مرجان داوری، محقق و مترجم به اعدام محکوم شده است
goo.gl/5Cir6J
مرجان داوری محقق و مترجم ۵۰ ساله همزمان با انتقال از بند نسوان زندان اوین به ندامتگاه ری (زندان زنان قرچک) در اوایل بهمن ماه، به اعدام محکوم شده است. یکی از اتهامات خانم داوری عضویت در فرقه عرفانی “اکنکار” است. این حکم اخیرا به او ابلاغ شده است.
به گزارش خبرگزاری هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، مرجان داوری محقق و مترجم ۵۰ ساله، در تاریخ دوم مهرماه ۹۴ با تعطیلی و بازداشت مسئولان موسسه راه معرفت، بازداشت شد.
یک منبع آگاه از پرونده خانم داوری دراینباره به گزارشگر هرانا توضیح داد: “موسسه راه معرفت به ریاست آقای زرگر یک موسسه مطالعات متافیزیک بود که قصد راه اندازی دانشکده متافیزیک در شمال کشور را نیز داشت. حتی ساختمان این دانشکده نیز ساخته شده بود که مصادره شده.”
ین منبع مطلع در مورد فعالیتهای مرجان داوری در ادامه افزود: “مجموعه آثار و نوشته های خانم داوری به صورت آرشیوی نگهداری میشد تا به طور رایگان در اختیار علاقه مندان قرار گیرد. اما این آثار هنگام بازداشت توسط ماوران امنیتی توقیف شد. خانم داوری خود را به عنوان محققی آزاد و بدون مرز در زمینه علوم باطنی و متافیزیک می شناسد.”
منبع آگاه از این پرونده در پایان در مورد اتهامات و چگونگی صدور حکم اعدام نیز توضیح داد: “از جمله اتهاماتی که در پرونده بود می توان به رابطه نامشروع، اجتماع و تبانی علیه نظام، عضویت در فرقه عرفانی اکنکار به دلیل ترجمه کتاب هایی که انجام داده بود اشاره کرد. صدور حکم اعدام نیز بر اساس همین موارد و ذیل اتهام افساد فی الارض توسط قاضی صلواتی صادر شده است. جلسات دادگاه در روزهای ۲۵، ۲۶ و ۲۷ مهر ۹۵ و نیز ۲۱ و ۲۲ آذرماه ۹۵ در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی صلواتی تشکیل شده بود.”
خانم داوری تحصیلات ابتدایی را در انگلستان و در بازگشت به ایران، در مدرسه بین المللی تیزهوشان پارتیان به اتمام رساند. در سیزده سالگی موفق به اخذ دیپلم ترجمه زبان انگلیسی شد. تحصیلات دانشگاهی را با رتبه دو رقمی وارد دانشگاه هنر الزهرا در رشته گرافیک و نقاشی و همچنین تحقیق و ترجمه در زمینه علوم باطنی و هستی شناسی مشرق و مغرب زمین ادامه داد.
از جمله آثار ترجمه منتشر شده خانم داوری میتوان به «پنجه زمان اثر پال توئیچل ، جوینده اثر فیل موریمیتسو ، تمرینات معنوی اک اثر هارولد کلمپ» اشاره کرد.
وی سال ها به طور متمرکز بر مطالعه و ترجمه علوم باطنی و علوم الهی و اشراقیون پرداخته و به عنوان یکی از محققان موسسه مطالعات و تحقیقات متافیزیک راه معرفت همکاری داشته است. در سال ۸۹ اقدام به ترجمه آثار نویسندگان مکاتب فکری اشراقیون در سرتاسر جهان و گرد آوری و تدوین مجموعه ای در این زمینه نموده بود.
اکنکار (به انگلیسی: eckankar) جنبش معنوی جدیدی است که در ۱۹۶۵ در ایالات متحده بنیان گذاشته شد. این جنبش ادعا می کند با ممارست معنوی ممارست کنندگان را به تجربه آنچه پیروانش «نور و صوت الهی» مینامند، قادر میسازد.
مطالب مرتبط:
زندان در ایران: جایی که نه خدا هست نه قانون
http://bit.ly/2j0rDrL
حقوق زندانی
http://bit.ly/1XC6UrO
حقوق زندانیان
http://bit.ly/2fayaO8
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
goo.gl/5Cir6J
مرجان داوری محقق و مترجم ۵۰ ساله همزمان با انتقال از بند نسوان زندان اوین به ندامتگاه ری (زندان زنان قرچک) در اوایل بهمن ماه، به اعدام محکوم شده است. یکی از اتهامات خانم داوری عضویت در فرقه عرفانی “اکنکار” است. این حکم اخیرا به او ابلاغ شده است.
به گزارش خبرگزاری هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، مرجان داوری محقق و مترجم ۵۰ ساله، در تاریخ دوم مهرماه ۹۴ با تعطیلی و بازداشت مسئولان موسسه راه معرفت، بازداشت شد.
یک منبع آگاه از پرونده خانم داوری دراینباره به گزارشگر هرانا توضیح داد: “موسسه راه معرفت به ریاست آقای زرگر یک موسسه مطالعات متافیزیک بود که قصد راه اندازی دانشکده متافیزیک در شمال کشور را نیز داشت. حتی ساختمان این دانشکده نیز ساخته شده بود که مصادره شده.”
ین منبع مطلع در مورد فعالیتهای مرجان داوری در ادامه افزود: “مجموعه آثار و نوشته های خانم داوری به صورت آرشیوی نگهداری میشد تا به طور رایگان در اختیار علاقه مندان قرار گیرد. اما این آثار هنگام بازداشت توسط ماوران امنیتی توقیف شد. خانم داوری خود را به عنوان محققی آزاد و بدون مرز در زمینه علوم باطنی و متافیزیک می شناسد.”
منبع آگاه از این پرونده در پایان در مورد اتهامات و چگونگی صدور حکم اعدام نیز توضیح داد: “از جمله اتهاماتی که در پرونده بود می توان به رابطه نامشروع، اجتماع و تبانی علیه نظام، عضویت در فرقه عرفانی اکنکار به دلیل ترجمه کتاب هایی که انجام داده بود اشاره کرد. صدور حکم اعدام نیز بر اساس همین موارد و ذیل اتهام افساد فی الارض توسط قاضی صلواتی صادر شده است. جلسات دادگاه در روزهای ۲۵، ۲۶ و ۲۷ مهر ۹۵ و نیز ۲۱ و ۲۲ آذرماه ۹۵ در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی صلواتی تشکیل شده بود.”
خانم داوری تحصیلات ابتدایی را در انگلستان و در بازگشت به ایران، در مدرسه بین المللی تیزهوشان پارتیان به اتمام رساند. در سیزده سالگی موفق به اخذ دیپلم ترجمه زبان انگلیسی شد. تحصیلات دانشگاهی را با رتبه دو رقمی وارد دانشگاه هنر الزهرا در رشته گرافیک و نقاشی و همچنین تحقیق و ترجمه در زمینه علوم باطنی و هستی شناسی مشرق و مغرب زمین ادامه داد.
از جمله آثار ترجمه منتشر شده خانم داوری میتوان به «پنجه زمان اثر پال توئیچل ، جوینده اثر فیل موریمیتسو ، تمرینات معنوی اک اثر هارولد کلمپ» اشاره کرد.
وی سال ها به طور متمرکز بر مطالعه و ترجمه علوم باطنی و علوم الهی و اشراقیون پرداخته و به عنوان یکی از محققان موسسه مطالعات و تحقیقات متافیزیک راه معرفت همکاری داشته است. در سال ۸۹ اقدام به ترجمه آثار نویسندگان مکاتب فکری اشراقیون در سرتاسر جهان و گرد آوری و تدوین مجموعه ای در این زمینه نموده بود.
اکنکار (به انگلیسی: eckankar) جنبش معنوی جدیدی است که در ۱۹۶۵ در ایالات متحده بنیان گذاشته شد. این جنبش ادعا می کند با ممارست معنوی ممارست کنندگان را به تجربه آنچه پیروانش «نور و صوت الهی» مینامند، قادر میسازد.
مطالب مرتبط:
زندان در ایران: جایی که نه خدا هست نه قانون
http://bit.ly/2j0rDrL
حقوق زندانی
http://bit.ly/1XC6UrO
حقوق زندانیان
http://bit.ly/2fayaO8
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. مرجان داوری، محقق و مترجم به اعدام محکوم شده است #مرجان_داوری #محقق و #مترجم ۵۰ ساله همزمان با انتقال از بند نسوان #زندان_اوین به ندامتگاه ری (زندان زنان قرچک) در اوایل بهمن ماه، به #اعدام محکوم شده است. یکی از اتهامات خانم داوری عضویت در فرقه عرفانی “اکنکار”…
Forwarded from آموزشکده توانا
ابراز تاسف محسن کدیور از عدم توجه به نامه تاریخی مصطفی رحیمی به خمینی در نقد جمهوری اسلامی
جمهوری اسلامی: آنکه گفت آری، آن که گفت نه
#یادداشت (خلاصه)
من در فروردین سال ۱۳۵۸ مثل اکثر مردم ایران به جمهوری اسلامی رأی آری دادم. آن زمان یک جوان بیست سالهی انقلابی بودم. اکنون سی و هفتمین سالگرد تاسیس جمهوری اسلامی است. چه میخواستیم و چه شد! در این مجال دو پیام را مرور میکنم.
نخست پیام آنکه گفت آری، و آن پیام مورخ ۱۲ فروردین ۱۳۵۸ آقای روحالله موسوی خمینی با عنوان «اعلام جمهوری اسلامی ایران و تشکر از حضور گستردۀ مردم در رفراندم» منقول از جلد ششم صحیفه امام.
دوم پیام آنکه گفت نه، نامهی مورخ ۱۰ دی ۱۳۵۷ مصطفی رحیمی منتشره در روزنامهی آیندگان مورخ ۲۵ دی ۱۳۵۷ با عنوان «چرا با جمهوری اسلامی مخالفم؟»
پیام اول، پیام مؤسس جمهوری اسلامی بهمناسبت تأسیس جمهوری اسلامی است. پیام دوم، نخستین نامهی سرگشاده به شخص آقای خمینی و نقد جمهوری اسلامی است. نویسندهی آن دکتر مصطفی رحیمی (۱۳۸۱-۱۳۰۵) #حقوقدان، #نویسنده و #مترجم سرشناس ایرانی است که مسلما به جمهوری اسلامی رأی نه داده است.
نسل من نامهی تاریخی #مصطفی_رحیمی را آن زمان نادیده گرفت، و از این بابت بسیار متأسفم. تاوان این #غفلت را هم داریم میدهیم. این نامه نیازمند شرحی مستوفی است. اگرچه در یک روزنامه منتشر شده، اما یادداشت ژورنالیستی نیست، رسالهی حکیمانه حقوقدانی مجرب است. اکنون متن کامل هر دو را با هم منتشر میکنم، به این امید که در فرصتی دیگر به تحلیل تطبیقی آن دو بپردازم.
http://kadivar.com/?p=15123
از فیسبوک محسن کدیور
@Tavaana_TavaanaTech
فایل پی دی اف این نامه تقدیم می گردد.
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
جمهوری اسلامی: آنکه گفت آری، آن که گفت نه
#یادداشت (خلاصه)
من در فروردین سال ۱۳۵۸ مثل اکثر مردم ایران به جمهوری اسلامی رأی آری دادم. آن زمان یک جوان بیست سالهی انقلابی بودم. اکنون سی و هفتمین سالگرد تاسیس جمهوری اسلامی است. چه میخواستیم و چه شد! در این مجال دو پیام را مرور میکنم.
نخست پیام آنکه گفت آری، و آن پیام مورخ ۱۲ فروردین ۱۳۵۸ آقای روحالله موسوی خمینی با عنوان «اعلام جمهوری اسلامی ایران و تشکر از حضور گستردۀ مردم در رفراندم» منقول از جلد ششم صحیفه امام.
دوم پیام آنکه گفت نه، نامهی مورخ ۱۰ دی ۱۳۵۷ مصطفی رحیمی منتشره در روزنامهی آیندگان مورخ ۲۵ دی ۱۳۵۷ با عنوان «چرا با جمهوری اسلامی مخالفم؟»
پیام اول، پیام مؤسس جمهوری اسلامی بهمناسبت تأسیس جمهوری اسلامی است. پیام دوم، نخستین نامهی سرگشاده به شخص آقای خمینی و نقد جمهوری اسلامی است. نویسندهی آن دکتر مصطفی رحیمی (۱۳۸۱-۱۳۰۵) #حقوقدان، #نویسنده و #مترجم سرشناس ایرانی است که مسلما به جمهوری اسلامی رأی نه داده است.
نسل من نامهی تاریخی #مصطفی_رحیمی را آن زمان نادیده گرفت، و از این بابت بسیار متأسفم. تاوان این #غفلت را هم داریم میدهیم. این نامه نیازمند شرحی مستوفی است. اگرچه در یک روزنامه منتشر شده، اما یادداشت ژورنالیستی نیست، رسالهی حکیمانه حقوقدانی مجرب است. اکنون متن کامل هر دو را با هم منتشر میکنم، به این امید که در فرصتی دیگر به تحلیل تطبیقی آن دو بپردازم.
http://kadivar.com/?p=15123
از فیسبوک محسن کدیور
@Tavaana_TavaanaTech
فایل پی دی اف این نامه تقدیم می گردد.
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
محسن کدیور
جمهوری اسلامی: آنکه گفت آری، آن که گفت نه - محسن کدیور
من در فروردین سال ۱۳۵۸ مثل اکثر مردم ایران به جمهوری اسلامی رأی آری دادم. آن زمان یک جوان بیست سالهی انقلابی بودم. اکنون سی و هفتمین سالگرد تاسیس جمهوری اسلامی است. چه میخواستیم و چه شد! در این مجال دو پیام را مرور میکنم، نخست پیام آنکه گفت آری، و آن…
زادروز احمد میرعلایی که به دست وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی به قتل رسید
goo.gl/Qxeftf
احمد میرعلایی چگونه به قتل رسید؟
احمد میرعلایی، جان بر سر قلم
هشت صبح روز دوم آبانماه ۱۳۷۴مترجم و نویسندهی پرکار ایرانی، احمد میرعلایی از منزلش به سوی کتابفروشی محل کارش به راه افتاد اما هرگز به آنجا نرسید. او عادت داشت که اگر ظهر به خانه نمیرفت تغییر برنامه را اطلاع دهد اما آن روز چنین نکرد.
خانوادهاش نگران شدند اما جستوجو برای یافتنش بینتیجه بود. پیکر بیجان او ساعت ده شب در کوچههای خیابان میر اصفهان پیدا شد. کنار جنازهی او دو بطری مشروب قرار داده بودند. نیروی انتظامی پیدا شدن جسد را به خانواده میرعلایی اطلاع میدهد. او در یکی از کوچههای فرعی محل کارش به شکل نشسته به دیوار تکیه داده بود. همان شب در پزشکی قانونی خانوادهی میرعلایی جسد را میبینند که جای دو تزریق آمپول در دست راست او دیده میشود. احمد میرعلایی بر اثر تزریق انسولین از ناحیهی دست راست دچار ایست قلبی میشود و جان میدهد.
اینگونه پایان مییابد زندگی مترجمی که در تاریخ ۲۱ فروردین سال ۱۳۲۱ در اصفهان آغاز شده بود. احمد میرعلایی، مترجم، نویسنده، استاد دانشگاه، ناشر و روزنامهنگار در خانوادهای اهل فرهنگ و تحصیلکرده دیده به جهان گشود. پدر بزرگ پدری وی روحانی بود و پدر بزرگ مادری پزشکی حاذق. میرعلایی تحصیلات دانشگاهی خود تا مقطع کارشناسی در رشتهی ادبیات انگلیسی را در دانشگاه اصفهان گذراند و پس از آن به دلیل کسب رتبهی اول، موفق به دریافت بورس تحصیلی شد و به دانشگاه لیدز در انگلستان رفت و مدرک فوق لیسانس خود را در رشتهی ادبیات و زبان انگلیسی از این دانشگاه دریافت کرد. میرعلایی سپس برای دریافت دکترای ادبیات انگلیسی وارد دانشگاه سوربن شد اما آن را نیمهتمام گذاشت و به ایران بازگشت.
قتل میرعلایی مانند دیگر قتلهای نویسندگان و دگراندیشان، جهت محدودسازی اندیشه و حق آزادی بیان صورت گرفت. احمد میرعلایی به هیچ حزب و دستهی سیاسی وابستگی نداشت که بخواهیم او را مخالف سیاسی جمهوری اسلامی قلمداد کنیم.او در نوجوانی شیفتهی محمد مصدق و جبههی ملی بود اما چه پیش و چه پس از انقلاب هیچ سابقهی فعالیت سیاسی و یا مبارزات سیاسی نداشت. احمد میرعلایی تنها در نامهای ۱۳۴ امضایی که امضای او هم پای نامه بود گفت که «ما نویسندهایم».
.
«ما نویسندهایم، یعنی احساس و تخیل و اندیشه و تحقیق خود را به اشکال مختلف مینویسیم و منتشر میکنیم. حق طبیعی و اجتماعی و مدنی ماست که نوشتهمان - اعم از شعر یا داستان، نمایشنامه یا فیلمنامه، تحقیق یا نقد، و نیز ترجمه آثار دیگر نویسندگان جهان- آزادانه و بیهیچ مانعی به دست مخاطبان برسد. ایجاد مانع در راه نشر این آثار، به هر بهانهای، در صلاحیت هیچکس یا هیچ نهادی نیست. اگر چه پس از نشر راه قضاوت و نقد آزادانه دربارهی آنها بر همهگان گشوده است.» این نویسندگان در بخش دیگری از نامه میخواهند که آنها را نویسنده ببینند. «پس اگر چه توضیح واضحات است، باز میگوئیم: ما نویسندهایم. ما را نویسنده ببینید و حضور جمعی ما را حضور صنفی نویسندگان بشناسید.»
احمد میرعلایی پس از امضای این نامه مانند دیگر امضاکنندگان نامه، بارها به وزارت اطلاعات ِ دولت رفسنجانی احضار شد و مورد بازجویی قرار گرفت و آزار دید.
بیشتر بخوانید:
https://tavaana.org/fa/Ahmad_MirAlaei
https://t.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
goo.gl/Qxeftf
احمد میرعلایی چگونه به قتل رسید؟
احمد میرعلایی، جان بر سر قلم
هشت صبح روز دوم آبانماه ۱۳۷۴مترجم و نویسندهی پرکار ایرانی، احمد میرعلایی از منزلش به سوی کتابفروشی محل کارش به راه افتاد اما هرگز به آنجا نرسید. او عادت داشت که اگر ظهر به خانه نمیرفت تغییر برنامه را اطلاع دهد اما آن روز چنین نکرد.
خانوادهاش نگران شدند اما جستوجو برای یافتنش بینتیجه بود. پیکر بیجان او ساعت ده شب در کوچههای خیابان میر اصفهان پیدا شد. کنار جنازهی او دو بطری مشروب قرار داده بودند. نیروی انتظامی پیدا شدن جسد را به خانواده میرعلایی اطلاع میدهد. او در یکی از کوچههای فرعی محل کارش به شکل نشسته به دیوار تکیه داده بود. همان شب در پزشکی قانونی خانوادهی میرعلایی جسد را میبینند که جای دو تزریق آمپول در دست راست او دیده میشود. احمد میرعلایی بر اثر تزریق انسولین از ناحیهی دست راست دچار ایست قلبی میشود و جان میدهد.
اینگونه پایان مییابد زندگی مترجمی که در تاریخ ۲۱ فروردین سال ۱۳۲۱ در اصفهان آغاز شده بود. احمد میرعلایی، مترجم، نویسنده، استاد دانشگاه، ناشر و روزنامهنگار در خانوادهای اهل فرهنگ و تحصیلکرده دیده به جهان گشود. پدر بزرگ پدری وی روحانی بود و پدر بزرگ مادری پزشکی حاذق. میرعلایی تحصیلات دانشگاهی خود تا مقطع کارشناسی در رشتهی ادبیات انگلیسی را در دانشگاه اصفهان گذراند و پس از آن به دلیل کسب رتبهی اول، موفق به دریافت بورس تحصیلی شد و به دانشگاه لیدز در انگلستان رفت و مدرک فوق لیسانس خود را در رشتهی ادبیات و زبان انگلیسی از این دانشگاه دریافت کرد. میرعلایی سپس برای دریافت دکترای ادبیات انگلیسی وارد دانشگاه سوربن شد اما آن را نیمهتمام گذاشت و به ایران بازگشت.
قتل میرعلایی مانند دیگر قتلهای نویسندگان و دگراندیشان، جهت محدودسازی اندیشه و حق آزادی بیان صورت گرفت. احمد میرعلایی به هیچ حزب و دستهی سیاسی وابستگی نداشت که بخواهیم او را مخالف سیاسی جمهوری اسلامی قلمداد کنیم.او در نوجوانی شیفتهی محمد مصدق و جبههی ملی بود اما چه پیش و چه پس از انقلاب هیچ سابقهی فعالیت سیاسی و یا مبارزات سیاسی نداشت. احمد میرعلایی تنها در نامهای ۱۳۴ امضایی که امضای او هم پای نامه بود گفت که «ما نویسندهایم».
.
«ما نویسندهایم، یعنی احساس و تخیل و اندیشه و تحقیق خود را به اشکال مختلف مینویسیم و منتشر میکنیم. حق طبیعی و اجتماعی و مدنی ماست که نوشتهمان - اعم از شعر یا داستان، نمایشنامه یا فیلمنامه، تحقیق یا نقد، و نیز ترجمه آثار دیگر نویسندگان جهان- آزادانه و بیهیچ مانعی به دست مخاطبان برسد. ایجاد مانع در راه نشر این آثار، به هر بهانهای، در صلاحیت هیچکس یا هیچ نهادی نیست. اگر چه پس از نشر راه قضاوت و نقد آزادانه دربارهی آنها بر همهگان گشوده است.» این نویسندگان در بخش دیگری از نامه میخواهند که آنها را نویسنده ببینند. «پس اگر چه توضیح واضحات است، باز میگوئیم: ما نویسندهایم. ما را نویسنده ببینید و حضور جمعی ما را حضور صنفی نویسندگان بشناسید.»
احمد میرعلایی پس از امضای این نامه مانند دیگر امضاکنندگان نامه، بارها به وزارت اطلاعات ِ دولت رفسنجانی احضار شد و مورد بازجویی قرار گرفت و آزار دید.
بیشتر بخوانید:
https://tavaana.org/fa/Ahmad_MirAlaei
https://t.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. زادروز #احمد_میرعلایی که به دست #وزارت_اطلاعات جمهوری اسلامی به قتل رسید . احمد میرعلایی چگونه به قتل رسید؟ احمد میرعلایی، جان بر سر قلم . هشت صبح روز دوم آبانماه ۱۳۷۴ #مترجم و نویسندهی پرکار ایرانی، احمد میرعلایی از منزلش به سوی کتابفروشی محل کارش…
Forwarded from آموزشکده توانا
#مهدخت_صنعتی (دولتآبادی) فعال اجتماعی، #نویسنده، #مترجم و از بنیانگذاران انجمن حمایت از حقوق کودکان ایران، در ۲۹ خرداد سال ۱۳۱۲ در تهران متولد شد. بعد از اتمام دوره دبیرستان، برای ادامه تحصیل راهی لندن شد و در رشته دستیاری رادیولوژی فارغالتحصیل شد. پس از مدتی به ایران بازگشت و به سبب علاقهای که به کار کودکان داشت، همکاری خود را به عنوان نویسنده و مترجم با نشریات «پیک» آغاز کرد و سردبیر «پیک دانشآموز» شد. او هفت سال به عنوان ویراستار کتابهای کودکان با انتشارات «فرانکلین» همکاری داشت.
مهدخت در سال ۱۳۵۷ توانست فوق لیسانس خود را در رشته «مشاوره و راهنمایی» از دانشگاه تهران بگیرد. صنعتی قبل از انقلاب ایران را ترک میکند و در دانشگاه «ایلینوی» در رشته «آموزش قبل از دبستان» به تحصیل میپردازد، گرچه او به دلایل شخصی تحصیلات خود را به اتمام نمیرساند؛ اما علاقه به کار کردن برای کودکان او را ترغیب میکند که پس از بازگشت به ایران، یکی از پایهگذاران «انجمن حمایت از حقوق کودکان ایران» باشد. مهدخت هماکنون ساکن لسآنجلس است و مسئولیت کانون حمایت از #حقوق_کودکان را در جنوب کالیفرنیا به عهده دارد.
https://goo.gl/GHvpMz
@Tavaana_TavaanaTech
👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
مهدخت در سال ۱۳۵۷ توانست فوق لیسانس خود را در رشته «مشاوره و راهنمایی» از دانشگاه تهران بگیرد. صنعتی قبل از انقلاب ایران را ترک میکند و در دانشگاه «ایلینوی» در رشته «آموزش قبل از دبستان» به تحصیل میپردازد، گرچه او به دلایل شخصی تحصیلات خود را به اتمام نمیرساند؛ اما علاقه به کار کردن برای کودکان او را ترغیب میکند که پس از بازگشت به ایران، یکی از پایهگذاران «انجمن حمایت از حقوق کودکان ایران» باشد. مهدخت هماکنون ساکن لسآنجلس است و مسئولیت کانون حمایت از #حقوق_کودکان را در جنوب کالیفرنیا به عهده دارد.
https://goo.gl/GHvpMz
@Tavaana_TavaanaTech
👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
YouTube
گفتگوی اختصاصی توانا با مهدخت صنعتی Tavaana Exclusive Interview with Mahdokht Sanati
مهدخت صنعتی (دولتآبادی) فعال اجتماعی، نویسنده، مترجم و از بنیانگذاران انجمن حمایت از حقوق کودکان ایران، در ۲۹ خرداد سال ۱۳۱۲ در تهران متولد شد. بعد از ات...
Forwarded from آموزشکده توانا
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#مهدخت_صنعتی (دولتآبادی) فعال اجتماعی، #نویسنده، #مترجم و از بنیانگذاران انجمن حمایت از #حقوق_کودکان ایران، در ۲۹ خرداد سال ۱۳۱۲ در تهران متولد شد.
@Tavaana_TavaanaTech
@Tavaana_TavaanaTech
به بهانه درگذشت مدیا کاشیگر
مدیا کاشیگر مترجم، نویسنده، شاعر و فعال فرهنگی ایرانی ظهر امروز، شنبه در بخش ICU بیمارستان امام خمینی، درگذشت. مدیا کاشیگر از بیماری تنفسی رنج میبرد و چند روزی را در بیمارستان سپری کرد.
او متولد ۱۳۳۵ در تهران بود. تحصیلاتش را تا دیپلم در فرانسه گذراند، اما تحصیل در دانشگاه را در رشتههای معماری و اقتصاد در ایران نیمه تمام گذاشت. تاکنون بیش از ۲۰ عنوان کتاب در زمینههای شعر، داستان و ترجمه از او منتشر شده است. او همچنین دبیر جایزه ادبی یلدا و بنیانگذار و دبیر سه دوره جایزه ادبی روزی روزگاری بوده است.
برخی از شاخصترین آثار ترجمه مدیا کاشیگر آثاری از ولادیمیر مایاکوفسکی، فرناندو آرابال، اوژن یونسکو و … است.
او سومین مترجم نمایشنامه کرگدنهای اوژن یونسکو است.
شناختهشدهترین ترجمه کاشیگر شاید ابر شلوارپوش اثر مایاکوفسکی باشد. رمانهای تکنیک کودتا نوشته کورتسیو مالاپارته، خرده آسمان، انگار هیچ نوشته کلود استپان از دیگر آثار اوست. همچین در شمارههای مختلف فصلنامه ارغنون و زیباشناخت ترجمه مقالاتی از تزوتان تودوروف از او به چاپ رسیدهاست. مدیا کاشیگر همچنین در حوزهٔ ترجمه شناسی (نظریهپردازی ترجمه) صاحبنظر است، و سخنرانیها، گفتگوها و مقالات جالب و مفیدی در این زمینه دارد. تعدادی از بهترین مقالات و سخنرانیهای کاشیگر در کتابی با عنوان «مرگ موریانه» از سوی انتشارات میلکان در سال ۱۳۹۴ به چاپ رسیده است که تمام مطالب آن، متعلق به سال ۱۳۸۰ به بعد هستند.
مدیا کاشیگر از اعضای هیأت مدیره بنیاد محمود استادمحمد برای اعطای جایزه ادبیات نمایشی بود. او دبیری جایزه ادبی روزی روزگاری را برعهده داشت. اولین دوره آن در اردیبهشت ماه سال ۱۳۸۶ برگزار شد و تا سال ۸۹ تداوم داشت. این جایزه از سال ۹۰ برگزار نمیشود.
وی در سرودن شعر نیز دستی داشت. شعر زیر از مجموعه سونات برفی ر مینور سروده وی است:
گفتی
زن زاده شدن گناه است در این سرزمین
گناه بودنت را دوست داشتم
گفتی
معشوق من
آن صدای خش کشیده شدن پاهاست
روی دلم
از سر بیغرضی
معشوق بودنم را دوست داشتم
یادش گرامی
goo.gl/QM5qRK
@Tavaana_TavaanaTech
مدیا کاشیگر مترجم، نویسنده، شاعر و فعال فرهنگی ایرانی ظهر امروز، شنبه در بخش ICU بیمارستان امام خمینی، درگذشت. مدیا کاشیگر از بیماری تنفسی رنج میبرد و چند روزی را در بیمارستان سپری کرد.
او متولد ۱۳۳۵ در تهران بود. تحصیلاتش را تا دیپلم در فرانسه گذراند، اما تحصیل در دانشگاه را در رشتههای معماری و اقتصاد در ایران نیمه تمام گذاشت. تاکنون بیش از ۲۰ عنوان کتاب در زمینههای شعر، داستان و ترجمه از او منتشر شده است. او همچنین دبیر جایزه ادبی یلدا و بنیانگذار و دبیر سه دوره جایزه ادبی روزی روزگاری بوده است.
برخی از شاخصترین آثار ترجمه مدیا کاشیگر آثاری از ولادیمیر مایاکوفسکی، فرناندو آرابال، اوژن یونسکو و … است.
او سومین مترجم نمایشنامه کرگدنهای اوژن یونسکو است.
شناختهشدهترین ترجمه کاشیگر شاید ابر شلوارپوش اثر مایاکوفسکی باشد. رمانهای تکنیک کودتا نوشته کورتسیو مالاپارته، خرده آسمان، انگار هیچ نوشته کلود استپان از دیگر آثار اوست. همچین در شمارههای مختلف فصلنامه ارغنون و زیباشناخت ترجمه مقالاتی از تزوتان تودوروف از او به چاپ رسیدهاست. مدیا کاشیگر همچنین در حوزهٔ ترجمه شناسی (نظریهپردازی ترجمه) صاحبنظر است، و سخنرانیها، گفتگوها و مقالات جالب و مفیدی در این زمینه دارد. تعدادی از بهترین مقالات و سخنرانیهای کاشیگر در کتابی با عنوان «مرگ موریانه» از سوی انتشارات میلکان در سال ۱۳۹۴ به چاپ رسیده است که تمام مطالب آن، متعلق به سال ۱۳۸۰ به بعد هستند.
مدیا کاشیگر از اعضای هیأت مدیره بنیاد محمود استادمحمد برای اعطای جایزه ادبیات نمایشی بود. او دبیری جایزه ادبی روزی روزگاری را برعهده داشت. اولین دوره آن در اردیبهشت ماه سال ۱۳۸۶ برگزار شد و تا سال ۸۹ تداوم داشت. این جایزه از سال ۹۰ برگزار نمیشود.
وی در سرودن شعر نیز دستی داشت. شعر زیر از مجموعه سونات برفی ر مینور سروده وی است:
گفتی
زن زاده شدن گناه است در این سرزمین
گناه بودنت را دوست داشتم
گفتی
معشوق من
آن صدای خش کشیده شدن پاهاست
روی دلم
از سر بیغرضی
معشوق بودنم را دوست داشتم
یادش گرامی
goo.gl/QM5qRK
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. به بهانه درگذشت مدیا کاشیگر . #مدیا€کاشیگر #مترجم، #نویسنده، #شاعر و فعال فرهنگی ایرانی ظهر امروز، شنبه در بخش ICU بیمارستان امام خمینی، درگذشت. #مدیاکاشیگر از بیماری تنفسی رنج میبرد و چند روزی را در بیمارستان سپری کرد. او متولد ۱۳۳۵ در تهران بود. تحصیلاتش…
سروش حبیبی و تجربه ۵۰ سال مترجمی
goo.gl/xm59hH
سروش حبیبی را آنها که اهل مطالعه هستند میشناسند. بسیاری از خوانندگان فارسیزبان با آثار نویسندگانی مانند رومن گاری، آلخو کارپانتیه و الیاس کانتی از طریق ترجمههای او آشنا شدند. مترجمی چند زبانه از روسی و انگلیسی گرفته تا آلمانی و فرانسوی که فعالیتش را در حوزه ترجمه که بخش اعظم زندگی او را تشکیل میدهد، در اوان جوانی، پس از دوران سربازی او و با نوشتن نامههای دلتنگی به همدورهایهای خدمت شروع میکند. سپس با همکاری با مجله سخن وارد مسیر رسمی میشود و ادامه مییابد.
او سالیان درازیست که در فرانسه اقامت دارد با دلی که همیشه هوای وطن میکند: «تهران و به طور کلی ایران برای من حکم معشوقی را دارد که شوق دیدنش درد فراق را شدید می کند. شاید باور نکنید، من اغلب خواب تهران را می بینم و خواب دوستان عزیزی که دوست دارم برق شوق را در چشمشان ببینم، اما افسوس باید به شنیدن صدای بریده بریده شان در تلفن قناعت کنم. تهران فضایی است که من در آن گرمی و شیرینی محبت پدر و مادرم را چشیدهام و به صمیمیت و هم نفسی با برادران و خواهرم خو گرفتهام و با رفقای کوچه و دبستانم بازی و زد و خورد کرده ام و این خود گنجینه ای از یاد نرفتنی است. تهران مثل پوستی است که من در آن رشد کرده ام. چطور می شود چیزی را هرقدر هم که گرانبها باشد جای منظره توچال و دماوند گذاشت که جمعه ها صبح زود چشمم را روشن و نسیمش جانم را تازه می کرد؟» حالا اما دلش برای ایران بسیار تنگ است اما دیگر کسی را آنجا ندارد که بازگردد.
ادامه متن را از طریق لینک بخوانید:
https://tavaana.org/fa/SoroushHabibi
توانا در تلگرام:
https://t.me/Tavaana_TavaanaTech
goo.gl/xm59hH
سروش حبیبی را آنها که اهل مطالعه هستند میشناسند. بسیاری از خوانندگان فارسیزبان با آثار نویسندگانی مانند رومن گاری، آلخو کارپانتیه و الیاس کانتی از طریق ترجمههای او آشنا شدند. مترجمی چند زبانه از روسی و انگلیسی گرفته تا آلمانی و فرانسوی که فعالیتش را در حوزه ترجمه که بخش اعظم زندگی او را تشکیل میدهد، در اوان جوانی، پس از دوران سربازی او و با نوشتن نامههای دلتنگی به همدورهایهای خدمت شروع میکند. سپس با همکاری با مجله سخن وارد مسیر رسمی میشود و ادامه مییابد.
او سالیان درازیست که در فرانسه اقامت دارد با دلی که همیشه هوای وطن میکند: «تهران و به طور کلی ایران برای من حکم معشوقی را دارد که شوق دیدنش درد فراق را شدید می کند. شاید باور نکنید، من اغلب خواب تهران را می بینم و خواب دوستان عزیزی که دوست دارم برق شوق را در چشمشان ببینم، اما افسوس باید به شنیدن صدای بریده بریده شان در تلفن قناعت کنم. تهران فضایی است که من در آن گرمی و شیرینی محبت پدر و مادرم را چشیدهام و به صمیمیت و هم نفسی با برادران و خواهرم خو گرفتهام و با رفقای کوچه و دبستانم بازی و زد و خورد کرده ام و این خود گنجینه ای از یاد نرفتنی است. تهران مثل پوستی است که من در آن رشد کرده ام. چطور می شود چیزی را هرقدر هم که گرانبها باشد جای منظره توچال و دماوند گذاشت که جمعه ها صبح زود چشمم را روشن و نسیمش جانم را تازه می کرد؟» حالا اما دلش برای ایران بسیار تنگ است اما دیگر کسی را آنجا ندارد که بازگردد.
ادامه متن را از طریق لینک بخوانید:
https://tavaana.org/fa/SoroushHabibi
توانا در تلگرام:
https://t.me/Tavaana_TavaanaTech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. سروش حبیبی و تجربه ۵۰ سال مترجمی . #سروش_حبیبی را آنها که اهل مطالعه هستند میشناسند. بسیاری از خوانندگان فارسیزبان با آثار نویسندگانی مانند #رومن_گاری، #آلخو€کارپانتیه و #الیاس_کانتی از طریق ترجمههای او آشنا شدند. مترجمی چند زبانه از روسی و انگلیسی…
احمد میرعلایی؛ جان بر سر قلم
goo.gl/7Jc7cB
توانا - هشت صبح روز دوم آبانماه ۱۳۷۴مترجم و نویسندهی پرکار ایرانی، احمد میرعلایی از منزلش به سوی کتابفروشی محل کارش به راه افتاد اما هرگز به آنجا نرسید. او عادت داشت که اگر ظهر به خانه نمیرفت تغییر برنامه را اطلاع دهد اما آن روز چنین نکرد.
خانوادهاش نگران شدند اما جستوجو برای یافتنش بینتیجه بود. پیکر بیجان او ساعت ده شب در کوچههای خیابان میر اصفهان پیدا شد. کنار جنازهی او دو بطری مشروب قرار داده بودند. نیروی انتظامی پیدا شدن جسد را به خانواده میرعلایی اطلاع میدهد. او در یکی از کوچههای فرعی محل کارش به شکل نشسته به دیوار تکیه داده بود.
همان شب در پزشکی قانونی خانوادهی میرعلایی جسد را میبینند که جای دو تزریق آمپول در دست راست او دیده میشود. احمد میرعلایی بر اثر تزریق انسولین از ناحیهی دست راست دچار ایست قلبی میشود و جان میدهد.
اینگونه پایان مییابد زندگی مترجمی که در تاریخ ۲۱ فروردین سال ۱۳۲۱ در اصفهان آغاز شده بود. احمد میرعلایی، مترجم، نویسنده، استاد دانشگاه، ناشر و روزنامهنگار در خانوادهای اهل فرهنگ و تحصیلکرده دیده به جهان گشود...
قتل میرعلایی مانند دیگر قتلهای نویسندگان و دگراندیشان، جهت محدودسازی اندیشه و حق آزادی بیان صورت گرفت. احمد میرعلایی به هیچ حزب و دستهی سیاسی وابستگی نداشت که بخواهیم او را مخالف سیاسی جمهوری اسلامی قلمداد کنیم.او در نوجوانی شیفتهی محمد مصدق و جبههی ملی بود اما چه پیش و چه پس از انقلاب هیچ سابقهی فعالیت سیاسی و یا مبارزات سیاسی نداشت. احمد میرعلایی تنها در نامهای ۱۳۴ امضایی که امضای او هم پای نامه بود گفت که «ما نویسندهایم». «ما نویسندهایم، یعنی احساس و تخیل و اندیشه و تحقیق خود را به اشکال مختلف مینویسیم و منتشر میکنیم. حق طبیعی و اجتماعی و مدنی ماست که نوشتهمان - اعم از شعر یا داستان، نمایشنامه یا فیلمنامه، تحقیق یا نقد، و نیز ترجمه آثار دیگر نویسندگان جهان- آزادانه و بیهیچ مانعی به دست مخاطبان برسد. ایجاد مانع در راه نشر این آثار، به هر بهانهای، در صلاحیت هیچکس یا هیچ نهادی نیست. اگر چه پس از نشر راه قضاوت و نقد آزادانه دربارهی آنها بر همهگان گشوده است.» این نویسندگان در بخش دیگری از نامه میخواهند که آنها را نویسنده ببینند. «پس اگر چه توضیح واضحات است، باز میگوئیم: ما نویسندهایم. ما را نویسنده ببینید و حضور جمعی ما را حضور صنفی نویسندگان بشناسید.»
احمد میرعلایی پس از امضای این نامه مانند دیگر امضاکنندگان نامه، بارها به وزارت اطلاعات احضار شد و مورد بازجویی قرار گرفت و آزار دید.
درباره احمد میرعلایی بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/1axXQ3V
@Tavaana_TavaanaTech
goo.gl/7Jc7cB
توانا - هشت صبح روز دوم آبانماه ۱۳۷۴مترجم و نویسندهی پرکار ایرانی، احمد میرعلایی از منزلش به سوی کتابفروشی محل کارش به راه افتاد اما هرگز به آنجا نرسید. او عادت داشت که اگر ظهر به خانه نمیرفت تغییر برنامه را اطلاع دهد اما آن روز چنین نکرد.
خانوادهاش نگران شدند اما جستوجو برای یافتنش بینتیجه بود. پیکر بیجان او ساعت ده شب در کوچههای خیابان میر اصفهان پیدا شد. کنار جنازهی او دو بطری مشروب قرار داده بودند. نیروی انتظامی پیدا شدن جسد را به خانواده میرعلایی اطلاع میدهد. او در یکی از کوچههای فرعی محل کارش به شکل نشسته به دیوار تکیه داده بود.
همان شب در پزشکی قانونی خانوادهی میرعلایی جسد را میبینند که جای دو تزریق آمپول در دست راست او دیده میشود. احمد میرعلایی بر اثر تزریق انسولین از ناحیهی دست راست دچار ایست قلبی میشود و جان میدهد.
اینگونه پایان مییابد زندگی مترجمی که در تاریخ ۲۱ فروردین سال ۱۳۲۱ در اصفهان آغاز شده بود. احمد میرعلایی، مترجم، نویسنده، استاد دانشگاه، ناشر و روزنامهنگار در خانوادهای اهل فرهنگ و تحصیلکرده دیده به جهان گشود...
قتل میرعلایی مانند دیگر قتلهای نویسندگان و دگراندیشان، جهت محدودسازی اندیشه و حق آزادی بیان صورت گرفت. احمد میرعلایی به هیچ حزب و دستهی سیاسی وابستگی نداشت که بخواهیم او را مخالف سیاسی جمهوری اسلامی قلمداد کنیم.او در نوجوانی شیفتهی محمد مصدق و جبههی ملی بود اما چه پیش و چه پس از انقلاب هیچ سابقهی فعالیت سیاسی و یا مبارزات سیاسی نداشت. احمد میرعلایی تنها در نامهای ۱۳۴ امضایی که امضای او هم پای نامه بود گفت که «ما نویسندهایم». «ما نویسندهایم، یعنی احساس و تخیل و اندیشه و تحقیق خود را به اشکال مختلف مینویسیم و منتشر میکنیم. حق طبیعی و اجتماعی و مدنی ماست که نوشتهمان - اعم از شعر یا داستان، نمایشنامه یا فیلمنامه، تحقیق یا نقد، و نیز ترجمه آثار دیگر نویسندگان جهان- آزادانه و بیهیچ مانعی به دست مخاطبان برسد. ایجاد مانع در راه نشر این آثار، به هر بهانهای، در صلاحیت هیچکس یا هیچ نهادی نیست. اگر چه پس از نشر راه قضاوت و نقد آزادانه دربارهی آنها بر همهگان گشوده است.» این نویسندگان در بخش دیگری از نامه میخواهند که آنها را نویسنده ببینند. «پس اگر چه توضیح واضحات است، باز میگوئیم: ما نویسندهایم. ما را نویسنده ببینید و حضور جمعی ما را حضور صنفی نویسندگان بشناسید.»
احمد میرعلایی پس از امضای این نامه مانند دیگر امضاکنندگان نامه، بارها به وزارت اطلاعات احضار شد و مورد بازجویی قرار گرفت و آزار دید.
درباره احمد میرعلایی بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/1axXQ3V
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. احمد میرعلایی؛ جان بر سر قلم . توانا - هشت صبح روز دوم آبانماه ۱۳۷۴مترجم و نویسندهی پرکار ایرانی، احمد میرعلایی از منزلش به سوی کتابفروشی محل کارش به راه افتاد اما هرگز به آنجا نرسید. او عادت داشت که اگر ظهر به خانه نمیرفت تغییر برنامه را اطلاع دهد…
محمدعلی جمالزاده؛ پدر داستان نویسی فارسی
https://goo.gl/3nv38X
سید محمدعلی جمالزاده نویسنده و مترجم ایرانی در ۲۳ دیماه ۱۲۷۴ در اصفهان به دنیا آمد. جمالزاده را پدر داستان کوتاه زبان فارسی دانستهاند. او در یک خانواده مذهبی تولد یافت. پدرش سید جمالالدین واعظ اصفهانی بود که غالبا برای وعظ به شهرهای مختلف ایران سفر میکرد.
محمدعلی در چهار سالگی نزد زنداییاش (آمنه بیگم) که زنی باسواد بود، الفبای فارسی یاد گرفت و پس از آن به مکتبخانه رفت او در همان جلسه اول فلکه میشود و خیلی زود مکتبخانه را رها میکند. مادرش او را در (راستا بازار) بیدآباد نزد میرزاحسن صحاف میگذارد تا هم شاگردی کند و هم از او درس بیاموزد.
جمالزاده در خاطرات خود میگوید: «تازه آن جا معنی خواندن و نوشتن را فهمیدم و کم و بیش دستگیرم شد که منظور از یاد گرفتن این علامتهای کج و معوج که به نام حروف و حرکات چون کرمهای زیانکاری از اولین دورهی کودکی به مغز و ریشهی عمر اطفال معصوم میافتد و تا دم مرگ شیرهی جانشان را میمکند، چیست.»
جمالزاده دورهی کودکی خود را در اصفهان گذراند اما پس از ده سالگی به همراه پدر به سفر میرفت. در همین سن و سال بود که پدرش در تهران اقامت گزید. پس از سه سال و در حالی که محمدعلی دوازده سال داشت پدرش او را برای تحصیل به بیروت فرستاد...
بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/2fgM1mu
تلگرام کلاس و کتاب توانا را دنبال کنید و انواع کتابهای الکترونیکی رایگان، کیس استادی ها، فایل های ویدیویی کلاسها را از آنجا به راحتی دریافت کنید:
https://t.me/Tavaana
به غرفه کتاب مجازی توانا سر بزنید و کتابهای توانا را رایگان و بدون فیلتر دانلود کنید:
http://ow.ly/4nmBb8
#پروفایل
@Tavaana_TavaanaTech
https://goo.gl/3nv38X
سید محمدعلی جمالزاده نویسنده و مترجم ایرانی در ۲۳ دیماه ۱۲۷۴ در اصفهان به دنیا آمد. جمالزاده را پدر داستان کوتاه زبان فارسی دانستهاند. او در یک خانواده مذهبی تولد یافت. پدرش سید جمالالدین واعظ اصفهانی بود که غالبا برای وعظ به شهرهای مختلف ایران سفر میکرد.
محمدعلی در چهار سالگی نزد زنداییاش (آمنه بیگم) که زنی باسواد بود، الفبای فارسی یاد گرفت و پس از آن به مکتبخانه رفت او در همان جلسه اول فلکه میشود و خیلی زود مکتبخانه را رها میکند. مادرش او را در (راستا بازار) بیدآباد نزد میرزاحسن صحاف میگذارد تا هم شاگردی کند و هم از او درس بیاموزد.
جمالزاده در خاطرات خود میگوید: «تازه آن جا معنی خواندن و نوشتن را فهمیدم و کم و بیش دستگیرم شد که منظور از یاد گرفتن این علامتهای کج و معوج که به نام حروف و حرکات چون کرمهای زیانکاری از اولین دورهی کودکی به مغز و ریشهی عمر اطفال معصوم میافتد و تا دم مرگ شیرهی جانشان را میمکند، چیست.»
جمالزاده دورهی کودکی خود را در اصفهان گذراند اما پس از ده سالگی به همراه پدر به سفر میرفت. در همین سن و سال بود که پدرش در تهران اقامت گزید. پس از سه سال و در حالی که محمدعلی دوازده سال داشت پدرش او را برای تحصیل به بیروت فرستاد...
بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/2fgM1mu
تلگرام کلاس و کتاب توانا را دنبال کنید و انواع کتابهای الکترونیکی رایگان، کیس استادی ها، فایل های ویدیویی کلاسها را از آنجا به راحتی دریافت کنید:
https://t.me/Tavaana
به غرفه کتاب مجازی توانا سر بزنید و کتابهای توانا را رایگان و بدون فیلتر دانلود کنید:
http://ow.ly/4nmBb8
#پروفایل
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. محمدعلی جمالزاده؛ پدر داستان نویسی فارسی سید #محمدعلی_جمالزاده #نویسنده و #مترجم ایرانی در ۲۳ دیماه ۱۲۷۴ در اصفهان به دنیا آمد. #جمالزاده را پدر داستان کوتاه زبان فارسی دانستهاند. او در یک خانواده مذهبی تولد یافت. پدرش سید جمالالدین واعظ اصفهانی بود…
اسکندر آبادی؛ نابینای همه فن حریف
https://goo.gl/r6DFhi
هم زبان شناس است، هم شاعر است، هم مترجم است، هم روزنامه نگار است، و هم خواننده موسیقی. همه این ها از یک توانخواه نابینا که در آبان ۱۳۳۸ در ماهشهر ایران به دنیا آمد و در ۲۰ سالگی به آلمان مهاجرت کرد. «اسکندر آبادی» که از سال ۱۳۵۹ در آلمان ساکن است زبان آلمانی را بسیار خوب فراگرفته است و اکنون تابعیت آلمان را نیز دارد. او که دکترای زبان شناسی خود را نیز از این کشور دریافت کرده است، ایران و آلمان را دو میهن خود می داند و می گوید: «همیشه دلم می خواست پل پیوندی باشم بین دو وطنم؛ ایران و آلمان، و ظرایف هرکدام را به دیگری نشان دهم».
اسکندر آبادی درباره نوع نگاه خود به آلمان در هنگام مهاجرت می گوید: «بیست سالم بود که به آلمان آمدم. آن زمان یعنی سی سال پیش، آلمان برایم در سه چیز خلاصه میشد: فُلکسواگُن که ما به آن "فولوکس واگون" میگفتیم، مردمی نظمجو تا حد نظامستایی و زبانی لبریز از حرف خ». اما اکنون زبان آلمانی برای او شیرین تر شده است». او درباره حسرت خود درباره یادگیری زبان آلمانی می گوید: «یادم میآید که در آغاز، با چه حسرتی به رادیو گوش میدادم و از خود میپرسیدم که آیا میشود زمانی همهی حرفهای گویندگان و خوانندگان رادیو را بفهمم». اما اسکندر اکنون خود را «شهروند زبان آلمانی» می داند. او پس از دریافت مدرک دکترای خود، به مدت ۱۱ سال در این کشور، استاد علوم اجتماعی و زبان و ادبیات آلمانی بود.
پس از ۱۱ سال تدریس در دانشگاه را وانهاد و به خبرگزاری دویچه وله رفت و از سال ۲۰۰۲ در این رسانه مشغول به کار است. او درباره شغل گزارشگری علی رغم نابینایی می گوید: «اکثر مردم، دنیا و محیط شان را با چشم هایشان تجربه می کنند. ولی جهان برای من یک سمفونی ست که باید تا آخرش گوش دهم تا بتوانم تصویر کاملی از آن داشته باشم. کار من این است که ترجمانی از این تصویر و تجربیات را به گوش جهانیان برسانم».
اسکندر آبادی چنان که در وبسایت خود نوشته است تهیه کننده هشت آلبوم موسیقی بوده است. از جمله او خالق آلبوم موسیقیایی به نام «پرسه آهنگین» است که در آن هشت ترانه با الهام از موسیقی نقاط مختلف ایرانگنجانده شده است.او صدای خوشی نیز دارد و ترانه هایی را با صدای خود اجرا کرده است.
اسکندر آبادی که پایان نامه دانشگاهی خود در حوزه زبان شناسی را درباره رمان «کوه جادو» اثر «توماس مان» - نویسنده شهیر آلمانی – نوشته بود به ادبیات نیز مشغولیتی تام و تمام دارد و جدای ازگزارش ها و مصاحبه هایش در این حوزه، به ترجمه نیز مشغول است و از جمله کتاب «از چشم نابینایان» را نشر ماهی با ترجمه او منتشر کرده است. کتابی که درباره نابینایی ست و شامل چهار بخش است و از «آندره ژید»، «دنی دیدرو» و «گرت هوفمان» در آن مطالب و داستان هایی گنجانده شده است.
با زندگی این هنرمند، زبانشناس و مترجم، بیشتر آشنا شوید:
http://bit.ly/2kPxf9U
#پروفایل
@Tavaana_TavaanaTech
https://goo.gl/r6DFhi
هم زبان شناس است، هم شاعر است، هم مترجم است، هم روزنامه نگار است، و هم خواننده موسیقی. همه این ها از یک توانخواه نابینا که در آبان ۱۳۳۸ در ماهشهر ایران به دنیا آمد و در ۲۰ سالگی به آلمان مهاجرت کرد. «اسکندر آبادی» که از سال ۱۳۵۹ در آلمان ساکن است زبان آلمانی را بسیار خوب فراگرفته است و اکنون تابعیت آلمان را نیز دارد. او که دکترای زبان شناسی خود را نیز از این کشور دریافت کرده است، ایران و آلمان را دو میهن خود می داند و می گوید: «همیشه دلم می خواست پل پیوندی باشم بین دو وطنم؛ ایران و آلمان، و ظرایف هرکدام را به دیگری نشان دهم».
اسکندر آبادی درباره نوع نگاه خود به آلمان در هنگام مهاجرت می گوید: «بیست سالم بود که به آلمان آمدم. آن زمان یعنی سی سال پیش، آلمان برایم در سه چیز خلاصه میشد: فُلکسواگُن که ما به آن "فولوکس واگون" میگفتیم، مردمی نظمجو تا حد نظامستایی و زبانی لبریز از حرف خ». اما اکنون زبان آلمانی برای او شیرین تر شده است». او درباره حسرت خود درباره یادگیری زبان آلمانی می گوید: «یادم میآید که در آغاز، با چه حسرتی به رادیو گوش میدادم و از خود میپرسیدم که آیا میشود زمانی همهی حرفهای گویندگان و خوانندگان رادیو را بفهمم». اما اسکندر اکنون خود را «شهروند زبان آلمانی» می داند. او پس از دریافت مدرک دکترای خود، به مدت ۱۱ سال در این کشور، استاد علوم اجتماعی و زبان و ادبیات آلمانی بود.
پس از ۱۱ سال تدریس در دانشگاه را وانهاد و به خبرگزاری دویچه وله رفت و از سال ۲۰۰۲ در این رسانه مشغول به کار است. او درباره شغل گزارشگری علی رغم نابینایی می گوید: «اکثر مردم، دنیا و محیط شان را با چشم هایشان تجربه می کنند. ولی جهان برای من یک سمفونی ست که باید تا آخرش گوش دهم تا بتوانم تصویر کاملی از آن داشته باشم. کار من این است که ترجمانی از این تصویر و تجربیات را به گوش جهانیان برسانم».
اسکندر آبادی چنان که در وبسایت خود نوشته است تهیه کننده هشت آلبوم موسیقی بوده است. از جمله او خالق آلبوم موسیقیایی به نام «پرسه آهنگین» است که در آن هشت ترانه با الهام از موسیقی نقاط مختلف ایرانگنجانده شده است.او صدای خوشی نیز دارد و ترانه هایی را با صدای خود اجرا کرده است.
اسکندر آبادی که پایان نامه دانشگاهی خود در حوزه زبان شناسی را درباره رمان «کوه جادو» اثر «توماس مان» - نویسنده شهیر آلمانی – نوشته بود به ادبیات نیز مشغولیتی تام و تمام دارد و جدای ازگزارش ها و مصاحبه هایش در این حوزه، به ترجمه نیز مشغول است و از جمله کتاب «از چشم نابینایان» را نشر ماهی با ترجمه او منتشر کرده است. کتابی که درباره نابینایی ست و شامل چهار بخش است و از «آندره ژید»، «دنی دیدرو» و «گرت هوفمان» در آن مطالب و داستان هایی گنجانده شده است.
با زندگی این هنرمند، زبانشناس و مترجم، بیشتر آشنا شوید:
http://bit.ly/2kPxf9U
#پروفایل
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. اسکندر آبادی؛ نابینای همه فن حریف . هم زبانشناس است، هم #شاعر است، هم #مترجم است، هم روزنامهنگار است، و هم #خواننده #موسیقی. همه این ها از یک #توانخواه #نابینا که در آبان ۱۳۳۸ در ماهشهر ایران به دنیا آمد و در ۲۰ سالگی به آلمان مهاجرت کرد. «اسکندر آبادی»…
۲۹ بهمنماه سالگرد درگذشت نادر نادرپور است.
نادر نادرپور، #شاعر و #نویسنده و #مترجم سرشناس ایرانی و از اعضای #کانون_نویسندگان ایران در ۱۶ خرداد ۱۳۰۸ در تهران به دنیا آمد.
از نادرپور یازده دفتر شعر باقی مانده است. آنچه نادرپور را بر سر زبانها انداخت شعری بود با نام «قم» که در سال ۱۳۳۱ سروده شد:
«چندین هزار زن
چندین هزار مرد
زنها لچک به سر
مردان عبا به دوش
یک گنبد طلا
با لکلکان پیر
یک باغ بیصفا
با چند تکدرخت
از خندهها تهی
وز گفتهها خموش
یک حوض نیمهپر
با آب سبز رنگ
چندین کلاغ پیر
برتودههای سنگ
انبوه سائلان
در هر قدم براه
عمامهها سفید
رخسارهها سیاه»
#نادرنادرپور از قبل از انقلاب با انقلاب مذهبی مشکل داشت. او در گفتوگویی که سالها بعد با سیمین بهبهانی شاعر نامآوازه دارد و در یکی از تلویزیونهای بروممرزی پخش شده میگوید که دلیل مخالفتش با انقلاب مذهبی این بوده که از همان ابتدا میدیده که این انقلاب، انحراف از مسیر آزادیخواهیای بوده است که گذشتگان ما در انقلاب مشروطه خواهان آن بودهاند. (نقل به مضمون) نادر نادرپور در روز جمعه ۲۹ بهمنماه ۱۳۷۸ در شهر لسآنجلس درگذشت. از مجموعهی اشعار نادرپور میتوان به «چشمها و دستها»، «دختر جام»، «شعر انگور»، «سرمهی خورشید»، «گیاه و سنگ نه،آتش»، «خون و خاکستر» و … اشاره کرد.
پس از انقلاب نادر نادرپور مانند بسیاری از #هنرمندان و #شاعران و #نویسندگان و... از ایران مهاجرت کرد. مهاجرتی که دیگر بازگشتی نداشت.
شعر «کهندیارا» که داریوش اقبالی نیز آنرا خوانده است نگاه نادرپور به مهاجرت و غربت و دوری از وطن را به خوبی به تصویر کشیده است. ترانهی کهندیارا با صدای #داریوش به همراهان توانا تقدیم میشود.
https://goo.gl/xm9nrm
برای آشنایی بیشتر با نادر نادرپور:
https://goo.gl/aLzkiu
@Tavaana_TavaanaTech
نادر نادرپور، #شاعر و #نویسنده و #مترجم سرشناس ایرانی و از اعضای #کانون_نویسندگان ایران در ۱۶ خرداد ۱۳۰۸ در تهران به دنیا آمد.
از نادرپور یازده دفتر شعر باقی مانده است. آنچه نادرپور را بر سر زبانها انداخت شعری بود با نام «قم» که در سال ۱۳۳۱ سروده شد:
«چندین هزار زن
چندین هزار مرد
زنها لچک به سر
مردان عبا به دوش
یک گنبد طلا
با لکلکان پیر
یک باغ بیصفا
با چند تکدرخت
از خندهها تهی
وز گفتهها خموش
یک حوض نیمهپر
با آب سبز رنگ
چندین کلاغ پیر
برتودههای سنگ
انبوه سائلان
در هر قدم براه
عمامهها سفید
رخسارهها سیاه»
#نادرنادرپور از قبل از انقلاب با انقلاب مذهبی مشکل داشت. او در گفتوگویی که سالها بعد با سیمین بهبهانی شاعر نامآوازه دارد و در یکی از تلویزیونهای بروممرزی پخش شده میگوید که دلیل مخالفتش با انقلاب مذهبی این بوده که از همان ابتدا میدیده که این انقلاب، انحراف از مسیر آزادیخواهیای بوده است که گذشتگان ما در انقلاب مشروطه خواهان آن بودهاند. (نقل به مضمون) نادر نادرپور در روز جمعه ۲۹ بهمنماه ۱۳۷۸ در شهر لسآنجلس درگذشت. از مجموعهی اشعار نادرپور میتوان به «چشمها و دستها»، «دختر جام»، «شعر انگور»، «سرمهی خورشید»، «گیاه و سنگ نه،آتش»، «خون و خاکستر» و … اشاره کرد.
پس از انقلاب نادر نادرپور مانند بسیاری از #هنرمندان و #شاعران و #نویسندگان و... از ایران مهاجرت کرد. مهاجرتی که دیگر بازگشتی نداشت.
شعر «کهندیارا» که داریوش اقبالی نیز آنرا خوانده است نگاه نادرپور به مهاجرت و غربت و دوری از وطن را به خوبی به تصویر کشیده است. ترانهی کهندیارا با صدای #داریوش به همراهان توانا تقدیم میشود.
https://goo.gl/xm9nrm
برای آشنایی بیشتر با نادر نادرپور:
https://goo.gl/aLzkiu
@Tavaana_TavaanaTech
Telegram
آموزشکده توانا
محمدعلی جمالزاده، پدر #داستان کوتاه #فارسی صد و بیست و سه ساله شد
بیست و سوم دیماه، زادروز محمد علی جمالزاده، پدر داستان کوتاه گرامی باد.
#جمالزاده در سال ۱۲۷۴ در اصفهان متولد شد. این #نویسنده و #مترجم معاصر و مشهور فارسی زبان آغازگر سبک واقعگرایی در #ادبیات فارسی بود. او اولین نویسنده داستانهای کوتاه ایران با عنوان «یکیبود، یکی نبود» بود. اکثر داستانهای جمالزاده رنگ و بوی نقادی وضع زمانه را داشت. داستانهایی ساده، با زبانی طنز و آغشته به ضربالمثلها و اصطلاحات عامیانه.
علی دهباشی سردبیر مجلهی بخارا که جمالزاده مراوداتی داشته است در مجموعهای که در بزرگداشت جمالزاده گردآوری کرده او را چنین معرفی میکند: «نخستین داستاننویس مدرن ایران است و به علت عمر طولانی و ارتباط فرهنگی پیوسته با ایران، همواره حضور زندهای در ایران داشت . بسیاری از نویسندگان از ایران مهاجرت کردند و ارتباط آنها با ایران قطع شد ولی جمالزاده هرگز تا پایان عمر این ارتباط را قطع نکرد و یکی از مجاری ارتباطش با ایران نامهنگاری بود . وی بدون توجه به این که چه کسی به او نامه می نویسد هر پرسشی را پاسخ می گفت و هر کتابی را می فرستادند میخواند و سعی میکرد این ارتباط را برقرار نگه دارد . بسیاری از مخاطبانش او را هرگز ندیدند؛ به علت اینکه او در ژنو زندگی میکرد . بدون تردید جمالزاده آغازگر داستاننویسی جدید ایران بود ، ولی دیگر در زمینه ی داستان نویسی کارش را ادامه نداد و وارد حوزه های دیگری شد از جمله پژوهشهای فرهنگی در زمینه ی تاریخ ایران ، ادبیات ایران و مسایل گوناگونی که به نوعی با ایران در پیوند بود.»
جمالزاده در سن ۱۰۲ سالگی در خانه سالمندان شهر ژنو درگذشت.
درباره محمدعلی جمالزاده در توانا بخوانید:
https://goo.gl/2wEPRg
@Tavaana_TavaanaTech
بیست و سوم دیماه، زادروز محمد علی جمالزاده، پدر داستان کوتاه گرامی باد.
#جمالزاده در سال ۱۲۷۴ در اصفهان متولد شد. این #نویسنده و #مترجم معاصر و مشهور فارسی زبان آغازگر سبک واقعگرایی در #ادبیات فارسی بود. او اولین نویسنده داستانهای کوتاه ایران با عنوان «یکیبود، یکی نبود» بود. اکثر داستانهای جمالزاده رنگ و بوی نقادی وضع زمانه را داشت. داستانهایی ساده، با زبانی طنز و آغشته به ضربالمثلها و اصطلاحات عامیانه.
علی دهباشی سردبیر مجلهی بخارا که جمالزاده مراوداتی داشته است در مجموعهای که در بزرگداشت جمالزاده گردآوری کرده او را چنین معرفی میکند: «نخستین داستاننویس مدرن ایران است و به علت عمر طولانی و ارتباط فرهنگی پیوسته با ایران، همواره حضور زندهای در ایران داشت . بسیاری از نویسندگان از ایران مهاجرت کردند و ارتباط آنها با ایران قطع شد ولی جمالزاده هرگز تا پایان عمر این ارتباط را قطع نکرد و یکی از مجاری ارتباطش با ایران نامهنگاری بود . وی بدون توجه به این که چه کسی به او نامه می نویسد هر پرسشی را پاسخ می گفت و هر کتابی را می فرستادند میخواند و سعی میکرد این ارتباط را برقرار نگه دارد . بسیاری از مخاطبانش او را هرگز ندیدند؛ به علت اینکه او در ژنو زندگی میکرد . بدون تردید جمالزاده آغازگر داستاننویسی جدید ایران بود ، ولی دیگر در زمینه ی داستان نویسی کارش را ادامه نداد و وارد حوزه های دیگری شد از جمله پژوهشهای فرهنگی در زمینه ی تاریخ ایران ، ادبیات ایران و مسایل گوناگونی که به نوعی با ایران در پیوند بود.»
جمالزاده در سن ۱۰۲ سالگی در خانه سالمندان شهر ژنو درگذشت.
درباره محمدعلی جمالزاده در توانا بخوانید:
https://goo.gl/2wEPRg
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. محمدعلی جمالزاده، پدر #داستان کوتاه #فارسی صد و بیست و سه ساله شد بیست و سوم دیماه، زادروز محمد علی جمالزاده، پدر داستان کوتاه گرامی باد. #جمالزاده در سال ۱۲۷۴ در اصفهان متولد شد. این #نویسنده و #مترجم معاصر و مشهور فارسی زبان آغازگر سبک واقعگرایی در…
سالگرد درگذشت ثمین باغچهبان
ثمین باغچهبان، آهنگساز، شاعر، نویسنده و مترجم ایرانی در سال ۱۳۰۴ در تبریز به دنیا آمد. او کودکی خود را در شیراز گذراند و در ۷ سالگی با خانوادهاش به تهران رفت و تحصیلاتش را در آنجا گذراند. ثمین باغچهبان علاقه به یادگیری پیانو داشت ولی به علت نبود پیانو در خانه و عدم استطاعت مالی خانواده، و از آنجا که مادرش ویلون داشت، مجبور به برگزیدن ویلون شد؛ ولی ویلون مادرش هم به علت تعمیر نامناسب صدای مناسبی نداشته و مورد قبول هنرستان موسیقی نبود. از آنجا که میتوانست ساز ابوا را از هنرستان قرض بگیرد، این ساز را در نهایت برگزید. او طی طرحی که رضاشاه با آتاترک برای اعزام دانشجو امضا شده بود به ترکیه رفت. طی این طرح، ۱۲۰ دانشجو در گروههای ۲۰ نفری به ترکیه اعزام میشدند. او در گروه آخر اعزام شد.
او در آنکارا با اِولین باغچهبان که خواننده و پیانیست اهل ترکیه آشنا شد و با او ازدواج کرد. وی پس از پایان تحصیل در کنسرواتوار دولتی آنکارا، به اتفاق همسر به ایران آمدند و در هنرستان عالی موسیقی (کنسرواتوار تهران) استخدام شدند. ثمین آهنگسازی درس میداد و اِولین آواز و پیانو.
ثمین باغچهبان و خانوادهاش چند سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران برای همیشه به ترکیه مهاجرت کردند. او در ۲۹ اسفند ۱۳۸۶ در استانبول درگذشت و در گورستان ایرانیان این شهر به خاک سپرده شد.
ثمین فرزند جبار باغچهبان (جبار عسکرزاده) بود و کتابی دربارهٔ پدرش در ایران منتشر کردهاست که «چهرههایی از پدرم» نام دارد.
یکی از نخستین و مشهورترین آثار ثمین باغچهبان، «سوییت سمفونیک بومیوار» (برای ارکستر سمفونیک) است که در سال ۱۳۳۲ خورشیدی به پایان رسید و برای نخستین بار به رهبری فرشاد سنجری، رهبر میهمان ارکستر سمفونیک تهران به اجرا درآمد. این اثر در سه بخش و با الهام از چند ترانه محلی ایرانی آفریده شده است.
از دیگر آثار معروف باغچهبان، آلبوم «رنگین کمون»، برای کودکان است که با همکاری ارکستر سمفونیک رادیو وین به رهبری توماس کریستین داوید، گروه همسرایان میترا (فرح) به رهبری اِولین باغچهبان اجرا و ضبط شده است. تکخوانان این آلبوم، بهجت قصری (سوپرانو) و اِولین باغچهبان (متسوسوپرانو) هستند. بخش دوم این آلبوم، هشت سال پس از درگذشت ثمین باغچه بان، به کوشش پسرش، کاوه، با عنوان «چهارشنبه سوری» منتشر شد.
باغچهبان کتابهایی از عزیز نسین نویسنده طنزنویس ترک و یاشار کمال را نیز به فارسی ترجمه کردهاست.
برای آشنایی بیشتر با اِولین باغچهبان مطلب زیر سودمند است:
https://goo.gl/1JMw1v
@Tavaana_TavaanaTech
ثمین باغچهبان، آهنگساز، شاعر، نویسنده و مترجم ایرانی در سال ۱۳۰۴ در تبریز به دنیا آمد. او کودکی خود را در شیراز گذراند و در ۷ سالگی با خانوادهاش به تهران رفت و تحصیلاتش را در آنجا گذراند. ثمین باغچهبان علاقه به یادگیری پیانو داشت ولی به علت نبود پیانو در خانه و عدم استطاعت مالی خانواده، و از آنجا که مادرش ویلون داشت، مجبور به برگزیدن ویلون شد؛ ولی ویلون مادرش هم به علت تعمیر نامناسب صدای مناسبی نداشته و مورد قبول هنرستان موسیقی نبود. از آنجا که میتوانست ساز ابوا را از هنرستان قرض بگیرد، این ساز را در نهایت برگزید. او طی طرحی که رضاشاه با آتاترک برای اعزام دانشجو امضا شده بود به ترکیه رفت. طی این طرح، ۱۲۰ دانشجو در گروههای ۲۰ نفری به ترکیه اعزام میشدند. او در گروه آخر اعزام شد.
او در آنکارا با اِولین باغچهبان که خواننده و پیانیست اهل ترکیه آشنا شد و با او ازدواج کرد. وی پس از پایان تحصیل در کنسرواتوار دولتی آنکارا، به اتفاق همسر به ایران آمدند و در هنرستان عالی موسیقی (کنسرواتوار تهران) استخدام شدند. ثمین آهنگسازی درس میداد و اِولین آواز و پیانو.
ثمین باغچهبان و خانوادهاش چند سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران برای همیشه به ترکیه مهاجرت کردند. او در ۲۹ اسفند ۱۳۸۶ در استانبول درگذشت و در گورستان ایرانیان این شهر به خاک سپرده شد.
ثمین فرزند جبار باغچهبان (جبار عسکرزاده) بود و کتابی دربارهٔ پدرش در ایران منتشر کردهاست که «چهرههایی از پدرم» نام دارد.
یکی از نخستین و مشهورترین آثار ثمین باغچهبان، «سوییت سمفونیک بومیوار» (برای ارکستر سمفونیک) است که در سال ۱۳۳۲ خورشیدی به پایان رسید و برای نخستین بار به رهبری فرشاد سنجری، رهبر میهمان ارکستر سمفونیک تهران به اجرا درآمد. این اثر در سه بخش و با الهام از چند ترانه محلی ایرانی آفریده شده است.
از دیگر آثار معروف باغچهبان، آلبوم «رنگین کمون»، برای کودکان است که با همکاری ارکستر سمفونیک رادیو وین به رهبری توماس کریستین داوید، گروه همسرایان میترا (فرح) به رهبری اِولین باغچهبان اجرا و ضبط شده است. تکخوانان این آلبوم، بهجت قصری (سوپرانو) و اِولین باغچهبان (متسوسوپرانو) هستند. بخش دوم این آلبوم، هشت سال پس از درگذشت ثمین باغچه بان، به کوشش پسرش، کاوه، با عنوان «چهارشنبه سوری» منتشر شد.
باغچهبان کتابهایی از عزیز نسین نویسنده طنزنویس ترک و یاشار کمال را نیز به فارسی ترجمه کردهاست.
برای آشنایی بیشتر با اِولین باغچهبان مطلب زیر سودمند است:
https://goo.gl/1JMw1v
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. سالگرد ثمین باغچهبان ثمین باغچهبان، #آهنگساز، شاعر، نویسنده و #مترجم ایرانی در سال ۱۳۰۴ در #تبریز به دنیا آمد. او کودکی خود را در #شیراز گذراند و در ۷ سالگی با خانوادهاش به تهران رفت و تحصیلاتش را در آنجا گذراند. ثمین باغچهبان علاقه به یادگیری پیانو…
سالگرد درگذشت مدیا کاشیگر
مدیا کاشیگر مترجم، نویسنده، شاعر و فعال فرهنگی ایرانی ظهر شنبه ۷ مرداد ۱۳۹۶ در بخش ICU بیمارستان امام خمینی، درگذشت. مدیا کاشیگر از بیماری تنفسی رنج میبرد و چند روزی را در بیمارستان سپری کرد.
او متولد ۱۳۳۵ در تهران بود. تحصیلاتش را تا دیپلم در فرانسه گذراند، اما تحصیل در دانشگاه را در رشتههای معماری و اقتصاد در ایران نیمه تمام گذاشت. تاکنون بیش از ۲۰ عنوان کتاب در زمینههای شعر، داستان و ترجمه از او منتشر شده است. او همچنین دبیر جایزه ادبی یلدا و بنیانگذار و دبیر سه دوره جایزه ادبی روزی روزگاری بوده است.
برخی از شاخصترین آثار ترجمه مدیا کاشیگر آثاری از ولادیمیر مایاکوفسکی، فرناندو آرابال، اوژن یونسکو و … است.
او سومین مترجم نمایشنامه کرگدنهای اوژن یونسکو است.
شناختهشدهترین ترجمه کاشیگر شاید ابر شلوارپوش اثر مایاکوفسکی باشد. رمانهای تکنیک کودتا نوشته کورتسیو مالاپارته، خرده آسمان، انگار هیچ نوشته کلود استپان از دیگر آثار اوست. همچین در شمارههای مختلف فصلنامه ارغنون و زیباشناخت ترجمه مقالاتی از تزوتان تودوروف از او به چاپ رسیدهاست. مدیا کاشیگر همچنین در حوزهٔ ترجمه شناسی (نظریهپردازی ترجمه) صاحبنظر است، و سخنرانیها، گفتگوها و مقالات جالب و مفیدی در این زمینه دارد. تعدادی از بهترین مقالات و سخنرانیهای کاشیگر در کتابی با عنوان «مرگ موریانه» از سوی انتشارات میلکان در سال ۱۳۹۴ به چاپ رسیده است که تمام مطالب آن، متعلق به سال ۱۳۸۰ به بعد هستند.
مدیا کاشیگر از اعضای هیأت مدیره بنیاد محمود استادمحمد برای اعطای جایزه ادبیات نمایشی بود. او دبیری جایزه ادبی روزی روزگاری را برعهده داشت. اولین دوره آن در اردیبهشت ماه سال ۱۳۸۶ برگزار شد و تا سال ۸۹ تداوم داشت. این جایزه از سال ۹۰ برگزار نمیشود.
وی در سرودن شعر نیز دستی داشت. شعر زیر از مجموعه سونات برفی ر مینور سروده وی است:
گفتی
زن زاده شدن گناه است در این سرزمین
گناه بودنت را دوست داشتم
گفتی
معشوق من
آن صدای خش کشیده شدن پاهاست
روی دلم
از سر بیغرضی
معشوق بودنم را دوست داشتم
یادش گرامی!
#مدیا_کاشیگر #نویسنده #مترجم #شاعر
@Tavaana_TavaanaTech
مدیا کاشیگر مترجم، نویسنده، شاعر و فعال فرهنگی ایرانی ظهر شنبه ۷ مرداد ۱۳۹۶ در بخش ICU بیمارستان امام خمینی، درگذشت. مدیا کاشیگر از بیماری تنفسی رنج میبرد و چند روزی را در بیمارستان سپری کرد.
او متولد ۱۳۳۵ در تهران بود. تحصیلاتش را تا دیپلم در فرانسه گذراند، اما تحصیل در دانشگاه را در رشتههای معماری و اقتصاد در ایران نیمه تمام گذاشت. تاکنون بیش از ۲۰ عنوان کتاب در زمینههای شعر، داستان و ترجمه از او منتشر شده است. او همچنین دبیر جایزه ادبی یلدا و بنیانگذار و دبیر سه دوره جایزه ادبی روزی روزگاری بوده است.
برخی از شاخصترین آثار ترجمه مدیا کاشیگر آثاری از ولادیمیر مایاکوفسکی، فرناندو آرابال، اوژن یونسکو و … است.
او سومین مترجم نمایشنامه کرگدنهای اوژن یونسکو است.
شناختهشدهترین ترجمه کاشیگر شاید ابر شلوارپوش اثر مایاکوفسکی باشد. رمانهای تکنیک کودتا نوشته کورتسیو مالاپارته، خرده آسمان، انگار هیچ نوشته کلود استپان از دیگر آثار اوست. همچین در شمارههای مختلف فصلنامه ارغنون و زیباشناخت ترجمه مقالاتی از تزوتان تودوروف از او به چاپ رسیدهاست. مدیا کاشیگر همچنین در حوزهٔ ترجمه شناسی (نظریهپردازی ترجمه) صاحبنظر است، و سخنرانیها، گفتگوها و مقالات جالب و مفیدی در این زمینه دارد. تعدادی از بهترین مقالات و سخنرانیهای کاشیگر در کتابی با عنوان «مرگ موریانه» از سوی انتشارات میلکان در سال ۱۳۹۴ به چاپ رسیده است که تمام مطالب آن، متعلق به سال ۱۳۸۰ به بعد هستند.
مدیا کاشیگر از اعضای هیأت مدیره بنیاد محمود استادمحمد برای اعطای جایزه ادبیات نمایشی بود. او دبیری جایزه ادبی روزی روزگاری را برعهده داشت. اولین دوره آن در اردیبهشت ماه سال ۱۳۸۶ برگزار شد و تا سال ۸۹ تداوم داشت. این جایزه از سال ۹۰ برگزار نمیشود.
وی در سرودن شعر نیز دستی داشت. شعر زیر از مجموعه سونات برفی ر مینور سروده وی است:
گفتی
زن زاده شدن گناه است در این سرزمین
گناه بودنت را دوست داشتم
گفتی
معشوق من
آن صدای خش کشیده شدن پاهاست
روی دلم
از سر بیغرضی
معشوق بودنم را دوست داشتم
یادش گرامی!
#مدیا_کاشیگر #نویسنده #مترجم #شاعر
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. سالگرد درگذشت مدیا کاشیگر مدیا کاشیگر مترجم، نویسنده، شاعر و فعال فرهنگی ایرانی ظهر شنبه ۷ مرداد ۱۳۹۶ در بخش ICU بیمارستان امام خمینی، درگذشت. مدیا کاشیگر از بیماری تنفسی رنج میبرد و چند روزی را در بیمارستان سپری کرد. او متولد ۱۳۳۵ در تهران بود. تحصیلاتش…
Forwarded from آموزشکده توانا
سالگرد درگذشت ثمین باغچهبان
ثمین باغچهبان، آهنگساز، شاعر، نویسنده و مترجم ایرانی در سال ۱۳۰۴ در تبریز به دنیا آمد. او کودکی خود را در شیراز گذراند و در ۷ سالگی با خانوادهاش به تهران رفت و تحصیلاتش را در آنجا گذراند. ثمین باغچهبان علاقه به یادگیری پیانو داشت ولی به علت نبود پیانو در خانه و عدم استطاعت مالی خانواده، و از آنجا که مادرش ویلون داشت، مجبور به برگزیدن ویلون شد؛ ولی ویلون مادرش هم به علت تعمیر نامناسب صدای مناسبی نداشته و مورد قبول هنرستان موسیقی نبود. از آنجا که میتوانست ساز ابوا را از هنرستان قرض بگیرد، این ساز را در نهایت برگزید. او طی طرحی که رضاشاه با آتاترک برای اعزام دانشجو امضا شده بود به ترکیه رفت. طی این طرح، ۱۲۰ دانشجو در گروههای ۲۰ نفری به ترکیه اعزام میشدند. او در گروه آخر اعزام شد.
او در آنکارا با اِولین باغچهبان که خواننده و پیانیست اهل ترکیه آشنا شد و با او ازدواج کرد. وی پس از پایان تحصیل در کنسرواتوار دولتی آنکارا، به اتفاق همسر به ایران آمدند و در هنرستان عالی موسیقی (کنسرواتوار تهران) استخدام شدند. ثمین آهنگسازی درس میداد و اِولین آواز و پیانو.
ثمین باغچهبان و خانوادهاش چند سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران برای همیشه به ترکیه مهاجرت کردند. او در ۲۹ اسفند ۱۳۸۶ در استانبول درگذشت و در گورستان ایرانیان این شهر به خاک سپرده شد.
ثمین فرزند جبار باغچهبان (جبار عسکرزاده) بود و کتابی دربارهٔ پدرش در ایران منتشر کردهاست که «چهرههایی از پدرم» نام دارد.
یکی از نخستین و مشهورترین آثار ثمین باغچهبان، «سوییت سمفونیک بومیوار» (برای ارکستر سمفونیک) است که در سال ۱۳۳۲ خورشیدی به پایان رسید و برای نخستین بار به رهبری فرشاد سنجری، رهبر میهمان ارکستر سمفونیک تهران به اجرا درآمد. این اثر در سه بخش و با الهام از چند ترانه محلی ایرانی آفریده شده است.
از دیگر آثار معروف باغچهبان، آلبوم «رنگین کمون»، برای کودکان است که با همکاری ارکستر سمفونیک رادیو وین به رهبری توماس کریستین داوید، گروه همسرایان میترا (فرح) به رهبری اِولین باغچهبان اجرا و ضبط شده است. تکخوانان این آلبوم، بهجت قصری (سوپرانو) و اِولین باغچهبان (متسوسوپرانو) هستند. بخش دوم این آلبوم، هشت سال پس از درگذشت ثمین باغچه بان، به کوشش پسرش، کاوه، با عنوان «چهارشنبه سوری» منتشر شد.
باغچهبان کتابهایی از عزیز نسین نویسنده طنزنویس ترک و یاشار کمال را نیز به فارسی ترجمه کردهاست.
برای آشنایی بیشتر با اِولین باغچهبان مطلب زیر سودمند است:
https://goo.gl/1JMw1v
@Tavaana_TavaanaTech
ثمین باغچهبان، آهنگساز، شاعر، نویسنده و مترجم ایرانی در سال ۱۳۰۴ در تبریز به دنیا آمد. او کودکی خود را در شیراز گذراند و در ۷ سالگی با خانوادهاش به تهران رفت و تحصیلاتش را در آنجا گذراند. ثمین باغچهبان علاقه به یادگیری پیانو داشت ولی به علت نبود پیانو در خانه و عدم استطاعت مالی خانواده، و از آنجا که مادرش ویلون داشت، مجبور به برگزیدن ویلون شد؛ ولی ویلون مادرش هم به علت تعمیر نامناسب صدای مناسبی نداشته و مورد قبول هنرستان موسیقی نبود. از آنجا که میتوانست ساز ابوا را از هنرستان قرض بگیرد، این ساز را در نهایت برگزید. او طی طرحی که رضاشاه با آتاترک برای اعزام دانشجو امضا شده بود به ترکیه رفت. طی این طرح، ۱۲۰ دانشجو در گروههای ۲۰ نفری به ترکیه اعزام میشدند. او در گروه آخر اعزام شد.
او در آنکارا با اِولین باغچهبان که خواننده و پیانیست اهل ترکیه آشنا شد و با او ازدواج کرد. وی پس از پایان تحصیل در کنسرواتوار دولتی آنکارا، به اتفاق همسر به ایران آمدند و در هنرستان عالی موسیقی (کنسرواتوار تهران) استخدام شدند. ثمین آهنگسازی درس میداد و اِولین آواز و پیانو.
ثمین باغچهبان و خانوادهاش چند سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران برای همیشه به ترکیه مهاجرت کردند. او در ۲۹ اسفند ۱۳۸۶ در استانبول درگذشت و در گورستان ایرانیان این شهر به خاک سپرده شد.
ثمین فرزند جبار باغچهبان (جبار عسکرزاده) بود و کتابی دربارهٔ پدرش در ایران منتشر کردهاست که «چهرههایی از پدرم» نام دارد.
یکی از نخستین و مشهورترین آثار ثمین باغچهبان، «سوییت سمفونیک بومیوار» (برای ارکستر سمفونیک) است که در سال ۱۳۳۲ خورشیدی به پایان رسید و برای نخستین بار به رهبری فرشاد سنجری، رهبر میهمان ارکستر سمفونیک تهران به اجرا درآمد. این اثر در سه بخش و با الهام از چند ترانه محلی ایرانی آفریده شده است.
از دیگر آثار معروف باغچهبان، آلبوم «رنگین کمون»، برای کودکان است که با همکاری ارکستر سمفونیک رادیو وین به رهبری توماس کریستین داوید، گروه همسرایان میترا (فرح) به رهبری اِولین باغچهبان اجرا و ضبط شده است. تکخوانان این آلبوم، بهجت قصری (سوپرانو) و اِولین باغچهبان (متسوسوپرانو) هستند. بخش دوم این آلبوم، هشت سال پس از درگذشت ثمین باغچه بان، به کوشش پسرش، کاوه، با عنوان «چهارشنبه سوری» منتشر شد.
باغچهبان کتابهایی از عزیز نسین نویسنده طنزنویس ترک و یاشار کمال را نیز به فارسی ترجمه کردهاست.
برای آشنایی بیشتر با اِولین باغچهبان مطلب زیر سودمند است:
https://goo.gl/1JMw1v
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. سالگرد ثمین باغچهبان ثمین باغچهبان، #آهنگساز، شاعر، نویسنده و #مترجم ایرانی در سال ۱۳۰۴ در #تبریز به دنیا آمد. او کودکی خود را در #شیراز گذراند و در ۷ سالگی با خانوادهاش به تهران رفت و تحصیلاتش را در آنجا گذراند. ثمین باغچهبان علاقه به یادگیری پیانو…
"اینروزها که قرار است در خانه بمانیم، ما افراد #ناشنوا در خانه میمانیم. بی آنکه رسانهی ملی، در خانهی ما بیاید.
رسانهی ملی، اطلاعات به روز شده ی مربوط به #ویروس_کرونا و نکات بهداشتی مربوط به آن را برای قشر ناشنوا مناسب سازی نکرده است.
رسانهی ملی، #برنامهی_کودک و کارتونی را برای کودکان ناشنوا مناسب سازی نکرده است و برنامهها بدون مترجم زبان اشارهی کودک است.
رسانه ی ملی، برنامه های آموزشی درسی برای #دانش_آموزان_ناشنوا مناسب سازی نکرده است و برنامههایشان بدون #زیرنویس و بدون #مترجم_زبان_اشاره است.
در این بحران نیز باز از میان جامعهی ناشنوایان، افرادی خودجوش به یاری هم شتافته و اطلاعات مربوط به سلامت را به #زبان_اشارهی_ایرانی در اختیار هم قرار میدهند. کاری که با توجه به تخصیص بودجه در #رسانهی_ملی در حیطهی وظایف صدا و سیما میباشد.
رسانهی ملی در راستای دعوت به #خانه_ماندن برنامههای مختلف شادیبخش برای سرگرم کردن مردم ایران(مثل برنامههای گفتوگو وسریالهایش)را برای خانوادههای #ناشنوا مناسبسازی نکرده است انگار مهم نباشد که ما هم سرگرم باشیم یا انگاری ما ۵ درصد جامعه ایران جزئی از مخاطبان رسانه ملی نیستیم.
اگرچه به مدد دههها محرومیت از رسانه، #ناشنوایان ما خودکفا شده و استندآپ کمدیهای جذابی را برای شادابی روحیهی این جامعه تولید میکنند، ولی #درد این است که همهی ناشنوایان، در اینترنت و فضای مجازی نیستند.
رسانهی ملی، در نحوه ترجمه اخبار توسط مترجمان نامترجمش، علیرغم اعتراضهای قبلی تجدیدنظر نکرده است و ما ناچارا اخبار را از ادا اطوارهایی که حتی زبان اشاره نیستند، حدس میزنیم. اخباری که در این دوران بحران، اخباری فوری و مهم محسوب میشوند.
ما مدام آسیبی که اخبار متناقض به ما وارد میکند را گوشزد میکنیم.
این روزها هر نهادی خبری منتشر میکند، این خبر به دست ما میرسد ولی برای اصلاحش گویی ما باید یک قدم بیشتر برداریم تا خبر غلط را یکی از دوستان خودمان برایمان ترجمه کند.
اینروزها که قرار است در خانه بمانیم، ما افراد #ناشنوا در خانه میمانیم. بی آنکه رسانهی ملی، در خانهی ما بیاید."
.
متن بالا را مهسا تهذیبی از فعالان حقوق ناشنوایان در توییتر به صورت یک رشته توئیت منتشر کرده است.
@Tavaana_TavaanaTech
رسانهی ملی، اطلاعات به روز شده ی مربوط به #ویروس_کرونا و نکات بهداشتی مربوط به آن را برای قشر ناشنوا مناسب سازی نکرده است.
رسانهی ملی، #برنامهی_کودک و کارتونی را برای کودکان ناشنوا مناسب سازی نکرده است و برنامهها بدون مترجم زبان اشارهی کودک است.
رسانه ی ملی، برنامه های آموزشی درسی برای #دانش_آموزان_ناشنوا مناسب سازی نکرده است و برنامههایشان بدون #زیرنویس و بدون #مترجم_زبان_اشاره است.
در این بحران نیز باز از میان جامعهی ناشنوایان، افرادی خودجوش به یاری هم شتافته و اطلاعات مربوط به سلامت را به #زبان_اشارهی_ایرانی در اختیار هم قرار میدهند. کاری که با توجه به تخصیص بودجه در #رسانهی_ملی در حیطهی وظایف صدا و سیما میباشد.
رسانهی ملی در راستای دعوت به #خانه_ماندن برنامههای مختلف شادیبخش برای سرگرم کردن مردم ایران(مثل برنامههای گفتوگو وسریالهایش)را برای خانوادههای #ناشنوا مناسبسازی نکرده است انگار مهم نباشد که ما هم سرگرم باشیم یا انگاری ما ۵ درصد جامعه ایران جزئی از مخاطبان رسانه ملی نیستیم.
اگرچه به مدد دههها محرومیت از رسانه، #ناشنوایان ما خودکفا شده و استندآپ کمدیهای جذابی را برای شادابی روحیهی این جامعه تولید میکنند، ولی #درد این است که همهی ناشنوایان، در اینترنت و فضای مجازی نیستند.
رسانهی ملی، در نحوه ترجمه اخبار توسط مترجمان نامترجمش، علیرغم اعتراضهای قبلی تجدیدنظر نکرده است و ما ناچارا اخبار را از ادا اطوارهایی که حتی زبان اشاره نیستند، حدس میزنیم. اخباری که در این دوران بحران، اخباری فوری و مهم محسوب میشوند.
ما مدام آسیبی که اخبار متناقض به ما وارد میکند را گوشزد میکنیم.
این روزها هر نهادی خبری منتشر میکند، این خبر به دست ما میرسد ولی برای اصلاحش گویی ما باید یک قدم بیشتر برداریم تا خبر غلط را یکی از دوستان خودمان برایمان ترجمه کند.
اینروزها که قرار است در خانه بمانیم، ما افراد #ناشنوا در خانه میمانیم. بی آنکه رسانهی ملی، در خانهی ما بیاید."
.
متن بالا را مهسا تهذیبی از فعالان حقوق ناشنوایان در توییتر به صورت یک رشته توئیت منتشر کرده است.
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. "اینروزها که قرار است در خانه بمانیم، ما افراد #ناشنوا در خانه میمانیم. بی آنکه رسانهی ملی، در خانهی ما بیاید. رسانهی ملی، اطلاعات به روز شده ی مربوط به #ویروس_کرونا و نکات بهداشتی مربوط به آن را برای قشر ناشنوا مناسب سازی نکرده است. رسانهی ملی،…
دیروز زادروز نجف دریابندری بود
اگر کسی «کتاب مستطاب آشپزی از سیر تا پیاز» را تنها تورق کند بیدرنگ خواهد دانست که نویسندهی این کتاب حجیم دو جلدی آشپزی است توانا که نه تنها آشپزی و خوراک را خوب میشناسد بلکه در تئوریهای آشپزی و نسبت آشپزی با فرهنگ و تمدن نیز غور فراوان کرده است. نثر فاخر این کتاب نیز بر غنای کتاب افزوده است. اگر به کسی که با تورق کتاب «مستطاب» دچار حیرت از آگاهی نویسندهی کتاب است گفته شود که نویسنده علاوه بر هنر آشپزی، مترجمی توانا و نویسندهی معاصر ایرانی است حیرت او دو چندان خواهد شد و اینجا است که این سخن سیروس علینژاد صدق خود را نمایان میکند که نجف دریابندری کسی است که بیش از یک آدم است. نجف دریابندری مترجم و نویسندهی ایرانی در اول شهریورماه ۱۳۰۸در شهر آبادان دیده به جهان گشود. او فرزند ناخدا خلف دریابندری، متولد چاهکوتاه و مریم اهل بوشهر است. ناخدا خلف دوست داشت فرزندش را زودتر به مدرسه بفرستد از این رو شناسنامهی نجف تاریخ اول شهریور را روز تولد نشان میدهد.
ناصر تقوایی، کارگردان ایرانی مهمترین ویژگی نجف دریابندری را آن میداند که او مترجمی را به عنوان کسب و کار انتخاب نمیکند. «ترجمه عشق ِ زندگیاش بود. کتابی را که خوانده بود، مال خود میکرد و یک بار تحریرش میکرد و این میراث نجف دریابندری است در ادبیات ما و نه تنها در ادبیات ما که در بقیه هنرها.» از فراوان ترجمههای ارزشمند نجف دریابندری میتوان به ترجمهی گور به گور ِ ویلیام فاکنر، رگتایم، نوشتهی ای.ال.دکتروف، پیامبر و دیوانه، جبران خلیل جبران، بازماندهی روز، نوشتهی کازو ایشیگورو، آنتیگونه، نوشته ی سوفوکل، تاریخ فلسفه ی غرب، نوشتهی برتراند راسل، فلسفه ی روشناندیشی، نوشتهی ارنست کاسیرر، کلیها، نوشتهی هیلری استنیلند و برفهای کلیمانجارو، نوشتهی ارنست همینگوی اشاره کرد. نجف دریابندری به مناسبت ترجمهی آثار ادبی آمریکایی موفق به دریافت جایزهی تورنتون وایلدر از دانشگاه کلمبیا در آمریکا شد. همسر نجف دریابندری، خانم فهیمه راستکار، بازیگر و دوبلور باسابقهی تلویزیون بود که در سال ۱۳۹۱ درگذشت. همکاری خانم راستکار با نجف دریابندری در نوشتن «کتاب مستطاب آشپزی» را نباید از یاد برد.
بیشتر بخوانید:
https://tavaana.org/fa/Najaf_Daryabandari
#توانا
#پروفایل
#نجف_دریابندری
#مترجم
@Tavaana~Tavaanatech
اگر کسی «کتاب مستطاب آشپزی از سیر تا پیاز» را تنها تورق کند بیدرنگ خواهد دانست که نویسندهی این کتاب حجیم دو جلدی آشپزی است توانا که نه تنها آشپزی و خوراک را خوب میشناسد بلکه در تئوریهای آشپزی و نسبت آشپزی با فرهنگ و تمدن نیز غور فراوان کرده است. نثر فاخر این کتاب نیز بر غنای کتاب افزوده است. اگر به کسی که با تورق کتاب «مستطاب» دچار حیرت از آگاهی نویسندهی کتاب است گفته شود که نویسنده علاوه بر هنر آشپزی، مترجمی توانا و نویسندهی معاصر ایرانی است حیرت او دو چندان خواهد شد و اینجا است که این سخن سیروس علینژاد صدق خود را نمایان میکند که نجف دریابندری کسی است که بیش از یک آدم است. نجف دریابندری مترجم و نویسندهی ایرانی در اول شهریورماه ۱۳۰۸در شهر آبادان دیده به جهان گشود. او فرزند ناخدا خلف دریابندری، متولد چاهکوتاه و مریم اهل بوشهر است. ناخدا خلف دوست داشت فرزندش را زودتر به مدرسه بفرستد از این رو شناسنامهی نجف تاریخ اول شهریور را روز تولد نشان میدهد.
ناصر تقوایی، کارگردان ایرانی مهمترین ویژگی نجف دریابندری را آن میداند که او مترجمی را به عنوان کسب و کار انتخاب نمیکند. «ترجمه عشق ِ زندگیاش بود. کتابی را که خوانده بود، مال خود میکرد و یک بار تحریرش میکرد و این میراث نجف دریابندری است در ادبیات ما و نه تنها در ادبیات ما که در بقیه هنرها.» از فراوان ترجمههای ارزشمند نجف دریابندری میتوان به ترجمهی گور به گور ِ ویلیام فاکنر، رگتایم، نوشتهی ای.ال.دکتروف، پیامبر و دیوانه، جبران خلیل جبران، بازماندهی روز، نوشتهی کازو ایشیگورو، آنتیگونه، نوشته ی سوفوکل، تاریخ فلسفه ی غرب، نوشتهی برتراند راسل، فلسفه ی روشناندیشی، نوشتهی ارنست کاسیرر، کلیها، نوشتهی هیلری استنیلند و برفهای کلیمانجارو، نوشتهی ارنست همینگوی اشاره کرد. نجف دریابندری به مناسبت ترجمهی آثار ادبی آمریکایی موفق به دریافت جایزهی تورنتون وایلدر از دانشگاه کلمبیا در آمریکا شد. همسر نجف دریابندری، خانم فهیمه راستکار، بازیگر و دوبلور باسابقهی تلویزیون بود که در سال ۱۳۹۱ درگذشت. همکاری خانم راستکار با نجف دریابندری در نوشتن «کتاب مستطاب آشپزی» را نباید از یاد برد.
بیشتر بخوانید:
https://tavaana.org/fa/Najaf_Daryabandari
#توانا
#پروفایل
#نجف_دریابندری
#مترجم
@Tavaana~Tavaanatech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
, , دیروز زادروز نجف دریابندری بود اگر کسی «کتاب مستطاب آشپزی از سیر تا پیاز» را تنها تورق کند بیدرنگ خواهد دانست که نویسندهی این کتاب حجیم دو جلدی آشپزی است توانا که نه تنها آشپزی و خوراک را خوب میشناسد بلکه در تئوریهای آشپزی و نسبت آشپزی با فرهنگ…
علیرضا جباری، شاعر، مترجم، عضو کانون نویسندگان ایران و زندانی سیاسی پیشین، روز دوشنبه هفدهم آذر ماه بر اثر ابتلا به کرونا در بیمارستان مدرس تهران درگذشت.
او متولد ۱۸ بهمن ۱۳۲۳ در شیراز بود و تحصیلات خود را تا مقطع کارشناسی در رشته اقتصاد دانشگاه شیراز ادامه داد. او از اعضای فعال عضو فعال کانون نویسندگان ایران و همچنین عضو کارزار لغو اعدام، لگام، بود.
علیرضا جباری در هفتم دی ماه سال ۱۳۸۱ از سوی نیروهای امنیتی که در آن زمان به عنوان «اطلاعات موازی» شهرت داشتند بازداشت شد و در بازداشتگاهی مخفی در تهران تحت بازجویی و شکنجه قرار گرفت. او نزدیک به دو سال زندانی شد و در مهر سال ۱۳۸۳ از زندان گوهردشت کرج آزاد شد.
شماری از کتابهای علیرضا جباری هرگز در ایران مجوز چاپ نگرفتند و بیش از سی جلد کتاب از جمله ترجمههای او نیز منتشر شدند که از آن جمله مجموعه داستانهایی از تولستوی با عنوان «تمشک»، «آبیترين چشم» از تونی موريسون، «اوالونا» اثر ايزابل آلنده است.
متن از ایران اینترنشنال
#علیرضا_جباری #نویسنده #شاعر #مترجم #کانون_نویسندگان
@Tavaana_TavaanaTech
او متولد ۱۸ بهمن ۱۳۲۳ در شیراز بود و تحصیلات خود را تا مقطع کارشناسی در رشته اقتصاد دانشگاه شیراز ادامه داد. او از اعضای فعال عضو فعال کانون نویسندگان ایران و همچنین عضو کارزار لغو اعدام، لگام، بود.
علیرضا جباری در هفتم دی ماه سال ۱۳۸۱ از سوی نیروهای امنیتی که در آن زمان به عنوان «اطلاعات موازی» شهرت داشتند بازداشت شد و در بازداشتگاهی مخفی در تهران تحت بازجویی و شکنجه قرار گرفت. او نزدیک به دو سال زندانی شد و در مهر سال ۱۳۸۳ از زندان گوهردشت کرج آزاد شد.
شماری از کتابهای علیرضا جباری هرگز در ایران مجوز چاپ نگرفتند و بیش از سی جلد کتاب از جمله ترجمههای او نیز منتشر شدند که از آن جمله مجموعه داستانهایی از تولستوی با عنوان «تمشک»، «آبیترين چشم» از تونی موريسون، «اوالونا» اثر ايزابل آلنده است.
متن از ایران اینترنشنال
#علیرضا_جباری #نویسنده #شاعر #مترجم #کانون_نویسندگان
@Tavaana_TavaanaTech
ایرج کابلی، نویسنده، مترجم، وزنشناس و زبان شناس ایرانی چهارشنبه، ۲۹ بهمنماه در ۸۲ سالگی در تهران گذشت.
بر اساس گزارش خبرگزاری کتاب ایران، از این نویسنده در سال ۹۹ دو کتاب «دستور جامع زبان اوستا» و «رمان منظوم یِوْگٍنی انهگین» اثر آلکساندر پوشکین منتشر شده است.
از دیگر کاریهای آقای کابلی در سال جاری میتوان به راه اندازی وبسایت «فارسیخط» اشاره کرد که در آن به صورت تخصصی به خط مخصوصاً خط فارسی پرداخته شده است.
آقای کابلی شیوه جدیدی را برای تقطیع وزنهای عروضی معرفی کرد. او همچنین شورای بازنگری در شیوه نگارش خط فارسی را راه انداخت.
کتاب «سوگنامه» آخرین ترجمه این مترجم از شعرهای آنّا آخماتُوا مراحل چاپ را طی میکند.
ایرج کابلی در خانوادهای زرتشتی در کرمان به دنیا آمد، در دبیرستان البرز تحصیل کرد و در دانشگاه رشته معماری خواند.
او به زبان روسی و انگلیسی تسلط داشت و چندین اثر روسی را به فارسی برگرداند.
آقای کابلی در نشریه آدینه با احمد شاملو همکاری کرد و در مقطعی از اعضای دبیران کانون نویسندگان ایران بود.
از جمله آثار ترجمه و تالیف ایرج کابلی میتوان به «تاریخ دنیای قدیم اثر کورفکین»، «آن روز میرسد اثر میرزا ابراهیماف»، «عملیتِ کنترل فکر اثر والتر باوارد»، «گارد جوان اثر فادهیف»، «کشف خزرستان اثر لِف گومیلییوف»، «وزنشناسی و عروض»، «درستنویسیی خطِ فارسی»، «راه نظمبندی» و «دستور جامعه زبان اوستا» اشاره کرد.
#ایرج_کابلی #نویسنده #مترجم
@Tavaana_TavaanaTech
بر اساس گزارش خبرگزاری کتاب ایران، از این نویسنده در سال ۹۹ دو کتاب «دستور جامع زبان اوستا» و «رمان منظوم یِوْگٍنی انهگین» اثر آلکساندر پوشکین منتشر شده است.
از دیگر کاریهای آقای کابلی در سال جاری میتوان به راه اندازی وبسایت «فارسیخط» اشاره کرد که در آن به صورت تخصصی به خط مخصوصاً خط فارسی پرداخته شده است.
آقای کابلی شیوه جدیدی را برای تقطیع وزنهای عروضی معرفی کرد. او همچنین شورای بازنگری در شیوه نگارش خط فارسی را راه انداخت.
کتاب «سوگنامه» آخرین ترجمه این مترجم از شعرهای آنّا آخماتُوا مراحل چاپ را طی میکند.
ایرج کابلی در خانوادهای زرتشتی در کرمان به دنیا آمد، در دبیرستان البرز تحصیل کرد و در دانشگاه رشته معماری خواند.
او به زبان روسی و انگلیسی تسلط داشت و چندین اثر روسی را به فارسی برگرداند.
آقای کابلی در نشریه آدینه با احمد شاملو همکاری کرد و در مقطعی از اعضای دبیران کانون نویسندگان ایران بود.
از جمله آثار ترجمه و تالیف ایرج کابلی میتوان به «تاریخ دنیای قدیم اثر کورفکین»، «آن روز میرسد اثر میرزا ابراهیماف»، «عملیتِ کنترل فکر اثر والتر باوارد»، «گارد جوان اثر فادهیف»، «کشف خزرستان اثر لِف گومیلییوف»، «وزنشناسی و عروض»، «درستنویسیی خطِ فارسی»، «راه نظمبندی» و «دستور جامعه زبان اوستا» اشاره کرد.
#ایرج_کابلی #نویسنده #مترجم
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram
Forwarded from آموزشکده توانا
سالگرد درگذشت ثمین باغچهبان
ثمین باغچهبان، آهنگساز، شاعر، نویسنده و مترجم ایرانی در سال ۱۳۰۴ در تبریز به دنیا آمد. او کودکی خود را در شیراز گذراند و در ۷ سالگی با خانوادهاش به تهران رفت و تحصیلاتش را در آنجا گذراند. ثمین باغچهبان علاقه به یادگیری پیانو داشت ولی به علت نبود پیانو در خانه و عدم استطاعت مالی خانواده، و از آنجا که مادرش ویلون داشت، مجبور به برگزیدن ویلون شد؛ ولی ویلون مادرش هم به علت تعمیر نامناسب صدای مناسبی نداشته و مورد قبول هنرستان موسیقی نبود. از آنجا که میتوانست ساز ابوا را از هنرستان قرض بگیرد، این ساز را در نهایت برگزید. او طی طرحی که رضاشاه با آتاترک برای اعزام دانشجو امضا شده بود به ترکیه رفت. طی این طرح، ۱۲۰ دانشجو در گروههای ۲۰ نفری به ترکیه اعزام میشدند. او در گروه آخر اعزام شد.
او در آنکارا با اِولین باغچهبان که خواننده و پیانیست اهل ترکیه آشنا شد و با او ازدواج کرد. وی پس از پایان تحصیل در کنسرواتوار دولتی آنکارا، به اتفاق همسر به ایران آمدند و در هنرستان عالی موسیقی (کنسرواتوار تهران) استخدام شدند. ثمین آهنگسازی درس میداد و اِولین آواز و پیانو.
ثمین باغچهبان و خانوادهاش چند سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران برای همیشه به ترکیه مهاجرت کردند. او در ۲۹ اسفند ۱۳۸۶ در استانبول درگذشت و در گورستان ایرانیان این شهر به خاک سپرده شد.
ثمین فرزند جبار باغچهبان (جبار عسکرزاده) بود و کتابی دربارهٔ پدرش در ایران منتشر کردهاست که «چهرههایی از پدرم» نام دارد.
یکی از نخستین و مشهورترین آثار ثمین باغچهبان، «سوییت سمفونیک بومیوار» (برای ارکستر سمفونیک) است که در سال ۱۳۳۲ خورشیدی به پایان رسید و برای نخستین بار به رهبری فرشاد سنجری، رهبر میهمان ارکستر سمفونیک تهران به اجرا درآمد. این اثر در سه بخش و با الهام از چند ترانه محلی ایرانی آفریده شده است.
از دیگر آثار معروف باغچهبان، آلبوم «رنگین کمون»، برای کودکان است که با همکاری ارکستر سمفونیک رادیو وین به رهبری توماس کریستین داوید، گروه همسرایان میترا (فرح) به رهبری اِولین باغچهبان اجرا و ضبط شده است. تکخوانان این آلبوم، بهجت قصری (سوپرانو) و اِولین باغچهبان (متسوسوپرانو) هستند. بخش دوم این آلبوم، هشت سال پس از درگذشت ثمین باغچه بان، به کوشش پسرش، کاوه، با عنوان «چهارشنبه سوری» منتشر شد.
باغچهبان کتابهایی از عزیز نسین نویسنده طنزنویس ترک و یاشار کمال را نیز به فارسی ترجمه کردهاست.
برای آشنایی بیشتر با اِولین باغچهبان مطلب زیر سودمند است:
https://goo.gl/1JMw1v
@Tavaana_TavaanaTech
ثمین باغچهبان، آهنگساز، شاعر، نویسنده و مترجم ایرانی در سال ۱۳۰۴ در تبریز به دنیا آمد. او کودکی خود را در شیراز گذراند و در ۷ سالگی با خانوادهاش به تهران رفت و تحصیلاتش را در آنجا گذراند. ثمین باغچهبان علاقه به یادگیری پیانو داشت ولی به علت نبود پیانو در خانه و عدم استطاعت مالی خانواده، و از آنجا که مادرش ویلون داشت، مجبور به برگزیدن ویلون شد؛ ولی ویلون مادرش هم به علت تعمیر نامناسب صدای مناسبی نداشته و مورد قبول هنرستان موسیقی نبود. از آنجا که میتوانست ساز ابوا را از هنرستان قرض بگیرد، این ساز را در نهایت برگزید. او طی طرحی که رضاشاه با آتاترک برای اعزام دانشجو امضا شده بود به ترکیه رفت. طی این طرح، ۱۲۰ دانشجو در گروههای ۲۰ نفری به ترکیه اعزام میشدند. او در گروه آخر اعزام شد.
او در آنکارا با اِولین باغچهبان که خواننده و پیانیست اهل ترکیه آشنا شد و با او ازدواج کرد. وی پس از پایان تحصیل در کنسرواتوار دولتی آنکارا، به اتفاق همسر به ایران آمدند و در هنرستان عالی موسیقی (کنسرواتوار تهران) استخدام شدند. ثمین آهنگسازی درس میداد و اِولین آواز و پیانو.
ثمین باغچهبان و خانوادهاش چند سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران برای همیشه به ترکیه مهاجرت کردند. او در ۲۹ اسفند ۱۳۸۶ در استانبول درگذشت و در گورستان ایرانیان این شهر به خاک سپرده شد.
ثمین فرزند جبار باغچهبان (جبار عسکرزاده) بود و کتابی دربارهٔ پدرش در ایران منتشر کردهاست که «چهرههایی از پدرم» نام دارد.
یکی از نخستین و مشهورترین آثار ثمین باغچهبان، «سوییت سمفونیک بومیوار» (برای ارکستر سمفونیک) است که در سال ۱۳۳۲ خورشیدی به پایان رسید و برای نخستین بار به رهبری فرشاد سنجری، رهبر میهمان ارکستر سمفونیک تهران به اجرا درآمد. این اثر در سه بخش و با الهام از چند ترانه محلی ایرانی آفریده شده است.
از دیگر آثار معروف باغچهبان، آلبوم «رنگین کمون»، برای کودکان است که با همکاری ارکستر سمفونیک رادیو وین به رهبری توماس کریستین داوید، گروه همسرایان میترا (فرح) به رهبری اِولین باغچهبان اجرا و ضبط شده است. تکخوانان این آلبوم، بهجت قصری (سوپرانو) و اِولین باغچهبان (متسوسوپرانو) هستند. بخش دوم این آلبوم، هشت سال پس از درگذشت ثمین باغچه بان، به کوشش پسرش، کاوه، با عنوان «چهارشنبه سوری» منتشر شد.
باغچهبان کتابهایی از عزیز نسین نویسنده طنزنویس ترک و یاشار کمال را نیز به فارسی ترجمه کردهاست.
برای آشنایی بیشتر با اِولین باغچهبان مطلب زیر سودمند است:
https://goo.gl/1JMw1v
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. سالگرد ثمین باغچهبان ثمین باغچهبان، #آهنگساز، شاعر، نویسنده و #مترجم ایرانی در سال ۱۳۰۴ در #تبریز به دنیا آمد. او کودکی خود را در #شیراز گذراند و در ۷ سالگی با خانوادهاش به تهران رفت و تحصیلاتش را در آنجا گذراند. ثمین باغچهبان علاقه به یادگیری پیانو…