لیلا مهدوی، مادر جاویدنام سیاوش محمودی، در دلنوشتهای مادرانه به ادامه دادخواهی تا تحقق عدالت تاکید کرد، او نوشت:
حمله به حریم خانهام در شهریور ۱۴۰۲ بیرحمانه، گستاخانه، گویی که در این خانه چیزی برای غارت مانده باشد جز خاطراتی که با خون نوشته شدهاند. به خانهی مادری که هنوز داغ فرزندش را بر دل دارد. خانهای که در سکوت و سوگ بود و مادری که هنوز در لابهلای لباس هایش بوی سیاوش را جستجو میکرد و در ذهنش لبخندهای سیاوش، وآخرین حرفهایش را...... چگونه توانستید بیهیچ شرمی وارد شوید، وسایلش را زیر و رو کنید، خاطراتش را بشکنید و ببرید؟ چطور دست دراز کردید به آنچه تنها دلخوشی یک مادر بود؟ حتی موبایل خاموشش را هم بردید... با کدام حکم؟ با چه حقی؟ مگر نبود که او را از من گرفتید، مگر نبود که قلبم را شکافتید؟ پس دیگر چه میخواستید چگونه توانستید در چشمانم نگاه کنید؟ در چشمان مادری که هر روز و هر شب در حسرت شنیدن صدای فرزندش جان داده، دردی که واژهای برای توصیفش نیست. اما شما نگاه کردید... با لبخند. نگاه کردید، با خونسردی، انگار نه انگار که روبهروی شما انسانی ایستاده که جهانش را از او گرفتهاند. انگار نه انگار که روبهرویتان یک مادر ایستاده است، زخمی، اما هنوز استوار. از درد من فیلم گرفتید. از لرزش دستانم، از اشکهایم، از بیپناهیام. این هم برایتان نمایشی بود؟ این هم برایتان سرگرمی است؟ زنی که هنوز بر خاک فرزندش میگرید، دختری که در سکوت نظارهگر بیپناهی مادرش است، خانهای که بوی دلتنگی و ماتم میدهد… اما می دانید، که نشکستم فکر کردید با این حمله، با این بیحرمتی، مرا میشکنید، اشتباه کردید! اگر خیال کردید که با بردن وسایل سیاوش، خاطراتش را هم از من میگیرید، سخت در اشتباهید. من هنوز ایستادهام. من مادر سیاوشم. و تا آخرین نفس، تا آخرین فریاد، برای فرزندم، برای حقیقت، برای عدالت، خواهم جنگید.
#مادر_سیاوش #دادخواهی #سکوت_نمیکنم #قدرت_مادرانه #سیاوش_محمودی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
حمله به حریم خانهام در شهریور ۱۴۰۲ بیرحمانه، گستاخانه، گویی که در این خانه چیزی برای غارت مانده باشد جز خاطراتی که با خون نوشته شدهاند. به خانهی مادری که هنوز داغ فرزندش را بر دل دارد. خانهای که در سکوت و سوگ بود و مادری که هنوز در لابهلای لباس هایش بوی سیاوش را جستجو میکرد و در ذهنش لبخندهای سیاوش، وآخرین حرفهایش را...... چگونه توانستید بیهیچ شرمی وارد شوید، وسایلش را زیر و رو کنید، خاطراتش را بشکنید و ببرید؟ چطور دست دراز کردید به آنچه تنها دلخوشی یک مادر بود؟ حتی موبایل خاموشش را هم بردید... با کدام حکم؟ با چه حقی؟ مگر نبود که او را از من گرفتید، مگر نبود که قلبم را شکافتید؟ پس دیگر چه میخواستید چگونه توانستید در چشمانم نگاه کنید؟ در چشمان مادری که هر روز و هر شب در حسرت شنیدن صدای فرزندش جان داده، دردی که واژهای برای توصیفش نیست. اما شما نگاه کردید... با لبخند. نگاه کردید، با خونسردی، انگار نه انگار که روبهروی شما انسانی ایستاده که جهانش را از او گرفتهاند. انگار نه انگار که روبهرویتان یک مادر ایستاده است، زخمی، اما هنوز استوار. از درد من فیلم گرفتید. از لرزش دستانم، از اشکهایم، از بیپناهیام. این هم برایتان نمایشی بود؟ این هم برایتان سرگرمی است؟ زنی که هنوز بر خاک فرزندش میگرید، دختری که در سکوت نظارهگر بیپناهی مادرش است، خانهای که بوی دلتنگی و ماتم میدهد… اما می دانید، که نشکستم فکر کردید با این حمله، با این بیحرمتی، مرا میشکنید، اشتباه کردید! اگر خیال کردید که با بردن وسایل سیاوش، خاطراتش را هم از من میگیرید، سخت در اشتباهید. من هنوز ایستادهام. من مادر سیاوشم. و تا آخرین نفس، تا آخرین فریاد، برای فرزندم، برای حقیقت، برای عدالت، خواهم جنگید.
#مادر_سیاوش #دادخواهی #سکوت_نمیکنم #قدرت_مادرانه #سیاوش_محمودی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech