به بهانهی سالگرد درگذشت غلامحسین ساعدی
غلامحسین ساعدی، واهمهی بینشان
غلامحسین ساعدی معروف به «گوهر مراد»، سیزدهم دیماه ۱۳۱۴ در تبریز به دنیا آمد. عبدالحسین دستغیب منتقد ادبی بر این نظر است که «گوهر مراد» نام اثری عرفانی است از حزین لاهیجی اما ساعدی میگوید که این نام را زمانی که در یک گورستان نزدیک خانهاش در تبریز قدم میزده از روی سنگ مزاری که به دختری جوان تعلق داشت برداشته است که بر روی سنگ نوشته شده بود گوهر ِ مراد.
نام گوهر مراد از گورستانی در تبریز تا پرلاشز فرانسه سفر کرد و بر گوری دیگر آرام گرفت.
هنوز سالهای دههی چهل نیامده بود که ساعدی به عنوان نویسنده و نمایشنامهنویسی مطرح بر سر زبانها افتاد. «چوببهدستهای ورزیل» و «پنج نمایشنامه دربارهی انقلاب مشروطه» نام ساعدی را در ردیف نمایشنامهنویسان مطرح ایران مطرح ساخت. نمایشنامهی «گرگها» که برای اولینبار در شمارهی دوم «کتاب ماه» منتشر شد به زبان مادریاش یعنی ترکی نوشته شده است.
غلامحسین ساعدی در «ساعدی به روایت ساعدی» در مورد نوشتن به زبان فارسی چنین مینویسد: «آنقدر توی سر من زدند که مجبور شدم به فارسی بنویسم… نثری که انتخاب کردم خشک نیست. میخواهم زبان فارسی را بار بیاورم. من تُرک حتمن باید این کار را بکنم. زبان ستون فرهنگی یک ملت عظیم است.»
انقلاب که پیروز شد هر روز بیش از گذشته عرصه بر او تنگ شد.ساعدی میگوید که هیچگاه قصد خروج از کشور نداشته است اما شرایط به گونهای شد که او چارهای جز این تبعید خودخواسته نداشته است. ساعدی در کتاب «ساعدی به روایت ساعدی» مینویسد: «من به هیچ صورت نمیخواستم کشور خودم را ترک کنم ولی رژیم #توتالیتر جمهوری اسلامی که همهی احزاب و گروههای سیاسی و فرهنگی را به شدت #سرکوب میکرد، به دنبال من هم بود. ابتدا با تهدیدهای تلفنی شروع شده بود. در روزهای اول #انقلاب #ایران بیشتر از #داستاننویسی و #نمایشنامهنویسی که کار اصلی من است مجبور بودم که برای سه روزنامهی معتبر و عمدهی کشور مقاله بنویسم. یک هفتهنامه هم به نام آزادی مسئولیت عمدهاش با من بود. در تکتک مقالهها من رو در رو با رژیم ایستاده بودم. پیش از قلع و قمع و نابودکردن روزنامهها، بعد از نشر هر مقاله، تلفنهای تهدیدآمیزی میشد تا آنجا که مجبور شدم از خانه فرار کنم و مدت یک سال در یک اتاق زیر شیروانی زندگی نیمهمخفی داشتیم و باز ماموران رژیم در به در دنبال من بودند...»
ساعدی هیچگاه نتوانست با خارج از کشور سازگار شود. میگفت «تنها #نوشتن باعث شده که من دست به خودکشی نزنم.» او در غربت بسیار بداخلاق شده بود.
میگفت: «زندگی در #تبعید یعنی زندگی در جهنم. بسیار بداخلاق شدهام و نمیدانم دیگران چگونه مرا تحمل میکنند.» سه فیلم سینمایی بر اساس فیلمنامههای ساعدی ساخته شده است که هر سه از فیلمهای مطرح ایران بوده و هستند. #گاو و #دایره_مینا با کارگردانی داریوش #مهرجویی و آرامش در حضور دیگران با کارگردانی ناصر #تقوایی. از آثار ساعدی میتوان به وای مغلوب، مار در معبد، ماه عسل، ضحاک که نمایشنامه هستند و همچنین مجموعه داستانهای #شبنشینی_باشکوه، #عزاداران_بیل، #واهمههای_بینشان و #ترس_و_لرز اشاره کرد.
غلامحسین #ساعدی در سحرگاه دوم آذرماه ۱۳۶۴ پس از یک خونریزی داخلی در بیمارستان سنتآنتوان پاریس درگذشت و در قطعهی ۸۵ گورستان پرلاشز در نزدیکی آرامگاه صادق هدایت به خاک سپرده شد.
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/TmvFzz
#توانا
@Tavaana_TavaanaTech
سخنرانی ساعدی در انجمن گوته تقدیم همراهان توانا می شود.
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
غلامحسین ساعدی، واهمهی بینشان
غلامحسین ساعدی معروف به «گوهر مراد»، سیزدهم دیماه ۱۳۱۴ در تبریز به دنیا آمد. عبدالحسین دستغیب منتقد ادبی بر این نظر است که «گوهر مراد» نام اثری عرفانی است از حزین لاهیجی اما ساعدی میگوید که این نام را زمانی که در یک گورستان نزدیک خانهاش در تبریز قدم میزده از روی سنگ مزاری که به دختری جوان تعلق داشت برداشته است که بر روی سنگ نوشته شده بود گوهر ِ مراد.
نام گوهر مراد از گورستانی در تبریز تا پرلاشز فرانسه سفر کرد و بر گوری دیگر آرام گرفت.
هنوز سالهای دههی چهل نیامده بود که ساعدی به عنوان نویسنده و نمایشنامهنویسی مطرح بر سر زبانها افتاد. «چوببهدستهای ورزیل» و «پنج نمایشنامه دربارهی انقلاب مشروطه» نام ساعدی را در ردیف نمایشنامهنویسان مطرح ایران مطرح ساخت. نمایشنامهی «گرگها» که برای اولینبار در شمارهی دوم «کتاب ماه» منتشر شد به زبان مادریاش یعنی ترکی نوشته شده است.
غلامحسین ساعدی در «ساعدی به روایت ساعدی» در مورد نوشتن به زبان فارسی چنین مینویسد: «آنقدر توی سر من زدند که مجبور شدم به فارسی بنویسم… نثری که انتخاب کردم خشک نیست. میخواهم زبان فارسی را بار بیاورم. من تُرک حتمن باید این کار را بکنم. زبان ستون فرهنگی یک ملت عظیم است.»
انقلاب که پیروز شد هر روز بیش از گذشته عرصه بر او تنگ شد.ساعدی میگوید که هیچگاه قصد خروج از کشور نداشته است اما شرایط به گونهای شد که او چارهای جز این تبعید خودخواسته نداشته است. ساعدی در کتاب «ساعدی به روایت ساعدی» مینویسد: «من به هیچ صورت نمیخواستم کشور خودم را ترک کنم ولی رژیم #توتالیتر جمهوری اسلامی که همهی احزاب و گروههای سیاسی و فرهنگی را به شدت #سرکوب میکرد، به دنبال من هم بود. ابتدا با تهدیدهای تلفنی شروع شده بود. در روزهای اول #انقلاب #ایران بیشتر از #داستاننویسی و #نمایشنامهنویسی که کار اصلی من است مجبور بودم که برای سه روزنامهی معتبر و عمدهی کشور مقاله بنویسم. یک هفتهنامه هم به نام آزادی مسئولیت عمدهاش با من بود. در تکتک مقالهها من رو در رو با رژیم ایستاده بودم. پیش از قلع و قمع و نابودکردن روزنامهها، بعد از نشر هر مقاله، تلفنهای تهدیدآمیزی میشد تا آنجا که مجبور شدم از خانه فرار کنم و مدت یک سال در یک اتاق زیر شیروانی زندگی نیمهمخفی داشتیم و باز ماموران رژیم در به در دنبال من بودند...»
ساعدی هیچگاه نتوانست با خارج از کشور سازگار شود. میگفت «تنها #نوشتن باعث شده که من دست به خودکشی نزنم.» او در غربت بسیار بداخلاق شده بود.
میگفت: «زندگی در #تبعید یعنی زندگی در جهنم. بسیار بداخلاق شدهام و نمیدانم دیگران چگونه مرا تحمل میکنند.» سه فیلم سینمایی بر اساس فیلمنامههای ساعدی ساخته شده است که هر سه از فیلمهای مطرح ایران بوده و هستند. #گاو و #دایره_مینا با کارگردانی داریوش #مهرجویی و آرامش در حضور دیگران با کارگردانی ناصر #تقوایی. از آثار ساعدی میتوان به وای مغلوب، مار در معبد، ماه عسل، ضحاک که نمایشنامه هستند و همچنین مجموعه داستانهای #شبنشینی_باشکوه، #عزاداران_بیل، #واهمههای_بینشان و #ترس_و_لرز اشاره کرد.
غلامحسین #ساعدی در سحرگاه دوم آذرماه ۱۳۶۴ پس از یک خونریزی داخلی در بیمارستان سنتآنتوان پاریس درگذشت و در قطعهی ۸۵ گورستان پرلاشز در نزدیکی آرامگاه صادق هدایت به خاک سپرده شد.
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/TmvFzz
#توانا
@Tavaana_TavaanaTech
سخنرانی ساعدی در انجمن گوته تقدیم همراهان توانا می شود.
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
توانا آموزشکده جامعهمدنی ایران
غلامحسین ساعدی؛ واهمهی بینشان - توانا آموزشکده جامعهمدنی ایران
غلامحسین ساعدی معروف به «گوهر مراد»، سیزدهم دی ماه ۱۳۱۴ در تبریز به دنیا آمد. عبدالحسین دستغیب، منتقد ادبی بر این نظر است که «گوهر مراد» نام اثری عرفانی از حزین لاهیجی است اما ساعدی میگوید که این نام را زمانی که در یک گورستان نزدیک خانهاش در تبریز قدم…
از 11 اسفند 1374 که از چنبرهی سعید امامی و باند مخوفش به آلمان گریختم، تا 11 اسفند 1394 بیست سال گذشت. تمام این مدت در روشنایی راه رفتم و کار کردم؛ انگار در آکواریوم زندگی میکنم. میخواستم همه ببینند کجا میروم؟ کجا میآیم؟ با کی میروم؟ با کی میآیم؟ چرا میروم؟... از کار و نوشتار تا مرز زندگیام را برای خوانندگانم نوشتم و گفتم. حالا تصمیم گرفتهام روز 11 اسفند در روشنایی به تهران برگردم. هیچ چیزی هم نمیتواند مانع برگشتنم شود، هیچ چیز. میتواند؟
منبع: فیسبوک نویسنده
عباس معروفی فارغ التحصیل هنرهای زیبای تهران در رشته هنرهای دراماتیک است و حدود یازده سال معلم ادبیات در دبیرستانهای تهران بودهاست.
نخستین مجموعه داستان او با نام «روبه روی آفتاب» در سال ۱۳۵۹ در تهران منتشر شد. پیش و پس از آن نیز داستانهای او در برخی مطبوعات به چاپ میرسید اما با انتشار «سمفونی مردگان» بود که نامش به عنوان نویسنده تثبیت شد.
در سال ۱۳۶۹ مجله ادبی «گردون» را پایه گذاری کرد و بطور جدی به کار مطبوعات ادبی روی آورد. سبک و روال وی در این نشریه با انتظارات دولت ایران مغایر بود و موجب فشارهای پی در پی و سرانجام محاکمه و توقیف آن شد.
معروفی به خاطر موضع گیری علیه حکومت ایران بارها بازجویی شد.
معروفی در پی توقیف «گردون» و به علت فشارهای سیاسی، ناگزیر به ترک وطن شد. او به آلمان رفت و مدتی از بورس «خانه هاینریش بل» بهره گرفت. اما پس از آن برای گذران زندگی دست به کارهای مختلف زد؛ مدتی به عنوان مدیر یک هتل کار کرد و پس از آن «خانه هنر و ادبیات هدایت» را که کتابفروشی بزرگی است در خیابان کانت برلین، بنیاد نهاد و به کار کتابفروشی مشغول شد. و کلاسهای داستان نویسی خود را نیز در همان محل تشکیل داد و در حال حاضر از طریق این کارها روزگار میگذراند.
رمان
سمفونی مردگان (۱۳۶۸)
سال بلوا (۱۳۷۱)
پیکر فرهاد
فریدون سه پسر داشت (۱۳۸۲)
ذوب شده (۱۳۸۸)
تماما مخصوص (۱۳۸۹)
مجموعه داستان
پیش روی آفتاب (۱۳۵۹)
آخرین نسل برتر (۱۳۶۵)
عطر یاس (۱۳۷۱)
دریاروندگان جزیره آبیتر (۱۳۸۲)
آن شصت هزار، آن شصت نفر
نمایشنامه
تا کجا با منی (۶۲-۱۳۶۱)
ورگ (۱۳۶۵)
دلی بای و آهو (۱۳۶۶)
آونگ خاطرههای ما (سه نمایشنامه) (۱۳۸۲)
این در حالیست که در هفدهمین سالگرد قتل نویسندگان و فعالان سیاسی ایرانی به سر می بریم و هنوز آمران این قتل ها معرفی و مجازات نشده اند.
یکی از قربانیان آن جنایات، مجید شریف، هم از اندیشمندان و نویسندگانی بود که بعد از سال ها #تبعید به #ایران بازگشته بود.
آیا #معروفی می تواند دوباره در ایران #نویسندگی کند و #مجله و #روزنامه منتشر کند؟
قسمتی از برنامه پرتره صدای آمریکا که سال گذشته درباره عباس معروفی بود، تقدیم می کنیم.
@Tavaana_TavaanaTech
👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
منبع: فیسبوک نویسنده
عباس معروفی فارغ التحصیل هنرهای زیبای تهران در رشته هنرهای دراماتیک است و حدود یازده سال معلم ادبیات در دبیرستانهای تهران بودهاست.
نخستین مجموعه داستان او با نام «روبه روی آفتاب» در سال ۱۳۵۹ در تهران منتشر شد. پیش و پس از آن نیز داستانهای او در برخی مطبوعات به چاپ میرسید اما با انتشار «سمفونی مردگان» بود که نامش به عنوان نویسنده تثبیت شد.
در سال ۱۳۶۹ مجله ادبی «گردون» را پایه گذاری کرد و بطور جدی به کار مطبوعات ادبی روی آورد. سبک و روال وی در این نشریه با انتظارات دولت ایران مغایر بود و موجب فشارهای پی در پی و سرانجام محاکمه و توقیف آن شد.
معروفی به خاطر موضع گیری علیه حکومت ایران بارها بازجویی شد.
معروفی در پی توقیف «گردون» و به علت فشارهای سیاسی، ناگزیر به ترک وطن شد. او به آلمان رفت و مدتی از بورس «خانه هاینریش بل» بهره گرفت. اما پس از آن برای گذران زندگی دست به کارهای مختلف زد؛ مدتی به عنوان مدیر یک هتل کار کرد و پس از آن «خانه هنر و ادبیات هدایت» را که کتابفروشی بزرگی است در خیابان کانت برلین، بنیاد نهاد و به کار کتابفروشی مشغول شد. و کلاسهای داستان نویسی خود را نیز در همان محل تشکیل داد و در حال حاضر از طریق این کارها روزگار میگذراند.
رمان
سمفونی مردگان (۱۳۶۸)
سال بلوا (۱۳۷۱)
پیکر فرهاد
فریدون سه پسر داشت (۱۳۸۲)
ذوب شده (۱۳۸۸)
تماما مخصوص (۱۳۸۹)
مجموعه داستان
پیش روی آفتاب (۱۳۵۹)
آخرین نسل برتر (۱۳۶۵)
عطر یاس (۱۳۷۱)
دریاروندگان جزیره آبیتر (۱۳۸۲)
آن شصت هزار، آن شصت نفر
نمایشنامه
تا کجا با منی (۶۲-۱۳۶۱)
ورگ (۱۳۶۵)
دلی بای و آهو (۱۳۶۶)
آونگ خاطرههای ما (سه نمایشنامه) (۱۳۸۲)
این در حالیست که در هفدهمین سالگرد قتل نویسندگان و فعالان سیاسی ایرانی به سر می بریم و هنوز آمران این قتل ها معرفی و مجازات نشده اند.
یکی از قربانیان آن جنایات، مجید شریف، هم از اندیشمندان و نویسندگانی بود که بعد از سال ها #تبعید به #ایران بازگشته بود.
آیا #معروفی می تواند دوباره در ایران #نویسندگی کند و #مجله و #روزنامه منتشر کند؟
قسمتی از برنامه پرتره صدای آمریکا که سال گذشته درباره عباس معروفی بود، تقدیم می کنیم.
@Tavaana_TavaanaTech
👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇