در ۳۱ شهریور ۱۳۷۷ و همراه با کودک ۹ ساله‌اش کارون به قتل رسید. قتلی به شدت دلخراش. ۲۷ ضربه چاقو به پدر وارد شد و کارون پدر نیز که کودکانه برای دفاع از او وارد شده بود با ۱۶ ضربه چاقو جان باخت.

«اشتباه ساده»؛ نامی‌ست که وزارت اطلاعات روی جنایت قتل حمید حاجی‌زاده و پسر خردسالش کارون می گذارد؛ جنایتی که به تعبیر آگاهی کرمان، انگیزه‌ای به بزرگی چنار می‌خواست و چه انگیزه‌ای بالاتر از قتل نویسنده سرکش و شاعر ناراضی، با اسم رمز «تهاجم فرهنگی»؟ نام حمید حاجی‌زاده در لیست اسامی کسانی بود که وزارت اطلاعات آنان را برای قتل نشان کرده بود. باورش سخت است که یک شاعر را صرفا برای سرایش شعر به قتل برسانند؛ آن هم به فجیع‌ترین شکل ممکن. اما واقعیت این است.

- داستان قتل حمید حاجی‌زاده و کارون ۹ ساله، بسیار دردناک است، در سال‌های اخیر ارس و اروند حاجی‌زاده که آن زمان نوجوان بودند، در مصاحبه‌هایی جزییاتی از آن جنایت را بیان کردند و از همان زمان مورد تهدید و فشار توسط نهادهای اطلاعاتی قرار گرفتند.

ارس، برادر کارون به رسانه‌ها گفت که روی دیوارهای خانه جای دست‌های کارون را دیده که از قاتل فرار می‌کرده. چشم‌های کارون هنگام مرگ پدرش، حمید حاجی‌زاده را نگاه می‌کردند....

درباره حمید حاجی‌زاده بیش‌تر بخوانید:
https://bit.ly/2PHvdWA

#حمید_حاجی_زاده #کارون_حاجی_زاده #مهسا_امینی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خواهر جاویدنام رحیم کلیج از جان‌باختگان سال ۱۴۰۱، در آستانه دومین سالگرد او ضمن انتشار این ویدئو نوشت:

«خداحافظ ای داغ بر دل نشسته…
خداحافظ یگانه برادر قهرمانم
یادت
خورشید نیست
که لحظه ای بیاید و لحظه‌ای برود…
ماه نیست
که یک شب باشد و یک شب نباشد…
ستاره نیست
که شبی پرنور باشد و شبی کم فروغ…
باران نیست
که گاه شدت بگیرد و گاه نم نم ببارد….
یاد تو شیرمردم‌
همانند نفس می ماند
که
همیشه بامن است و خواهد ماند🌱»

ghoghnoose_irann

رحیم کلیج ۲۵ ساله در روز ۳۰ شهریور ۱۴۰۱ در نتیجه اصابت دو گلوله شلیک‌شده از سوی ماموران امنیتی به پهلوی خود در قائمهشر کشته شد.

#رحیم_کلیج
#ققنوس_ایران
#رحیم_کلیج_ققنوس_ایران
#سی_شهریور #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ویدیویی از سخنان زنده‌یاد انبیا شمسی، مادر جاویدنام رحیم کلیج، بر سر مزار فرزندش که می‌گوید برای تو به هر جا لازم باشد می‌روم و دادخواهی می‌کنم.

این مادر دادخواه، غم سنگین از دست دادن پسر رشیدش را تاب نیاورد و چند ماه پیش درگذشت.

این مادر چندی پیش در دل نوشته‌ای گفته بود:
«به پسرم افتخار می‌کنم که برای آزادی جنگید و زانو نزد.»

- رحیم کلیج متولد ۱۸ بهمن ۱۳۷۳ در قائمشهر بود که در اثر اصابت گلوله‌های جنگی به دوپهلویش در تاریخ ۳۰شهریور خونین ۱۴۰۱ پر کشید و جاودانه شد.


#رحیم_کلیج #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مصطفی، برادر جاویدنام محسن قیصری این ویدیو را منتشر کرد و نوشت:

«تویی که وقتی روبه روی محسن وایسادی و اسلحه‌ات رو مستقیم به طرف محسن گرفتی !!! به همون راحتی فک کردی جای قاضی هستی و حکم مرگ صادر و اجرا کردی؟؟؟؟
کسیکه به تو این اجازه رو داد که همونجا هر حکمی که دلت خواست اجرا کنی، نه انسانیت نه وطن و نه هموطن میشناسه که به وقتش خودش همون قاضی میشه که تو بودی و همون حکم رو واسه خودتم اجرا میکنه، چون هیچ فرفی بین تو واون نیست ; حتی اگر وطنتون باشه حاضرین ازش بگذرین که شاید خودتون رو نجات بدین اما بدونین عشق به وطن برای ما مثل عشق به مادر هست نه میشه ازش دور موند نه ناراحتیش رو تحمل کرد ،حتی حاضریم به خاطرش در مقابل دزدان وطن جان فدا کنیم مثل تمام کسانی که عاشقانه برای این وطن و "مادر" جان عزیزشون رو فدا کردند ومطمعن باش به زودی جان شما قاتلان وطن هم گرفته میشه...که ما از خون به ناحق ریخته عزیزانمون نمی‌گذاریم.»
m_ghaysari


- محسن قیصری جوانی ۳۲ ساله بود، اهل ایلام، بانشاط و ورزشکار. او فرزند کوچک خانواده بود. پسری مهربان و عاطفی. مدت کمی به خارج از کشور رفت، اما از ۱۰ ماه پیش از مرگش، به وطن بازگشته بود. تصمیم داشت نوروز ۱۴۰۱ مراسم ازدواج را برگزار کنند؛ اما جمهوری اسلامی با قتل محسن، شادی را از خانه کوچک و خوشبخت آن‌ها ربود.
۳۰ شهریور محسن با شلیک نیروهای مسلح جمهوری اسلامی در پارک کودک ایلام،‌ به قتل رسید. بر بدن او بیش از ۵۰ ساچمه فلزی بود. مردم اطرافش را گرفتند و او را به درمانگاهی، که همان نزدیکی بود رساندند؛ اما محسن دیگر زنده نبود. محسن در خیابان‌های وطنش مظلومانه به قتل رسید.

#محسن_قیصری #مهسا_امینی #زن_زندگی_آزادی
#شهریور_خونین۱۴۰۱ #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
میلاد موگویی، برادر جاویدنام مهسا موگویی، ویدیویی از برگزاری مراسم سالگرد او را منتشر کرده و نوشته است:

«در دومین سالگرد شهریور ۱۴۰۱ که بسیاری از عزیزانمون رو از دست دادیم
و دومین سالگرد خواهر قهرمانم بانوی سردار مهسا موگویی
کنار آرامگاهت گرد هم آمدیم که بدونی تا آخرین نفس بیادت هستیم
و خون تو روی زمین نمیمونه
تو مثه نور بودی توی تاریکی
مثه درخشش خورشید در انتهای شب سیاه
بهت قول میدم هر اتفاقی بیوفته ما ایمان داریم که گناهکارا تاوان میدن
و کسی نمیتونه راحت زندگیشو ادامه بده بعد از این همه ظلم
و قطعا روزی میرسه که خیابون دیگه بوی خون نمیده
و شادی و عطر عشق و وطن‌پرستی همه‌جارو فرا میگیره
به امید روزای خوب برای ایران و ایرانیان واقعی و باشرف و باغیرت
و تشکر از تمام هموطنانی که کنار ما هستن و مارو تنها نذاشتن
بخصوص مردم ایران کوچک یعنی فولادشهر
پ ن: به اشتراک گذاشتن این پست جرم محسوب نمیشه
کسانی که کنار ما هستن این پست رو به اشتراک بزارن»

milad_moogooei

مهسا موگویی که بود؟
معترضی که در گواهی فوت او وجود ۳۹ عدد سوراخ مدور در ستون فقرات، در بازوی چپ ۳۱ و ساعد دست چپ نیز ۹ سوراخ مدور نوشته شد

مهسا، متولد سال ۱۳۸۲ بود که روز ۳۱ شهریور ۱۴۰۱ توسط گشت ارشاد در فولاد شهر اصفهان با شلیک گلوله ماموران جان باخت.

در گواهی فوت او نوشته شده است: «در ستون فقرات او ۳۹ عدد سوراخ مدور در بازوی چپ ۳۱ و ساعد دست چپ نیز ۹ سوراخ مدور با حاشیه سوختگی دیده شده است.»
به عبارتی دیگر به مهسا بیش از ۷۰ گلوله ساچمه‌ای شلیک کرده بودند.
همچنین در این گواهی فوت نوشته است:
«با مانتو مشکی آغشته به خون و دارای سوراخ‌های متعدد و کوچک» تحویل شده است.

آرزوهای این جوان ورزشکار و آزادی‌خواه را بخوانید:

«-خواندن دندانپزشکی در دانشگاه شیراز
-رتبه کنکور زیر ۶۰۰
-خریدن ماشین
-کتاب خواندن زیاد
-کمک‌کردن به بقیه از حقوقم
-خرید یا اجاره خانه»

این اهداف قشنگ دختری است به نام مهسا موگویی، واقعا هم زیبا هستند، او به خیابان رفت، اعتراض کرد تا مانند جوانان دیگر دنیا زندگی معمولی و استانداردی داشته باشد، اما او را کشتند، آن‌قدر به طرفش ساچمه شلیک کردند تا جان شیرینش را از دست بدهد

#مهسا_موگویی #مهسا_امینی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
‌دلنوشته مریم اسکندری، در دومین سالگرد کشته شدن برادرش، جاویدنام محمدرضا اسکندری
 
دوسال گذشت ...
دوسال از شوم‌ترین شب زندگیم گذشت...
لحظه به لحظه ثانیه‌های زجرآورش تو ذهنم مرور میشه تا آخرین لحظه زندگیم..‌.
از بعدازظهر اون روز لعنتی شروع میکنم: با خیالی راحت میخوام  خونه را به قصد مهمونی ترک کنم. شنیدم که مرکز پاکدشت شلوغ شده، بابت محمدرضا خیالم راحته شبهای قبل حرفایی از شلوغیا و اعتراضا میزد میگفت چندتا امبولانس دیدم رد شدن ولی شکل امبولانس نبودن میگفت اینا به هیچکس رحم نمیکنن! اما خب میدونستم که با مصطفی باشگاهه و قبلشم سرکار پس خطری نیست...
مصطفی از باشگاه برگشت خونه گفتم محمدرضا کو نرفت مامازند که گفت نه مثل اینکه بهش گفته بود میره خونه دوش بگیره و بره پیش دوستش ابی!مامان ساعتای ۷ بهش زنگ میزنه اخرین نفری که باهاش صحبت کرده مامانه به مامان میگه میرم پیش ابی مامان میگه شام کبابه که دوست داری میگه برام نگه دار گشنمه میام!
میرم به مهمونی با لباسای تمیز و اتو کشیده!ساعت حدودای ۸ شده میلاد(پسرخالم و رفیق صمیمش)یهو نگران میشه بهش زنگ میزنه میبینه در دسترس نیست زنگ میزنه به مصطفی میگه بیا بریم دنبالش محمدرضا گوشیش خاموشه!
به چشمای نگران مصطفی نگاه میکنم جوابمو نمیده و با دمپایی و سراسیمه میره!
هرچی زنگ‌میزدم هیچکس جواب نمیداد میلاد جواب نمیداد محمدرضام جواب نمیداد فقط مصطفی گفت اینجا قیامته و قطع کرد...
آجی زنگ میزنه میگه مریم چه خبره بابا کجا رفت گفتم آجی فک کنم گرفتنش بدبخت شدیم ..‌
مهمونا نگاهم میکنن سفره شام وسط باز مونده
بغض میکنم و گریه نمیکنم میترسم نکنه گرفتنش وای محمدرضا اگه گرفته باشنت چی ...دم به دیقه خطشو میگیرم  کسی جواب نمیده...
مامان زنگ‌میزنه با صدایی که نفسی نداره میگه چیشده محمدرضا تصادف کرده؟گفتم نه نه هیچی نیست...سراسیمه بلند میشم میگم توروخدا یکی منو ببره پیش مامانم الان دق میکنه...
تو راه خط بابا رو میگیرم خطشو یه غریبه جواب میده میگه بابات حالش خوب نیست بیاید درمونگاه مرجان میگم وای محمدرضا رو گرفتن بابا حالش بد شده به میلاد زنگ میزنم فقط میگه مریم بدبخت شدیم و گریه میکنه‌...
راه میفتیم به سمت درمونگاه لعنتی تموم خیابونا رو بستن از کوچه پس کوچه میریم تا درمونگاه اجی با مامان ازونطرف دارن میان اجی زنگ زد گفتم اجی مامانو چرا اوردی ببر بابا حالش خوب نیس محمدرضا رو گفتن گفت تو فقط بگو محمدرضا سالمه من میرم گفتم نمیدونم نمیدونم...
میرسیم دم در درمونگاه انگار وارد یه جبهه جنگ شدیم پر از مامور اسلحه به دست جلو درو احاطه کردن....


اطرافیانم نمیذارن پیاده شم‌میگن صبر کن ببینیم چه خبره ولی از دور دیدم مامان و اجی با پاهای سست رفتن تو دیگ نتونستن نگهم دارن دوییدم دوییدم رفتم تو اخ کاش نمیرفتم کاش دنیا تو همون لحظه تموم میشد اخ کاش هیچ وقت پام نمیرسید دیگه هیچی یادم نیست با تمام وجود داد میزنم عربده میزنم همه و فحش میدم داد میزنم کف درمونگاه خوابونده بودنت بدن غرق خونتو میبینم نمیذارن بیام سمتت جلوی دهنمو میگیرن میگن داد نزن میبرنش میبرنش ...
باید به چی فکر کنم به آواری که رو سرمون هوار شده یا به اینکه ممکنه ببرنت؟؟ میخوان با امبولانس ببرنت بیمارستان خودمو میندازم روت میگم منم ببرید با اجی و مصطفی دوستش سوار میشیم به دوستش التماس میکنم میگم توروخدا فیلم بگیر ازش تو اوج درد به فکر جمع کردن مدرکیم!
اون لباسای مهمونی و اتو کشیدم حالا غرق خونه پاکه محمدرضامه...
دستای آجی از چند جا پاره شده دستای میلاد و مصطفی پر ازشیشه و زخمه!
بابا و مصطفی تو حال خودشون نیستن کلی بهشون آمپول تزریق کردن!
لحظه به لحظه این زجرا رو میتونم با جزئیات تعریف کنم از بیدار موندنمون بگم که تا دور روز بعد از استرس خوابمون نمیبرد که بدونیم پیکر پاکتو بهمون میدن یا نه...از بابا بگم که التماس ماشینا میکرد کا راهو باز کنن تا ببریمت چون گفته بودن اگر شلوغ بشه اگر بیارنت خونه از همونجا برت میگردونن...از مامان بگم که نتونست واسه پذیرایی از مهمونا بیاد به تالاری که برات گرفتیم آخه قرار بود واسه عروسی یکی یدونش بیاد تالار بگم که کبابی برات نگه داشته بود تا چند وقت تو یخچال بود میگفت بچم‌گشنش بود...از آجی بگم که مثل دیوونه ها با دستای خونین و پاره تو کوچه زجه میزد آی مردم بیاید داداشمو کشتن...محمدرضا همه اینا سرمون اومد ولی به کدوم‌گناه چرا ؟ تو با دستای خالیت با اون چشمای معصومت قرار بود چه خطری داشته باشی که قلبتو شکافتن؟ با ساک باشگاهت قرار بود چیکار کنی که مثل کفتارا دورت کردن؟؟


#محمدرضا_اسکندری #مهسا_امینی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech