برشی از رمان بلند «پیامـبر»؛ بیان داستانی رویدادها و وقایع مهم زندگی حضرت محمد(ص)، با حفظ سیر تاریخی از سالهای پیش از تولد تا کلانسالی به قلم نقی سلیمانی است.
📖 یک بار دم غروب در راه برگشت از غار، کلاغی را دید که بر بلندی نشست و بال خود را جمع کرد. آن سو تر دور آتش عدهای نشسته بودند.
عمویش ابولهب دستی برایش تکان داد و محمد سلام کرد و به سوی خانهاش روان شد.
همین دم، کلاغ دوبار خواند. (عرب اعتقاد دارد اگر کلاغ دوبار بخواند، شوم است.) ابولهب پریشان شد، اما زیاد به روی جمع نیاورد. چند نفری هم دست و پایشان را جمع کردند و آب دهانشان را قورت دادند.
ابوسفیان آهسته گفت: «شنیدهام برادرزادهات در کوه خلوت میکند»
ابولهب خندید و گفت:«این هم راهی برای تلف کردن مال باد آورده است.»
ابوسفیان گفت: محمد آدم خاصی است گاهی با خود فکر می کنم چرا این کار را میکند. از ثروتش فعلا هیچ بهرهای نمیبرد. شاید هم دنبال شکار بزرگتری باشد و اگر من ثروت او را داشتم در طائف، قصری بلند با باغی سرسبز بنا میکردم و...
🛍️ دریافت کتاب از سایت به نشر
B2n.ir/p95275
www.behnashr.com
#رمان_بلند_پیامبر(ص)
#حضرت_محمد
#مبعث
#به_نشر
@behnashr
📖 یک بار دم غروب در راه برگشت از غار، کلاغی را دید که بر بلندی نشست و بال خود را جمع کرد. آن سو تر دور آتش عدهای نشسته بودند.
عمویش ابولهب دستی برایش تکان داد و محمد سلام کرد و به سوی خانهاش روان شد.
همین دم، کلاغ دوبار خواند. (عرب اعتقاد دارد اگر کلاغ دوبار بخواند، شوم است.) ابولهب پریشان شد، اما زیاد به روی جمع نیاورد. چند نفری هم دست و پایشان را جمع کردند و آب دهانشان را قورت دادند.
ابوسفیان آهسته گفت: «شنیدهام برادرزادهات در کوه خلوت میکند»
ابولهب خندید و گفت:«این هم راهی برای تلف کردن مال باد آورده است.»
ابوسفیان گفت: محمد آدم خاصی است گاهی با خود فکر می کنم چرا این کار را میکند. از ثروتش فعلا هیچ بهرهای نمیبرد. شاید هم دنبال شکار بزرگتری باشد و اگر من ثروت او را داشتم در طائف، قصری بلند با باغی سرسبز بنا میکردم و...
🛍️ دریافت کتاب از سایت به نشر
B2n.ir/p95275
www.behnashr.com
#رمان_بلند_پیامبر(ص)
#حضرت_محمد
#مبعث
#به_نشر
@behnashr