برای مهسا امینی
طرح از آستیاگ مرادی
و شعری از عیسی اسدی تقدیم به دختری دیگر از این سرزمین بییاور:
#ژینا مهسا امینی
میرفت دخترِ نشان شده در شهر،
و میخواند با خودش:
«شب شده است؛
بوی گند ریشِ معلق
زیر چادر مشکی
کپک زده، مانده.
راه درازی ست تا شعائر نور...»
و گام بلند دخترکِ ایران
از خستگی مکرر
تا شده بود.
«... در این لجنزار چفیهخواب
کو کوی هیچ جغدی
نیست
که برمانَد ابلقِ معجزه را؟
و هیچ نقابای امشب،
بر دیوار، تاب نخواهد خورد
تا صبحِ روشنی؟»
نه!
این شب تلخ
یادگار رویاکُشِ دغلکاری ست
که به نام آفتاب،
مردانهگی مان را
اسیرِ دریچههای سیاهچال
قبض کرده است.
باید دهانها را شست
که طعمِ چرکِ بادهای بیپیر
دیگر هوسِ مرثیههای رو سیاه
نکند
و هیچ عجوزهای
جرات نکند
پا به جادههای روشنِ آزادی
بگذارد.
«... آی چادر سیاه!
مانده در گلِ هفتاد من،
چرکِ چفیه خوار!
با تو ام!
این بار یا تو
یا زندگی».
🖋 #عیسی_اسدی #میم
بیست و پنجم شهریورماه هزار و چهارصد و یک
#مهسا_امینی #گشت_ارشاد #گشت_کشتار #همبستگی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
طرح از آستیاگ مرادی
و شعری از عیسی اسدی تقدیم به دختری دیگر از این سرزمین بییاور:
#ژینا مهسا امینی
میرفت دخترِ نشان شده در شهر،
و میخواند با خودش:
«شب شده است؛
بوی گند ریشِ معلق
زیر چادر مشکی
کپک زده، مانده.
راه درازی ست تا شعائر نور...»
و گام بلند دخترکِ ایران
از خستگی مکرر
تا شده بود.
«... در این لجنزار چفیهخواب
کو کوی هیچ جغدی
نیست
که برمانَد ابلقِ معجزه را؟
و هیچ نقابای امشب،
بر دیوار، تاب نخواهد خورد
تا صبحِ روشنی؟»
نه!
این شب تلخ
یادگار رویاکُشِ دغلکاری ست
که به نام آفتاب،
مردانهگی مان را
اسیرِ دریچههای سیاهچال
قبض کرده است.
باید دهانها را شست
که طعمِ چرکِ بادهای بیپیر
دیگر هوسِ مرثیههای رو سیاه
نکند
و هیچ عجوزهای
جرات نکند
پا به جادههای روشنِ آزادی
بگذارد.
«... آی چادر سیاه!
مانده در گلِ هفتاد من،
چرکِ چفیه خوار!
با تو ام!
این بار یا تو
یا زندگی».
🖋 #عیسی_اسدی #میم
بیست و پنجم شهریورماه هزار و چهارصد و یک
#مهسا_امینی #گشت_ارشاد #گشت_کشتار #همبستگی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech