بی تردید یکی از معتبرترین اسناد برای پژوهش و شناخت دوره قاجار "روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه" است. اعتمادالسلطنه منشی ناصرالدین شاه بوده و گزارش های روزانه خود از دربار را نقل کرده است، البته میشود حدس زد با معذوریت هایی.
و اما حکایت یافتن و انتشار این اثر خود بسیار جذاب و یکتاست. در "سفرنامه مازندران" رضاشاه کبیر (ص 15 - 16) می خوانیم که اول بار ایشان بوده که کتاب خطی را در کتابخانه آستان قدس رضوی می یابد و مطالعه می کند و آنرا بس سودمند تشخیص می دهد.
از قلم رضاشاه بخوانیم:
«هر کس بخواهد وضعیت دربار ناصرالدین را بفهمد، بهترین نمونه آن همین دو کتاب است که اعتمادالسلطنه نوشته است!»
اینرا رضاشاه مینوسد و اشاره به "دو کتاب" به این جهت است که روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه در اصل دو جلد دستنویس بوده که رضاشاه دستور میدهند آنرا در چاپخانه ارتش منتشر کنند.
#رضاشاه چنین شرح میدهند:
«در کتابخانه آستان قدس رضوی در مشهد که به دیدن کتابها مشغول بودم، کتابی مبنی بر یادداشتهای یومیه #اعتمادالسلطنه بدست من افتاد. بردم منزل و یکی دوشب بدقت مطالعه کردم. این کتاب دو جلد است و یادداشتهایی است که این شخص از گزارشات یومیه دربار نوشته.»(ص 15)
در پیرامون وضعیت ایران و ایرانیان در دوره ناصرالدین که رضاشاه از بردن صفت "شاه" برای او اجتناب میورزند رضاشاه مینویسند:
«کتابها را باید دید و آنوقت بخوبی فهمید که این مملکت چرا به این روز سیاه نشسته است؟ چرا گردوغبار مذلت، فقر و مسکنت، تباهی و تبه روزگاری چهره آنرا آزرده ساخته؟»
#رضاشاه در باره دوره #قاجار چنین ادامه میدهند:
«چرا مراحل تنبلی و تن پروری و وقاحت و بی آزرمی و بی فکری و بی علاقگی و اجنبی پرستی اندام عده ای از سکنه این مرزوبوم را سیاه پوش ساخته است؟ چرا یک ثلث ایران از بدن مملکت مجزا و بدست اجانب داده شده و در تجزیه هر یک از قسمت ها
چه تاثری در دربار ظاهر و تا چه درجه به این تجزیه و تقسیم، با نظر لاابالی گری و بی قیدی و بی اعتنایی نگریسته شده است؟»
در میان سطر سطر این سخنان میشود حجم عظیم آزردگی رضاشاه را از خبط تاریخی قاجار را حس کرد.
#رضاشاه می افزایند:
«من نمیخواهم که به سلسله #قاجار با نظر عناد و خلاف عدالت نگاه کنم، زیرا هر چه بوده گذشته و رفته است، و فعلاً نیز موقعیت خود را مهمتر از آن میدانم که به یک جمعی نامحرم، خائن وطن و غیر ایرانی عطف توجهی نمایم، اما از روی انصاف و حق باید اقرار کرد...
... که اگر چه افراد سلاطین این سلسله همه مستعد در خرابی و فساد اخلاق افراد مملکت بوده اند، ولی عامل اصلی و بربادده مملکت شخص ناصرالدین بوده و در تمام اوراق دو جلد کتاب اعتمادالسلطنه که با نظر دقت استفصاء شود، تمام ایام زندگانی پادشاه وقت از دو کلمه خارج نمیشد: زن و شکار!!»
در اظهار نظر #رضاشاه کبیر دو نکته یادآوردنی ست: یکی اینکه شاه #قجر را "ناصرالدین" خطاب میکند بدون پسوند "شاه" و دیگر اینکه اعضای این سلسله را "خائن وطن" و حتا "غیر ایرانی" میداند.
رضاشاه چنین ادامه میدهند:
«پنجاه سال صحبت زن و شکار حقیقتاً تعجب آور است! پنجاه سالی که موقع نمو تمدن و علوم در اقطار عالم بوده و چنانچه به دیده تحقیق و تدقیق موشکافی شود، نمو ترقی و تمدن در اروپا و آمریکا و مخصوصاً ژاپن مربوط به همین پنجاه سالی بوده...
... که بشریت و مدنیت چهاراسبه بطرف تعالی و تجدد می دویده، و دربار ایران در این ایام تمام فضایل خود را صرف امیال نفسانی میکرده است!»
براستی چه کسی میتواند چنین موجز و با این دقت و شفافیت واپسماندگی قاجار را توضیح دهد؟
و اما تکاندهنده ترین بخش از اشاره رضاشاه به این کتاب، اشاره به وضعیت خود اعتمادالسلطنه در دربار ناصری است:
«چیزی که در یادداشتهای مرحوم اعتمادالسلطنه بیشتر نظر منرا جلب میکرد این بود که تقریباً در آخر یادداشت هر روزی این عبارت را تکرار میکند: "شکر خدا را که هنوز زنده ام"!»
Majid Zohari
قابل توجه اساتید سیاه بازی که #رضا_شاه را بی سواد میگویند. با آنهمه مشغله و آن کارهای سترگ کتابخانه میرفته و شب ها مطالعه میکرده
#رضا_شاه_روحت_شاد
Sir Morgan Freeman
@TwitterMamnoe
و اما حکایت یافتن و انتشار این اثر خود بسیار جذاب و یکتاست. در "سفرنامه مازندران" رضاشاه کبیر (ص 15 - 16) می خوانیم که اول بار ایشان بوده که کتاب خطی را در کتابخانه آستان قدس رضوی می یابد و مطالعه می کند و آنرا بس سودمند تشخیص می دهد.
از قلم رضاشاه بخوانیم:
«هر کس بخواهد وضعیت دربار ناصرالدین را بفهمد، بهترین نمونه آن همین دو کتاب است که اعتمادالسلطنه نوشته است!»
اینرا رضاشاه مینوسد و اشاره به "دو کتاب" به این جهت است که روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه در اصل دو جلد دستنویس بوده که رضاشاه دستور میدهند آنرا در چاپخانه ارتش منتشر کنند.
#رضاشاه چنین شرح میدهند:
«در کتابخانه آستان قدس رضوی در مشهد که به دیدن کتابها مشغول بودم، کتابی مبنی بر یادداشتهای یومیه #اعتمادالسلطنه بدست من افتاد. بردم منزل و یکی دوشب بدقت مطالعه کردم. این کتاب دو جلد است و یادداشتهایی است که این شخص از گزارشات یومیه دربار نوشته.»(ص 15)
در پیرامون وضعیت ایران و ایرانیان در دوره ناصرالدین که رضاشاه از بردن صفت "شاه" برای او اجتناب میورزند رضاشاه مینویسند:
«کتابها را باید دید و آنوقت بخوبی فهمید که این مملکت چرا به این روز سیاه نشسته است؟ چرا گردوغبار مذلت، فقر و مسکنت، تباهی و تبه روزگاری چهره آنرا آزرده ساخته؟»
#رضاشاه در باره دوره #قاجار چنین ادامه میدهند:
«چرا مراحل تنبلی و تن پروری و وقاحت و بی آزرمی و بی فکری و بی علاقگی و اجنبی پرستی اندام عده ای از سکنه این مرزوبوم را سیاه پوش ساخته است؟ چرا یک ثلث ایران از بدن مملکت مجزا و بدست اجانب داده شده و در تجزیه هر یک از قسمت ها
چه تاثری در دربار ظاهر و تا چه درجه به این تجزیه و تقسیم، با نظر لاابالی گری و بی قیدی و بی اعتنایی نگریسته شده است؟»
در میان سطر سطر این سخنان میشود حجم عظیم آزردگی رضاشاه را از خبط تاریخی قاجار را حس کرد.
#رضاشاه می افزایند:
«من نمیخواهم که به سلسله #قاجار با نظر عناد و خلاف عدالت نگاه کنم، زیرا هر چه بوده گذشته و رفته است، و فعلاً نیز موقعیت خود را مهمتر از آن میدانم که به یک جمعی نامحرم، خائن وطن و غیر ایرانی عطف توجهی نمایم، اما از روی انصاف و حق باید اقرار کرد...
... که اگر چه افراد سلاطین این سلسله همه مستعد در خرابی و فساد اخلاق افراد مملکت بوده اند، ولی عامل اصلی و بربادده مملکت شخص ناصرالدین بوده و در تمام اوراق دو جلد کتاب اعتمادالسلطنه که با نظر دقت استفصاء شود، تمام ایام زندگانی پادشاه وقت از دو کلمه خارج نمیشد: زن و شکار!!»
در اظهار نظر #رضاشاه کبیر دو نکته یادآوردنی ست: یکی اینکه شاه #قجر را "ناصرالدین" خطاب میکند بدون پسوند "شاه" و دیگر اینکه اعضای این سلسله را "خائن وطن" و حتا "غیر ایرانی" میداند.
رضاشاه چنین ادامه میدهند:
«پنجاه سال صحبت زن و شکار حقیقتاً تعجب آور است! پنجاه سالی که موقع نمو تمدن و علوم در اقطار عالم بوده و چنانچه به دیده تحقیق و تدقیق موشکافی شود، نمو ترقی و تمدن در اروپا و آمریکا و مخصوصاً ژاپن مربوط به همین پنجاه سالی بوده...
... که بشریت و مدنیت چهاراسبه بطرف تعالی و تجدد می دویده، و دربار ایران در این ایام تمام فضایل خود را صرف امیال نفسانی میکرده است!»
براستی چه کسی میتواند چنین موجز و با این دقت و شفافیت واپسماندگی قاجار را توضیح دهد؟
و اما تکاندهنده ترین بخش از اشاره رضاشاه به این کتاب، اشاره به وضعیت خود اعتمادالسلطنه در دربار ناصری است:
«چیزی که در یادداشتهای مرحوم اعتمادالسلطنه بیشتر نظر منرا جلب میکرد این بود که تقریباً در آخر یادداشت هر روزی این عبارت را تکرار میکند: "شکر خدا را که هنوز زنده ام"!»
Majid Zohari
قابل توجه اساتید سیاه بازی که #رضا_شاه را بی سواد میگویند. با آنهمه مشغله و آن کارهای سترگ کتابخانه میرفته و شب ها مطالعه میکرده
#رضا_شاه_روحت_شاد
Sir Morgan Freeman
@TwitterMamnoe
Twitter
Majid Zohari
بی تردید یکی از معتبرترین اسناد برای پژوهش و شناخت دوره قاجار "روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه" است. اعتمادالسلطنه منشی ناصرالدین شاه بوده و گزارش های روزانه خود از دربار را نقل کرده است، البته میشود حدس زد با معذوریت هایی.
Forwarded from پادشاهیخواهان توئیتر
بی تردید یکی از معتبرترین اسناد برای پژوهش و شناخت دوره قاجار "روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه" است. اعتمادالسلطنه منشی ناصرالدین شاه بوده و گزارش های روزانه خود از دربار را نقل کرده است، البته میشود حدس زد با معذوریت هایی.
و اما حکایت یافتن و انتشار این اثر خود بسیار جذاب و یکتاست. در "سفرنامه مازندران" رضاشاه کبیر (ص 15 - 16) می خوانیم که اول بار ایشان بوده که کتاب خطی را در کتابخانه آستان قدس رضوی می یابد و مطالعه می کند و آنرا بس سودمند تشخیص می دهد.
از قلم رضاشاه بخوانیم:
«هر کس بخواهد وضعیت دربار ناصرالدین را بفهمد، بهترین نمونه آن همین دو کتاب است که اعتمادالسلطنه نوشته است!»
اینرا رضاشاه مینوسد و اشاره به "دو کتاب" به این جهت است که روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه در اصل دو جلد دستنویس بوده که رضاشاه دستور میدهند آنرا در چاپخانه ارتش منتشر کنند.
#رضاشاه چنین شرح میدهند:
«در کتابخانه آستان قدس رضوی در مشهد که به دیدن کتابها مشغول بودم، کتابی مبنی بر یادداشتهای یومیه #اعتمادالسلطنه بدست من افتاد. بردم منزل و یکی دوشب بدقت مطالعه کردم. این کتاب دو جلد است و یادداشتهایی است که این شخص از گزارشات یومیه دربار نوشته.»(ص 15)
در پیرامون وضعیت ایران و ایرانیان در دوره ناصرالدین که رضاشاه از بردن صفت "شاه" برای او اجتناب میورزند رضاشاه مینویسند:
«کتابها را باید دید و آنوقت بخوبی فهمید که این مملکت چرا به این روز سیاه نشسته است؟ چرا گردوغبار مذلت، فقر و مسکنت، تباهی و تبه روزگاری چهره آنرا آزرده ساخته؟»
#رضاشاه در باره دوره #قاجار چنین ادامه میدهند:
«چرا مراحل تنبلی و تن پروری و وقاحت و بی آزرمی و بی فکری و بی علاقگی و اجنبی پرستی اندام عده ای از سکنه این مرزوبوم را سیاه پوش ساخته است؟ چرا یک ثلث ایران از بدن مملکت مجزا و بدست اجانب داده شده و در تجزیه هر یک از قسمت ها
چه تاثری در دربار ظاهر و تا چه درجه به این تجزیه و تقسیم، با نظر لاابالی گری و بی قیدی و بی اعتنایی نگریسته شده است؟»
در میان سطر سطر این سخنان میشود حجم عظیم آزردگی رضاشاه را از خبط تاریخی قاجار را حس کرد.
#رضاشاه می افزایند:
«من نمیخواهم که به سلسله #قاجار با نظر عناد و خلاف عدالت نگاه کنم، زیرا هر چه بوده گذشته و رفته است، و فعلاً نیز موقعیت خود را مهمتر از آن میدانم که به یک جمعی نامحرم، خائن وطن و غیر ایرانی عطف توجهی نمایم، اما از روی انصاف و حق باید اقرار کرد...
... که اگر چه افراد سلاطین این سلسله همه مستعد در خرابی و فساد اخلاق افراد مملکت بوده اند، ولی عامل اصلی و بربادده مملکت شخص ناصرالدین بوده و در تمام اوراق دو جلد کتاب اعتمادالسلطنه که با نظر دقت استفصاء شود، تمام ایام زندگانی پادشاه وقت از دو کلمه خارج نمیشد: زن و شکار!!»
در اظهار نظر #رضاشاه کبیر دو نکته یادآوردنی ست: یکی اینکه شاه #قجر را "ناصرالدین" خطاب میکند بدون پسوند "شاه" و دیگر اینکه اعضای این سلسله را "خائن وطن" و حتا "غیر ایرانی" میداند.
رضاشاه چنین ادامه میدهند:
«پنجاه سال صحبت زن و شکار حقیقتاً تعجب آور است! پنجاه سالی که موقع نمو تمدن و علوم در اقطار عالم بوده و چنانچه به دیده تحقیق و تدقیق موشکافی شود، نمو ترقی و تمدن در اروپا و آمریکا و مخصوصاً ژاپن مربوط به همین پنجاه سالی بوده...
... که بشریت و مدنیت چهاراسبه بطرف تعالی و تجدد می دویده، و دربار ایران در این ایام تمام فضایل خود را صرف امیال نفسانی میکرده است!»
براستی چه کسی میتواند چنین موجز و با این دقت و شفافیت واپسماندگی قاجار را توضیح دهد؟
و اما تکاندهنده ترین بخش از اشاره رضاشاه به این کتاب، اشاره به وضعیت خود اعتمادالسلطنه در دربار ناصری است:
«چیزی که در یادداشتهای مرحوم اعتمادالسلطنه بیشتر نظر منرا جلب میکرد این بود که تقریباً در آخر یادداشت هر روزی این عبارت را تکرار میکند: "شکر خدا را که هنوز زنده ام"!»
Majid Zohari
قابل توجه اساتید سیاه بازی که #رضا_شاه را بی سواد میگویند. با آنهمه مشغله و آن کارهای سترگ کتابخانه میرفته و شب ها مطالعه میکرده
#رضا_شاه_روحت_شاد
Sir Morgan Freeman
@TwitterMamnoe
و اما حکایت یافتن و انتشار این اثر خود بسیار جذاب و یکتاست. در "سفرنامه مازندران" رضاشاه کبیر (ص 15 - 16) می خوانیم که اول بار ایشان بوده که کتاب خطی را در کتابخانه آستان قدس رضوی می یابد و مطالعه می کند و آنرا بس سودمند تشخیص می دهد.
از قلم رضاشاه بخوانیم:
«هر کس بخواهد وضعیت دربار ناصرالدین را بفهمد، بهترین نمونه آن همین دو کتاب است که اعتمادالسلطنه نوشته است!»
اینرا رضاشاه مینوسد و اشاره به "دو کتاب" به این جهت است که روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه در اصل دو جلد دستنویس بوده که رضاشاه دستور میدهند آنرا در چاپخانه ارتش منتشر کنند.
#رضاشاه چنین شرح میدهند:
«در کتابخانه آستان قدس رضوی در مشهد که به دیدن کتابها مشغول بودم، کتابی مبنی بر یادداشتهای یومیه #اعتمادالسلطنه بدست من افتاد. بردم منزل و یکی دوشب بدقت مطالعه کردم. این کتاب دو جلد است و یادداشتهایی است که این شخص از گزارشات یومیه دربار نوشته.»(ص 15)
در پیرامون وضعیت ایران و ایرانیان در دوره ناصرالدین که رضاشاه از بردن صفت "شاه" برای او اجتناب میورزند رضاشاه مینویسند:
«کتابها را باید دید و آنوقت بخوبی فهمید که این مملکت چرا به این روز سیاه نشسته است؟ چرا گردوغبار مذلت، فقر و مسکنت، تباهی و تبه روزگاری چهره آنرا آزرده ساخته؟»
#رضاشاه در باره دوره #قاجار چنین ادامه میدهند:
«چرا مراحل تنبلی و تن پروری و وقاحت و بی آزرمی و بی فکری و بی علاقگی و اجنبی پرستی اندام عده ای از سکنه این مرزوبوم را سیاه پوش ساخته است؟ چرا یک ثلث ایران از بدن مملکت مجزا و بدست اجانب داده شده و در تجزیه هر یک از قسمت ها
چه تاثری در دربار ظاهر و تا چه درجه به این تجزیه و تقسیم، با نظر لاابالی گری و بی قیدی و بی اعتنایی نگریسته شده است؟»
در میان سطر سطر این سخنان میشود حجم عظیم آزردگی رضاشاه را از خبط تاریخی قاجار را حس کرد.
#رضاشاه می افزایند:
«من نمیخواهم که به سلسله #قاجار با نظر عناد و خلاف عدالت نگاه کنم، زیرا هر چه بوده گذشته و رفته است، و فعلاً نیز موقعیت خود را مهمتر از آن میدانم که به یک جمعی نامحرم، خائن وطن و غیر ایرانی عطف توجهی نمایم، اما از روی انصاف و حق باید اقرار کرد...
... که اگر چه افراد سلاطین این سلسله همه مستعد در خرابی و فساد اخلاق افراد مملکت بوده اند، ولی عامل اصلی و بربادده مملکت شخص ناصرالدین بوده و در تمام اوراق دو جلد کتاب اعتمادالسلطنه که با نظر دقت استفصاء شود، تمام ایام زندگانی پادشاه وقت از دو کلمه خارج نمیشد: زن و شکار!!»
در اظهار نظر #رضاشاه کبیر دو نکته یادآوردنی ست: یکی اینکه شاه #قجر را "ناصرالدین" خطاب میکند بدون پسوند "شاه" و دیگر اینکه اعضای این سلسله را "خائن وطن" و حتا "غیر ایرانی" میداند.
رضاشاه چنین ادامه میدهند:
«پنجاه سال صحبت زن و شکار حقیقتاً تعجب آور است! پنجاه سالی که موقع نمو تمدن و علوم در اقطار عالم بوده و چنانچه به دیده تحقیق و تدقیق موشکافی شود، نمو ترقی و تمدن در اروپا و آمریکا و مخصوصاً ژاپن مربوط به همین پنجاه سالی بوده...
... که بشریت و مدنیت چهاراسبه بطرف تعالی و تجدد می دویده، و دربار ایران در این ایام تمام فضایل خود را صرف امیال نفسانی میکرده است!»
براستی چه کسی میتواند چنین موجز و با این دقت و شفافیت واپسماندگی قاجار را توضیح دهد؟
و اما تکاندهنده ترین بخش از اشاره رضاشاه به این کتاب، اشاره به وضعیت خود اعتمادالسلطنه در دربار ناصری است:
«چیزی که در یادداشتهای مرحوم اعتمادالسلطنه بیشتر نظر منرا جلب میکرد این بود که تقریباً در آخر یادداشت هر روزی این عبارت را تکرار میکند: "شکر خدا را که هنوز زنده ام"!»
Majid Zohari
قابل توجه اساتید سیاه بازی که #رضا_شاه را بی سواد میگویند. با آنهمه مشغله و آن کارهای سترگ کتابخانه میرفته و شب ها مطالعه میکرده
#رضا_شاه_روحت_شاد
Sir Morgan Freeman
@TwitterMamnoe
Twitter
Majid Zohari
بی تردید یکی از معتبرترین اسناد برای پژوهش و شناخت دوره قاجار "روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه" است. اعتمادالسلطنه منشی ناصرالدین شاه بوده و گزارش های روزانه خود از دربار را نقل کرده است، البته میشود حدس زد با معذوریت هایی.