#پدران برای فرزندانشان چه میکنند؟
هنوز هم نمایش #مهر و #محبت پدری برای برخی دور از انتظار است. اما پدران هم تلاششان را برای نشان دادن #عشق و #محبت به فرزندانشان میکنند. آن هم با ساعتهای طولانی #کار و تلاش برای #رفاه و #امنیت روانی #فرزندان و حتی با انجام دادن کارهای کوچک. پدران همراهان همیشگی هستند که محبتشان برای فرزندان رنگ دیگری دارد.
#پدر خوب بودن آنقدر هم آسان و راحت نیست. همزمان نرم و #مهربان بودن و از طرفی دیگر چون سنگ #سخت بودن کاری آسان نیست. در اینجا عکسهایی از #پدرانگی و نقش پررنگ آنها در دنیای فرزندان را با شما به اشتراک میگذاریم. شاید این عکسها خاطرهای مشابه از پدرتان را به خاطرتان آورد.
در این تصاویر پدری که پسرش به شلوار حساسیت دارد، مانند او دامن می پوشد، پدری دیگر که دخترش سمعک به گوش دارد، نقش سمعک را روی سرش تتو کرده است، دیگری ویلچر پسرش را به تانکی تبدیل کرده است، آن یکی نقاشی های فرزندش را روی بدنش تتو کرده است، یکی دیگر که فرزندش با لکه های پوستی قرمز متولد شده، پوست خود را قرمز کرده است، پدری دیگر طرح های خلاقانه ای به خوراکی های فرزند خود می دهد و آن دیگری با فرزند معلول خود در ماراتون شرکت می کند....
شما چطور پدر و مادری هستید یا می خواهید باشید؟
#توانا در تلگرام:
@Tavaana_TavaanaTech
👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
هنوز هم نمایش #مهر و #محبت پدری برای برخی دور از انتظار است. اما پدران هم تلاششان را برای نشان دادن #عشق و #محبت به فرزندانشان میکنند. آن هم با ساعتهای طولانی #کار و تلاش برای #رفاه و #امنیت روانی #فرزندان و حتی با انجام دادن کارهای کوچک. پدران همراهان همیشگی هستند که محبتشان برای فرزندان رنگ دیگری دارد.
#پدر خوب بودن آنقدر هم آسان و راحت نیست. همزمان نرم و #مهربان بودن و از طرفی دیگر چون سنگ #سخت بودن کاری آسان نیست. در اینجا عکسهایی از #پدرانگی و نقش پررنگ آنها در دنیای فرزندان را با شما به اشتراک میگذاریم. شاید این عکسها خاطرهای مشابه از پدرتان را به خاطرتان آورد.
در این تصاویر پدری که پسرش به شلوار حساسیت دارد، مانند او دامن می پوشد، پدری دیگر که دخترش سمعک به گوش دارد، نقش سمعک را روی سرش تتو کرده است، دیگری ویلچر پسرش را به تانکی تبدیل کرده است، آن یکی نقاشی های فرزندش را روی بدنش تتو کرده است، یکی دیگر که فرزندش با لکه های پوستی قرمز متولد شده، پوست خود را قرمز کرده است، پدری دیگر طرح های خلاقانه ای به خوراکی های فرزند خود می دهد و آن دیگری با فرزند معلول خود در ماراتون شرکت می کند....
شما چطور پدر و مادری هستید یا می خواهید باشید؟
#توانا در تلگرام:
@Tavaana_TavaanaTech
👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
#پدر و #مادر یک #شهید خانهشان را دادند تا مدرسه ی برای #کودکان محروم بسازند... و خودشان به #خانه_سالمندان رفتند
بچههای روستای «گوارشک» مدرسه درست و حسابی نداشتند و پدر شهید «حمید طویلیقصیر» میگوید که پسرش همیشه دلواپس وضعیت آموزشی بچههای مناطق محروم بود. مدرسه پسرشان را در روستایی به فاصله ۴۰کیلومتری مشهد ساختند.
پيرمرد اهل روستاي «طويليقصير» بود، بچههاي آنجا مدرسه داشتند اما بچههاي روستاي «گوارشك» مدرسه نداشتند. حاجحيدرعلي تا زماني كه توان كار داشت، يك مغازه كوچك در نزديكي حرم امامرضا(ع) را ميچرخاند. كل دارايياش همان يك مغازه بود و يك خانه دلباز كه تا وقتي طلعتخانم آنجا بود، صفاي ديگري داشت. يكسالي ميشد كه طلعتخانم به خانه سالمندان رفته بود و آقا حيدرعلي كه ديگر تواني براي كار نداشت و نميتوانست مغازه را بچرخاند، روزهاي كسالت باري را ميگذراند. از مدتها پيش تصميمش را گرفته بود اما حالا بهترين زمان براي عملي كردن خواستهاش بود. او فروردينماه سال گذشته در روز تكريم از مادران و همسران شهدا، منزل مسكونياش را به آموزش و پرورش منطقه محروم تبادكان اهدا كرد و امسال هم راهي خانه سالمندان شد.
حاج حيدرعلي مثل همه پيرمردهاي ساده سخن ميگويد: حاجخانم ما ۳ سال است كه كمردرد و پادرد دارد و نميتواند روي پا بايستد. من هم پير و افتاده شدهام و نميتوانستم از حاجخانم مراقبت كنم، با رضايت خودش تصميم گرفتيم كه او را به خانه سالمندان بنياد شهيد ببريم. يكسال همسرم در خانه سالمندان بود و من در خانه تنها بودم. از خانه سالمندان درخواست كردم كه كنار همسرم باشم و تحت نظر پزشكان. كسي را نداشتم. دختر و دامادم در تهران بودند، اصرار داشتند كه من و مادرشان را پيش خودشان ببرند ولي ما مشهد را دوست داشتيم، همجواري با امام رضا(ع) را.
ياد پسر شهيدشان كه ميافتند، غمي همراه با شادي در نگاهشان مينشيند. غم به خاطر از دست دادن پارهتنشان و شادي بهخاطر رسيدن به حقش كه شهادت بود. طلعتخانم، روزهايي كه خبر مفقودالاثر شدن حميد را به او دادند به ياد دارد. تعريف ميكند: رفيق پسرم، رزمندهاي به نام علي رجبي بود. سنگرهايشان نزديك هم بود. سنگر حميد را محاصره ميكنند. علي رجبي ديده بود كه حميد روي زمين افتاده، ميگفت تير خورده بود. دشمن آنجا را ميگيرد و آنها ديگر پسرشان را نميبينند حتي جنازهاش را. حميد جزو مفقودالاثرهايي است كه بعد از سالها هنوز نه استخواني از او پيدا شده و نه پلاكي و حتي تكه پيراهني.
خانواده طويليقصير خانهشان را وقف مدرسهاي به نام پسرشان كردند تا اگر روزي اجل به سراغشان آمد، دست خالي از اين دنيا نروند. حاج حيدرعلي ميگويد: ما كه كسي را جز خدا نداريم. وقتي خير و بركت حميد از بنياد شهيد به ما ميرسد، چرا دين خودمان را ادا نكنيم. خانهام را وقف كردم تا مدرسه بسازم و نام حميد براي هميشه #جاودانه بماند.
پدر شهيد سال گذشته، سند خانهاش واقع در خيابان مطهري شمالي مشهد را به آموزش و پرورش تقديم كرد. او ميگويد: به مسئولان آموزش و پرورش تبادكان گفتم اگر امكان دارد مدرسه را زودتر بسازيد تا من و مادر حميد به آرزويمان برسيم. مدرسه كوارشگ، مدرسه بزرگي است، همان #مدرسه را بازسازي كردند؛ مدرسهاي به نام حميد ما. او باور دارد كه تا عمر دارد، مديون خون پسر شهيدش است.
بیشتر بخوانید:
http://goo.gl/hnbpSf
مطالب #توانا را بدون فیلتر در تلگرام دنبال کنید:
@Tavaana_TavaanaTech
بچههای روستای «گوارشک» مدرسه درست و حسابی نداشتند و پدر شهید «حمید طویلیقصیر» میگوید که پسرش همیشه دلواپس وضعیت آموزشی بچههای مناطق محروم بود. مدرسه پسرشان را در روستایی به فاصله ۴۰کیلومتری مشهد ساختند.
پيرمرد اهل روستاي «طويليقصير» بود، بچههاي آنجا مدرسه داشتند اما بچههاي روستاي «گوارشك» مدرسه نداشتند. حاجحيدرعلي تا زماني كه توان كار داشت، يك مغازه كوچك در نزديكي حرم امامرضا(ع) را ميچرخاند. كل دارايياش همان يك مغازه بود و يك خانه دلباز كه تا وقتي طلعتخانم آنجا بود، صفاي ديگري داشت. يكسالي ميشد كه طلعتخانم به خانه سالمندان رفته بود و آقا حيدرعلي كه ديگر تواني براي كار نداشت و نميتوانست مغازه را بچرخاند، روزهاي كسالت باري را ميگذراند. از مدتها پيش تصميمش را گرفته بود اما حالا بهترين زمان براي عملي كردن خواستهاش بود. او فروردينماه سال گذشته در روز تكريم از مادران و همسران شهدا، منزل مسكونياش را به آموزش و پرورش منطقه محروم تبادكان اهدا كرد و امسال هم راهي خانه سالمندان شد.
حاج حيدرعلي مثل همه پيرمردهاي ساده سخن ميگويد: حاجخانم ما ۳ سال است كه كمردرد و پادرد دارد و نميتواند روي پا بايستد. من هم پير و افتاده شدهام و نميتوانستم از حاجخانم مراقبت كنم، با رضايت خودش تصميم گرفتيم كه او را به خانه سالمندان بنياد شهيد ببريم. يكسال همسرم در خانه سالمندان بود و من در خانه تنها بودم. از خانه سالمندان درخواست كردم كه كنار همسرم باشم و تحت نظر پزشكان. كسي را نداشتم. دختر و دامادم در تهران بودند، اصرار داشتند كه من و مادرشان را پيش خودشان ببرند ولي ما مشهد را دوست داشتيم، همجواري با امام رضا(ع) را.
ياد پسر شهيدشان كه ميافتند، غمي همراه با شادي در نگاهشان مينشيند. غم به خاطر از دست دادن پارهتنشان و شادي بهخاطر رسيدن به حقش كه شهادت بود. طلعتخانم، روزهايي كه خبر مفقودالاثر شدن حميد را به او دادند به ياد دارد. تعريف ميكند: رفيق پسرم، رزمندهاي به نام علي رجبي بود. سنگرهايشان نزديك هم بود. سنگر حميد را محاصره ميكنند. علي رجبي ديده بود كه حميد روي زمين افتاده، ميگفت تير خورده بود. دشمن آنجا را ميگيرد و آنها ديگر پسرشان را نميبينند حتي جنازهاش را. حميد جزو مفقودالاثرهايي است كه بعد از سالها هنوز نه استخواني از او پيدا شده و نه پلاكي و حتي تكه پيراهني.
خانواده طويليقصير خانهشان را وقف مدرسهاي به نام پسرشان كردند تا اگر روزي اجل به سراغشان آمد، دست خالي از اين دنيا نروند. حاج حيدرعلي ميگويد: ما كه كسي را جز خدا نداريم. وقتي خير و بركت حميد از بنياد شهيد به ما ميرسد، چرا دين خودمان را ادا نكنيم. خانهام را وقف كردم تا مدرسه بسازم و نام حميد براي هميشه #جاودانه بماند.
پدر شهيد سال گذشته، سند خانهاش واقع در خيابان مطهري شمالي مشهد را به آموزش و پرورش تقديم كرد. او ميگويد: به مسئولان آموزش و پرورش تبادكان گفتم اگر امكان دارد مدرسه را زودتر بسازيد تا من و مادر حميد به آرزويمان برسيم. مدرسه كوارشگ، مدرسه بزرگي است، همان #مدرسه را بازسازي كردند؛ مدرسهاي به نام حميد ما. او باور دارد كه تا عمر دارد، مديون خون پسر شهيدش است.
بیشتر بخوانید:
http://goo.gl/hnbpSf
مطالب #توانا را بدون فیلتر در تلگرام دنبال کنید:
@Tavaana_TavaanaTech
www.hamshahrionline.ir
مدرسهای به نام حمید ما
همشهری دو - زهره کهندل:بچههای روستای «گوارشک» مدرسه درست و حسابی نداشتند و پدر شهید «حمید طویلیقصیر» میگوید که پسرش همیشه دلواپس وضعیت آموزشی بچههای مناطق محروم بود. مدرسه پسرشان را در روستایی به فاصله ۴۰کیلومتری مشهد ساختند.