Forwarded from یادداشتها | فاطمه بهروزفخر
از صفحه لینکدین خانم مرشدزاده
فراخوان تیم فروش نمایشگاهی ندادیم. هیچسالی این کار را نمیکنیم. خودمان میرویم. همه. از مترجم و نویسنده و ویراستار تا دبیرهای ترجمه و تالیف و پژوهشگران و گرافیست و صفحهآرا. تمامقد میرویم به استقبال. این میزبانی بیشتر از روبرویی با مشهورترین آدمها برایمان دغدغه دارد و دلمان میخواهد آبرومند برگزار شود. هیچ وکیل و وزیر و سلبریتی و منتقد و مدیرشرکت و رییس و پولداری اندازهی مخاطبانی که در این ده روز میبینیم برایمان مهم نیستند.
آنها همان مردمانی هستند که کتابها را میخوانند.
کتاب را برای شرکت و کتابخانهی مدیریتی و ترکیببندی عکس و سلفی یا مصرف بودجهی مصوب فرهنگی و مسئولیت اجتماعی و هدیهی از سربازکردنی و فانتزی نمیخرند.
آنها کتابها را میخوانند.
آنها همان مردمانی هستند که ما یکسال تمام در شب و روز دفتر به سلیقه و فکرشان و اجزای کتابی که قرار است به دستشان برسد، فکر میکنیم و کلمهها و عکسها و فاصلههایی را با وسواس برایشان تنظیم میکنیم چون میدانیم که آنجا هستند و قدر جزئیات سنجیدهشده را میدانند.
در گروه تلگرامی که برای نمایشگاه ساختیم هرشب دهها عکس از دستها و ورقها میگذاریم. بدون چهره. هرکداممان از یک دستی که کتابی را ورق میزند عکس گرفتهایم چون این دستها برای ما مهم هستند. دستهایی که کلمهها را بعد از آن همه زحمت بهشان میسپاریم. باید بدانیم که این روزها به چه فکر میکنند، چه رنجها و خوشیهایی دارند. کدام عنوان و متن و جلد را دوست داشتهاند. باید از احوال آن طرف ورقها خبر داشته باشیم.
ما برای گفتگو آمدهایم نمایشگاه. برای دیدن کسی که آن طرف ورقهاست. کسی که ما هیچوقت حتی وقتی خودمان تنها هستیم مشتری صدایش نکردهایم. آنها مردمان محترمی هستند که در روزگار شتاب و سطحینگری و ترندهای شبکهای هنوز فکر کردن و جستجوگری و آرامش را انتخاب میکنند.
این مردمان محترم دست برقضا اصلا از طبقات مرفه نیستند و ما امسال برایمان از همه وقت مهمتر است که کتابی را اشتباه انتخاب نکنند. امسال اهمیت حیاتی دارد که توضیح و معرفیها دقیق و هوشمندانه باشد تا مخاطب با این بودجهی ناچیزی که دارد همانی را بخرد که مناسب فکر و احوالش است. به گروه اطراف افتخار میکنم وقتی میبینم به مخاطبی که کتاب گرانی برداشته توضیح میدهند که اگر این و آن را نخواندهای یا علاقمند به فلان موضوع نیستی این مناسب شما نیست.
دوستان غرفهی اطراف این روزها این قدر خوب مضامین را توضیح میدهند که میبینم مخاطب تا آخر راهرو نگاه پرحسرتش به کتاب میماند و دهها بار این روزها دیدم که بر میگردند. یکیشان برگشت و برای همکارمان از غرفهای دیگر کتابی خریده بود و هدیه آورده بود و اولش نوشته بود بهخاطر گفتگوی شیرینی که باهم کردیم. اینقدر حرفها برایش باارزش بودند.
سکوت باوقار کتابها، انگار بستری فراهم میکند که گفتگو در کنار کتابها و لابلای سکوت آنها هیجانانگیزتر باشد و ما همه سعیمان را میکنیم که این مواجهه و گپ به یاد بماند. شبها در گروه توضیحات و نکتهها و کردارهایمان را بررسی میکنیم و تصحیح میکنیم. چون مهم است. چون مهمید.
قدمتان روی چشم: سالن ناشران عمومی. راهروی ۴. نشر اطراف.
#اطراف_ما
فراخوان تیم فروش نمایشگاهی ندادیم. هیچسالی این کار را نمیکنیم. خودمان میرویم. همه. از مترجم و نویسنده و ویراستار تا دبیرهای ترجمه و تالیف و پژوهشگران و گرافیست و صفحهآرا. تمامقد میرویم به استقبال. این میزبانی بیشتر از روبرویی با مشهورترین آدمها برایمان دغدغه دارد و دلمان میخواهد آبرومند برگزار شود. هیچ وکیل و وزیر و سلبریتی و منتقد و مدیرشرکت و رییس و پولداری اندازهی مخاطبانی که در این ده روز میبینیم برایمان مهم نیستند.
آنها همان مردمانی هستند که کتابها را میخوانند.
کتاب را برای شرکت و کتابخانهی مدیریتی و ترکیببندی عکس و سلفی یا مصرف بودجهی مصوب فرهنگی و مسئولیت اجتماعی و هدیهی از سربازکردنی و فانتزی نمیخرند.
آنها کتابها را میخوانند.
آنها همان مردمانی هستند که ما یکسال تمام در شب و روز دفتر به سلیقه و فکرشان و اجزای کتابی که قرار است به دستشان برسد، فکر میکنیم و کلمهها و عکسها و فاصلههایی را با وسواس برایشان تنظیم میکنیم چون میدانیم که آنجا هستند و قدر جزئیات سنجیدهشده را میدانند.
در گروه تلگرامی که برای نمایشگاه ساختیم هرشب دهها عکس از دستها و ورقها میگذاریم. بدون چهره. هرکداممان از یک دستی که کتابی را ورق میزند عکس گرفتهایم چون این دستها برای ما مهم هستند. دستهایی که کلمهها را بعد از آن همه زحمت بهشان میسپاریم. باید بدانیم که این روزها به چه فکر میکنند، چه رنجها و خوشیهایی دارند. کدام عنوان و متن و جلد را دوست داشتهاند. باید از احوال آن طرف ورقها خبر داشته باشیم.
ما برای گفتگو آمدهایم نمایشگاه. برای دیدن کسی که آن طرف ورقهاست. کسی که ما هیچوقت حتی وقتی خودمان تنها هستیم مشتری صدایش نکردهایم. آنها مردمان محترمی هستند که در روزگار شتاب و سطحینگری و ترندهای شبکهای هنوز فکر کردن و جستجوگری و آرامش را انتخاب میکنند.
این مردمان محترم دست برقضا اصلا از طبقات مرفه نیستند و ما امسال برایمان از همه وقت مهمتر است که کتابی را اشتباه انتخاب نکنند. امسال اهمیت حیاتی دارد که توضیح و معرفیها دقیق و هوشمندانه باشد تا مخاطب با این بودجهی ناچیزی که دارد همانی را بخرد که مناسب فکر و احوالش است. به گروه اطراف افتخار میکنم وقتی میبینم به مخاطبی که کتاب گرانی برداشته توضیح میدهند که اگر این و آن را نخواندهای یا علاقمند به فلان موضوع نیستی این مناسب شما نیست.
دوستان غرفهی اطراف این روزها این قدر خوب مضامین را توضیح میدهند که میبینم مخاطب تا آخر راهرو نگاه پرحسرتش به کتاب میماند و دهها بار این روزها دیدم که بر میگردند. یکیشان برگشت و برای همکارمان از غرفهای دیگر کتابی خریده بود و هدیه آورده بود و اولش نوشته بود بهخاطر گفتگوی شیرینی که باهم کردیم. اینقدر حرفها برایش باارزش بودند.
سکوت باوقار کتابها، انگار بستری فراهم میکند که گفتگو در کنار کتابها و لابلای سکوت آنها هیجانانگیزتر باشد و ما همه سعیمان را میکنیم که این مواجهه و گپ به یاد بماند. شبها در گروه توضیحات و نکتهها و کردارهایمان را بررسی میکنیم و تصحیح میکنیم. چون مهم است. چون مهمید.
قدمتان روی چشم: سالن ناشران عمومی. راهروی ۴. نشر اطراف.
#اطراف_ما