Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
دکتر حسن باقرینیا، استاد اخراجی دانشگاه، در ویدیویی با عنوان «توی تاریکی بردنمون…» و به بهانه فیلم «یک تصادف ساده» ساخته جعفر پناهی، به خاطرات تلخ پاییز ۱۴۰۱ و روزهای آغازین جنبش «زن، زندگی، آزادی» بازمیگردد؛ روزهایی پرتنش و حساس که هنوز از دانشگاه اخراج نشده بود و دانشجویانش، از جمله شادی و یونس، در کلاسهایش حاضر بودند. او روایت میکند که یک روز هنگام حضور و غیاب، متوجه غیبت آن دو شد. چند ساعت بعد، شایعاتی درباره بازداشتشان شنیده شد. در نهایت، چند روز بعد بازگشتند، اما دیگر آن آدمهای قبل نبودند.
او به نقل از شادی میگوید: «استاد، مأموری از پشت به من حمله کرد. بدون هیچ اخطاری من را روی زمین کشیدند، با خشونت و تحقیر. بعد ما را به فضایی تنگ و تاریک بردند. دستهایمان را با زیپهای پلاستیکی بسته بودند.» دکتر باقرینیا میافزاید که شادی دیگر احساس امنیت نداشت؛ حتی صدای آرام قدمهای پشت سر، میتوانست باعث وحشت و لرزشش شود.
او توضیح میدهد که این وضعیت، نمونهای از اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) است؛ زخمی روانی که ذهن، بدن و حافظه انسان را درگیر میکند. با محرکهایی ساده مثل یک صدا، نوری خاص یا حتی بویی آشنا، ذهن فرد به همان لحظه وحشتناک بازمیگردد و تجربه دوباره آن درد را رقم میزند.
او سپس با اشاره به فیلم پناهی میگوید: در آن فیلم، شخصیت اصلی که سالها پیش بازداشت شده، با صدایی ساده مانند جیرجیر کفش، دوباره به خاطرات بازجویی، ترس و تنهایی بازمیگردد. این فقط روایت یک فیلم نیست؛ بلکه تجربهای است که برای بسیاری از دانشجویان، معترضان، استادان و خانوادهها در آن دوران رخ داده است.
او تأکید میکند که در آن ایام، فقط آزادی بیان، کرامت و استقلال دانشگاه نبود که از بین رفت، بلکه بخشی از خود انسانها، از امید و آیندهشان هم جدا شد. اخراج او از دانشگاه، تنها یک حکم اداری نبود، بلکه بریدن از آموزش، از گفتگو، و از زندگی بود.
در پایان میگوید: روایت کردن، فقط درمان نیست؛ بلکه مقاومتی است در برابر فراموشی. «ما زخمی هستیم، اما زندهایم. تا وقتی صدای رنج هست، صدای زندگی هم هست.»
مرتبط:
سلامت روان زندانیان سیاسی
https://tavaana.org/psychosocial-support1/
#حسن_باقری_نیا #سلامت_روان #زن_زندگی_آزادی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
او به نقل از شادی میگوید: «استاد، مأموری از پشت به من حمله کرد. بدون هیچ اخطاری من را روی زمین کشیدند، با خشونت و تحقیر. بعد ما را به فضایی تنگ و تاریک بردند. دستهایمان را با زیپهای پلاستیکی بسته بودند.» دکتر باقرینیا میافزاید که شادی دیگر احساس امنیت نداشت؛ حتی صدای آرام قدمهای پشت سر، میتوانست باعث وحشت و لرزشش شود.
او توضیح میدهد که این وضعیت، نمونهای از اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) است؛ زخمی روانی که ذهن، بدن و حافظه انسان را درگیر میکند. با محرکهایی ساده مثل یک صدا، نوری خاص یا حتی بویی آشنا، ذهن فرد به همان لحظه وحشتناک بازمیگردد و تجربه دوباره آن درد را رقم میزند.
او سپس با اشاره به فیلم پناهی میگوید: در آن فیلم، شخصیت اصلی که سالها پیش بازداشت شده، با صدایی ساده مانند جیرجیر کفش، دوباره به خاطرات بازجویی، ترس و تنهایی بازمیگردد. این فقط روایت یک فیلم نیست؛ بلکه تجربهای است که برای بسیاری از دانشجویان، معترضان، استادان و خانوادهها در آن دوران رخ داده است.
او تأکید میکند که در آن ایام، فقط آزادی بیان، کرامت و استقلال دانشگاه نبود که از بین رفت، بلکه بخشی از خود انسانها، از امید و آیندهشان هم جدا شد. اخراج او از دانشگاه، تنها یک حکم اداری نبود، بلکه بریدن از آموزش، از گفتگو، و از زندگی بود.
در پایان میگوید: روایت کردن، فقط درمان نیست؛ بلکه مقاومتی است در برابر فراموشی. «ما زخمی هستیم، اما زندهایم. تا وقتی صدای رنج هست، صدای زندگی هم هست.»
مرتبط:
سلامت روان زندانیان سیاسی
https://tavaana.org/psychosocial-support1/
#حسن_باقری_نیا #سلامت_روان #زن_زندگی_آزادی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech