اولین زنی که در ایران اعدام شد «ایران» بود. ماجرای #اعدام «ایران شریفی» را روزنامههای آن دوره با آب و تاب فراوان، به سبک خودشان، روایت کردند. در عین حال، تکاندهندهترین روایت را ویدا حاجبی تبریزی، از زندانیان سیاسی زمان شاه، از قول عاطفه (زندانی سیاسی و از همبندیهای ایران شریفی) در کتاب «داد بیداد» آورده.
عاطفه میگوید:
«معروفترینِ قاتلها ایران شریفی بود. متهم بود به این که دو دختر خردسال شوهرش را به همدستی معشوقاش کشته. در روزنامهها نوشته بودند که ایران شریفی ناظر تجاوز به دخترهای شوهرش بوده، و در قتل آنها نقش اصلی را داشته. اما خود ایران شریفی مدعی بود که معشوقاش به همدستی چند تا از دوستاناش، بعد از تجاوز به دخترها، آنها را کشتهاند. میگفت به خاطر علاقهی زیاد به معشوقاش قتل دخترها را خودش به عهده گرفته. لابد به این امید که چون زن است، اعداماش نخواهند کرد ... سواد داشت و شعر هم میگفت. شعرهایاش را برای ما میخواند. زندگی سختی را از سر گذرانده بود. در سیزده چهارده سالگی داده بودندنش به پیرمردی با چند فرزند ریز و درشت، که دائم کتکاش میزد و آزارش میداد. بعد از مرگ شوهر اولاش، دوباره شوهر کرده بود. حالا هم ماجرای #تجاوز و #قتل دخترهای شوهر دوماش و حکم اعداماش پیش آمده بود. از همهچیز رانده و مانده، اما محکم و سربلند بود. دائم توی حیاط تنهایی راه میرفت و قرآن میخواند. چیزهایی هم مینوشت. درشتهیکل بود و زیبا و شوخطبع ... اواخر تابستان ۵۱ از بقیهی زنها جدایاش کردند.
اتاقی در طبقهی همکف، نزدیک به اتاق ما، به او دادند. نشانههای نزدیک شدن اعداماش رو به روشنی میدید، اما ما باور نمیکردیم. کرم صورتاش را به ما هدیه داد و گفت: دفترچهی رمزی دارم که اسرار زندگیام و جزئیات قتل رو تو اون نوشتهم، درخواست کردهم بعد از اعدام به دست شما برسونن. شبی #زندان را آب و جارو کردند ... ساعت ده شب بود که به او خبر دادند صبح اعداماش میکنند. ساعت نزدیک چهار بود که ایران شریفی را از اتاق بیرون آوردند، به همراه قاضی عسکر ... پس از کمی مکث و پچ پچ، به او اجازه دادند به اتاق ما بیاید. یک یک ما را محکم در آغوش فشرد، و تکرار کرد که: نگران من نباشین، گریه نکنین. سر آخر، باز هم تأکید کرد که دفترچهی اسرارش با دست ما خواهند رساند، که هیچگاه نرساندند. محکم و استوار، با چادر گلدار ریز سفیدش، حیاط زندان را طی کرد و ما از پنجره به صدای بلند با او وداع کردیم. لحظهای وسط حیاط ایستاد، دو دستاش را به سمت سر برد، و دو طرف چادرش را گرفت و کمی بالا برد. نیمچرخی به چپ و راست زد، انگار با زندگی وداع میکند. باد در چادرش افتاد، همچون کبوتری سفید که به قصد پرواز بال گشوده، پشت در ناپدید شد. سکوتی سنگین فرو افتاد. سپیدهدم، زنها وحشتزده اعدام ایران شریفی را، که از پنجرهای در طبقهی دوم دیده بودند، با جزئیات باز میگفتند. پای چوبهی دار شعری خوانده بود که در روزنامهها هم چاپ شد: بس که این زندگی تلخ مرا داد عذاب / به خدا ای اجل از حسرت مردن مردم. میخواست مردانه و ایستاده #تیرباران شود، اما پیچیده در چادر سفیدش به دار آویخته شد.»
نوشتهی پیام یزدانجو
Payam Yazdanjoo | پیام یزدانجو
@Tavaana_TavaanaTech
عاطفه میگوید:
«معروفترینِ قاتلها ایران شریفی بود. متهم بود به این که دو دختر خردسال شوهرش را به همدستی معشوقاش کشته. در روزنامهها نوشته بودند که ایران شریفی ناظر تجاوز به دخترهای شوهرش بوده، و در قتل آنها نقش اصلی را داشته. اما خود ایران شریفی مدعی بود که معشوقاش به همدستی چند تا از دوستاناش، بعد از تجاوز به دخترها، آنها را کشتهاند. میگفت به خاطر علاقهی زیاد به معشوقاش قتل دخترها را خودش به عهده گرفته. لابد به این امید که چون زن است، اعداماش نخواهند کرد ... سواد داشت و شعر هم میگفت. شعرهایاش را برای ما میخواند. زندگی سختی را از سر گذرانده بود. در سیزده چهارده سالگی داده بودندنش به پیرمردی با چند فرزند ریز و درشت، که دائم کتکاش میزد و آزارش میداد. بعد از مرگ شوهر اولاش، دوباره شوهر کرده بود. حالا هم ماجرای #تجاوز و #قتل دخترهای شوهر دوماش و حکم اعداماش پیش آمده بود. از همهچیز رانده و مانده، اما محکم و سربلند بود. دائم توی حیاط تنهایی راه میرفت و قرآن میخواند. چیزهایی هم مینوشت. درشتهیکل بود و زیبا و شوخطبع ... اواخر تابستان ۵۱ از بقیهی زنها جدایاش کردند.
اتاقی در طبقهی همکف، نزدیک به اتاق ما، به او دادند. نشانههای نزدیک شدن اعداماش رو به روشنی میدید، اما ما باور نمیکردیم. کرم صورتاش را به ما هدیه داد و گفت: دفترچهی رمزی دارم که اسرار زندگیام و جزئیات قتل رو تو اون نوشتهم، درخواست کردهم بعد از اعدام به دست شما برسونن. شبی #زندان را آب و جارو کردند ... ساعت ده شب بود که به او خبر دادند صبح اعداماش میکنند. ساعت نزدیک چهار بود که ایران شریفی را از اتاق بیرون آوردند، به همراه قاضی عسکر ... پس از کمی مکث و پچ پچ، به او اجازه دادند به اتاق ما بیاید. یک یک ما را محکم در آغوش فشرد، و تکرار کرد که: نگران من نباشین، گریه نکنین. سر آخر، باز هم تأکید کرد که دفترچهی اسرارش با دست ما خواهند رساند، که هیچگاه نرساندند. محکم و استوار، با چادر گلدار ریز سفیدش، حیاط زندان را طی کرد و ما از پنجره به صدای بلند با او وداع کردیم. لحظهای وسط حیاط ایستاد، دو دستاش را به سمت سر برد، و دو طرف چادرش را گرفت و کمی بالا برد. نیمچرخی به چپ و راست زد، انگار با زندگی وداع میکند. باد در چادرش افتاد، همچون کبوتری سفید که به قصد پرواز بال گشوده، پشت در ناپدید شد. سکوتی سنگین فرو افتاد. سپیدهدم، زنها وحشتزده اعدام ایران شریفی را، که از پنجرهای در طبقهی دوم دیده بودند، با جزئیات باز میگفتند. پای چوبهی دار شعری خوانده بود که در روزنامهها هم چاپ شد: بس که این زندگی تلخ مرا داد عذاب / به خدا ای اجل از حسرت مردن مردم. میخواست مردانه و ایستاده #تیرباران شود، اما پیچیده در چادر سفیدش به دار آویخته شد.»
نوشتهی پیام یزدانجو
Payam Yazdanjoo | پیام یزدانجو
@Tavaana_TavaanaTech
فرخرو پارسا، از وزارت تا اعدام
به مناسبت زادروز فرخرو پارسا
سالهای اول زندگی
فرخرو پارسا در سال ۱۳۰۱ در قم متولد شد. مادرش، «فخرآفاق پارسا»، از فعالان حقوق زنان در زمان مشروطه، عضو «جمعیت نسوان وطنخواه» و همچنین اولین روزنامهنگار زنی بود که به دلیل نگارش مقالههایی در خصوص برابری زن و مرد به تبعید در قم فرستاده شد. در زمان این تبعید بود که فرخرو به دنیا آمد.
پدرش «فرخدین پارسا» نیز کارمند وزارت بازرگانی و مدیر مجلههای «اتاق بازرگانی و صنایع و معادن ایران» و «عصر جدید» بود.
تحصیل، فعالیت و ازدواج
فرخرو تحصیلات ابتدایی خود را در دبستان هما سپری کرد و سپس راهی دانشسرای مقدماتی و دانشسرای عالی شد. در سال ۱۳۲۱ او دبیر دبیرستان نوربخش شد و دو سال بعد با یک ارتشی به نام احمد شیرینسخن که از کودکی با او آشنایی داشت ازدواج کرد و حاصل این ازدواج چهار فرزند بود.
تحصیلات خود را در رشته پزشکی دانشگاه تهران تا سال ۱۳۲۹ و اخذ مدرک دکترا ادامه داد اما کار در وزارت فرهنگ را بر پزشکی ترجیح داد و تلاش کرد در جهت آموزش بانوان گام بردارد. در این راستا در سال ۱۳۳۳ به همراه برخی از همکارانش «انجمن بانوان فرهنگی» برای دبیرستانهای دخترانه تهران تاسیس کرد و به عضویت در هیأت رئیسه «شورای همکاری جمعیتهای بانوان ایرانی» انتخاب شد. هدف این جمعیت افزایش سطح معلومات و پشتیبانی از حقوق و منافع زنان جهان و ایجاد تفاهم و دوستی بین زنان تحصیلکرده کشورهای مختلف بود. از جمله شاگردان او در دبیرستان ژاندارک فرح دیبا بود.
در سال ۱۳۳۹ با آغاز به کار دانشگاه ملی ایران، وی اولین مدیر کل زن در کشور بود و سمت مدیری دبیرخانه دانشگاه ملی ایران را بر عهده گرفت. انتصاب یک زن به این سمت، به اعتراضات زیادی در تهران منجر شد.
در سال ۱۳۳۶ فرخرو به ریاست دبیرستان دکتر ولیالله نصر انتخاب شد و در سال ۱۳۳۷ نیز ریاست دبیرستان رضاشاه را به عهده گرفت.
در دوره بیست و یکم انتخابات مجلس شواری ملی به نمایندگی از مردم تهران، از طرف «کانون مترقی» که در سال ۱۳۴۰ تشکیل شده بود، وارد مجلس شد و در سال ۱۳۴۲ نیز به عضویت حزب ایران نوین درآمد.
اولین وزیر زن در تاریخ ایران
پارسا در سال ۱۳۴۷ به عنوان وزیر فرهنگ انتخاب شد. در زمان وزارت او، زنان به مشاغل مهم اداری بیش از سایر وزارتخانهها راه یافتند. از دیگر اقدامات وی حذف آموزش زبان عربی از دروس دبیرستان و تأکید بر آموزش و یادگیری زبان انگلیسی بود که به یکی از موارد کیفرخواست او بعد از انقلاب در دادگاه نیز تبدیل شد. او همچنین برای اولینبار دستور داد تا در نقاط روستایی کشور به منظور برخورداری دختران از تحصیلات عالی دبیرستانهای مختلط پسرانه و دخترانه تشکیل شود. فرخرو همچنین طی رایزنیهایی با ساواک قرار بر عدم بازداشت معلمان توسط ساواک در محیط تحصیل گذاشته بود. پارسا در سال ۱۳۵۳ از وزارت فرهنگ کناره رفت.
انقلاب، دستگیری، اتهامات
بعد از وقوع انقلاب اسلامی در تاریخ ۲۷ بهمن ۱۳۵۸ به همراه همسرش در منزل مسکونی پسرشان بازداشت شد. شعبه اول دادگاه انقلاب اسلامی از روز دوم اردیبهشت ۱۳۵۹ محاکمه #فرخرو_پارسا و همایون جابر انصاری، وزیر مسکن و شهرسازی کابینه هویدا را آغاز کرد. ریاست دادگاه او را محمدی گیلانی بر عهده داشت که بعدتر بسیاری از جوانان چپ و مجاهد را نیز به جوخه اعدام سپرد. پارسا از سرکردن چادر در دادگاه و نزد محمدی گیلانی خودداری میکرد.
پارسا در آخرین دفاعیاتش پس از ۹ جلسه محاکمه در مورد اتهامی که به رفتار وی در دیدار با مدیران مدارس مذهبی مطرح شده بود گفت: «سخنان من در جمع مدیران مدارس مذهبی که یکی از شاکیان من در دادگاه عنوان کرد به این صورت بود که من در آن جلسه در مورد حجاب زنان سخن گفتم اینکه حجاب نباید مانع فعالیتهای اجتماعی زنان شود. در آن زمان دختران مدارس مذهبی در فعالیتهای ورزشی اصلاً شرکت نمیکردند. من در تمام بخشنامههای خود #زنان را به پوشیدن لباسهای سنگین دعوت میکردم.»
اعدام
او را به جرم «حیف و میل و غارت بیتالمال و اشاعه فساد و فحشاء در فرهنگ مملکت با به کار گماردن افراد هرزه در سمتهای مهم وزارتی و ترتیب دادن اردوگاههای اختلاطی و زیر پا گذاشتن اخلاق اسلامی»، از مصادیق روشن مفسدین فیالارض تشخیص داده و مطابق نص صریح قرآن محکوم به #اعدام و استرداد کلیه اموال منقول و غیرمنقول شد.
حکم اولین #وزیر زنی که ایران به خود دیده بود، در زمان مقرر، ساعت یک و سی دقیقه بامداد روز ۱۸ اردیبهشت ۵۹ در محوطه #زندان #اوین به اجرا درآمد. روایت است طناب #دار او پاره میشود و به این خاطر او را #تیرباران میکنند؛ زنی را که تمام عمر در امر آموزش به هممیهنانش خدمت کرده بود.
متن کامل این گزارش را در فایل پی دی اف زیر بخوانید.
@Tavaana_TavaanaTech
👇👇👇
به مناسبت زادروز فرخرو پارسا
سالهای اول زندگی
فرخرو پارسا در سال ۱۳۰۱ در قم متولد شد. مادرش، «فخرآفاق پارسا»، از فعالان حقوق زنان در زمان مشروطه، عضو «جمعیت نسوان وطنخواه» و همچنین اولین روزنامهنگار زنی بود که به دلیل نگارش مقالههایی در خصوص برابری زن و مرد به تبعید در قم فرستاده شد. در زمان این تبعید بود که فرخرو به دنیا آمد.
پدرش «فرخدین پارسا» نیز کارمند وزارت بازرگانی و مدیر مجلههای «اتاق بازرگانی و صنایع و معادن ایران» و «عصر جدید» بود.
تحصیل، فعالیت و ازدواج
فرخرو تحصیلات ابتدایی خود را در دبستان هما سپری کرد و سپس راهی دانشسرای مقدماتی و دانشسرای عالی شد. در سال ۱۳۲۱ او دبیر دبیرستان نوربخش شد و دو سال بعد با یک ارتشی به نام احمد شیرینسخن که از کودکی با او آشنایی داشت ازدواج کرد و حاصل این ازدواج چهار فرزند بود.
تحصیلات خود را در رشته پزشکی دانشگاه تهران تا سال ۱۳۲۹ و اخذ مدرک دکترا ادامه داد اما کار در وزارت فرهنگ را بر پزشکی ترجیح داد و تلاش کرد در جهت آموزش بانوان گام بردارد. در این راستا در سال ۱۳۳۳ به همراه برخی از همکارانش «انجمن بانوان فرهنگی» برای دبیرستانهای دخترانه تهران تاسیس کرد و به عضویت در هیأت رئیسه «شورای همکاری جمعیتهای بانوان ایرانی» انتخاب شد. هدف این جمعیت افزایش سطح معلومات و پشتیبانی از حقوق و منافع زنان جهان و ایجاد تفاهم و دوستی بین زنان تحصیلکرده کشورهای مختلف بود. از جمله شاگردان او در دبیرستان ژاندارک فرح دیبا بود.
در سال ۱۳۳۹ با آغاز به کار دانشگاه ملی ایران، وی اولین مدیر کل زن در کشور بود و سمت مدیری دبیرخانه دانشگاه ملی ایران را بر عهده گرفت. انتصاب یک زن به این سمت، به اعتراضات زیادی در تهران منجر شد.
در سال ۱۳۳۶ فرخرو به ریاست دبیرستان دکتر ولیالله نصر انتخاب شد و در سال ۱۳۳۷ نیز ریاست دبیرستان رضاشاه را به عهده گرفت.
در دوره بیست و یکم انتخابات مجلس شواری ملی به نمایندگی از مردم تهران، از طرف «کانون مترقی» که در سال ۱۳۴۰ تشکیل شده بود، وارد مجلس شد و در سال ۱۳۴۲ نیز به عضویت حزب ایران نوین درآمد.
اولین وزیر زن در تاریخ ایران
پارسا در سال ۱۳۴۷ به عنوان وزیر فرهنگ انتخاب شد. در زمان وزارت او، زنان به مشاغل مهم اداری بیش از سایر وزارتخانهها راه یافتند. از دیگر اقدامات وی حذف آموزش زبان عربی از دروس دبیرستان و تأکید بر آموزش و یادگیری زبان انگلیسی بود که به یکی از موارد کیفرخواست او بعد از انقلاب در دادگاه نیز تبدیل شد. او همچنین برای اولینبار دستور داد تا در نقاط روستایی کشور به منظور برخورداری دختران از تحصیلات عالی دبیرستانهای مختلط پسرانه و دخترانه تشکیل شود. فرخرو همچنین طی رایزنیهایی با ساواک قرار بر عدم بازداشت معلمان توسط ساواک در محیط تحصیل گذاشته بود. پارسا در سال ۱۳۵۳ از وزارت فرهنگ کناره رفت.
انقلاب، دستگیری، اتهامات
بعد از وقوع انقلاب اسلامی در تاریخ ۲۷ بهمن ۱۳۵۸ به همراه همسرش در منزل مسکونی پسرشان بازداشت شد. شعبه اول دادگاه انقلاب اسلامی از روز دوم اردیبهشت ۱۳۵۹ محاکمه #فرخرو_پارسا و همایون جابر انصاری، وزیر مسکن و شهرسازی کابینه هویدا را آغاز کرد. ریاست دادگاه او را محمدی گیلانی بر عهده داشت که بعدتر بسیاری از جوانان چپ و مجاهد را نیز به جوخه اعدام سپرد. پارسا از سرکردن چادر در دادگاه و نزد محمدی گیلانی خودداری میکرد.
پارسا در آخرین دفاعیاتش پس از ۹ جلسه محاکمه در مورد اتهامی که به رفتار وی در دیدار با مدیران مدارس مذهبی مطرح شده بود گفت: «سخنان من در جمع مدیران مدارس مذهبی که یکی از شاکیان من در دادگاه عنوان کرد به این صورت بود که من در آن جلسه در مورد حجاب زنان سخن گفتم اینکه حجاب نباید مانع فعالیتهای اجتماعی زنان شود. در آن زمان دختران مدارس مذهبی در فعالیتهای ورزشی اصلاً شرکت نمیکردند. من در تمام بخشنامههای خود #زنان را به پوشیدن لباسهای سنگین دعوت میکردم.»
اعدام
او را به جرم «حیف و میل و غارت بیتالمال و اشاعه فساد و فحشاء در فرهنگ مملکت با به کار گماردن افراد هرزه در سمتهای مهم وزارتی و ترتیب دادن اردوگاههای اختلاطی و زیر پا گذاشتن اخلاق اسلامی»، از مصادیق روشن مفسدین فیالارض تشخیص داده و مطابق نص صریح قرآن محکوم به #اعدام و استرداد کلیه اموال منقول و غیرمنقول شد.
حکم اولین #وزیر زنی که ایران به خود دیده بود، در زمان مقرر، ساعت یک و سی دقیقه بامداد روز ۱۸ اردیبهشت ۵۹ در محوطه #زندان #اوین به اجرا درآمد. روایت است طناب #دار او پاره میشود و به این خاطر او را #تیرباران میکنند؛ زنی را که تمام عمر در امر آموزش به هممیهنانش خدمت کرده بود.
متن کامل این گزارش را در فایل پی دی اف زیر بخوانید.
@Tavaana_TavaanaTech
👇👇👇
سالگرد اعدام غلامرضا نیکپی، #شهردار تهران
غلامرضا نیکپی از شهریور ۱۳۴۸ تا سال ۱۳۵۶ و به مدت هشتادونه ماه شهردار تهران بود. او در جریان دستگیری برخی از سران شاه توسط دولت ازهاری در پیش از انقلاب، بازداشت شد و به زندان افتاد. زمانی که انقلاب اسلامی در ۲۲ بهمنماه ۱۳۵۷ به قدرت رسید و مردم به زندان قصر حمله کردند او نیز مانند دیگر #زندانیان توانست که از زندان فرار کند اما پس از مدتی به دست انقلابیان اسیر شد و دوباره زندانی و سپس تیرباران شد.روزنامهی کیهان در تاریخ بیستودوم فروردینماه ۱۳۵۸ در تیتری نوشت که «سران رژیم شاه سابق تیرباران شدند که در میان نام اعدام شدگان، نام غلامرضا نیکپی نیز به چشم میخورد. کیهان نوشت که محکومان «دادگاه #عدل اسلامی» در برابر جوخهی اعدام قرار گرفتند. روزنامهی کیهان از تیربارانشدگان با عنوان محاکمهی «عناصر حلقهبهگوش» رژیم منفور پهلوی نام میبرد. کیهان میآورد که کار دادگاه از نخستین ساعات صبح روز گذشته در چند شعبه دادگاه عدل اسلامی با تلاوت آیاتی از «کلامالله مجید» و با حضور خبرنگاران و عکاسان آغاز شد.
غلامرضا نیکپی که بود؟
غلامرضا نیکپی فرزند عزیزالله نیکپی در سال ۱۳۰۸ در اصفهان به دنیا آمد. اطلاعی در مورد نام مادر #نیکپی در دست نیست تنها اینکه او در دادگاه در مورد مادرش چنین آورده است: «تا سال ۱۳۲۹ من هیچ نداشتم. در سال ۱۳۲۹ مادرم فوت کرد و مقدار قابل توجهی اموال به من رسید. از جمله املاکی بود در فریدن اصفهان و در لنجان اصفهان که این اموال با این که من رفتم انگلستان و در آنجا تحصیل میکردم و مادرم هم که آمده بود در انگلستان و همانجا فوت کرد، برای مدت ۶ سال و اندی که در انگلستان بودم همان طور بیسرپرست بود، وقتی برگشتم قبل از این که بشود سر وصورتی به آنها داد، اصلاحات ارضی آنها را گرفت و با پول آنها و پسانداز خودم ۲۵۰۰ متر زمین خریدم از قرار متری ۱۷۲ تومان و به همین جهت هم در سند انتقال نوشتم، در حالی که قیمت منطقهای ۶۰ تومان بود. دارایی من محدود بود به همین منزل تا یک سال و چند ماه پیش که پدرم فوت کرد و اموال قابل توجهی از پدرم ماند که به من و سه برادرم و یک خواهر و نامادریم رسید که اسنادش موجود است.»
پدرش عزیزالله ملقب به اعزازالمک از کسانی بود که در آمریکا تحصیل کرده بود و در زمان رضاشاه و در سال ۱۳۱۸ به استانداری کرمانشاه منصوب شده بود و پس از آن در کابینهی قوامالسلطنه به معاونت نخستوزیری و وزارت پست و تلگراف رسیده بود. پدربزرگ مادری غلامرضا که ظلالسلطان نامیده میشد فرزند ناصرالدینشاه قاجار بود. غلامرضا دیپلم خود را در اصفهان و کرمانشاه گرفت و پس از اخذ لیسانس از دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران در سال ۱۳۲۹ برای ادامهی تحصیل به انگلستان رفت و دکترای اقتصاد بینالملل خود را در سال ۱۳۳۵ دریافت کرد و پس از آن به ایران بازگشت.
برگزاری دادگاه چند نفر در چند ساعت و صدور حکم #تیرباران نشان از فرمایشیبودن این دادگاهها و روند ناعادلانه دادرسی دارد که در آن جو انقلابی که شور انقلابی همهگان را فراگرفته بود و #عکس #امام در ماه میدیدند عکسالعملهای چندانی ایجاد نکرد و چه بسا گروههایی که بعدها خود طعمهی «دادگاههای عدل اسلامی» شدند از این اعدامها حمایت کردند و خواهان گسترشیافتن اینگونه اعدامها شدند.
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/2imwOR
@Tavaana_TavaanaTech
غلامرضا نیکپی از شهریور ۱۳۴۸ تا سال ۱۳۵۶ و به مدت هشتادونه ماه شهردار تهران بود. او در جریان دستگیری برخی از سران شاه توسط دولت ازهاری در پیش از انقلاب، بازداشت شد و به زندان افتاد. زمانی که انقلاب اسلامی در ۲۲ بهمنماه ۱۳۵۷ به قدرت رسید و مردم به زندان قصر حمله کردند او نیز مانند دیگر #زندانیان توانست که از زندان فرار کند اما پس از مدتی به دست انقلابیان اسیر شد و دوباره زندانی و سپس تیرباران شد.روزنامهی کیهان در تاریخ بیستودوم فروردینماه ۱۳۵۸ در تیتری نوشت که «سران رژیم شاه سابق تیرباران شدند که در میان نام اعدام شدگان، نام غلامرضا نیکپی نیز به چشم میخورد. کیهان نوشت که محکومان «دادگاه #عدل اسلامی» در برابر جوخهی اعدام قرار گرفتند. روزنامهی کیهان از تیربارانشدگان با عنوان محاکمهی «عناصر حلقهبهگوش» رژیم منفور پهلوی نام میبرد. کیهان میآورد که کار دادگاه از نخستین ساعات صبح روز گذشته در چند شعبه دادگاه عدل اسلامی با تلاوت آیاتی از «کلامالله مجید» و با حضور خبرنگاران و عکاسان آغاز شد.
غلامرضا نیکپی که بود؟
غلامرضا نیکپی فرزند عزیزالله نیکپی در سال ۱۳۰۸ در اصفهان به دنیا آمد. اطلاعی در مورد نام مادر #نیکپی در دست نیست تنها اینکه او در دادگاه در مورد مادرش چنین آورده است: «تا سال ۱۳۲۹ من هیچ نداشتم. در سال ۱۳۲۹ مادرم فوت کرد و مقدار قابل توجهی اموال به من رسید. از جمله املاکی بود در فریدن اصفهان و در لنجان اصفهان که این اموال با این که من رفتم انگلستان و در آنجا تحصیل میکردم و مادرم هم که آمده بود در انگلستان و همانجا فوت کرد، برای مدت ۶ سال و اندی که در انگلستان بودم همان طور بیسرپرست بود، وقتی برگشتم قبل از این که بشود سر وصورتی به آنها داد، اصلاحات ارضی آنها را گرفت و با پول آنها و پسانداز خودم ۲۵۰۰ متر زمین خریدم از قرار متری ۱۷۲ تومان و به همین جهت هم در سند انتقال نوشتم، در حالی که قیمت منطقهای ۶۰ تومان بود. دارایی من محدود بود به همین منزل تا یک سال و چند ماه پیش که پدرم فوت کرد و اموال قابل توجهی از پدرم ماند که به من و سه برادرم و یک خواهر و نامادریم رسید که اسنادش موجود است.»
پدرش عزیزالله ملقب به اعزازالمک از کسانی بود که در آمریکا تحصیل کرده بود و در زمان رضاشاه و در سال ۱۳۱۸ به استانداری کرمانشاه منصوب شده بود و پس از آن در کابینهی قوامالسلطنه به معاونت نخستوزیری و وزارت پست و تلگراف رسیده بود. پدربزرگ مادری غلامرضا که ظلالسلطان نامیده میشد فرزند ناصرالدینشاه قاجار بود. غلامرضا دیپلم خود را در اصفهان و کرمانشاه گرفت و پس از اخذ لیسانس از دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران در سال ۱۳۲۹ برای ادامهی تحصیل به انگلستان رفت و دکترای اقتصاد بینالملل خود را در سال ۱۳۳۵ دریافت کرد و پس از آن به ایران بازگشت.
برگزاری دادگاه چند نفر در چند ساعت و صدور حکم #تیرباران نشان از فرمایشیبودن این دادگاهها و روند ناعادلانه دادرسی دارد که در آن جو انقلابی که شور انقلابی همهگان را فراگرفته بود و #عکس #امام در ماه میدیدند عکسالعملهای چندانی ایجاد نکرد و چه بسا گروههایی که بعدها خود طعمهی «دادگاههای عدل اسلامی» شدند از این اعدامها حمایت کردند و خواهان گسترشیافتن اینگونه اعدامها شدند.
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/2imwOR
@Tavaana_TavaanaTech
Tavaana
اعدام غلامرضا نیکپی، شهردار تهران
توانا- غلامرضا نیکپی از شهریور ۱۳۴۸ تا سال ۱۳۵۶ و به مدت هشتادونه ماه شهردار تهران بود. او در جریان دستگیری برخی از سران شاه توسط دولت ازهاری در پیش از انقلاب، بازداشت شد و به زندان افتاد.
روزنامهی کیهان در تاریخ ۲۲ فروردین ۱۳۵۸ در تیتری نوشت که «سران رژیم شاه تیرباران شدند» و فهرستی از اسامی افرادی منتشر کرد که روز قبل از آغاز صبح تا ساعت ۱۲ شب تیرباران شدند. دادگاه این افراد که روزنامهی کیهان از آنها به عنوان «عناصر حلقهبهگوش رژیم منفور پهلوی» نام برد به تعبیر کیهان در «دادگاه عدل اسلامی» و با تلاوت آیاتی از «کلامالله مجید» برگزار شد. دادگاه در یک روز برگزار شد و حکم تیرباران یازده نفر صادر شد که عبارت بودند از:
غلامرضا نیکپی، شهردار هفتسالهی تهران
سرلشگر علی نشاط فرماندهی گارد جاویدان
عباسعلی خلعتبری، وزیر اسبق امور خارجه
منصور روحانی، وزیر اسبق برق و کشاورزی
سپهبد محمدتقی مجیدی، رییس دادگاه فداییان اسلام
عبدالله ریاضی، رییس ۱۵ ساله مجلس شورای ملی
حسینعلی بیات، نماینده مجلس
سناتور علامه وحیدی، سناتور مجلس
سپهبد علی حجت کاشانی، رییس سازمان تربیت بدنی سابق و معاون نخستوزیر
سپهبد ناصر مقدم، رییس سابق ساواک
سرلشگر حسن پاکروان، رییس اسبق رکن ۲ ارتش، معاون کل و رییس اسبق ساواک
برگزاری دادگاه چند نفر در چند ساعت و صدور حکم #تیرباران نشان از فرمایشیبودن این دادگاهها و روند #ناعادلانه دادرسی دارد که در آن جو انقلابی که شور انقلابی همهگان را فراگرفته بود و عکس امام در ماه میدیدند عکسالعملهای چندانی ایجاد نکرد و چه بسا گروههایی که بعدها خود طعمهی «دادگاههای #عدل_اسلامی» شدند از این اعدامها حمایت کردند و خواهان گسترشیافتن اینگونه اعدامها شدند.
برگرفته از فیسبوک بهزاد مهرانی
https://goo.gl/eVUgCv
شما چه فکر میکنید؟
@Tavaana_TavaanaTech
غلامرضا نیکپی، شهردار هفتسالهی تهران
سرلشگر علی نشاط فرماندهی گارد جاویدان
عباسعلی خلعتبری، وزیر اسبق امور خارجه
منصور روحانی، وزیر اسبق برق و کشاورزی
سپهبد محمدتقی مجیدی، رییس دادگاه فداییان اسلام
عبدالله ریاضی، رییس ۱۵ ساله مجلس شورای ملی
حسینعلی بیات، نماینده مجلس
سناتور علامه وحیدی، سناتور مجلس
سپهبد علی حجت کاشانی، رییس سازمان تربیت بدنی سابق و معاون نخستوزیر
سپهبد ناصر مقدم، رییس سابق ساواک
سرلشگر حسن پاکروان، رییس اسبق رکن ۲ ارتش، معاون کل و رییس اسبق ساواک
برگزاری دادگاه چند نفر در چند ساعت و صدور حکم #تیرباران نشان از فرمایشیبودن این دادگاهها و روند #ناعادلانه دادرسی دارد که در آن جو انقلابی که شور انقلابی همهگان را فراگرفته بود و عکس امام در ماه میدیدند عکسالعملهای چندانی ایجاد نکرد و چه بسا گروههایی که بعدها خود طعمهی «دادگاههای #عدل_اسلامی» شدند از این اعدامها حمایت کردند و خواهان گسترشیافتن اینگونه اعدامها شدند.
برگرفته از فیسبوک بهزاد مهرانی
https://goo.gl/eVUgCv
شما چه فکر میکنید؟
@Tavaana_TavaanaTech
Facebook
Behzad Mehrani - روزنامهی کیهان در تاریخ ۲۲ فروردین ۱۳۵۸... | Facebook
روزنامهی کیهان در تاریخ ۲۲ فروردین ۱۳۵۸ در تیتری نوشت که «سران رژیم شاه تیرباران شدند» و فهرستی از اسامی افرادی منتشر کرد که روز قبل از آغاز صبح تا ساعت...