📚 انتشارات به‌نشــر 📖
415 subscribers
3.51K photos
378 videos
212 files
1.85K links
🔹اخبار و تازه‌های نشر
🔹مسابقات کتابخوانی
🔹برنامه‌های ترویجی کتاب محور
🔹پیشنهاد مطالعه بهترین کتاب‌ها
🔽
پیامگیر تلگرام
@behnashr_pr
اینستاگرام
https://www.instagram.com/behtarinhaye_nashr
☎️۰۵۱۳۷٦۵۲۰۰۸
📩۳۰۰۰۳۲۰۹
خرید آنلاین
🌐 www.behnashr.com
Download Telegram
#یک_قسمت_از_یک_کتاب

☔️آن شب باران تندی می‌بارید. هوا هم کمی سرد بود. همه جا تاریک بود. از همه طرف صدای تیراندازی و شعار می‌آمد. از پشت بام خانه مینا این‌ها می‌گفتند: «امشب شب بارونیه»، ما و بقیه همسایه‌ها جواب می‌دادیم: «کشتن شاه قانونیه!»


👮🏻‍♀️ارتشی‌ها در میدان شکوفه نزدیک خانه بودند و با نورافکن به همه جا نور می‌انداختند و محله را مثل روز روشن کرده بودند. صدای تیراندازی که بیشتر شد، مامان تا خرپشته بالا آمد و دایی را قسم داد که بس کنیم و برویم پایین؛ اما دایی، بلندتر، همراه بقیه همسایه‌ها می‌گفتند: «ازهاری گوساله، بازم بگو نواره» داد کشید. من و داداش هم از ته دل گفتیم: «نوار که پا نداره!» هر وقت از دست دایی و کارهایش خنده‌مان می‌گرفت، صدای شعارمان پایین می‌آمد...


👈ادامه داستان در👇
📚 #بالای_پشت_بام 📚
👈از مجموعه #در_هوای_انقلاب
🦋از #کتاب_های_پروانه 🦋
🖊نویسنده: #عصمت_گیویان 🖊
📗ناشر: #به_نشر 📗
📘قطع: جیبی📘
📙شمارگان: 1500 نسخه📙
💰قیمت: 60 هزار ریال💰
#دهه_فجر_گرامی


👈این کتاب را می‌توانید از www.Behnashr.com و فروشگاه‌های کتاب #به_نشر ( #انتشارات_آستان_قدس_رضوی ) تهیه کنید.


🆔 @behnashr
📩30003209


http://uupload.ir/files/rxti_بالای_پشت_بام.jpg
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
👥روایت داستان‌هایی خانوادگی از دفاع مقدس در👈 #کلاغ_پر
🖊نویسنده: #مهدی_رسولی 🖊
📚ناشر: #به_نشر
#دهه_فجر_گرامی
لینک خرید اینترنتی👇
lish.ir/9qH
@behnashr
#یک_قسمت_از_یک_کتاب

💬سوار، یک دست لباس نظامی به تن داشت و یک کلاه، شبیه کلاه ژاندارم‌ها به سر. میانه تنش را قطار مورب فشنگ قطع کرده بود. به تاخت می‌آمد و اِم‌یکش را به سمت سعدی گرفته بود. وقتی نزدیک‌تر شد، تیری زیر پاشنه پای سعدی زد. گرد و خاک به چشم سعدی رفت. چشم‌هایش را بست و دوباره گشود. خان بود با همان سبیل‌های چخماقی. فریادی در میان دندان‌های طلایش پیچید: «فرار کن گوساله! فرار کن!»

🏃سعدی دوید. پیش رویش یک زمین بزرگ بود با چند دیوار بلند، کناره‌اش را فرا گرفته بودند؛ مثل قطاری از آدم‎ها که به تماشا ایستاده باشند. سعدی دوید. دوباره تیری از اِم‌یک خان شلیک شد و زیر پای چپش به زمین خورد. دوباره گرد و خاک بلند شد. هوشنگ خان می‌خندید و در میان خنده دیوانه‌وارش داد می‌زد: «فرار کن گوساله! فرار کن!»...



ادامه داستان در👇
📚 #جگر_گرگ 📚
👈از مجموعه #در_هوای_انقلاب
🦋از #کتاب_های_پروانه 🦋
🖊نویسنده: #عزت_اله_الوندی 🖊
📗ناشر: #به_نشر 📗
📘قطع: رقعی📘
📙شمارگان: 1500 نسخه📙
💰قیمت: 130 هزار ریال💰
#دهه_فجر_گرامی


👈این کتاب را می‌توانید از www.Behnashr.com و فروشگاه‌های کتاب #به_نشر ( #انتشارات_آستان_قدس_رضوی ) تهیه کنید.


🆔 @behnashr
📩30003209

http://uupload.ir/files/klxl_جگر_گرگ.jpg
#یک_قسمت_از_یک_کتاب

🤔فکر کردم می‌خواهد باز نصیحتمان کند که بیشتر درس بخوانیم، شلوغ‌بازی درنیاوریم، بعد از تعطیلی دبیرستان مستقیم به خانه‌هایمان برویم، سر به زیر باشیم، اخلاقمان را درست بکنیم و از این قبیل حرف‌ها که صد بار دیگر هم از او و هم از مدیر و معلم و پدر و مادرهایمان شنیده بودیم. اما حدسم از اساس غلط از کار درآمد.


📣آقای حجاریان بی‌مقدمه رفت سر اصل مطلب و با دهان پر از خنده گفت یک خبر دارم برایتان توپ! یکهو غافلگیر شدیم. چند ثانیه‌ای گذشت که به خودمان آمدیم. همهمه میانمان در گرفت و حدس و گمان‌هایمان شروع شد. آقای ناظم به علامت سکوت دستش را عمودی نگه داشت و گفت: «بنا به امر شاهنشاه آریامهر ...» و منتظر ماند. همه یک‌صدا گفتیم: «خدا، شاه، میهن» و کف زدیم.


🗣آقای حجاریان با شوق و ذوق ادامه داد: «شاهنشاه آریامهر تصمیم گرفته‌اند ما هم مثل همه ملل مترقی عالم فقط یک حزب در کشورمان داشته باشیم. حزب رستاخیر...» و باز هم منتظر ماند. ما سه بار هورا کشیدیم: هورا... هورا... هورا...

ادامه داستان در👇
📚 #کت_ولیعهدی 📚
👈از مجموعه #در_هوای_انقلاب
🦋از #کتاب_های_پروانه 🦋
🖊نویسنده: #رفیع_افتخار 🖊
📗ناشر: #به_نشر 📗
📘قطع: رقعی📘
📙شمارگان: 1500 نسخه📙
💰قیمت: 100 هزار ریال💰
#دهه_فجر_گرامی


👈این کتاب را می‌توانید از www.Behnashr.com و فروشگاه‌های کتاب #به_نشر ( #انتشارات_آستان_قدس_رضوی ) تهیه کنید.


🆔 @behnashr
📩30003209

http://uupload.ir/files/3v2h_کت_ولیعهدی.jpg