آموزشکده توانا
61.6K subscribers
27.8K photos
34.8K videos
2.53K files
18K links
کانال رسمی «توانا؛ آموزشکده جامعه مدنی»
عكس،خبر و فيلم‌هاى خود را براى ما بفرستيد:
تلگرام:
t.me/Tavaana_Admin

📧 : info@tavaana.org
📧 : to@tavaana.org

tavaana.org

instagram.com/tavaana
twitter.com/Tavaana
facebook.com/tavaana
youtube.com/Tavaana2010
Download Telegram
بهاره منشیرودسری، دختر عباسعلی منشی رودسری نوشته:
«من زوج‌ عاشقی را می‌شناسم که ۳۴سال است ولنتاین ندارند
عکس آخر:حلقه ازدواج پدرم که جاساز کرده بود در جیب یکی از شلوارهایش و بعدها که ساکش رو دادند پیدایش کردیم در زندان لاغر شده بود و حلقه برایش گشاد شده بود دورش را نخ بسته بود
نخ هنوز به حلقه‌اش مانده»

بانو صابری، مادر بهاره چند سال پیش نوشته بود:
«روز دستگيرى ما(من و عباس به همراه دو فرزندمان بهاره ٢ ساله و بيژن ٣ ماهه) ما خانواده‌ى خوشبختى بوديم. بعد از بگير و ببندهاى سال ٦٢ ناچاراً بلافاصله به زندگى مخفى رو آورده بوديم. قيمت وسايل زندگى ما سر جمع به پنج هزار تومان هم نمى رسيد. من خودم را سعادتمند مى دانستم و از ته قلبم احساس خوشبختى مى كردم. عباس كه به خانه مى‌آمد چشمانِ روشنش با برقى كه از آن ساطع مي‌شد و نمى‌توانستى رنگشان را تشخيص دهى و هر لحظه به رنگى در مى‌آمد در ذره ذره وجود من نفوذ مى‌كرد و با خوشحالى مى‌دانستم كه خوشبخت و سعادتمندم. واى كه چه احساس آرامش و امنيتى به من دست مى داد در آن زندگى مخفى كه حتى از پنج دقيقه بعدمان خبر نداشتيم. عباس با نگاهش، با هر حركتش و با هر لبخندش سراپا عشق بود و من هميشه فكر مى‌كردم من او را يك هزارم آنى كه او مرا دوست دارد، دوست ندارم. به اين همه عشق، به اين همه مهر و زيبايى كه او بيشتر در عمل تا در حرف نثار من مى كرد هرگز عادت نكردم حتى هنوزم در نبودنش فكر كردن به آن همه عشق قلب مرا مى‌لرزاند. هيچوقت نشد كه صدايش كنم: عباس جان و او با گوشه ى چشم مرا نگاه كند و من قلبم نلرزد. تمام وجودم مى‌لرزيد. هنوز وقتى يادم مى آيد كه ظرف مى‌شستم و او با فشار دو انگشت ميانه و شصت به آرامى بازوى مرا مى‌فشرد و قلب من فرو مى‌ريخت باز هم فرو مى‌ريزد.»

عباسعلی منشی رودسری در تابستان ۶۷ اعدام شد و داستان عشق او ناتمام ماند.

#عباسعلی_منشی_رودسری #خاوران #تابستان۶۷ #ولنتاین #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech