دنیز سسی
14.9K subscribers
104K photos
16.3K videos
711 files
18.6K links
اخبارشهرستان شبستر و انعکاس مشکلات مردم و تبلیغات بمدیریت دردنگار شهرستان امیرساعی
آیدی:
@amirsaeinia
Download Telegram
👇
@daneshvadanestan

ارسالی از #م_صالحی از مخاطبین کانال

اتمام حجت #رهبر_معظم_انقلاب:
همه ما ایرانیها اعم از شیعه و سنی ، همه اقوام از ، کرد ،عرب، لر ، ترک ، بلوچ ، ترکمن ، بختیاری ، و....گرفته تا همه جریانات سیاسی اصولگرا ، اصلاح طلب و....باید بدانیم.
جایگزینی برای نظام جمهوری اسلامی فعلی وجود نخواهد داشت. اگر خدای ناکرده این نظام جمهوری اسلامی فعلی سرنگون شود ، فکر نکنید زمان قبل از انقلاب مثل دوران پهلوی شکل می گیرد. نخیر . آنهایی که خواب تشریف دارند را بیدار کنید.
امریکا و انگلیس پشت دستشان را داغ کرده اند که بخواهند حکومتی مانند پهلوی را دوباره بر سر ما ایرانیها بگذارند!!!. پس جایگزین این نظام جمهوری اسلامی اگر خدای نکرده سرنگون شود چیست؟!
جوابش را آمریکایی ها از زبان سگ هارشان داعش بیان کرده اند ، حمام خون ، قتل عام سراسری ، فاجعه انسانی ، نسل کشی ایرانیان بصورتی بسیار بدتر از میانمار !!!
لذا کسانی که فکر می کنند با رفتن ولایت فقیه و از بین بردن جمهوری اسلامی همه چیز عالی میشود ، بسیار بسیار در اشتباهند . اینها هیچ چیز از عالم سیاست و گرگهای در کمین مردم ایران نمی دانند.
آخر و عاقبت نظام جمهوری اسلامی چیزی بسیار بدتر از سوریه فعلی است. حالا سوریه کسی مانند ایران را داشت بفریادش برسد، اگر ما غارت شویم ، اگر به ما شبیخون بزنند خدا میداند چه خواهد شد. فقط همین را بدانید که کار بجاهایی برسد که حسرت این ایام را خواهیم خورد. باید دست خانواده ات را بگیری و فراری کوه و بیابان بشویم.
ای مردم ایران ، قدر این امنیت را بدانید و همه مشکلات را با جان و دل تحمل کنید ، در انتخابات دقت کنید ، ‌کسی را به داخل مجلس و دولت بفرستید که زجر کشیده و از طبقه محرومین باشد، آنگاه مشکلات کشور حل خواهد شد. به تفکر انقلابی رأی دهید. آشوب و اغتشاشات مایه خوشحالی دشمن است. خیلی دقت کنید.

@amilii
🌸دنیزسسی🌸
🔵👈آینه‌ها

نوجوانیِ من در شهرکی سازمانی که چهل‌وپنج دقیقه با شهر فاصله داشت گذشت. این شهرک علاوه بر ملزوماتِ زندگی، سینمایی داشت که پنج‌شنبه‌شب‌ها فیلم نشان می‌داد. بیشترِ اهالیِ شهرک، ازجمله ما و خانواده‌ سجاد، که همسایه‌ی‌ ما بودند، برای دیدن فیلم می‌رفتند.
گرچه فیلم‌ها خسته‌کننده یا تکراری بودند، اما سینما رفتن فرصت خوبی برای ما بود. من و سجاد دورتر از خانواده‌ می‌نشستیم و بعد از خاموش شدن چراغ‌ها، می‌زدیم بیرون. کافی بود قبل‌از پایان فیلم خودمان را به نزدیکیِ سینما برسانیم و وانمود کنیم که همین الآن خارج شده‌ایم.
بیشترِ وقت‌ها با کلی استرس می‌رفتیم گوشه‌ی دنجی از پارک می‌نشستیم، و سیگارهایی که سجاد آورده بود را می‌کشیدیم. او سه‌سال از من بزرگ‌تر بود و به دبیرستانی در شهر می‌رفت، برای همین می‌توانست چیزهایی مثل سیگار بخرد. اما من در مدرسه‌‌ی شهرک درس می‌خواندم.
یکی از این پنج‌شنبه‌شب‌ها، سجاد گفت پاتوقمان دیگر امن نیست و باید جای بهتری پیدا کنیم. خیلی دلم می‌خواست به ‌جایِ سیگارهایی که او می‌آورَد و من نمی‌توانستم جبران کنم، کاری انجام داده باشم. پیش‌نهاد دادم برویم خانه‌ی ما و در حیاطِ پشتی بنشینیم. او هم از فکرم خوشش آمد.
آن پنج‌شنبه‌شب، پدرم گفت که کار واجبی پیش آمده و باید بیرون برود. بنابراین من و مادرم، همراه سجاد و مادرش به سینما رفتیم. فیلم مسخره‌ای بود. منتظر ماندیم تا قسمت دوم نمایش شروع شود. به‌محض خاموش شدن چراغ‌ها جیم شدیم. همه‌چیز طبق نقشه پیش رفت، و در مسیرِ کوتاه سینما تا خانه هم کسی ما را ندید. کلید انداختم و واردِ حیاط شدیم. بوی تند و عجیبی می‌آمد. سجاد سیگار‌ مرا داد، ولی کبریت یا فندک نداشتیم. گفتم می‌روم از آشپزخانه می‌آورم. وارد خانه که شدم، بوی بد بیشتر شد. درِ آشپزخانه را آهسته باز کردم و خشکم زد. پدرم روی صندلی، کنار اجاق‌گازِ روشن نشسته بود و لوله‌ای کاغذی در دهان داشت. مَردِ دیگری هم پُشت به من روی صندلی نشسته بود و دود غلیظی از جلوی او بلند می‌شد.
من و پدرم، چشم‌درچشم، ماتمان برده بود. سیگار از دست من و لوله‌ی کاغذی از دهانِ پدرم افتاد.
چند ثانیه بعد، سجاد دنبالم آمد. او هم با دیدن پدرش میخ‌کوب شد.

#م_سرخوش

🔴دنیزسسی🔴
@amilii
🖤🥀🖤🥀🖤

اربعین‌سید‌وسالار‌شهیدان‌تسلیت

#م‌.کوهنورد
Forwarded from Deleted Account
دستهایم سایبان حصاردردهاییست که درکودکی زمین خورده ام درکودکی کفشهایم را گم کرده ام
حال که بزرگترشده ام دیگراندازه ام نیستند
میخواهندپیداشوند وگم...
دیروزدردهای کاغذیم رادرجمعه بازارسیاه،شهر
به حراج گذاشتم انجاهم خریدارنداشت
ومن هنوز درحیرت این چندواژه ام
نان،بابا،مادروکمی عشق
وبغض های کالی که طعم انارنارس میدهد
راستی یک تکه نان چگونه به ده بخش تقسیم
میشود نان که یک بخش دارد؟
واین خاصیت عشق است که مادرباخودازبهشت
اورده است
وسوال همیشگی باباازمن که دخترمشق شبت
رانوشته ای؟
ودریغ که بابانمیداند مشق شب من ناله هاو
هق هق شبانه ی مادراست که اززنبیل خاطراتش
به جامانده است
مادربازهم دیشب گریه کرده بودومن اینرا از
اشکی که درگوشه ی چشمش به جامانده بود
فهمیدم واین دستاوردعشقی بود که نم نم از
گوشه ی چشم مادرم به زمین می افتاد
ومن چون دانه های تسبیح انهارابه هم وصل
میکنم این اشکهاروزی گواه تنهایی من خواهدبود
نمیدانم روزتقسیم غنایم کجاسرگرم بازی شدم
که نصیبم یک مشت شعروغزل شد همین وبس
واین رازسربه مهرروزی درتن من شعله میشود
ومن بازهم ازعشق خواهم سرود
وبازهم مشق شب خواهم نوشت
امااینبارسرمشق هایم ازجنس تمدن خواهدبود
وشب نشینی هایی که فیلم هایش ازجنس
آجراست راستی چرااجر گرانترازنان به
فروش می رسد ؟مگرنان مادرآجراست؟
شاعرتونیزبس کن بنویس اب جاربزن نان تمام شد
باداس وکبوتروتصمیم کبرا چه میتوان نوشت
وقتی که حوصله هامان تمام شد
راستی طعم لواشک به یادت هست؟
انجاکه خاطره هامان تمام شد....

:کوهنورد
#ابراهیم ایل خانی
#دکترصبوری
#امیرساعی
#مهدی گوزلی