📚 انتشارات بهنشــر 📖 pinned « ✅ قابل توجه مخاطبان و همراهان گرامی #مسابقه_اینستاگرامی_حنانه۱۸۲۵ با تبریک #مبعث_پیامبر_اعظم نکات زیر را به اطلاع می رسانیم؛ 🔹مهلت شرکت در #مسابقه_اینستاگرامی_حنانه به پایان رسید. 🔹عکسهای بارگذاری شده با #حنانه۱۸۲۵ در اینستاگرام، تا سی ام فروردین در همین…»
#یک_قسمت_از_یک_کتاب
📖آنها تنها مسافران آن صحرا نبودند. اخرس هم با فاصله کمی جلوجلو میرفت و به این فکر میکرد که مرگ و زندگیاش به مویی بند بوده است. صدای بال زدن پرندهای را از بالای سرش شنید. سرش را بلند کرد و گنجشکی را دید. مدتها بود با کسی حرف نزده بود. پرنده را که دید بیمعطلی با او حرف زد و گفت: «تو اینجا چه میکنی؟ تو هم به دنبال امام هستی؟»
📖گنجشک شنید و با تعجب از خودش پرسید: «او از کجا فهمید؟» بالهایش را تندتر به هم زد و رفت تا شاید خبری از مسیر سفر امام به دست بیاورد. به شتر سلیمان قول داده بود برمیگردد. در دلش به سلیمان قول داده بود با دست پر برگردد...
👈ادامه داستان در👇
📚 #راز_آن_بوی_شگفت 📚
👈داستانی بر اساس زندگی امام رضا(ع)
🦋از #کتاب_های_پروانه 🦋
🖊نویسنده: #فریبا_کلهر 🖊
📗ناشر: #به_نشر 📗
📘قطع: وزیری📘
📙شمارگان: 1000 نسخه📙
💰قیمت: 150 هزار ریال💰
👈این #کتاب را میتوانید از www.Behnashr.com و فروشگاههای #کتاب #به_نشر #انتشارات_آستان_قدس_رضوی تهیه کنید.
#داستان_مذهبی
#داستان_رضوی
🆔 @behnashr
📩30003209
http://uupload.ir/files/0get_1.jpg
📖آنها تنها مسافران آن صحرا نبودند. اخرس هم با فاصله کمی جلوجلو میرفت و به این فکر میکرد که مرگ و زندگیاش به مویی بند بوده است. صدای بال زدن پرندهای را از بالای سرش شنید. سرش را بلند کرد و گنجشکی را دید. مدتها بود با کسی حرف نزده بود. پرنده را که دید بیمعطلی با او حرف زد و گفت: «تو اینجا چه میکنی؟ تو هم به دنبال امام هستی؟»
📖گنجشک شنید و با تعجب از خودش پرسید: «او از کجا فهمید؟» بالهایش را تندتر به هم زد و رفت تا شاید خبری از مسیر سفر امام به دست بیاورد. به شتر سلیمان قول داده بود برمیگردد. در دلش به سلیمان قول داده بود با دست پر برگردد...
👈ادامه داستان در👇
📚 #راز_آن_بوی_شگفت 📚
👈داستانی بر اساس زندگی امام رضا(ع)
🦋از #کتاب_های_پروانه 🦋
🖊نویسنده: #فریبا_کلهر 🖊
📗ناشر: #به_نشر 📗
📘قطع: وزیری📘
📙شمارگان: 1000 نسخه📙
💰قیمت: 150 هزار ریال💰
👈این #کتاب را میتوانید از www.Behnashr.com و فروشگاههای #کتاب #به_نشر #انتشارات_آستان_قدس_رضوی تهیه کنید.
#داستان_مذهبی
#داستان_رضوی
🆔 @behnashr
📩30003209
http://uupload.ir/files/0get_1.jpg
نقد رویکردهای غربی در حوزه رواندرمانی در👈 #مشاوره_با_رویکرد_اسلامی
✍️نویسنده: #سیدمحسن_فاطمی
📚ناشر: #به_نشر
#به_نشر_بهترین_های_نشر
لینک خرید اینترنتی👇
lish.ir/IKi
@behnashr
✍️نویسنده: #سیدمحسن_فاطمی
📚ناشر: #به_نشر
#به_نشر_بهترین_های_نشر
لینک خرید اینترنتی👇
lish.ir/IKi
@behnashr
#یک_قسمت_از_یک_کتاب
👱🏻پدر پرسید: «خُب چه خبر؟ مهمانی خوش گذشت؟ خاله جان چطور بودند؟»
اشکان گفت: «دخترشان را که دیدهاید! شیما را میگویم. با آن دماغ گندهاش هی برایم قیافه میگرفت.»
بعد صدایش را نازک کرد.ادای شیما را درآورد و گفت: «امسال میخواهم معدلم را به 19 برسانم. تو چی اشکان؟ معدلت چنده؟»
👦🏻اشکان یک قاچ از هندوانه را برداشت. گازی به آن زد و ادامه داد: آنقدر بدم میآید از این دختر! با آن دهان گشاد و دماغ خرطومیاش.»
مادر گفت: «درست حرف بزن بچه. چرا داری پشت سر دختر خالهات بد و بیراه میگویی؟»
👧🏻اشکانه گفت: «تازه! پسرخاله شریف را چرا نمیگویی. با این که یک سال از من کوچکتر است دوچرخه کهنهاش را به رخم میکشد. آنقدر هم لوس و بینمک است که نگو.»
اشکان گفت: «دندانهای جلوییاش را دیدی که از دهانش زده بیرون؟»
👩🏻مادر که عصبانی شده بود، با صدای بلند گفت: «هر دو تایتان ساکت شوید. یک سره دارید پشت سر مردم حرف میزنید.»
اشکان گفت: «ما که دروغ نمیگوییم. دماغ شیما بزرگ نیست؟ دندانهای شریف از دهانش بیرون نزده است؟»...
👈ادامه داستان در👇
📚 #اسمش_غیبت_است 📚
📖از مجموعه 10 جلدی #اشکان_و_اشکانه 📖
🦋از #کتاب_های_پروانه 🦋
🖊نویسنده: #ابراهیم_حسن_بیگی 🖊
📗ناشر: #به_نشر 📗
📘قطع: خشتی📘
📙شمارگان: 2000 نسخه📙
💰قیمت: 35 هزار ریال💰
👈این #کتاب را میتوانید از www.Behnashr.com و فروشگاههای #کتاب #به_نشر #انتشارات_آستان_قدس_رضوی تهیه کنید.
#داستان_كودك
🆔 @behnashr
📩30003209
http://uupload.ir/files/hml0_img_20180416_205113_767.jpg
👱🏻پدر پرسید: «خُب چه خبر؟ مهمانی خوش گذشت؟ خاله جان چطور بودند؟»
اشکان گفت: «دخترشان را که دیدهاید! شیما را میگویم. با آن دماغ گندهاش هی برایم قیافه میگرفت.»
بعد صدایش را نازک کرد.ادای شیما را درآورد و گفت: «امسال میخواهم معدلم را به 19 برسانم. تو چی اشکان؟ معدلت چنده؟»
👦🏻اشکان یک قاچ از هندوانه را برداشت. گازی به آن زد و ادامه داد: آنقدر بدم میآید از این دختر! با آن دهان گشاد و دماغ خرطومیاش.»
مادر گفت: «درست حرف بزن بچه. چرا داری پشت سر دختر خالهات بد و بیراه میگویی؟»
👧🏻اشکانه گفت: «تازه! پسرخاله شریف را چرا نمیگویی. با این که یک سال از من کوچکتر است دوچرخه کهنهاش را به رخم میکشد. آنقدر هم لوس و بینمک است که نگو.»
اشکان گفت: «دندانهای جلوییاش را دیدی که از دهانش زده بیرون؟»
👩🏻مادر که عصبانی شده بود، با صدای بلند گفت: «هر دو تایتان ساکت شوید. یک سره دارید پشت سر مردم حرف میزنید.»
اشکان گفت: «ما که دروغ نمیگوییم. دماغ شیما بزرگ نیست؟ دندانهای شریف از دهانش بیرون نزده است؟»...
👈ادامه داستان در👇
📚 #اسمش_غیبت_است 📚
📖از مجموعه 10 جلدی #اشکان_و_اشکانه 📖
🦋از #کتاب_های_پروانه 🦋
🖊نویسنده: #ابراهیم_حسن_بیگی 🖊
📗ناشر: #به_نشر 📗
📘قطع: خشتی📘
📙شمارگان: 2000 نسخه📙
💰قیمت: 35 هزار ریال💰
👈این #کتاب را میتوانید از www.Behnashr.com و فروشگاههای #کتاب #به_نشر #انتشارات_آستان_قدس_رضوی تهیه کنید.
#داستان_كودك
🆔 @behnashr
📩30003209
http://uupload.ir/files/hml0_img_20180416_205113_767.jpg
#شما_هم_دعوتید
🎊جشن تولد ۷ سالگی طوبا (دختر شهید ابوحامد)
👈همراه با تکریم خانواده شهدای مدافع حرم
مشهد،علیمردانی ۱۸_پلاک ۸۱_منزل شهید توسلی
سه شنبه ۱/۲۸ ساعت ۱۸:۳۰
هماهنگی:09152480484
@behnashr
🎊جشن تولد ۷ سالگی طوبا (دختر شهید ابوحامد)
👈همراه با تکریم خانواده شهدای مدافع حرم
مشهد،علیمردانی ۱۸_پلاک ۸۱_منزل شهید توسلی
سه شنبه ۱/۲۸ ساعت ۱۸:۳۰
هماهنگی:09152480484
@behnashr