آموزشکده توانا
56.4K subscribers
31.4K photos
37.1K videos
2.55K files
19K links
کانال رسمی «توانا؛ آموزشکده جامعه مدنی»
عكس،خبر و فيلم‌هاى خود را براى ما بفرستيد:
تلگرام:
t.me/Tavaana_Admin

📧 : info@tavaana.org
📧 : to@tavaana.org

tavaana.org

instagram.com/tavaana
twitter.com/Tavaana
facebook.com/tavaana
youtube.com/Tavaana2010
Download Telegram
جاویدنام محمدرضا اسکندری، بر روی دستش آزادی را تتو کرده بود.
تصویر از استوری اینستاگرام مریم اسکندری، خواهر محمدرضا

- محمدرضا اسکندری ۲۵ساله اهل پاکدشت، ورزشکار بود و همراه پدرش که راننده ماشین است کار می‌کرد. ۳۰ شهریور وقتی از باشگاه برمی‌گردد در تماسی با خانواده می‌گوید که به مرکز شهر می‌رود، در جریان تظاهرات مرکز شهر با شلیک مستقیم نیروهای حکومتی به سر مجروح و نرسیده به بیمارستان جان می‌سپارد.

«روی دستش freedom رو تتو کرده بود چون همیشه در آرزوی آزادی بود.» این گفته مریم اسکندری، خواهر جاویدنام محمدرضا اسکندری، درباره اوست.
محمدرضا اسکندری، که پدرش جانباز جنگ ایران و عراق، ۳۰ شهریور ۱۴۰۱ در محله پاکدشت به ضرب گلوله‌های ماموران امنیتی کشته شد: « ورزشکار بود و آخرین بار هم از باشگاه رفته بود مرکز پاکدشت که اونجا شلوغ میشه و تیراندازی می‌کنند، با گلوله جنگی به قلبش زدند. ساک باشگاهش آخرین چیزیه که همراهش بوده.»
محمدرضا در آخرین تماس تلفنی به مادرش گفت: «شام میام؛ میام خونه.»
مادر حدود ساعت ۷ و نیم عصر به محمدرضا زنگ می‌زند و جویای حال او می‌شود که در این تماس همه چیز عادی است و صدای اعتراضات به گوش مادر نمی‌رسد. به نظر می‌آید هنوز محمدرضا به محل اعتراضات نرسیده است.
ساعت ۹ شب از محمدرضا خبری نمی‌شود. خانواده که از اعتراضات و تیراندازی در پاکدشت باخبر شده است، به محل می‌روند، ماشین محمدرضا را پیدا می‌کنند، اما از خودش خبری نیست. به درمانگاه محل می‌روند. یکی از نزدیکان خانواده اسکندری در گفت‌وگویی درباره آن شب می‎‌گوید: «پیکر محمدرضا روی زمین افتاده بود. غرق در خون؛ یعنی این [...]ها حتی محمدرضا را روی تخت نگذاشته بودند؛ روی زمین بود؛ یک چیزی شبیه به نوعی بنر هم روی محمدرضا کشیده بودند؛ جای گلوله روی قلب محمدرضا به وضوح دیده می‌شد که روی آن چسب زده بودند؛ باور نمی‌کنید کف درمانگاه همه‌اش خون بود.»
ماموران امنیتی و لباس شخصی‌ها اغلب «با لباس مشکی» و «چماق‌های چوبی در دست» بالای سر پیکر محمدرضا و خانواده او ایستاده‌ بودند


#محمدرضا_اسکندری #مهسا_امینی #انقلاب_ملی #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا


@Tavaana_TavaanaTech
شبنم اسکندری، خواهر جاویدنام محمدرضا اسکندری، از برادرش و نحوه مواجهه افراد مختلف با این موضوع جان‌باختن او نوشته است:

«بعد از ناجوانمردانه رفتنت :
_گروهی از افراد جامعه (هموطنان آگاه هرجای دنیا و ایران عزیزمون) تو وحرکتت رو ارزشمند دونستن و نامت نزدشان تا ابد جاودانه شده حتی زمانی که ما نباشیم، نام تو برای کودکان برای ایندگان تکرار می‌شود از شور اشتیاقت برای زندگی تا به خون غلتیدنت، چون قصه‌های قهرمانانه سینه به سینه نَقل می‌شود. این عده از مردم را میبنم، قلبم اندکی آرام و التیام می‌بابد. نیاز نیست حتما با من سخن بگویند همینکه «محمدرضاها» را درک کنند باارزشه....

_عده‌ای هم هستند آنچه در درون خود پنهان کردند چون بزدلی، نادان‌بودن و بی‌تفاوتی را به تو فرافکنی کرده و رو بما گفتند: اصلا چرا رفته اعتراضات!؟ می‌خواست نرود! نمک به زخم می‌پاشند و می‌روند...، دلم بحال حماقت چنین افرادی می‌سوزد، بی خرد و کوته‌نظر و البته سنگدل چطور جوانک زیبایی ببینی بخاک افتاده و خیلی بی‌تفاوت بگذری!؟ اینها مثل همان راننده که چنین حرفی زد، مثل همان آدمهایی که تو بیمارستان به من زل زده بودن! با دست تبرک‌شده به خون تو ضجه زدم. این عده گویی تاتر می‌بینند، من و موهای ژولیده مانتو پاره پاره‌ام را نگاه می‌کردند!!!

_گروهی هم هستند که خب نانشان با خون تو گره خورده و می‌بایست پا بر خونت بگذارند تا نانشان تامین شود (این گروه در داخل شرف خود را فروخته و مزدور شدند، در خارج همان‌هاییکه دنبال امتیازند!!! ) این افراد تعفن خالص هستند ونمی‌خواهم حتی بنویسم از آن‌ها!»

shabnam_eskandarii


#قهرمانان_وطن #جاویدنامان #محمدرضا_اسکندری #شهریور_خونین_۱۴۰۱ #پاکدشت #بدنسازی #برادر_جان #بسکتبالیست #همدان #حمید_فولادوند #محسن_پازوکی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech