آموزشکده توانا
61.6K subscribers
27.8K photos
34.8K videos
2.53K files
18K links
کانال رسمی «توانا؛ آموزشکده جامعه مدنی»
عكس،خبر و فيلم‌هاى خود را براى ما بفرستيد:
تلگرام:
t.me/Tavaana_Admin

📧 : info@tavaana.org
📧 : to@tavaana.org

tavaana.org

instagram.com/tavaana
twitter.com/Tavaana
facebook.com/tavaana
youtube.com/Tavaana2010
Download Telegram
سالگرد درگذشت مهدی اخوان ثالث،«امید» ِ نااُمید

او در نوجوانی به شاعری روی آورد و به شکل شاعران قدیم شعر سرود. او در سال ۱۳۲۹ با دخترعموی خود ازدواج کرد. اخوان چند بار در زمان پهلوی به زندان افتاد. پس از آزادی از زندان و در سال ۱۳۲۶ به کار در رادیو مشغول شد و مدتی بعد به تلویزیون خوزستان منتقل شد.
.
اخوان در سال ۱۳۵۳ از خوزستان به تهران بازگشت و این بار در رادیو و تلویزیون ملی ایران به کار مشغول شد. اخوان در سال ۱۳۵۶ در دانش‌گاه‌های تهران، ملی و تربیت معلم به تدریس شعر سامانی و معاصر مشغول شد و در سال ۱۳۶۰ بدون حقوق و با محرومیت از تمام مشاغل دولتی بازنشسته شد.
.
هر چند اخوان زندگانی درویش‌مسلکانه‌ای داشت اما نداشتن شغل و محرومیت او از مشاغل دولتی باعث شد که او در فقر و تنگ‌دستی ِ بیش‌تری زندگی سپری کند. حمید مصدق می‌گوید: «در عین نیازمندی، بی‌نیاز بود و برای جیفه‌ی دنیوی سر بر هیچ مقامی خم نکرد.»
.
«عماد خراسانی» دوست و هم‌شهری اخوان در مورد زندگی اخوان چنین می‌گوید: «این درد ندارد که «اخوان» بعد از چهل سال قلم‌زنی، در مقدمه‌‌ی همین کتا ب اخیرش (تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم)، پس از اظهار ارادت به دوستان و ابراز حق‌شناسی می‌گوید: « بی‌هیچ رودربایستی و شرمندگی می‌گویم که در این اواخر، شش هفت هشت سالی هست که زندگی من از رهگذر محبت اینگونه دوستان می‌گذرد. همه‌ی درآمدهای من قطع شده است. من بودم و قناعت به در‌آمد کتابهایم (که به لطف و عنایت و محبت حضراتی که نام برده شناخته‌اند) دارد روز به روز فشرده و فشرده‌تر، کمتر و کوتاهتر می‌شود. بقول معروف آب می‌رود…»
.
اخوان ثالث در سال ۱۳۶۹ و به دعوت خانه‌ی فرهنگ آلمان برای برگزاری یک شب شعر از تاریخ ۴ تا ۷ آوریل برای بار نخست از ایران خارج شد و چند ماه پس از بازگشت از این سفر در چهارم شهریور همان سال درگذشت و طبق وصیت او در توس و در کنار آرامگاه فردوسی به خاک سپرده شد.

بیش‌تر بخوانید:
goo.gl/VEsnjK

#مهدی_اخوان_ثالث #اخوان_ثالث #شعر #شاعر #ایران #توانا

@Tavaana_TavaanaTech
به بهانه‌ی زادروز منوچهر آتشی، شاعر جنوب

«می‌رویم و آرام نمی‌شویم
و می‌گذریم بی‌سایه‌هامان
مشتعل بر سنگ
و منحنی در مرگ»

منوچهر آتشی، شاعر و مترجم در دوم مهرماه ۱۳۱۰ در روستای ده‌رود شهرستان دشتستان در استان بوشهر به دنیا آمد.

خانواده‌ی آتشی ار عشایر زنگنه کرمانشاه بودند که چهار نسل پیش به جنوب ایران مهاجرت کرده بودند. نام جد او «آتش‌خان زنگنه» بود و از این رو نام خانوادگی ِ منوچهر، آتشی شد. پدر آتشی فرد باسوادی بود و از آن‌جا که به سرگرد اسفندیاری که در جنوب به او رضاشاه کوچک می‌گفتند علاقه‌مند بود او را به بوشهر انتقال دادند و کارمند ادره‌ی ثبت و احوال بوشهر شد.

منوچهر آتشی در سال ۱۳۱۸ به مکتب‌خانه رفت و در همان سال قرآن و گلستان سعدی را در مکتب‌خانه آموخت. به دلیل شورشی که در شهر رخ داد آتشی هنوز سال دوم را تمام نکرده بود که از کنگان به بوشهر رفت و در مدرسه‌ی فردوسی بوشهر ثبت نام کرد و تا کلاس چهارم در این مدرسه درس خواند و پس از آن برای سال پنجم به مدرسه‌ی گلستان رفت. کلاس ششم را که به پایان برد دلش هوای روستایشان کرد. با همه‌ی مخالفت‌هایی که بود دست مادر و دو برادر و خواهرش را گرفت به روستا بازگشت.

در چاه‌کوه بود که با عشق آشنا شد و اولین تجربه‌های شعری‌اش نیز در همان زمان شکل گرفت. آتشی از کودکی به شعر علاقه‌مند بود اما اولین تجربه‌ی شعر و شاعری‌اش در چاه‌کوه اتفاق افتاد. او #عاشق دختری شد و آن دختر بر زندگی‌اش تاثیر بسیاری گذاشت و #آتشی همیشه از او به عنوان کسی نام می‌برد که باعث شد آتشی شاعر بشود. آتشی در گفت‌وگویی گفته است که رد پای این عشق ناکام در همه‌ی شعرهایش بوده است.آتشی در این‌باره می‌گوید: «آن سال‌ها ترانه‌‌های زيادی سرودم و به دليل نرسيدن ما به هم و ازدواج آن دختر با مرد ديگر و سرطانی كه بعدها به آن دچار شد، رد پای اين #عشق در تمام اشعار من به چشم می‌خورد.»

ضیا موحد در مورد دومین دفتر شعر آتشی و کار او چنین می‌گوید: «آواز خاک دومین دفتر او که درآمد دیدم ماندن در تهران و گشت‌وگذارهای شبانه کار خود را کرده است و زبان استحکام قبلی را هم از دست داده است. نقدی بر کتاب نوشتم که در دو شماره‌ی صفحه‌ی ادبی آیندگان آن روزها چاپ شد. دلخور شد. گله هم کرد اما به دل نگرفت. می‌دانست شعرش را دوست دارم. اما مسئله‌ی مهم این بود که هرگز از شعرگفتن بازنماند و عجبا که بر خلاف بعضی هم‌سالانش همچنان شعر خوب و ناب از او می‌شنیدم. هر بار از بوشهر به تهران می‌آمد با بغلی پر از شعر می‌آمد. باید همه گوش می‌شدی تا ناگهان شعری از او می شنیدی چنان تر و تازه که بی‌اختیاز تقاضای نسخه‌ای از آن را می‌کردی. بدون شک از میان انبوه شعرهای چاپ‌شده و نشده‌ی او می‌توان دفتری پر و پیمان از شعرهای ناب فراهم آورد. راست می‌گفت که بیش از هر #شاعر معاصر #شعر برگزیده دارد.»

#منوچهر_آتشی در ۲۹ آبان‌ماه ۱۳۸۴ درگذشت.

بیش‌تر بخوانید:
https://goo.gl/vKqiuV

#توانا
@Tavaana_TavaanaTech
زادروز لعبت والا، شاعر و ترانه‌سرا

توانا- لعبت والا شاعر، ترانه‌سرا، روزنامه‌نگار و داستان‌نویس ایرانی، بیستم آبان‌ماه ۱۳۰۹ شمسی در تهران به دنیا آمد. پدرش محمدحسین والا بود که به ظهیرالسلطنه معروف بود و نام مادرش منیر والا.
.
والا از نخستین دانش‌آموختگان دوره‌ی روزنامه‌نگاری دانشکده‌ی حقوق دانشگاه تهران است و سال‌ها در مجله‌ی هفتگی سیاسی و اجتماعی «تهران مصور» که برادرش عبدالله والا، مدیر مسئول هفته‌نامه بود کار می‌کرد و سردبیر مجله‌ی «کوچولوها»‌ی آن نشریه بود. لعبت والا می‌گوید که اشعاری که می‌سروده را مخفی می‌کرده تا مادر و دیگر خویشاوندانش آن اشعار را نبینند.
.
با این حال والا موفق می‌شود که اشعارش را منتشر کند. لعبت والا داستان مخفی‌کردن شعرهایش را این‌گونه روایت می‌کند: «من پدر نداشتم، ولی برادرهایم که هشت سال و شش سال بزرگ‏تر از من بودند، خیلی متعصب بودند. مادرم هم بسیار زن مقتدر و خشنی بود. چون به‏ هرحال باید کار پدر و مادر را با هم انجام می‌‏داد و دوتا پسر را سرپرستی می‌‏کرد، می‌‏بایستی خیلی خشونت به ‏کار می‌‏برد که بتواند از عهده‌‏ی کار بربیاید. آن هم در جهان و سرزمینی که مردسالاری بنیان آن است.طبیعتاً من هم که فرزند کوچک و آخرین فرزند خانواده بودم، در حقیقت توسری‌‏خور خانواده بودم. آن‌‏موقع همه در قبال من احساس مسئولیت می‌‏کردند و فکر می‌‏کردند اگر بخواهم کتاب‌‏های شعر یا رمان بخوانم، از راه به ‏در می‌‏شوم. به همین دلیل، زندگی من خیلی محدود بود...»
.
لعبت والا بیش از شصت سال است که شعر می‌گوید. او می‌گوید که به  خودش و شعرش خیانت کرده است چرا که همه‌ی انرژی‌ و نیرویش را برای شعر نگذاشته است: «من یادم است که فروغ می گفت که آدم نمی‌تواند هم مادر خوبی باشد، هم همسر خوبی باشد و هم شاعر خوبی باشد. باید یکی‌اش را انتخاب کرد و معتقدم که واقعا این‌طور است. هنر فداکاری لازم دارد و باید تمام نیرو را برایش گذاشت و من این کار را نکردم. من بیشتر برای زندگی و در جهت امرار معاش حرکت کردم چون بیشتر ایام زندگی‌ام به عنوان یک زن تنها فرزندانم را سرپرستی کردم، طبیعتا انرژی من بیشتر صرف زندگی آن‌ها شده است.» از لعبت والا چند مجموعه اشعار منتشر شده است که می‌توان به «گسسته»، «رقص بادها»، «پرگشودن‌ها به هوای پرواز» و «فردایی دیگر» اشاره کرد. از والا رمانی به نام «تا وقتی خروس می‌خواند» نیز منتشر شده است. شهرنوش پارسی‌پور، داستان‌نویس، خواهرزاده‌ی لعبت والا است.
.
بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/2zzqNuo

#لعبت_والا #شاعر

@Tavaana_TavaanaTech
به بهانه‌ی سالگرد درگذشت منوچهر آتشی، شاعر جنوب

«می‌رویم و آرام نمی‌شویم
و می‌گذریم بی‌سایه‌هامان
مشتعل بر سنگ
و منحنی در مرگ»

منوچهر آتشی، شاعر و مترجم در دوم مهرماه ۱۳۱۰ در روستای ده‌رود شهرستان دشتستان در استان بوشهر به دنیا آمد.

خانواده‌ی آتشی ار عشایر زنگنه کرمانشاه بودند که چهار نسل پیش به جنوب ایران مهاجرت کرده بودند. نام جد او «آتش‌خان زنگنه» بود و از این رو نام خانوادگی ِ منوچهر، آتشی شد. پدر آتشی فرد باسوادی بود و از آن‌جا که به سرگرد اسفندیاری که در جنوب به او رضاشاه کوچک می‌گفتند علاقه‌مند بود او را به بوشهر انتقال دادند و کارمند ادره‌ی ثبت و احوال بوشهر شد.

منوچهر آتشی در سال ۱۳۱۸ به مکتب‌خانه رفت و در همان سال قرآن و گلستان سعدی را در مکتب‌خانه آموخت. به دلیل شورشی که در شهر رخ داد آتشی هنوز سال دوم را تمام نکرده بود که از کنگان به بوشهر رفت و در مدرسه‌ی فردوسی بوشهر ثبت نام کرد و تا کلاس چهارم در این مدرسه درس خواند و پس از آن برای سال پنجم به مدرسه‌ی گلستان رفت. کلاس ششم را که به پایان برد دلش هوای روستایشان کرد. با همه‌ی مخالفت‌هایی که بود دست مادر و دو برادر و خواهرش را گرفت به روستا بازگشت.

در چاه‌کوه بود که با عشق آشنا شد و اولین تجربه‌های شعری‌اش نیز در همان زمان شکل گرفت. آتشی از کودکی به شعر علاقه‌مند بود اما اولین تجربه‌ی شعر و شاعری‌اش در چاه‌کوه اتفاق افتاد. او #عاشق دختری شد و آن دختر بر زندگی‌اش تاثیر بسیاری گذاشت و #آتشی همیشه از او به عنوان کسی نام می‌برد که باعث شد آتشی شاعر بشود. آتشی در گفت‌وگویی گفته است که رد پای این عشق ناکام در همه‌ی شعرهایش بوده است.آتشی در این‌باره می‌گوید: «آن سال‌ها ترانه‌‌های زيادی سرودم و به دليل نرسيدن ما به هم و ازدواج آن دختر با مرد ديگر و سرطانی كه بعدها به آن دچار شد، رد پای اين #عشق در تمام اشعار من به چشم می‌خورد.»

ضیا موحد در مورد دومین دفتر شعر آتشی و کار او چنین می‌گوید: «آواز خاک دومین دفتر او که درآمد دیدم ماندن در تهران و گشت‌وگذارهای شبانه کار خود را کرده است و زبان استحکام قبلی را هم از دست داده است. نقدی بر کتاب نوشتم که در دو شماره‌ی صفحه‌ی ادبی آیندگان آن روزها چاپ شد. دلخور شد. گله هم کرد اما به دل نگرفت. می‌دانست شعرش را دوست دارم. اما مسئله‌ی مهم این بود که هرگز از شعرگفتن بازنماند و عجبا که بر خلاف بعضی هم‌سالانش همچنان شعر خوب و ناب از او می‌شنیدم. هر بار از بوشهر به تهران می‌آمد با بغلی پر از شعر می‌آمد. باید همه گوش می‌شدی تا ناگهان شعری از او می شنیدی چنان تر و تازه که بی‌اختیاز تقاضای نسخه‌ای از آن را می‌کردی. بدون شک از میان انبوه شعرهای چاپ‌شده و نشده‌ی او می‌توان دفتری پر و پیمان از شعرهای ناب فراهم آورد. راست می‌گفت که بیش از هر #شاعر معاصر #شعر برگزیده دارد.»

#منوچهر_آتشی در ۲۹ آبان‌ماه ۱۳۸۴ درگذشت.

بیش‌تر بخوانید:
https://goo.gl/vKqiuV

#توانا
@Tavaana_TavaanaTech
علیرضا جباری، شاعر، مترجم، عضو کانون نویسندگان ایران و زندانی سیاسی پیشین، روز دوشنبه هفدهم آذر ماه بر اثر ابتلا به کرونا در بیمارستان مدرس تهران درگذشت.

‌او متولد ۱۸ بهمن ۱۳۲۳ در شیراز بود و تحصیلات خود را تا مقطع کارشناسی در رشته اقتصاد دانشگاه شیراز ادامه داد. او از اعضای فعال عضو فعال کانون نویسندگان ایران و همچنین عضو کارزار لغو اعدام، لگام، بود.

علیرضا جباری در هفتم دی ماه سال ۱۳۸۱ از سوی نیروهای امنیتی که در آن زمان به عنوان «اطلاعات موازی» شهرت داشتند بازداشت شد و در بازداشتگاهی مخفی در تهران تحت بازجویی و شکنجه قرار گرفت. او نزدیک به دو سال زندانی شد و در مهر سال ۱۳۸۳ از زندان گوهردشت کرج آزاد شد.

شماری از کتاب‌های علیرضا جباری هرگز در ایران مجوز چاپ نگرفتند و بیش از سی جلد کتاب از جمله ترجمه‌های او نیز منتشر شدند که از آن جمله مجموعه داستان‌هایی از تولستوی با عنوان «تمشک»، «آبی‌ترين چشم» از تونی موريسون، «اوالونا» اثر ايزابل آلنده است.

متن از ایران اینترنشنال

#علیرضا_جباری #نویسنده #شاعر #مترجم #کانون_نویسندگان

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
امروز سال‌گرد درگذشت حیدر رقابی، #شاعر ترانه‌ی زیبای «#مراببوس» است.

#حیدررقابی با تخلص «هاله» برای اولین‌بار شعر آن را در مجموعه‌ی «آسمان اشک» و در سال ۱۳۲۹ منتشر کرد و با ویولن پرویز یاخقی و با صدای زیبای حسن گل‌نراقی در رادیو اجرا شد و مورد توجه علاقه‌مندان بسیاری قرار گرفت و موجب شد تا بارها از رادیو ایران پخش شود.

این اجرا که می‌بینید آخرین اجرای «مرا ببوس» است که #گلنراقی یک سال پیش از مرگ خود در یک جمع به صورت خصوصی اجرا کرده است. در این جمع خانم ##دلکش هم حضور دارد.

این ترانه‌ی زیبا و خاطره‌انگیز تقدیم می‌شود به همه‌ی هم‌راهان همیشگی توانا

برای آشنایی بیش‌تر با حیدر رقابی:
https://goo.gl/0Hwd8R

#توانا

@Tavaana_TavaanaTech
سیاوش کسرایی در سخنرانی در جمع نیروهای غیرمذهبی:

کتاب ولایت فقیه آیت‌الله خمینی را بخوانید که ببیند چگونه سعی کرده برای حکومت اسلامی نظام عادلانه‌ای را تشریح کند بنا براین مذهبی‌ها با نظامی که در پیش دارند نمی‌توانند به شما اجازه فعالیت ندهند!

با وقوع انقلاب ۵۷، کسرایی که عضو حزب توده بود و به خاطر آن زندان نیز رفته بود، در موضع دفاع از نظام برآمده از انقلاب قرار می‌گیرد. اما ماه عسل #حزب_توده با جمهوری اسلامی خیلی زود به اتمام می رسد و با آغاز سرکوب حزب توده در سال ۶۲ کسرایی به افغانستان می‌گریزد. در کابل حدود چهار سال زندگی می‌کند و سپس به مسکو می‌رود.

از ۱۳۶۶ تا ۱۳۷۴ در مسکو زندگی می‌کند تا اینکه در سال ۱۳۷۴ به وین می‌رود. اما برای زندگی در اروپا مجال زیادی نمی‌یابد و در بهمن ۱۳۷۴ در سن ۶۸ سالگی بر اثر بیماری قلبی جان خود را از دست می‌دهد. کسرایی در آرامگاه مرکزی وین در بخش مشاهیر به خاک سپرده می‌شود.

#سیاوش_کسرایی یک #شاعر نیمایی بود. او از جمله کسانی بود که در دهه ۲۰ شمسی در حلقه نیما یوشیج حضور داشت. نخستین #شعر نیمایی او، «پس از من شاعری آید» نام داشت که در ۲۵ سالگی سروده شد.

کسرایی در مقطع انقلاب ۵۷ آن اندازه جوزده شده بود که حتی شعری در رثای پیامبر مسلمانان سرود که «فرهاد مهراد» آن را با نام «والا پیامدار، محمد» اجرا کرد.

اما کسرایی بیشتر از اشعار سیاسی خود با برخی از اشعار ماندگار خود شناخته می‌شود که البته در آن ها نیز می‌توان ردپای ایده‌آل‌ها و استعاره‌های سیاسی یافت. از جمله می‌توان از منظومه «آرش کمانگیر» نام برد که به باور برخی منتقدان پیوند حماسه و غزل است.

بیشتر بخوانید:
goo.gl/om4fFp

@Tavaana_TavaanaTech
آرامگاه فردوسی و یادی از هوشنگ سیحون
.
امروز روز فردوسی است. نگاهی بیندازیم به نحوه ساخت ساختمان آرامگاه این شاعر بزرگ.
.
ساختمان آرام‌گاه در سال ۱۳۱۱ آغاز شد و ۱۸ ماه طول کشید تا برای جشن هزاره‌ی فردوسی در سال ۱۳۱۳ آماده شود. مساحت ساختمان ۹۴۵ متر بود که به‌ترین سنگ‌تراشان تصاویری از شاه‌نامه بر آن حک کردند.
.
آرامگاه فردوسی روز بیستم مهرماه سال ۱۳۱۳ با سخنرانی رضا شاه در توس ِ خراسان افتتاح شد. این مراسم با حضور برخی از شرق‌شناسان خارجی و هم‌چنین برخی از اندیشمندان ایرانی در هزارمین سال تولد فردوسی برگزار شد که از دوازدهم مهرماه در تهران آغاز شده بود.
.
ساختمان بنا از همان ابتدا به دلیل عدم محاسبه‌ی دقیق مقاومت خاک شروع به جذب رطوبت کرد و این‌گونه شد که به دستور انجمن آثار ملی و در سال ۱۳۴۳ بازسازی بنا با نظارت هوشنگ سیحون آغاز شد و در دهم اردیبهشت ۱۳۴۷ به پایان رسید.
.
هوشنگ سیحون در تشریح تاریخچه‌ی بازسازی و مرمت آرام‌گاه فردوسی می‌گوید که انجمن آثار ملی ایران، در اوایل حکومت رضا شاه پهلوی تصمیم به برگزاری مراسم هزاره‌ی فردوسی و بنای آرام‌گاه این شاعر نامی می‌گیرد. سیحون که در آن زمان دانش‌آموز دوره‌ی ابتدایی بود به خاطر می‌آورد که یک تومان به طرح ساخت آرام‌گاه کمک کرده است. «چون انجمن آثار ملی از خودش پول نداشت، بودجه آنرا گذاشتند به حساب بلیط‌های اعانه ملی که مردم بخرند. دانه‌ای یک تومان بود.» سیحون ادامه می‌دهد که در اوایل دهه‌ی ۱۳۴۰ قرار شد که بنای آرام‌گاه که به شدت آسیب دیده و فرسوده شده بود، تخریب و از نو ساخته شود و انجام این کار به عهده‌ی وی گذاشته شده است.«ساختمان را دیگر از آن حالت اولیه به کلی درآوردیم. یک ساختمان مدرن با طرح جدید در داخل (بنا شد). تصمیم گرفتیم که خارح ساختمان شکل و شمایل قبلی‌اش باقی بماند.»
.
بیش‌تر بخوانید:
https://goo.gl/Nd4ssE
.
#روز_فردوسی #فردوسی #هوشنگ_سیحون #رضاشاه #ادبیات #شعر #شاعر #شاهنامه

@Tavaana_TavaanaTech
سال‌گرد درگذشت فریدون توللی، باستان‌شناس شاعر
.
فریدون توللی شاعر سرشناس ایرانی در سال ۱۲۹۸ شمسی در شیراز به دنیا آمد. او پس از پایان دوره دبستان و دبیرستان در این شهر، وارد دانش‌گاه تهران شد و در سال ۱۳۲۰ در رشته‌ی باستان‌شناسی ِ دانش‌کده‌ی ادبیات فارغ‌التحصیل شد. پس از پایان تحصیلات او به کار باستان‌شناسی مشغول شد. توللی به تصادف به سراغ رشته‌ی باستان‌شناسی رفت. او در دانش‌کده‌ی ادبیات ثبت‌نام کرده بود اما او را در رشته‌ی باستان‌شناسی پذیرفتند. توللی اما به باستان‌شناسی تنها به عنوان یک رشته‌ی تحصیلی نگاه نکرد بل‌که غرق در باستان‌شناسی شد و توانست در این زمینه‌ موفقیت‌هایی نیز کسب کند.
.
«در ژرفنای خاک سیه، باستان‌شناس
در جست‌وجوی مشعل تاریک مردگان
در آرزوی اخگر گرمی به گور سرد
خاکستر قرون را دهد به باد
تا از شکسته‌های یکی جام
یا گوشواره‌های یکی گوش
یا از دو چشم ِ جمجمه‌ای مات و بی‌نگاه
گیرد سراغ ِ راه
یرون کشد ز یاد ِ فراموشی ِ سیاه
افسانه ِ گذشت ِ جهان ِ گذشته را»
.
توللی تا مرداد ۱۳۳۲ رئیس اداره‌ی باستان‌شناسی استان فارس بود؛ پس از شهریور۱۳۲۰ وارد فعالیت‌های سیاسی شد و به نوشتن مقالات سیاسی در نشریات وابسته به حزب توده روی آورد. او مجموعه‌ای از #طنز_سیاسی با نام «التفاصیل» را منتشر ساخت. این فعالیت سیاسی تا ۲۸ مرداد طول کشید و پس از آن توللی دست از فعالیت سیاسی کشید و در کتاب‌خانه‌ی دانش‌گاه پهلوی شیراز به کار مشغول شد. توللی هم‌زمان با خلیل ملکی بنیان‌گذار نیروی سوم به انشعابیون پیوست و پس از جدایی از آن‌ها چنین سرود:
.
آن بت که به ما آیه تعظیم همی خواند
ازبتکده کندیم و فکندیم وشکستیم
خاموشی ما زاده بی بال وپری نیست
ما نیزاگر پای دهد صاحب دستیم
.
توللی پس از آشنایی با نیما یوشیج به #شعر_نو گرایش پیدا کرد و یکی از پیش روان سبک نو شعر فارسی شد. «پشیمانی» نخستین سروده‌ی توللی در سال ۱۳۱۹ شباهت بسیاری به «افسانه‌»‌ی نیما داشت. آن اندازه به نیما علاقه‌مند شد که یکی از دختران خود را که حاصل ازدواج خود با مهین توللی است را نیما نام گذاشت اما ده سال بعد با سرودن مجموعه‌ی «نافه» به نیما و پیروانش می‌تازد و آن‌ها را یاوه‌سرا خطاب می‌کند. او از نیما می‌بُرد و شیوه‌ی شعری خود را در مقابل نیما و دوست‌دارانش «نوپردازان راستین» می‌نامد. او پس از این معتقد می‌شود که باید #شعر با قافیه سرود و از سرودن اشعار بی‌وزن پرهیز می‌کند. بسیاری #توللی را از بنیان‌گذاران ِ #شعر_تغزلی در دوران معاصر می‌شناسند.
.
بیش‌تر بخوانید:
https://goo.gl/tUr02X

#پروفایل #فریدون_توللی #ادبیات

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زادروز اسماعیل خویی، شاعر بی‌ در کجا

«دریغا از غم بی در کجایی»

اسماعیل خوبی از سرآمدان ِ شعر معاصر فارسی بود. اشعار او تا کنون به زبان‌های انگلیسی، روسی، فرانسه، آلمانی و اوکرائینی ترجمه شده است.

اسماعیل خویی نهم تیرماه ۱۳۱۷ در شهر مشهد به دنیا آمد. دوران ابتدایی و متوسطه خود را در مشهد می‌گذراند و در سال ۱۳۳۶ در کنکور شرکت می‌کند و پس از فارغ‌التحصیلی از دانشسرای عالی با بورس تحصیلی شاگرد اولی به انگلستان می‌رود و از دانشگاه لندن دکترای فلسفه می‌گیرد. پس از بازگشت به ایران در تهران ساکن می‌شود و در دانشگاه تربیت معلم تهران به تدریس می‌پردازد۔

بیش‌تر بخوانید:
https://bit.ly/31qVtxP
#توانا
#پروفایل
#شاعر

@Tavaana_TavaanaTech
«ای داد از آن شب، ای داد!
ابلیس می زد فریاد:
«های ای نرون، روحت شاد!»
صد نارون، قیراندود،
از دود، پیچان میشد،
صد بید بُن، خون آلود،
از شعله ، رقصان، می زاد
دیوانه آتش افروخت
وان خیل زندانی سوخت؛
خاکستر از آنان کو
تا سوی ما آرد باد؟
سنگی نه و گوری نه،
اوراق مسطوری نه،
نام و نشان از آنان
دیگر که دارد در یاد؟
نه، نه! که آنان پاکند،
روشنگر افلاکند:
هر اختری از آنان
هر شب خبر خواهد داد.
سخت است، سخت، اما من
دانم که فردا دشمن
پا تا به سر خواهد سوخت
در آتش این بیداد.
ای مادران! دستادست،
شورنده، صف باید بست
تا دل بترکد از دیو،
فریاد! باهم فریاد!…»

شعری از سیمین بهـبهانی، که در پاییز ۱۳۶۷ و به یاد کشتار زندانیان سیاسی در تابستان آن سال سرود

امروز ۲۸ مرداد، سالگرد درگذشت سیمین بهبهانی است.

سیمین بهبهانی علاوه بر سرودن شعر همواره دستی نیز در فعالیت‌های اجتماعی و مدنی داشت. او در جوانی مدتی عضو سازمان جوانان حزب توده بود و بعد‌ها نیز در تاسیس کانون نویسندگان ایران حضور جدی داشت. در دهه‌های آخر زندگیش، سیمین را به عنوان یک فعال حقوق زنان می‌شناختند که مورد احترام ویژه فعالان جوان جنبش زنان بود. او اگرچه مانند همه شاعران احساسات شخصی خود را به شعر سروده، با این حال دغدغه‌های اجتماعی نیز جایگاه ویژه‌ای در شعر او داشت. عدالت‌خواهی، مبارزه با فقر و آسیب‌های اجتماعی، دفاع از حقوق زنان، دفاع از آزادی بیان و مقابله با سانسور تم اصلی بسیاری از اشعار اوست.
سیمین بهبهانی در سال‌های اخیر با محدودیت‌هایی از سوی حکومت ایران روبرو شد و اقتدارگرایان در رسانه‌های خود حملات زیادی به او می‌کردند. با این حال، او بر مسیر خود استوار ایستاده و از موضعی مادرانه آن‌ها را خطاب قرار می‌داد. او می‌خواست در وطنی که دوستش دارد، زندگی کند و زمانی که مرگ فرا می‌رسد همان جا به خاک سپرده شود، ۲۸ مرداد ۱۳۹۳ همان روز بود.

بیشتر بخوانید:
http://goo.gl/3LplMv

#سیمین_بهبهانی #حقوق_زنان #کشتار۶۷ #شاعر #آزادی_بیان

@Tavaana_TavaanaTech
به بهانه‌ی سالگرد درگذشت منوچهر آتشی، شاعر جنوب

«می‌رویم و آرام نمی‌شویم
و می‌گذریم بی‌سایه‌هامان
مشتعل بر سنگ
و منحنی در مرگ»

منوچهر آتشی، شاعر و مترجم در دوم مهرماه ۱۳۱۰ در روستای ده‌رود شهرستان دشتستان در استان بوشهر به دنیا آمد.

خانواده‌ی آتشی ار عشایر زنگنه کرمانشاه بودند که چهار نسل پیش به جنوب ایران مهاجرت کرده بودند. نام جد او «آتش‌خان زنگنه» بود و از این رو نام خانوادگی ِ منوچهر، آتشی شد. پدر آتشی فرد باسوادی بود و از آن‌جا که به سرگرد اسفندیاری که در جنوب به او رضاشاه کوچک می‌گفتند علاقه‌مند بود او را به بوشهر انتقال دادند و کارمند ادره‌ی ثبت و احوال بوشهر شد.

منوچهر آتشی در سال ۱۳۱۸ به مکتب‌خانه رفت و در همان سال قرآن و گلستان سعدی را در مکتب‌خانه آموخت. به دلیل شورشی که در شهر رخ داد آتشی هنوز سال دوم را تمام نکرده بود که از کنگان به بوشهر رفت و در مدرسه‌ی فردوسی بوشهر ثبت نام کرد و تا کلاس چهارم در این مدرسه درس خواند و پس از آن برای سال پنجم به مدرسه‌ی گلستان رفت. کلاس ششم را که به پایان برد دلش هوای روستایشان کرد. با همه‌ی مخالفت‌هایی که بود دست مادر و دو برادر و خواهرش را گرفت به روستا بازگشت.

در چاه‌کوه بود که با عشق آشنا شد و اولین تجربه‌های شعری‌اش نیز در همان زمان شکل گرفت. آتشی از کودکی به شعر علاقه‌مند بود اما اولین تجربه‌ی شعر و شاعری‌اش در چاه‌کوه اتفاق افتاد. او #عاشق دختری شد و آن دختر بر زندگی‌اش تاثیر بسیاری گذاشت و #آتشی همیشه از او به عنوان کسی نام می‌برد که باعث شد آتشی شاعر بشود. آتشی در گفت‌وگویی گفته است که رد پای این عشق ناکام در همه‌ی شعرهایش بوده است.آتشی در این‌باره می‌گوید: «آن سال‌ها ترانه‌‌های زيادی سرودم و به دليل نرسيدن ما به هم و ازدواج آن دختر با مرد ديگر و سرطانی كه بعدها به آن دچار شد، رد پای اين #عشق در تمام اشعار من به چشم می‌خورد.»

ضیا موحد در مورد دومین دفتر شعر آتشی و کار او چنین می‌گوید: «آواز خاک دومین دفتر او که درآمد دیدم ماندن در تهران و گشت‌وگذارهای شبانه کار خود را کرده است و زبان استحکام قبلی را هم از دست داده است. نقدی بر کتاب نوشتم که در دو شماره‌ی صفحه‌ی ادبی آیندگان آن روزها چاپ شد. دلخور شد. گله هم کرد اما به دل نگرفت. می‌دانست شعرش را دوست دارم. اما مسئله‌ی مهم این بود که هرگز از شعرگفتن بازنماند و عجبا که بر خلاف بعضی هم‌سالانش همچنان شعر خوب و ناب از او می‌شنیدم. هر بار از بوشهر به تهران می‌آمد با بغلی پر از شعر می‌آمد. باید همه گوش می‌شدی تا ناگهان شعری از او می شنیدی چنان تر و تازه که بی‌اختیاز تقاضای نسخه‌ای از آن را می‌کردی. بدون شک از میان انبوه شعرهای چاپ‌شده و نشده‌ی او می‌توان دفتری پر و پیمان از شعرهای ناب فراهم آورد. راست می‌گفت که بیش از هر #شاعر معاصر #شعر برگزیده دارد.»

#منوچهر_آتشی در ۲۹ آبان‌ماه ۱۳۸۴ درگذشت.

بیش‌تر بخوانید:
https://goo.gl/vKqiuV

#توانا #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
زادروز فروغ فرخزاد

«آرزوی من آزادی زنان ایران و تساوی حقوق آن‌ها با مردان است... من به رنج‌هایی که خواهرانم در این مملکت در اثر بی عدالتی مردان می‌برند، کاملاً واقف هستم و نیمی از هنرم را برای تجسم دردها و آلام آن‌ها به کار می‌برم. آرزوی من ایجاد یک محیط مساعد برای فعالیت‌های علمی هنری و اجتماعی زنان است.» - فروغ فرخزاد

فروغ‌الزمان فرخزاد هشتم دی‌ماه ۱۳۱۳ در خیابان معزالسلطنه در محله امیریه تهران به دنیا آمد. پس از گذراندن دبستان و دبیرستان به هنرستان بانوان رفت و خیاطی و نقاشی فراگرفت. تا سال سوم در دبیرستان «خسرو خاور» درس خواند. یکی از هم‌کلاسی‌های فروغ می‌گفت: زنگ‌های انشا برای فروغ بدترین ساعات درس بود؛ همیشه می‌گفت که من از انشا متنفرم و بیزارم چرا که معلم انشا همیشه او را توبیخ می‌کرد و می‌گفت: فروغ تو این ‌ها را از کتاب‌ها می‌دزدی؟ فروغ گویا به خیاطی علاقه‌ی وافر داشت و می‌گفت وقتی از خیاطی برمی‌گردم بهتر می‌توانم شعر بگویم.

درباره فروغ فرخزاد بیشتر بخوانید:
بیش‌تر بخوانید:
https://tavaana.org/fa/ForoughFarokhzad

#پروفایل #فروغ_فرخزاد
#یاری_مدنی_توانا
#شعر
#شاعر

@Tavaana_TavaanaTech
“وطن”

درختان با چشمانی سبز
کبوتران با کفن‌هایی سفید
و تو با گونه‌هایی سرخ!

وطنم!

تابوت خورشید
اینگونه از شانه‌های آسمان
بالا می‌افتد!

بکتاش آبتین

سوال اساسی این است که اصولاً چرا باید یک نویسنده زندانی شود؟ چرا نباید حق آزادی بیان در این کشور به رسمیت شمرده شود؟
برای جلوگیری از تکرار فاجعه کشته‌شدن زندانیانی همچون بکتاش آبتین، یک کمپین منسجم و متحد از همه گروه‌های اجتماعی به خصوص وکلا و حقوق‌دان‌ها، دانشجویان، معلمان، نویسندگان، کارگران و... باید شکل بگیرد که خواستار رعایت آزادی بیان شوند و «مرگ» زندانیان همچون قتل‌های زنجیره‌ای و در تداوم آن یک «جنایت» تلقی گردد

#بکتاش_آبتین #بکتاش #نویسنده #جنایت #زندانی #شعر #شاعر #زندانی_سیاسی #آزادی #سینما #وطن #نه_به_جمهوری_اسلامی
#یاری_حقوقی_توانا

طرح از محمد یاوری

@Tavaana_TavaanaTech
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
به مناسبت سالگرد درگذشت نادر نادرپور؛ شاعری در غربت

نادر نادرپور؛ شاعر ایران پرستی که در تبعید خاموش شد

۲۹ بهمن‌ماه سالگرد درگذشت نادر نادرپور است. این شاعر و نویسنده و مترجم سرشناس ایرانی و از اعضای کانون نویسندگان ایران در ۱۶ خرداد ۱۳۰۸ در تهران به دنیا آمد. او فرزند «تقی میرزا» از نوادگان رضاقلی میرزا فرزند ِ ارشد ِ نادرشاه افشار بود...
نادر نادرپور از پیش از انقلاب با انقلاب مذهبی مشکل داشت. او در گفت‌وگویی که سال‌ها بعد با سیمین بهبهانی شاعر نام‌آوازه دارد و در یکی از تلویزیون‌های بروم‌مرزی پخش شده می‌گوید که دلیل مخالفتش با انقلاب مذهبی این بوده که از همان ابتدا می‌دیده که این انقلاب، انحراف از مسیر آزادی‌خواهی‌ای بوده است که گذشتگان ما در انقلاب مشروطه خواهان آن بوده‌اند.

لینک یوتیوب:
bit.ly/2sBTsww
فرمت نوشتاری:
https://goo.gl/aLzkiu

#اسلایدشو #نادر_نادرپور #انقلاب۵۷ #شاعر #مهاجرت #تبعید #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زادروز اسماعیل خویی، شاعر بی‌ در کجا

«دریغا از غم بی در کجایی»

اسماعیل خوبی از سرآمدان ِ شعر معاصر فارسی بود. اشعار او تا کنون به زبان‌های انگلیسی، روسی، فرانسه، آلمانی و اوکرائینی ترجمه شده است.

اسماعیل خویی نهم تیرماه ۱۳۱۷ در شهر مشهد به دنیا آمد. دوران ابتدایی و متوسطه خود را در مشهد می‌گذراند و در سال ۱۳۳۶ در کنکور شرکت می‌کند و پس از فارغ‌التحصیلی از دانشسرای عالی با بورس تحصیلی شاگرد اولی به انگلستان می‌رود و از دانشگاه لندن دکترای فلسفه می‌گیرد. پس از بازگشت به ایران در تهران ساکن می‌شود و در دانشگاه تربیت معلم تهران به تدریس می‌پردازد۔

اسماعیل خویی از پایه‌گذاران کانون نویسندگان ایران است و دو دوره نیز عضو هیئت دبیران آن کانون بوده است. از او مجموعه اشعار فراوانی به چاپ رسیده است.

او در گفت‌وگویی با تلویزیون فارسی بی‌.بی‌.سی به مناسبت سی‌امین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی از این‌که مردم و خود او به هشدار شاپور بختیار مبنی بر خطر ایجاد یک دیکتاتوری مذهبی توجه نکردند ابراز تاسف کرد. او پس از انقلاب و در سال ۱۳۶۳ از ایران گریخت و در لندن ساکن شد و دیگر هیچ گاه به ایران بازنگشت.

یکی از اشعار معروف اسماعیل خویی، شعر نوروزانه است که توسط داریوش اقبالی اجرا شده است.

بیش‌تر بخوانید:
https://tavaana.org/fa/Esmaeil_Khoei
#توانا #اسماعیل_خویی #یاری_مدنی_توانا
#پروفایل #شاعر #شهامت_مدنی

@Tavaana_TavaanaTech
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
«ای داد از آن شب، ای داد!
ابلیس می زد فریاد:
«های ای نرون، روحت شاد!»
صد نارون، قیراندود،
از دود، پیچان میشد،
صد بید بُن، خون آلود،
از شعله ، رقصان، می زاد
دیوانه آتش افروخت
وان خیل زندانی سوخت؛
خاکستر از آنان کو
تا سوی ما آرد باد؟
سنگی نه و گوری نه،
اوراق مسطوری نه،
نام و نشان از آنان
دیگر که دارد در یاد؟
نه، نه! که آنان پاکند،
روشنگر افلاکند:
هر اختری از آنان
هر شب خبر خواهد داد.
سخت است، سخت، اما من
دانم که فردا دشمن
پا تا به سر خواهد سوخت
در آتش این بیداد.
ای مادران! دستادست،
شورنده، صف باید بست
تا دل بترکد از دیو،
فریاد! باهم فریاد!…»

شعری از سیمین بهـبهانی، که در پاییز ۱۳۶۷ و به یاد کشتار زندانیان سیاسی در تابستان آن سال سرود

امروز ۲۸ مرداد، سالگرد درگذشت سیمین بهبهانی است.

سیمین بهبهانی علاوه بر سرودن شعر همواره دستی نیز در فعالیت‌های اجتماعی و مدنی داشت. او در تاسیس کانون نویسندگان ایران حضور جدی داشت. در دهه‌های آخر زندگیش، سیمین را به عنوان یک فعال حقوق زنان می‌شناختند که مورد احترام ویژه فعالان جوان جنبش زنان بود. او اگرچه مانند همه شاعران احساسات شخصی خود را به شعر سروده، با این حال دغدغه‌های اجتماعی نیز جایگاه ویژه‌ای در شعر او داشت. عدالت‌خواهی، مبارزه با فقر و آسیب‌های اجتماعی، دفاع از حقوق زنان، دفاع از آزادی بیان و مقابله با سانسور تم اصلی بسیاری از اشعار اوست.
سیمین بهبهانی در سال‌های آخر عمر پربارش با محدودیت‌هایی از سوی حکومت ایران روبرو شد و اقتدارگرایان در رسانه‌های خود حملات زیادی به او می‌کردند. با این حال، او بر مسیر خود استوار ایستاده و از موضعی مادرانه آن‌ها را خطاب قرار می‌داد. او می‌خواست در وطنی که دوستش دارد، زندگی کند و زمانی که مرگ فرا می‌رسد همان جا به خاک سپرده شود، ۲۸ مرداد ۱۳۹۳ همان روز بود.

بیشتر بخوانید:
http://goo.gl/3LplMv

#سیمین_بهبهانی #حقوق_زنان #کشتار۶۷ #شاعر #آزادی_بیان #جنبش_زنان #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
«✍️ واقعه مهسا امینی برای همه ایران دردناک و تاسف بار بود خدمت خانواده محترم امینی تسلیت عرض می کنم هرچند که با تمام وجودم احساس می‌کنم مهسا خواهره خودم هست
و تا همیشه داغش بر سینه‌ام سنگینی خواهد کرد🖤

به همین خاطر حس و غمه خود را با چند بیت شعر غزل از خودم تقدیم به خواهرم مهسا خواهم کرد

متن شعر 👇

چهل روز از غمت گذشت در این وطن
به دست ستم پرپر شدی خواهر من

هرکسی به دادخواهی خونت به پا خواسته در جهان
حتی به قیمت پوشیدن آخرین لباس، یعنی کفن

💢 اگر دوست داشتین به حمایت از این کار و در جهت دیده شدن آن توسط خانواده محترم امینی به اشتراک بگذارید، با تشکر احسن احمدی»

#مهسا_امینی #تسلیت #شعر_غزل#معلولیت_محدودیت_نیست #احسن_احمدی #شاعر_کارگردان_توانمند

وب سایت:احسن احمدی

معلولیت محدودیت نیست (شعرهای شاعری توانمند)

www.ahsanahmadi.ir

از صفحه اینستاگرام احسن احمدی

- درود بر احسن احمدی عزیز، که در برابر ظلم سکوت نکرد

#انقلاب_۱۴۰۱ #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
زادروز فروغ فرخزاد

«آرزوی من آزادی زنان ایران و تساوی حقوق آن‌ها با مردان است... من به رنج‌هایی که خواهرانم در این مملکت در اثر بی عدالتی مردان می‌برند، کاملاً واقف هستم و نیمی از هنرم را برای تجسم دردها و آلام آن‌ها به کار می‌برم. آرزوی من ایجاد یک محیط مساعد برای فعالیت‌های علمی هنری و اجتماعی زنان است.» - فروغ فرخزاد

فروغ‌الزمان فرخزاد هشتم دی‌ماه ۱۳۱۳ در خیابان معزالسلطنه در محله امیریه تهران به دنیا آمد. پس از گذراندن دبستان و دبیرستان به هنرستان بانوان رفت و خیاطی و نقاشی فراگرفت. تا سال سوم در دبیرستان «خسرو خاور» درس خواند. یکی از هم‌کلاسی‌های فروغ می‌گفت: زنگ‌های انشا برای فروغ بدترین ساعات درس بود؛ همیشه می‌گفت که من از انشا متنفرم و بیزارم چرا که معلم انشا همیشه او را توبیخ می‌کرد و می‌گفت: فروغ تو این ‌ها را از کتاب‌ها می‌دزدی؟ فروغ گویا به خیاطی علاقه‌ی وافر داشت و می‌گفت وقتی از خیاطی برمی‌گردم بهتر می‌توانم شعر بگویم.

درباره فروغ فرخزاد بیشتر بخوانید:

https://tavaana.org/fa/ForoughFarokhzad

#پروفایل #فروغ_فرخزاد
#یاری_مدنی_توانا
#شعر
#شاعر

@Tavaana_TavaanaTech
سالگرد درگذشت شاعر رنگ

«غذاهای مادرم چه خوب بود. تازه من به او ايراد می‌گرفتم كه رنگ سبز خورش اسفناج چرا متمايل به كبودی است.
آدم چه دير می فهمد. من چه دير فهميدم كه انسان يعنی عجالتاً.
ايران مادرهای خوب دارد و غذاهای خوشمزه و روشنفكران بد و دشت های دلپذير.
و همين.»
شما کدام شعر سهراب را بیشتر زمزمه می‌کنید؟

درباره زندگی و زمانه‌ی سهراب سپهری بخوانید:
https://tavaana.org/fa/Sohrab_Sepehri

#یاری_مدنی_توانا
#نه_به_جمهورى_اسلامىژ
#سهراب_سپهری
#شعر
#شاعر
@Tavaana_TavaanaTech