آموزشکده توانا
59K subscribers
29.2K photos
35.7K videos
2.54K files
18.4K links
کانال رسمی «توانا؛ آموزشکده جامعه مدنی»
عكس،خبر و فيلم‌هاى خود را براى ما بفرستيد:
تلگرام:
t.me/Tavaana_Admin

📧 : info@tavaana.org
📧 : to@tavaana.org

tavaana.org

instagram.com/tavaana
twitter.com/Tavaana
facebook.com/tavaana
youtube.com/Tavaana2010
Download Telegram
از 11 اسفند 1374 که از چنبره‌ی سعید امامی و باند مخوفش به آلمان گریختم، تا 11 اسفند 1394 بیست سال گذشت. تمام این مدت در روشنایی راه رفتم و کار کردم؛ انگار در آکواریوم زندگی می‌کنم. می‌خواستم همه ببینند کجا می‌روم؟ کجا می‌آیم؟ با کی می‌روم؟ با کی می‌آیم؟ چرا می‌روم؟... از کار و نوشتار تا مرز زندگی‌ام را برای خوانندگانم نوشتم و گفتم. حالا تصمیم گرفته‌ام روز 11 اسفند در روشنایی به تهران برگردم. هیچ چیزی هم نمی‌تواند مانع برگشتنم شود، هیچ چیز. می‌تواند؟
منبع: فیسبوک نویسنده

عباس معروفی فارغ التحصیل هنرهای زیبای تهران در رشته هنرهای دراماتیک است و حدود یازده سال معلم ادبیات در دبیرستان‌های تهران بوده‌است.

نخستین مجموعه داستان او با نام «روبه روی آفتاب» در سال ۱۳۵۹ در تهران منتشر شد. پیش و پس از آن نیز داستان‌های او در برخی مطبوعات به چاپ می‌رسید اما با انتشار «سمفونی مردگان» بود که نامش به عنوان نویسنده تثبیت شد.

در سال ۱۳۶۹ مجله ادبی «گردون» را پایه گذاری کرد و بطور جدی به کار مطبوعات ادبی روی آورد. سبک و روال وی در این نشریه با انتظارات دولت ایران مغایر بود و موجب فشارهای پی در پی و سرانجام محاکمه و توقیف آن شد.

معروفی به خاطر موضع گیری علیه حکومت ایران بارها بازجویی شد.
معروفی در پی توقیف «گردون» و به علت فشارهای سیاسی، ناگزیر به ترک وطن شد. او به آلمان رفت و مدتی از بورس «خانه هاینریش بل» بهره گرفت. اما پس از آن برای گذران زندگی دست به کارهای مختلف زد؛ مدتی به عنوان مدیر یک هتل کار کرد و پس از آن «خانه هنر و ادبیات هدایت» را که کتابفروشی بزرگی است در خیابان کانت برلین، بنیاد نهاد و به کار کتابفروشی مشغول شد. و کلاس‌های داستان نویسی خود را نیز در همان محل تشکیل داد و در حال حاضر از طریق این کارها روزگار می‌گذراند.

رمان
سمفونی مردگان (۱۳۶۸)
سال بلوا (۱۳۷۱)
پیکر فرهاد
فریدون سه پسر داشت (۱۳۸۲)
ذوب شده (۱۳۸۸)
تماما مخصوص (۱۳۸۹)

مجموعه داستان
پیش روی آفتاب (۱۳۵۹)
آخرین نسل برتر (۱۳۶۵)
عطر یاس (۱۳۷۱)
دریاروندگان جزیره آبی‌تر (۱۳۸۲)
آن شصت هزار، آن شصت نفر

نمایشنامه
تا کجا با منی (۶۲-۱۳۶۱)
ورگ (۱۳۶۵)
دلی بای و آهو (۱۳۶۶)
آونگ خاطره‌های ما (سه نمایشنامه) (۱۳۸۲)

این در حالیست که در هفدهمین سالگرد قتل نویسندگان و فعالان سیاسی ایرانی به سر می بریم و هنوز آمران این قتل ها معرفی و مجازات نشده اند.
یکی از قربانیان آن جنایات، مجید شریف، هم از اندیشمندان و نویسندگانی بود که بعد از سال ها #تبعید به #ایران بازگشته بود.
آیا #معروفی می تواند دوباره در ایران #نویسندگی کند و #مجله و #روزنامه منتشر کند؟
قسمتی از برنامه پرتره صدای آمریکا که سال گذشته درباره عباس معروفی بود، تقدیم می کنیم.
@Tavaana_TavaanaTech
👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
سعیدی سیرجانی را سکته کردند!
سالروز درگذشت علی‌اکبر سعیدی سیرجانی

سعیدی سیرجانی در نامه به خامنه‌ای:

«آدمی‌زاده‌ام، #آزاده‌ام و دلیلش همین نامه، که در حکم فرمان آتش است و نوشیدن جام شوکران. بگذارید آیندگان بدانند که در سرزمین بلاخیز ایران هم بودند مردمی که دلیرانه از جان خود گذشتند و مردانه به استقبال مرگ رفتند.»

«سعیدی سیرجانی را هم کشتند، شاه‌کار تازه‌ی جمهوری اسلامی. حتا اگر این‌طور که ادعا می‌کنند به «مرگ طبیعی» مرده باشد، این‌که پیرمردی ضعیف ده ماه تمام زیر دست این بزرگواران دوام آورده عجیب است. از برکات الطاف(آنان) باید خیلی پیش از این‌ها می‌مُرد؛ البته «به مرگ طبیعی»» - شاه‌رخ مسکوب

«سعیدی سیرجانی را سکته کردند»، این جمله‌ای بود که بسیاری پس از مرگ سعیدی سیرجانی که توسط جمهوری اسلامی علت آن سکته اعلام شد، بر زبان آوردند. این جمله حاکی از آن بود که علی‌اکبر سعیدی سیرجانی که هنگام مرگ دست جمهوری اسلامی اسیر بود به مرگ طبیعی از نمرده، بل‌که به قتل رسیده است.

سعیدی سیرجانی تنها به جرم! #نوشتن نامه به ره‌بری ِ جمهوری اسلامی که در آن به سانسور کتاب‌هایش اشاره کرده بود بازداشت شد و تحت شکنجه قرار گرفت و مجبور شد مقابل دوربین بنشیند و علیه خود اعتراف کند.

نامه‌های سیرجانی حاوی نکات طنز و جدی بسیاری است که همه درس شجاعت است. #شجاعت #روشن‌فکری که نقادانه نفر اول مملکت را مورد خطاب قرار می‌دهد. سعیدی سیرجانی در ابتدای نامه‌ی اولش به خامنه‌ای چنین می‌نویسد:

«محضر مبارک حضرت آیت‌اله خامنه‌ای رهبرمعظم جمهوری اسلامی با عرص سلام وتقدیم احترام، سه ماه پیش عریضه ای به حضورتان فرستادم در شرح اختناق تحمل‌ناپذیر نا معقولی که ماموران وزرات ارشاد در کار نشر کتاب اعمال می‌فرمایند....

آن‌گونه که از نامه‌ی دوم سیرجانی به خامنه‌ای برمی‌آید خامنه‌ای به این نامه پاسخی عتاب‌آمیز می‌دهد.

«پيام عتاب‌آميز جناب عالی را آقای صابری برايم خواند، و متاسف شدم، نه به علت اين که مورد قهر آن مقام معظم قرار گرفته‌ام و به زودی امت هميشه در صحنه حزب‌الله حسابم را خواهند رسيد که مرگ در راه دفاع از حق شهادت است و ما مرگ #شهادت از خدا خواسته‌ايم. تاسف و تاثرم از پندارهای باطل خويش بود و اميدهای برباد رفته ام درباره‌ی سعه صدر جناب عالی و سرنوشتی که ملت ايران در دوران #رهبری شما خواهند داشت. بگذريم از لحن توهين آميز پيام که حتی قاصد را شرمنده کرده بود و از هر مسلمان با تقوايی بعيد مينمود تا چه رسد به رهبر مسلمانان جهان. حيرتم از اين است که جناب‌عالی به استناد کدامين سند و قرينه و امارت مرا #مرتد قلمداد کرديد و نامعتقد به اسلام. اگر مستند به نوشته های من است ای کاش موردش را مشخص می‌فرموديد، و اگر مبتنی بر واردات غيبی است و اشراف بر ضماير که انالله و انااليه راجعون.»
.....
#سعید_امامی در مورد مرگ سعیدی سیرجانی توضیح داده بود که به او به جای شیاف ملین، شیافی ساخته‌شده از پتاسیم دادند تا به عنوان توصیه پزشک استفاده کند. شیاف پتاسیم به راحتی می‌تواند قلب انسان را از کار بیاندازد. قلب #سیرجانی از کار افتاد و علت مرگ او را حمله‌ی قلبی اعلام کردند.

سعیدی سیرجانی در ۲۳ اسفندماه ۱۳۷۲، خارج از منزل مسکونی‌اش به وسیله‌ی #ماموران وزارت #اطلاعات جمهوری اسلامی بازداشت شد و پس از نُه ماه #بازداشت در چهارم آذرماه ۱۳۷۳ درگذشت.

بیش‌تر بخوانید:
https://goo.gl/1qRcV5

#توانا #نویسندگی #آزادگی
@Tavaana_TavaanaTech